تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیست_ودوم #بخش__3 ✴️آقا شما باید ن
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_بیست و دوم
#بخش__4
✴️امام سجاد علیه السلام عرضه میدارد: خدایا، به من تو فیق بده با پدر و مادر یه جوری برخورد کنم که یک عبدی با سلطان عسوف برخورد میکنه، سلطان ستمگر که جرأت نداشته جلوش نُطُق بکشی چه جوریه؟؟
🔸عرضه میدارد خدایا: من با بابا و مامانم مثل این رفتار کنم. بابا و مامانم پیش من راحت باشن.
♨️زدن تو گوش من کله ام ۲دور، دور خودش چرخید، اخم نکنم و البته چنین رابطه ی خشنی صرفاً نیست و مانند مادر به فرزند چجوری مهربونه، اونجوری به پدر و مادرم مهربون باشم.
😏اینجاش آدم رو میکشه، تو باید مثل مادری که به بچه اش مهربونه، به پدر و مادرت محبت کنی و مثل یه سلطان عسوف باید حرف گوش کنی.
👈 بِاحْتِمَالِ مَنْ خَالَفَكَ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَكَ
دوستان من شما همه، مافوق دارید.
🔰 مثلا مردها، مافوق شون بابا شونه،مادر شونه... زنها مافوق شون، شوهرشونه ...
☺️گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را..نه! ما با هم میشینیم مذاکره میکنیم با هم نداریم..
🔻اونایی که ادعا میکردن، زن و مرد مساوی هستند در غرب، خانواده رو متلاشی کردن، رفت....
😡هیچ احمقی الآن یک همچین حرفایی رو نمیپذیره هیچ احمقی!کلمه ی احمق رو فراموش نکنید.یعنی کسی بدتر از احمق باشه، میپذیره.
@IslamLifeStyles_fars
⁉️زن و مرد رو مگه مساوی نکردن تو غرب. خب چی شد خانواده تو غرب؟!
‼️ دو مینو رو درک نمیکنن دیگه.....
آقا تو اینجا مساوی کردی ... دو مینو شروع میشه، اولی که افتاد دومی میرسه به اون نقطه ای که الآن نسل در غرب داره منقرض میشه.
❓ریشه ی فساد چیه؟شما فکر کردی به غربیها گفتن: خانواده ی محترم، زن و مردرو هم که مساوی کردیم، عالی، خب حالا بریم کنار دریاهرزهگی کنیم، عرق خوری کنیم. بعد غرب فاسد شد.
❌نه عزیز من! فحشاء در غرب ریشه اش تساوی زن و مرد هست.نه شراب و قمار...
❌شراب و قمار برای تسکین درد بی درمان فحشاست که ریشه اش تساوی زن و مرد هست.
🔻اونوقت بعضیها تو کشور ما با پررویی تمام، اسلامیزه میخوان بکنن
این مساوی بودن رو.
⚠️ شما مطمئن باشید. بنده روایاتی هست در باب عدم تساوی، حق ولایت بین زن و مرد تا روز ظهور حضرت بالای منبر اون روایت رو نخواهم خوند.
‼️همه ی علما میدونن، روایت محکمی هم هست. روایت ضعیفی هم ممکنه تو این باب داشته باشیم. من نمیخوام بگم همهی روایات قوی اند!
⚡️ادامه دارد...
@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناتوان ترین مردم
از نگاه امیرالمومنین علیه السلام
حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#ما_نهج_البلاغه_میخوانیم
✿○○••••••══🌿🌸🌿
@Islamlifestyles_fars
🌿🌸🌿══••••••○○✿
تنهامسیریهایاستانفارس💕
#علمدار_عشق #قسمت_بیست_و_دوم باصدای الله اکبر اذان صبح از خواب بلندشدم، جمله شهیدململی باخودم زمزم
#علمدار_عشق
#قسمت_بیست_و_سوم
آخرای تابستان بود
همه جمع شده بودن خونه ما، پدرشوهر و مادرشوهر نرجس سادات و خانواده همسرسیدهادی، جمع شده بودیم تا تاریخ عروسی بچهها مشخص کنیم
قرارشد عروسی سیدهادی عرفه باشه
عروسی نرجس سادات عید غدیر
بدون مولودی
تقریبا دوهفته ای تا شروع ترم سوم مونده بود. این دوهفته من با دخترا شدیدا مشغول بودیم، آرایشگاه مزون و.... قراربود نرجس سادات و سیدمحسن بعداز عروسی برن قم ساکن بشن
چون دیگه درس سطح ۱ سیدمحسن تموم شده بود، برای سطح ۲ گویا حوزه قم غنی تر از منابع فقهی بود
سیدهادی اینا هم میرفتن کرمانشاه چون هادی از طرف سپاه منتقل شده بود کرمانشاه
ترم سوم دانشگاه شروع شد، برای منم یه شروع نو بود. فردا از صبح تاشب کلاس دارم
اتفاقا با استاد مرعشی هم کلاس دارم
قرار براین شد من کارت دعوت استادمرعشی و زهرا اینا برم
سیدهادی استاد دعوت کرده بود
آقاجون هم حاج کمیل را
قراربود من کارت ببرم بدم به زهرا
کلاس صبحمون تموم شده تو سلف نشسته بودیم
زهرا داشت با لب تاپش کار میکرد
منم دارم به حرفاش گوش میدم
توهمین حین مرتضی و صبوری اومدن میز بغل دستی ما نشستن، یهو یاد کارت عروسی افتادم
- راستی زهرا برات کارت عروسی آوردم
دیدم صداش بغض آلودشد
*نرگس عروس شدی؟
- توروخدا کم خوشحال شو زهرا
* جان زهرا بگو کارت عروسی
کیه؟
- مال نرجس، چرا ناراحتی شدی؟
* هچی چیزه
- چیزه چیه؟
آخه
درست حرف بزن منم بفهمم
با یه نگاه خشم آلود به برادرش گفت:
اونیکه باید بگه که ساکته فعلا
- والا من که نمیفهمم تو چی میگی
دارم میرم نماز میای؟
*تو برو منم تا یه ربع دیگه میام
-باشه
#راوی مرتضــــی
نرگس سادات که از سلف خارج شد زهراخواهرم به سمتم اومد
معلوم بود خیلی داره خودش کنترل میکنه تا داد نزنه، نشست کنار علی
و کارت گرفت سمتم
زهرا: بفرما آقامرتضی، اگه الان کارت عروسی خودش بود، چیکار میخواستی بکنی برادرمن؟؟؟
دستم بردم وسط موهام، با ناراحتی گفتم: چیکارکنم آخه زهرا
زهرا: چیکارکنی؟ هیچی بشین تا یکی دیگه بیاد دستشو بگیره بره
+ نگو، خدانکنه، زهرا درد من فقط مطرح کردن خواستگاری با نرگس سادات نیست
زهرا: پس چیه؟
+ میترسم، میترسم، نرگس سادات بین منو استاد مرعشی
استاد مرعشی انتخاب کنه
زهرا: استادمرعشی؟
+ یعنی تا حالا متوجه نگاههای استاد به نرگس سادات نشدی؟
زهرا: نه یعنی میگی استادمرعشی هم از نرگس سادات خوشش میاد؟
+ آره من مطمئنم
زهرا: آهان یعنی تو نری خواستگاری نرگس سادات، استاد مرعشی هم به خاطر تو حرفی نمیزنه
انقدر حرف دلت نزن تا دست تو دست یکی دیگه بیاد جلوی چشمات بشینه
+چیکارکنم آخه خواهرمن
زهرا: هیچی بشین تا کارت عروسیش برسه دستت.....
#ادامه دارد...
#علمدار_عشق
#قسمت_بیست_و_چهارم
#راوی نرگــــــس ســـادات
نمازمو خوندم از مسجد دانشگاه خارج شدم تو حیاط مسجد، استاد مرعشی دیدم، صداش کردم
- استاد
برگشت سمتم
بله بفرمایید
- سلام استاد خسته نباشید
ممنونم همچنین، درخدمتونم خانم موسوی
کارت عروسی گرفتم سمتش گفتم استاد خدمت شما، حتما با مادربزرگوارتون تشریف بیارید
به چشم دیدم رنگ رخ استاد پرید
خانم موسوی ازدواج کردید؟
نه استاد کارت دعوت عروسی سیدهادی هستش، خودش وقت نداشت داد من بیارم
انگار خیلی خوشحال شد
بله ممنونم خیلی زحمت کشید
ان شاالله خوشبخت بشند
- ممنونم
به خودم گفتم این زهرا و استاد شدیدا مشکوک میزننا
کلاس بعدازظهرمون با استاد مرعشی بود
سلام بچهها خسته نباشید
یه هدیه ویژه برای بچههای نخبه کلاس دارم
همهمه بچه ها بالا گرفت
چی استاد، استاد بازم نخبهها
ساکت، خانمها موسوی، کرمی و آقای صبوری، این هدیه ویژه من برای نمرات درخشانتون در طی این سه ترم متوالی هست
قراره بچههای ترم بالایی رشته شما ببریم نیروگاه هستهای نطنز با رئیس دانشگاه صحبت کردم شما سه دانشجوی نخبه هم با بچههای ترم بالایی بیاد
این اردوی علمی - سیاحتی محسوب میشه و حدود ۱۰ روز طول میکشه
دوروز دیگه ساعت ۷ صبح دانشگاه باشید که حرکته
تایم کلاس تموم شد من و زهرا و آقای صبوری رفتیم پیش استاد
استاد خیلی ممنون
خیلی زحمت کشیدید
خواهش میکنم
یاعلی
از زهرا خداحافظی کردم رسیدم خونه
- سلامممممم براهالی خونه
آقاجون: سلام بر شیطون خونه
- آقاجون من شیطونم
آقاجون: تو عشق بابایی، نرگس خانم
رفتم جلو سرم گذاشتم رو پاش
آقاجون خیلی دوستون دارم
آقاجون سرم بوسید و گفت سلامت باشه دخترم، منم دوست دارم
من برم اتاقم وسایلم بذارم بیام
آقاجون: برو بابا
وسایلم گذاشتم برگشتم تو حال
- حاج بابا چای میخورید براتون بریزم
آقاجون: زحمتت میشه بابا
- نه آقاجون دوتا فنجون چای ریختم بردم تو حال
آقاجون پس فردا دانشگاه بچهها میبره اصفهان برای نیروگاه هستهای منم جزوشونم، اجازه میدید برم؟
آقاجون: آره بابا برو
تا همه بچه ها جمع بشند و سوار اتوبوس بشیم ساعت ۸ صبح شد
منو زهرا کنارهم نشستیم هم ردیف ما همسر و برادر زهرا نشستن
برای ناهار و نماز یه جا توقف کردیم
بعداز اقامه نماز با بچهها به سمت رستوران حرکت کردیم
بچهها داخل رستوران همهمه ای ایجاد کرده بودن
زهرا با برادر و همسرش دور یه میز نشستن
منم ترجیح دادم تنها باشم
استادمرعشی داشت بایکی از آقایون حرف میزد
تا حرفشون تمام شد اومد سمت من
استاد: چرا تنها نشستید خانم موسوی
- خانم کرمی با برادر و همسرش نشسته
منم دیگه مزاحمشون نشدم
استاد: اجازه هست من هم میزتون بشم
- بله بفرمایید
استاد: حقیقتا خانم موسوی خیلی وقته میخوام باهتون صحبت کنم
اما نمیشه
- من درخدمتم استاد
تا استاد اومد حرف بزنه
یهو سر وکله زهرا پیداشد
زهرا: استاد ببخشید با نرگس سادات کار دارم
استاد: خواهش میکنم بفرمایید
زهرا منو برد سمت میزشون و گفت پیش خودم باش
- زهرا تو چته
بعداز خوردن ناهار به سمت اصفهان حرکت کردیم ساعت ۶ غروب بود که رسیدیم محل اسکانمون
یه هتل خیلی شیک که از قبل رزو شده بود
منو زهرا تو یه اتاق بودیم
مرتضی و صبوری و استاد مرعشی هم یه اتاق دیگه
با صدای اذان صبح گوشیم از جا بلندشدم
روسریمو مدل لبنانی بستم چادرلبنانیم سر کردم و به سمت حسینه هتل رفتم
بعداز اقامه نماز
استاد مرعشی تو سالن دیدم
با چشمای خواب آلود بهش سلام دادم
- سلام استاد سلام قبول باشه
خانم موسوی چقدر چادر بهتون میاد
- ممنونم استاد
بعداز صرف صبحونه با اعلام استاد سوار اتوبوس شدیم و به سمت نیروگاه هسته ای نطنز حرکت کردیم
یاد یه خاطره از کیک زرد افتادم
برای زهرا که تعریف کردم
با صدای بلند خندید
•• خانم کرمی به چی میخندید
زهرا: استاد خانم موسوی یه خاطره خیلی جالب گفتن
میشه برای منم تعریف کنید
- بله
حدود ۱۵ سالم بود که برای اولین بار اسم کیک زرد از صدا وسیما شنیدم
پیش خودم فکر میکردم واقعا یه کیک خوردنیه که تقسیمش میکنن و به هر بیماری یه مقداری میدن
استاد: چه برداشت جالبی
بعداز ۲ ساعت به نیروگاه نطنز رسیدیم
بازرسی های ویژه انجام شد و حالا باید خودمون استریل شدیم که مبادا میکروبی و ویروسی و چه چیزهای ازاین دست با خودمون وارد سایتها بشه
منو زهرا و آقای صبوری فقط مجاز به مشاهده بودیم
من شروع کردم به غرغر کردن
- خوب چرا ماآورده وقتی حتی اجازه حتی لمس چیزی نداریم
استاد از پشت سرم گفت
استاد: خانم موسوی، خسته شدید
- خیلی استاد، چرا ما اومدیم، خوب همین فیلمش بعدا سر کلاس میدیم
استاد: چون تو سفر میشه طرف مقابل شناخت....
#ادامه دارد
#حالِ_خوب 179
✅ حالِ خوش معنوی، حالِ خوبی که مورد تأیید خدا باشه.
🤔 حالا مورد تأیید خدا، میدونین یعنی چی؟
👈🏻 یعنی حالِ خوبِ حقیقی. اونی که مورد تأیید خداست، یعنی حقیقتاً حالِ خوبه.
🔖 دوستان اگه کسی گریه کرد در خونه خدا، لزوماً حالش خوب نیستا!😧
🔖 هرکسی یه دفعهای دلش تنگ شد رفت سراغ عبادت، لزوماً معناش این نیست که حالش خوبهها!😧
...
👤 استاد پناهیان
🎬 سلسله مباحث حالِ خوب
🌱 @IslamLifeStyles_fars
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 220
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
امام حسین علیهالسلام:
❇️ عقل، جز با پيروى از حق، كامل نمىشود.
📚 نزهة الناظر، صفحه ۸۳
🏴 @IslamLifeStyles_fars
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی حجّت الهی، إمام زمان عجّل اللّٰه تعالی فرجه الشریف:
✅ السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللّٰهِ یا أباصالحَ المهدیّ
یا خلیفةَالرَّحمٰن
و یا شریکَ القرآن
أیُّها الإِمامُ الإِنسِ و الجانّ
سیِّدی و مَولایْ الأَمان الأَمان
🏴 آجرك الله يا بقية الله
ای يوسف زهرا! نظری کن به فقیرت
خالی شده پیمانه ما «أوْفِ لَنَا ٱلکیل»
@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ذکری برای آبادی دنیا و آخرت
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_فرحزاد
💠 @IslamLifeStyles_fars
•| #تلـنگر |•
🌿 #آیتاللهحسنزادهآملیره
✍ عزیزان بدانید دو چیز باعث می شود که #قلب بمیرد
و #روح تاریک شود و #نفس انسان سرکش گردد.
🔸 1- پر خوری
🔸 2-پر حرفی
@Islamlifestyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(2).mp3
2.73M
🔈 ختم گویای نهج البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و پنجاهم : خطبه ۱۱۴
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیست و دوم #بخش__4 ✴️امام سجاد علی
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_بیست_ودوم
#بخش__5
❗️لذا اگه یه خانمی یه مردی رو شایسته ندید که رئیسش باشه، ازدواج نکنه! مگه بچههای ائمهی معصومین نبودن که ازدواج نکردن!
👈ولی یه مردی خواست ازدواج بکنه، طرف، شایسته هم نباشه میتونه. چون بالأخره، زیر دستِشه.
♨️مثلا خانم با یک آدم ناشایست ازدواج بکنه، بیا، رئیس پیدا کرده، دو زار دین نداره، چیکارش کنه؟!! تا کی!!! چقدر تحمل کنه؟!
⚠️ اینم که میگم مساوی نیست.نه بطور مطلق مرد بر زن ولایت داشته باشهها!
مطلق نیست، ❌
✅نِسبیِ، در همون چند محدودهای که خدا قرار داده، ولی ولایت هست... از یه جهاتی مافوقه!
⚠️دروغ که نباید گفت تو ماه رمضان، شب جمعه آخر ماه رمضان، آدم دروغ بگه حرف خدا رو نزنه قایم کنه برای چییی آخه؟!
❗️ کی خوشش بیاد؟! اونهایی که میخواستن خوششون باید عالم رو به لجن کشیدن.ما ارزشی برای اونها قائل نیستیم.
👈یه ولایتی مرد بر زن داره، همون مقدار رو میگم!همون مقدار رو از بین ببری، ریشهی فساده..
‼️اینقدر هم توی خیابانها بخوای مسئله حجاب رو گیر بدی،تو خیابونها مسئلهی حجاب حل نمیشه.
✅توی قوانین مجلس شورای اسلامی حل میشه.توی زیر ساختهای فرهنگی حل میشه.
@IslamLifeStyles_fars
‼️حجاب معلوله. معلول تساوی نابجایی است که توّهم شده بین زن و مرد هست.
♨️ بی حجابی.. خانمها که، همینجوری که، انگیزهی بی حجابی رو پیدا نمیکنن به این سادگی !
⚡️زدی خراب کردی ساختار ارتباط بین آدمها رو تو جامعه، بعد حالا حجاب داشته باش...!
🔸مثل اینکه بری توی قبر بگی حالا خواهش میکنم، حس فساد نداشته باش...یه کم پوشیده تر باشید!
🔱شما توی اون تساوی همه چیز رو زدی داغون کردی، جلو چیی رو میخوای بگیری؟!
☄یه دو میینو، این دو میینو درک نمیشه، توسط خیلیها!
👈«ذَلِّلْ نَفْسَكَ بِاحْتِمَالِ مَنْ خَالَفَكَ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَكَ »
🔰اگه خانمها ناراحت بودن که مرد سرپرست شون باشه!که نیستن، فطرت شون میگه: نه، ما ناراحت نیستیم.
❗️اگه ناراحت بودن، برن یک سرپرست شایسته پیدا کنن.سرپرست شایسته پیدا نکردن، ازدواج نکنن....راه دیگه اسلام نگذاشته.
⚠️ البته آدم بخواد غدّ بازی در بیاره هیچوقت، سرپرست شایسته پیدا نمیکنه.
⚡️ادامه دارد...
@IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
#علمدار_عشق #قسمت_بیست_و_چهارم #راوی نرگــــــس ســـادات نمازمو خوندم از مسجد دانشگاه خارج شدم تو
#علمدار_عشق
#قسمت_بیست_و_پنجم
شش بار تواین ده بار رفتیم نیروگاه هستهای
غمناکترین قسمت حضورمون تو نیروگاه
حضور درسایت شهید احمدی روشن
روز هفتم استاد مرعشی اعلام کردن حاضر باشیم بعداز ناهار برای گردش به سی و سه پل و زاینده رود بریم
لب پل نشسته بودم
زهرا و همسرش داشتن تو زاینده رود قایق سواری میکردن
استاد مرعشی اومد با فاصله نیم متری کنارم نشست
•• خانم موسوی میخواستم حرفمو بزنم
یهو صدای مرتضی مانع از ادامه حرف شد
مرتضی: استاد میآید بریم قایق سواری
استاد: گویا این خواهر و برادر نمیخان من حرف بزنم، فعلا بااجازه
- بفرمایید
اردو تموم شد ما برگشتیم خونه
سه روز از عروسی بچهها میگذره و هرکدوم رفتن سر خونه و زندگی خودشون
امروز بعداز ظهر با استاد مرعشی کلاس داریم
وارد کلاس شدیم
استاد جلوتراز ما سرکلاس حاضرشده بودن، تااومدم بشینم
•• خانم موسوی لطفا بعداز کلاس تنها در کلاس بمونید، باشما یه کار شخصی دارم
- بله چشم استاد
کلاس تموم شد
همه بچهها از کلاس خارج شدن
منو استاد تنهایی تو کلاس موندیم
استاد رفتن سمت در کلاس
ودر باز گذاشتن
•• خانم موسوی حقیقتا این حرف خیلی وقته میخوام بهتون بگم
تو اردو هم که بارها نیت کردم بهتون بگم
اما خانم کرمی و برادرشون مانع شدن
- بله حق باشماست من الان در خدمتم
بعداز ده دقیقه با تأمل و خجالت گفت
•• میخواستم اگه اجازه بدید با مادرم برای امر خیر مزاحمتون بشیم
- استاد حقیقتا اصلا انتظار این حرف نداشتم، اجازه بدید من فکر کنم
•• بله حتما
رفتم سلف تا زهرا خداحافظی کنم برم خونه، باید با آقاجون مشورت کنم
تا وارد سلف شدم زهرا اومد سمتم
زهرا: استاد چیکارت داشت نرگس سادات!
- ازم خواستگاری کرد
زهرا: چییییییییی
- إه چه خبرته سلف گذاشتی رو سرت
زهرا: تو جوابت چیه؟
- پسر خوبیه، شاید جواب مثبت دادم
زهرا: نرگس سادات توروخدا درست تصمیم بگیر
تو کیسای مذهبی تر از استاد مرعشی هم داری
- زهرا باز گنگ داری حرف میزنیا
من برم خونه باید با آقاجونم حرف بزنم
فعلا یاعلی
وارد خونه شدم
عزیزجون رفته بود خونه همسایمون برای کمک به آش نذری
رفتم لباسام عوض کردم اومدم تو پذیرایی، روم نمیشد به آقاجون بگم
آقاجون: نرگس جان بابا چیزی میخوای به من بگی؟
- آقاجون میخوام در مورد یه چیزی باهتون حرف بزنم
آقاجون: باشه بابا بریم حیاط
رفتیم حیاط رو تاپ دونفر نشستیم آقاجون شما به من اطمینان دارید
آقاجون: گل ناز بابا این چه حرفیه
چی شده باباجان
- آقاجون قول بدید ازدستم ناراحت نشید
آقاجون: چشم بابا، بگو چی شده
- حاج بابا استادم ازمن امروز خواستگاری کرد
آقاجون: خب باباجان این همه مقدمه چینی نمیخواستم، دخترم وقتی یه دختر بزرگ میشه هزارتا خواستگار داره
توام که سه ترم این آقا میشناسی فکرات بکن جواب بده، اما نرگس سادات تا نگفتی بله من پشتم اما با گفتن بله باید تا آخر به پای بله ای که گفتی بمونی
- آقاجون اجازه میدید برم شلمچه فکر کنم جواب بدم
آقاجون: آره بابا برو
#ادامه دارد...
#علمدار_عشق
#قسمت_بیست_و_ششم
وارد اتاقم شدم گوشیمو برداشتم شماره خانم قاجاری گرفتم
تو دیدار از خانواده شهدا باهش آشناشدم، مسئول جمع آوری آثار شهدای استان قزوین بود
بعداز چندتا بوق جواب داد
خانم قاجاری: الو سلام موسوی جان خوبی خواهر؟
- ممنونم شماخوبی؟ پسر کوچولتون خوبه؟
خانم قاجاری: ممنون اونم خوبه
جانم کاری داشتی عزیزم
- خانم قاجاری من قصد دارم یکی، دو روزه برم شلمچه، کاروانی هست تو این مدت اعزام بشه
خانم قاجاری: آره عزیزم، ما خودمون فرداشب میریم، یه دونه هم جای خالی داریم، شهداء طلبیدنت
- پس اسم منو بنویسید
خانم قاجاری: باشه حتما
- ممنونم یاعلی
رفتم تو پذیرایی
- آقاجون فرداشب میرم شلمچه
آقاجون: به سلامتی، ان شاالله بهترین تصمیم بگیری
- ان شاالله
ساکم بستم و گذاشتم گوشه اتاقم
صبح پاشدم رفتم دانشگاه تا از زهرا خداحافظی کنم به استاد مرعشی بگم فعلا سر کلاسش نمیرم
استاد مرعشی تو سالن سایت هستهای دیدم رفتم سمتش
استاد
- سلام استاد خوب هستید
•• ممنونم
شما خوبید؟
- ممنون
استاد یک هفتهای سرکلاستون نمیام
•• چرا
- میخام برم راهیان نور
•• ان شاالله خیره التماس دعا
- ان شاالله
استجابت دعا
رفتم دفتر بسیج
- سلام زهرا
زهرا: سلام خوبی؟
-ممنون توخوبی؟
اومدم خداحافظی
زهرا: کجا ان شاالله
- دارم میرم راهیان نور تا به پیشنهاد خواستگاری استاد مرعشی فکرکنم
زهرا: ان شاالله موفق باشی
التماس دعا
- استجابت دعا
ساعت ۱۰ شب راه افتادیم به سمت اهواز
تقریبا ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم مدرسهای که محل اسکان بود
زنگ زدم خونه گفتم رسیدم
اونروز هیچ جا نرفتیم، اما روز بعد راهی شلمچه شدیم
کفشام ورودی شلمچه درآوردم و قدم به خاک مقدس شلمچه گذاشتم
یه قسمت کاملا خالی از سکنه را انتخاب کردم، اول دو رکعت نماز زیارت خوندم
بعد نشستم رو خاک و شروع کردم به درد دل کردن
شهداء من این چادر از شما دارم خودتون هم کمکم کنید درمورد ازدواج یه تصمیم عالی بگیرم
یا شهید ململی تو منو تو مسیر عفت حجاب قرار دادی، خودتم کمکم کن تا تو امر ازدواج هم یه تصمیم عالی بگیرم
بعداز روزاول رفتیم هویزه، سوسنگرد و دهلاویه، روزدوم صبح رفتیم طلائیه
وای واقعا عجب طلایه طلائیه
بعدازظهر دوم منطقه فتح المبین
و چاذبه، فتح المبین خیلی منطقه سرسبزی بود، اما وقتی نماز مغرب و عشا خوندیم به غربت منطقه پی بردم
برنامه روز سوم خیلی خاص بود
دیدار از مسجدجامع خرمشهر و جزایر مجنون
شب سوم وقتی خواب دیدم تو شلمچه ام شب ململی یه سری از رزمنده ها دارن عزاداری میکنن
منتظر موندم مراسم تموم بشه رفتم سمتش، احوال پرسی کردیم
بهم گفت خواهرموسوی به این بگو نه بهتر از اینو سرراهت میذارم
مسافرت تموم شد و من تصمیم گرفتم جواب منفی بدم
وارد دانشگاه شد استاد مرعشی پیدا کردم
- استاد شرمنده جواب من منفی
•• چرا
- جریان خوابمو کاملش براش گفتم
•• خانم موسوی پیش شهیدتون برای بنده خیلی دعا کنید
ماجرای خوابم به جز خودم آقاجون و زهرا میدونن
عکس العمل زهرا وقتی داشتم خوابم و جواب منفیم براش تعریف میکردم خیلی تعجب برانگیز بود
خوشحال شد و یه برق خوشحالی تو چشماش دیده
دوروز از جواب منفی من به استاد مرعشی میگذره
و ما امروز ۴ ساعت با ایشان کلاس داریم
چقدر روبرو شدن استاد برام سخته
وارد ساختمان فیزیک شدم
از دور دیدم بچهها کنار هم جمع شدن
رفتم سمت زهرا گفتم: چرا نرفتید سرکلاس
زهرا: رو برد زدن کلاس های استاد مرعشی این هفته برگزار نمیشود
- ای بابا پس بریم خونه
زهرا: آره بریم
تقریبا داشتیم به پایان ترم نزدیک میشودیم
یک هفته عدم تشکیل کلاسهای استاد مرعشی گذشت وامروز کلاس تشکیل میشه
سر کلاس منتظر حضور بودیم
که پا به کلاس گذاشت
••سلام بچهها خسته نباشید
ممنون استاد شماهم خسته نباشید
•• بچهها این دیگه آخرین ترمی که باهم کلاس داریم ازتون میخوام حلالم کنید
صدای همهمه بچهها بلندشد
چرا استاد، استاد مشکلی پیش اومده
استاد ازما راضی نیستید
•• ساکت چه خبرتونه
کلاس گذاشتید رو سرتون
هیچکدوم از حرفای شما صحیح نیس
اتفاقا بهترین سال تدریسم کنارشما داشتم
اما به یه دلیل کاملا شخصی من منتقل میشم دانشگاه صعنت شریف تهران
یه استاد عالی میان اینجا
باحرفای استاد چشمام خیس اشک شد رو گونه هام ریخت، خودم مقصر رفتن استاد میدونستم
استاد که حالم دید گفت خانم موسوی میخواید برید بیرون حال و هواتون عوض بشه بیاید، بعداز کلاس بمونید من یه وسیله بدم بدید به برادرزادتون سیدهادی
- بله چشم
کلاس تموم شد، منو استاد تو کلاس بودیم.
#ادامه دارد...
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 221
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
امیرالمؤمنین #امام_علی علیه السلام:
💠 ما أكَلتَهُ راحَ، و ما أطعَمتَهُ فاحَ
❇️ آنچه بخورى برود و آنچه بخورانى فراوان و پر بركت شود.
📚 غررالحكم حدیث ۹۶۳۴
#حدیث_روز
@IslamLifeStyles_fars
✨السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
🌴سلاااام_یابن_الزهرا_مولاجاااانم
خالقم قلب مرا
وقف شمــا کرده و من
خانه وقفی خود
از همه پس میگیرم
تا سلامت نکنم
زندگیم تعطیل ست
با سلامی به شمــا
اذنِ نفس میگیرم
اللهمعجللولیڪالفرج✨
🌺 @IslamLifeStyles_fars
#پنجشنبه
#فاتحهای_برای شادی روح مطهر شهدا و در گذشتگان
🌷 آیت الله بهجت میفرماید:
– سوره حمد یک مرتبه
– چهار قل هر کدام یک مرتبه (سورههای توحید، کافرون، ناس و فلق)
– سوره قدر هفت مرتبه
– آیت الکرسی سه مرتبه
👈سپس آیت الله بهجت میفرماید:
هرکس برای میتی اینگونه فاتحه بخواند، هم رفع گرفتاری از خودش میشود و هم گنجی است برای میت.✨
#گنجی_برای_اهل_خاڪ
━⊰✾ 🦋 ✾⊱━━━━─━
🌺 @IslamLifeStyles_fars
━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━
•| #پیامکیازبهشت |•
🌿 #شهیدمحمدابراهیمهمت
✍ #یادخدا را فراموش نکنید
مرتب بسمالله بگویید...
با یاد و ذکر خدا و عمل برای #رضایخدا
خیلی از مسائل حل مےشود...
˹ @Islamlifestyles_fars ˼