#روانتحلیلگری_یا_روانتجلیلگری؟
این شاید یکی از اصلیترین تفاوت نگاه فروید و دیدگاه اسلام به روان آدمی است! هر دو در پی کاوشاند امّا این کجا و آن کجا؟
این یکی در پی تحلیل و کاوش است تا به هر آنچه شر و بدی (پرخاشگری و امیال جنسی منع شدهی ذاتی او که در نوع تعامل والدین و محیط با او، تولید پریشانی کرده و اکنون از هشیاری او مخفی شده) دست یافته؛ شاید با فنونی بتواند فرد را وادار کند تا انگشت در حلق روان خود کرده؛ همه آنها را بالا آورده و حالش مقداری خوب شود؛ چون معتقد به تحقق و تلنبار همه اینها در لایه های پنهان روان آدمی بوده؛ روابط والد-فرزند را تولیدگر این پریشانیها دانسته، نقش فرزند را کمرنگ؛ صرفا لذتخواه، و گریزان از تنش دانسته؛ و نقش والد و محیط را پررنگ، عموما آسیبزا، و تنشزا دیده است.
در این اتمسفر ترسیم شده، همه در پی خواسته خویشاند؛ فرزند به نحوی و والد به نحوی دیگر؛ و محصول کنار آمدن یا نیامدن طرفین هم میشود تثبیت در یک دوره یا شکلگیری یک عقده که هر دوی آنها زمینه آسیب بعدیاند.
راست میگوید فروید؛ در چنان فضا و فرهنگی که پدری میزیید که او هم همین پیچیدهگیهای روانی «دوره» و «عقده» را تجربه کرده؛ محصولی جز فرزندی در این عقده و در آن دوره نخواهد داشت!
امّا وآن دیگری در پی دستیابی به عالیترین ظرفیتها جهت رشد و تعالی انسان است، چون معتقد است بنای خداوند؛ خلق موجود شریر (والد یا ولد) نبوده؛ و هر چند دنیای ناهشیار را با تبیین خود پذیرفته؛ امّا بر این باور است که والدِ ذاتا غیرشریر؛ سازنده ولد شریر نخواهد بود؛ و روابط والد-فرزندیِ مبتنی بر خیر و کرامت، سببساز ولد شر نخواهد شد؛ و هر چند گرایش به شر را پذیرفته و امکان قدرت گرفتن آن را انکار نکرده؛ امّا معتقد است فطرت الهیِ جاری در کل دوران کودکی تا بزرگسالی نخواهد گذاشت در دنیای روانی، گرایشهای شر بر خیر غلبه کنند؛ مگر اینکه شیاطینی از نوع جن یا انس (همچون یک والد جهلورز یا یک محیط جهلورز) از کودکی گرایشهای نفسانی آدمی را فعال کرده؛ او را مدام در جریان جهلورزی انداخته باشد. امّا قدرت عقلورزی او توان مدیریت رفتارهای جاهلانه او را خواهد داشت.
شاید به ظاهر شباهتی در عملکرد این دو رویکرد وجود داشته باشد؛ امّا مفاهیمی چون «خیر»، «شر»، «فطرت»، «نفس»، «جهل»، «عقل» و بالاتر «خداوند» اشارهگر به یک معنای بالاتر است؛ و آن تعالی است؛
او انسان را یک حیوان تکامل یافته نمیبیند؛
او، او را مخلوق خداوندی میداند که از خلقتش؛ حضورش در دنیا، انتخابهایش؛ و رفتنش هدفی متعالی در میان بوده؛
فرق است انسان را «زیستی» ببینیم یا «متألّه: خداییپذیر»!
در تمام شناختها؛ موضعگیریها، و رفتارهایمان متفاوت عمل خواهیم کرد و تحویلدهنده محصولی متفاوت!
آن یکی در پی «تحلیل»روان است از نوع مرضی؛ وان یکی در پی «تجلیل» روان است از نوع هرَسی (هرس کردن)
او تحلیل میکند تا به لذت برسد؛ این تجلیل میکند تا به عزت برسد
او تحلیلگر روان آسیب دیده است وان تجلیلگر نفس کرامت یافته است
او غرایز را می یابد تا آرامشان کند؛ این نیازها را می یابد تا آماده حرکتشان کند.
آن خروج ذلت به لذت است و این حرکت از ذلت به عزت!
تلاش آن، خارج شدن از لئامت است؛ و هدف این سوق دادن به کرامت!
او انسان را «زیستی» میخواهد و این انسان را «متألّه» میبیند
این تحلیل میکند وان تجلیل؛ تا کدام را آخرین هدف حرکت خود قرار دهیم؟
🌿🌺🍃🌸🌿
مُحیی کانال دکتر حمید رفیعیهنر
🆔 eitaa.com/Mohyiee