eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
668 ویدیو
83 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
💬⁉️پرسش شما: سلام روزتون خوش من به شخصه تا به حال خیلی شنیدم که هدف از ازدواج، رشد هست خب مگر رشد در غیر از سختی اتفاق میفته؟؟ هنوز نتونستم این مسئله رو برای خودم حل کنم واقعا بهش فکر میکنم، میدونم که از پسش برنمیام. واقعا هدف واقعی ازدواج چیه؟ خب سختی بکشیم برای چی؟ قراره به چی برسیم؟ (فارغ از دستورات و توصیه های دین اسلام) 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: آخرش که ما توی این دنیا سختی می‌کشیم. هر مسیری رو انتخاب کنیم سختی هم داره. چیزهای ارزشمند سخت به دست میان. و ازدواج مسیری هست که علاوه بر سختی، شیرینی هم داره و پیامدهای ارزشمندی هم داره، ضمن اینکه اگه ازدواج درست باشه، آرامشی که داره خودش زمینه کلی رشد میشه. 🌷مصباح: اولا کی گفته رشد فقط تو سختیه؟ توی سختی رشد هست ولی این نیست که لزوما فقط توی سختی رشد باشه. دوما هدف از ازدواج تکامل و آرامشه. البته که یه سری از رشدها فقط توی ازدواجه. ولی نه لزوما بخاطر سختی های ازدواج. مبنای دنیا بر اساس زوجیته، دو جنس وقتی به هم میرسن یه عنصر کامل و جدیدی این وسط ساخته میشه که این عنصر خیلی کارا ازش برمیاد، کارهایی که دوتا فرد به تنهایی نمی‌تونن انجامش بدن. 🌷 طناز: http://eitaa.com/istadegi
💬⁉️پرسش شما: سلام آیا عاشق بودن خانم برای خوشبختی کافی نیست؟ آیا خانم با عشق زیادش نمیتونه بالاخره مرد رو هم عاشق کنه و زندگی خوبی داشته باشن؟ همیشه باید مرد غرورش رو کنار بذاره؟ خانم غرورشو له کنه چی؟ 💔 💬✅پاسخ ما: 🌷 فرات: متاسفانه نه، برای خوشبختی عشق دوطرفه لازمه. رابطه‌ای که عشق یه طرفه داشته باشه، به مرور فرسایشی و زجرآور میشه برای دو طرف. مخصوصاً برای خانم. 🌷مصباح: نه، قطعا کافی نیست، حتی اینکه مرد و زن هردو عاشق باشن هم کافی نیست و به عقلانیت هم نیازه. عقلانیت و عشق هردو توی ازدواج لازمن. 🌷طناز: سلام صد در صد خیر! این سوال خیلی خطرناکیه بچه‌ها... این که شما فکر کنید میتونید تمام بار مسئولیت حفظ رابطه رو به دوش بکشید صرفا چون طرف مقابل رو دوست دارید، در طی زمان از شما یک فرد افسرده و پژمرده میسازه که به کمترین حد از محبت راضی میشه. نظر منو بخواین، باید بگم هیچوقت شخصیت‌تونو برای یک آدم له نکنید، اگر طرف مقابل برای شما اررش قائل باشه و دوستتون داشته باشه، راضی نمیشه غرورتون له بشه و اگر هم نداشته باشه که خب پس چه لزومی داره شما این کارو انجام بدید؟! http://eitaa.com/istadegi
💬⁉️پرسش شما: برای دختری که به نامحرم نگاه نمیکنه فانتزیه که بخواد همسرش به نامحرم نگاه نکنه؟ 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: فانتزی که نه، ولی خب بالاخره نمی‌شه اصلا نگاه نکرد. من خودم خیلی رعایت می‌کنم، ولی خب مثلا با استادم که صحبت می‌کنم نگاهشون می‌کنم، چون بحث علمیه. طبیعیه که مردها هم تا یه حدی نگاه بکنن، نه زیاد و غیرطبیعی... ولی چشم بسته که نمیتونن برن بیرون. 🌷مصباح: فانتزی نیست ولی مردها حتی اگه نگاه نکنن هم می‌بینن🙄😅 🌷طناز: خیر، این فانتزی نیست یک انتظار متقابله که شما درباره هر رفتاری میتونید داشته باشید.
💬⁉️پرسش شما: سوال سلام به نظر شما اول باید پدر دختر پسر‌ رو ببینه یا دختر و پسر هم رو ببینن ینی برای شما چطوری بود وقتی خواستین آشنا بشین اول پدرتون با آقا پسر حرف زدن یا خودتون البته بعد از آشنایی مامانا با هم دیگ من یه دوستی دارم پدرش اصرار داره حتما اول پسر رو ببینه بعد اگه اوکی بود دختر بره حرف بزنه و خب از این بابت ناراحته و میگه خب وقتی من می‌خوام باهاش زندگی کنم چه لزومی داره بابام حرف بزنه خب شاید ما اصن از هم خوشمون نیومد به نظرتون اصن این کار درسته؟ البته حق میدم پدره و پدر تو ازدواج دختر مهم ترین نقش رو داره نظر شما در این باره چیه ؟ ممنون میشم راهنمایی کنید 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: این تا حد زیادی به رسم و رسومات خانواده‌ها ربط داره، برای یه خانواده این کاملا عادیه و برای بعضی خانواده‌ها نه. من خودم قبول ندارم، همون‌طور که خوشم نمی‌اومد جلسه اول مادر پسر تنهایی بیاد منو ببینه. حق دیدار دختر و پسر توی جلسه اول یکسانه. ولی بعدش اگه خواستن ادامه بدن، به نظر من پدر دختر هم لازمه یه جلسه با پسر صحبت کنه، و مادر پسر هم با دختر. ما خودمون هم این کار رو کردیم. چون به هرحال پدر و مادرها هم تجربیاتی دارن که می‌تونن بهتر پسر یا دختر رو بشناسن. مخصوصاً که ما دخترها کم‌تر از پدرمون تجربه حضور توی جامعه و شناخت جنس مرد رو داریم، خیلی مهمه که اینجا از پدرمون کمک بگیریم. ما جلسه اول این کار رو انجام ندادیم، ولی فکر کنم جلسه سوم یا چهارم، پدرم با همسرم صحبت کردن و مادر همسرم هم با من صحبت کردن. 🌷مصباح: خیلی مسئله مهمی نیست که بشه قاعده و قانون خاصی گذاشت و اگه غیر اون شد بهم بریزیم. بعضی خانواده‌ها اگه اصرار دارن خب اشکال نداره پدر اول صحبت کنه. البته گاهی یه پدر خیلی سختگیر هست که همه پسرها رو تندتند رد می‌کنه، اینجا باید یه نفر که پدر قبولش داره وارد بشه و وساطت کنه تا پدر این کار رو انجام نده. بعد هم این به این معنی نیست که پدر بجای ما انتخاب کنه، صرفا داره انتخاب‌های خیلی نامتناسب رو رد می‌کنه تا وقت دختر هدر نره. از طرفی بعضی پسرها ممکنه توی جلسات اول حرفای فریبنده بزنن و دخترهایی که ساده‌تر هستن و ممکنه زود خام بشن و با زبون‌بازی پسرها قانع بشن که این گزینه مناسبه. اینجا پدر می‌تونه بره بررسی کنه و جلوی این اتفاق رو بگیره. این توی فرآیند خواستگاری هست به هرحال، که پدر دختر با پسر صحبت کنه، و می‌تونه جلسه اول باشه. 🌷طناز: سلام خیر من موافق نیستم، پدر مهم ترین نقش رو نداره، مهم ترین نقش رو شما دارید چون قراره ۲۴ ساعت به مدت چندین سال زیر یک سقف، طرف و خانوادش رو برای یک عمر داشته باشید. پدر به عنوان اولین مرد زندگی شما، که تجربه مرد بودن در کنار شما رو داشته، میتونه به شما مشورت بده، میتونه ساعت ها با طرف مقابل وقت بگذرونه ولی اول و آخر این شما هستید که باید تصمیم بگیرید؛ البته گاهی والدین به خاطر اینکه بلوغ کافی در فرزندشون رو حس نمیکنن یا اختلاف سلیقه دارن، میگن اول خودمون باید تایید کنیم که دختر و پسر هم نداره. شخصیت مستقلی از خودتون بسازید که والدین بتونن روی نظر شما هم به عنوان یه دختر منطقی، حساب باز کنن. http://eitaa.com/istadegi
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعه‌ی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت اول من توی یک قلعه بتنی زندگی می‌کنم. البته قلعه از اولش بتنی نبود؛ اولش هیچ چیز نبود، مثل همه آدم‌ها آن بیرون زندگی می‌کردم؛ و به مرور دیدم امن نیست، آدم از چپ و راست، از این و آن ضربه می‌خورد. از خانواده یا دوستان... از هرکسی که به تو نزدیک می‌شود. نزدیکی اصطکاک می‌آورد و اصطکاک جرقه. این قانون دنیاست. مشکل این بود که من هربار با کلی ذوق و شوق، احساساتم را، افکارم را و خودم را به میدان تعامل می‌آوردم و هرکس می‌دید، پایش را محکم می‌گذاشت روی آن احساسات. از همان بچگی، توی مهدکودک حتی، این اتفاقی بود که برای من می‌افتاد. عجیب و غریب بودم، غیرعادی بودم و کسی دوست من نبود. شاید جالب به نظر می‌رسیدم، ولی کسی نبود که خودش را دوست من بداند، کسی نبود که همیشه با من باشد. معمولا از ابراز خودم پشیمان می‌شدم. معمولا بعد هربار که افکار و احساساتم زیر پای یک نفر له می‌شد، به این نتیجه می‌رسیدم که "این چه غلطی بود که من کردم؟" خیلی‌ها هم می‌آمدند و از من خوششان می‌آمد، حرف می‌زدند، گرم می‌گرفتند و من فکر می‌کردم دوست پیدا کرده‌ام؛ ولی بعدش غیب می‌شدند. طوری رفتار می‌کردند که من فکر کنم آن‌ها دوست من‌اند، ولی بعد می‌فهمیدم که من را دوست خودشان نمی‌دانند. آن‌ها برونگراهایی بودند که با همه صمیمی می‌شدند، کوتاه و گذرا، و نمی‌فهمیدند که هربار چطور امید من را ناامید می‌کنند. اولش دور خودم دیوار شیشه‌ای کشیدم. بیرون را می‌دیدم و دیگران هم من را می‌دیدند. تعامل هم بود، ولی دورادور. کسی نمی‌دانست دورم دیوار شیشه‌ای کشیده‌ام، مگر این که با شوق به سمتم می‌دوید و آن وقت محکم می‌خورد توی آن دیوار. خب، مسئله فقط این نبود که آدم‌ها به من ضربه می‌زدند. مشکل این بود که من هم می‌ترسیدم خودم را – همه خودم را – نشان دیگران بدهم. می‌ترسیدم مسخره‌ام کنند، درک نشوم، سرزنشم کنند. پس بیشترِ خودم را پشت دیوار قایم می‌کردم، نمی‌گذاشتم نزدیکم شوند تا درونم را نبینند، تا احساساتم را و هرچیز مهمی را که داشتم، بو نکشند. احساسات من را آسیب‌پذیر می‌کرد، احساسات نظم زندگی را بهم می‌ریخت. کم‌کم دیوار شیشه‌ای را بتنی کردم. شد شبیه یک قلعه. گاهی از روی دیوار قلعه با دیگران در ارتباط بودم؛ اما همچنان خودم، خود خودم توی قلعه بود. توی قلعه خودم بودم، برای خودم زندگی می‌کردم. و درست است که سکوت قلعه کر کننده بود و گاهی تنهایی حوصله‌ام سر می‌رفت، ولی امن بود. می‌توانستم تمام نقاط آسیب‌پذیرم را آنجا بگذارم و مطمئن باشم که هیچکس به من آسیب نمی‌زند، هیچکس سیاهی‌های روحم را نمی‌بیند. دور قلعه، یک خندق آب کنده بودم، پر از تمساح. سیم‌خاردار الکتریکی هم داشت. یعنی به مرور پیشرفته شد. به مرور یاد گرفتم بیشتر از خودم در برابر دیگران محافظت کنم. خیلی‌ها هم تلاش کردند وارد شوند؛ ولی کسی نمی‌توانست جلوتر از خندق بیاید. خودم با یک تفنگ تک‌تیرانداز نشسته بودم آن بالا و پسرهایی که می‌خواستند وارد قلعه شوند را از دوربین سلاح می‌دیدم؛ توی یک عدسی گرد با نوار مدرج فاصله. خیلی‌ها را دیدم. الان که دارم حساب می‌کنم، از پانزده‌تا بیشتر، توی یکی دو سال. از یک جایی به بعد یک تفریح و تنوع شده بود؛ ولی می‌دانستم که قرار نیست به قلعه راهشان بدهم. فکر می‌کردم محکومم به زندگی با شخصیت‌های خیالی داستان‌هایم. پسرهایی که می‌دیدم، اکثرا دنبال یک دختر معمولی می‌گشتند. یک دختری که خیلی عادی، با بقیه زندگی کند. یک دختر کدبانو و زن زندگی. البته که این بد نیست، خیلی طبیعی ست. بیشتر آدم‌ها معمولی‌اند و دنبال آدم معمولی می‌گردند. من اما معمولی نبودم، من توی یک قلعه بتنی زندگی می‌کردم. مطمئن بودم اگر وارد قلعه شوند، به من و دنیایم و معمولی نبودنم می‌خندند، سرزنشم می‌کنند و مجبور می‌شوم بیندازمشان جلوی تمساح‌های خندق. خب من نمی‌خواستم چنین کاری بکنم. بعدش تازه تنهاتر می‌شدم. در نتیجه، هر پسری که توی دوربین سلاح می‌آمد، کنار پایش رگبار می‌گرفتم که بترسد و برود. یکی دو نفر بیشتر پافشاری کردند. لجبازانه خواستند جلوتر بیایند؛ و متاسفانه مجبور شدم یک تیر توی پایشان بزنم. مامان معتقد بود اینطوری مجرد می‌مانی، سی سالت می‌شود، چهل سالت می‌شود، پنجاه سالت می‌شود و مجرد می‌مانی. من هم می‌دانستم که تنهایی بد است – واقعا گاهی وحشتناک می‌شد – ؛ ولی مطمئن بودم این که یک نفر بیاید توی تنهایی‌ات و احساسات دست‌نخورده‌ات را لگدکوب کند و تنهاتر بشوی، هزاربرابر بدتر است. یک روز یک نفر توی دید دوربین سلاحم آمد؛ شانزدهم فروردین. من دنبال دلیلی می‌گشتم تا دستم را روی ماشه فشار دهم؛ اما هرچه نگاه کردم، دستم روی ماشه نرفت. و این تازه اول ماجرا بود. ادامه دارد... http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعه‌ی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت اول من توی یک قلعه بتنی زندگی می
نظرتون درباره این چیه؟ جالبه؟ به نظرتون انتشار ادامه‌ش می‌تونه مفید باشه براتون؟ ( بقیه سوالها رو فردا جواب میدم)
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعه‌ی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت اول من توی یک قلعه بتنی زندگی می
خدا رو شکر که خوب بوده، خیلی مردد بودم توی انتشار این یادداشت‌ها، شک داشتم که واقعا برای مخاطب مفیده یا نه... هرچند مصباح هنوز معتقده یادداشت‌ها پراکنده‌ن. علتش هم اینه که این مجموعه قلعه بتنی، یادداشت‌هاییه که خودم توی دوران آشنایی نوشتم. و یادداشت‌ها در همون تاریخی که بالاشون هست نوشته شدن و بیانگر احساسم در اون زمان هستند. درضمن برای حفظ حریم خصوصی خانوادگی، بخشی از یادداشت‌ها سانسور شده. امیدوارم براتون مفید باشه🌷
💬⁉️پرسش شما: سلام شاید سوال من یکم عجیب باشه ولی خب مشکل منه و لطفا بهش پاسخ بدید🌸 ما خانوادمون از نظر فرهنگی و مذهبی سطحش تقریبا بالاست. یعنی پدر و مادرم هر دو لیسانس دارن و نظامی هستن و خب مذهبی هم هستیم خودمم دانشجوی کارشناسی ام و تو دانشگاه دولتی الهیات می خونم و طبیعتا باید به عنوان دختر اول چنین خانواده ای انتظار داشته باشم که همسرم حداقل هم سطح ما باشه یعنی یا لیسانس داشته باشه یا مثل خودم دانشجو باشه و اینکه خب نمیگم شغلش مثل پدر و مادرم نظامی باشه ولی خب یه شغل متوسط داشته باشه فرقی نمیکنه چه شغلی و اینکه حتما مذهبی باشه دیگه اینکه سطحشون از خودمون بالاتر باشه رو آرمانی میدونم که دوست دارم برآورده شه ولی خب احتمالا نمیشه😅😂 ولی من متاسفانه تا سال دوم دانشگاه یه دونه خواستگارم نداشتم و اولیش همین سال دوم اومد که نه تنها همسطح ما نبود بلکه پسره کاردانی داشت و یه شغل ساده لاستیک فروشی. از نظر مذهبی هم خیلی خوب نبودن ۲ تا خواستگار بعدیم حتی همون کاردانی رو هم نداشتن😐 یا دیپلم یا سیکل حتی شغلشونم جالب نبود و زیادم مذهبی نبودن و خب طبیعیه من رد کنم. طرف ۵ سال از من بزرگتره، مدرک تحصیلیش از من کمتره😐 یعنی الان تو سن ۲۱ سالگی واقعا ناامید شدم از اینکه ازدواج کنم اطرافیانم روستایین و خواستگار کارخونه دار دارن من واقعا شغل طرف برام مهم نیست ولی خیلی مهمه که از نظر فرهنگی و مذهبی مثل خودم باشن همه دارن دکتری میگیرن یه دونه لیسانس خواستگاری ما نمیاد😐 مشکل از منه؟ ما خانوادمون سطحش تو اطرافیان خوبه و من نمیدونم چرا من خواستگار ندارم. وقتی هم میاد طرف انقدر سطح پایین😐 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: سلام، اگه مذهبی هستید و واقعا به دین اسلام اعتقاد دارید که باید ایمان و اخلاق فرد براتون مهم باشه، و تحصیلات و شغل رو نباید اولویت قرار بدید. اگرم واقعا تحصیلات و شغل براتون مهمه و نمی‌تونید ازش بگذرید اشکالی نداره، ولی لطفاً ادعای دینداری و ازدواج دینی و مذهبی نکنید☺️ چون روایت داریم کسی که توی ازدواج دنبال معیارهای مادی باشه، خدا هم به همون معیارها واگذارش می‌کنه. و البته، اینکه یه نفر چهار سال توی دانشگاه درس بخونه به این معنی نیست که خیلی انسان فرهیخته‌ایه، و اینکه یه نفر توی دانشگاه درس نخونده به این معنی نیست که بی‌فرهنگه. همسانی فرهنگی مهمه، ولی لیسانس همیشه به معنای بافرهنگ بودن نیست. و این فاز «کسی در حد ما نیست» هم دقیقا چیزیه که باعث توقعات بزرگ می‌شه و سرانجامش هم یا رسیدن به سن تجرد قطعیه و یا ازدواجی که ظاهرش خوبه ولی به مرور آسیب‌هاش معلوم میشه... ببخشید اگه رک گفتم😶 🌷مصباح: این سوال یکم موردیه، ولی کلا کسایی که تصور می‌کنن خواستگارهاشون در سطح‌شون نیستن و توقعات بالا دارن، باید بگم: اولا این که شغل خود فرد یا پدر و مادرش یا محل زندگی‌شون، تعیین‌کننده هیچ‌چیز نیست و ممکنه سطح فکر و فرهنگشون بالاتر از کسی باشه که خودشو بالا می‌بینه. مهم اینه که از نظر فکری و اعتقادی بهم بخورن، شغل و رشته و تحصیلات واقعا مهم نیست. گاهی تصورات و توقعات ما باعث میشه که خواستگار نداشته باشیم چون الکی رد می‌کنیم، گاهی هم شرایط معرفی فراهم نیست. به هرحال معرف‌هایی هستند که ممکنه اطراف ما نباشن و شاید بد نباشه فرم پر کنیم. ولی در کل به نظر من توقع توی این سوال بالاست، و خیلی خودش رو دست بالا می‌گیره. شرایط معمولیه، خیلی خاص نیست. این درست نیست که به صرف دانشگاه رفتن، دیگه فکر کنیم خیلی شرایطمون خاصه و هرکسی لیاقت ما رو نداره😅 برای فهم این که تناسب فکری و اعتقادی داریم یا نه، باید با خواستگار حرف بزنیم. 🌷طناز: سلام. اولا اجازه بدید نپذیرم که برای شما شغل و تحصیلات مهم نباشه چون توی تمام مثال هاتون، ملاک رد و تاییدتون فقط همین موارد بوده و تاکید داشتید! ببینید اینکه شما این معیار رو گذاشتید مهم ترین و اصلی ترین اولویت‌تون و در نگاه اول از طرف، میخواید انتظارات شما رو با این ملاک ها برآورده کنه، منتظر این هم باشید که به شما هم فقط از طریق همین ملاک ها توجه بشه نه شخصیت و افکارتون. اینکه شما با یه فردی که دکتری داره و شغل مدنظر شما رو هم داره ازدواج کنید، ولی طرفتون وسواس و اضطراب و افسردگی داشته باشه یا آدم شکاکی باشه یا زود عصبانی بشه، خوبه؟! http://eitaa.com/istadegi
💬⁉️پرسش شما: سلام و خسته نباشید عیدتون مبارک راستش یکی از ترس هایی که وجود داره اینه که اون ادم مناسبی که در زمان خواستگاری و و دوران نامزدی باهاش مواجه شدیم بعد از عقد و ازدواج تغییر کنه یا بزارید اینجوری بگیم اگه شخصی بعد از ازدواج به یه سری از تعهدات‌ که مربوط به بعد از ازدواجه عمل نکرد باید چیکار کنیم ؟ 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: ما یه سری خط قرمز داریم، خط قرمز چیزیه که انقدر مهمه که اگه زیر پا گذاشته شد، ما کلا از رابطه خارج می‌شیم و خدای نکرده طلاق می‌گیریم. ولی راه پیشگیری از چنین چیزی اینه که قبل ازدواج دوتا چشمتون رو باز کنید و دوتا چشم هم قرض بگیرید. دوره آشنایی رو سرسری رد نکنید، عجله نکنید، درست چندین جلسه مشاوره برید(و دوره آشنایی رو زیر نظر یه مشاور معتبر باشید)، درست و دقیق تحقیق کنید... اونوقت می‌فهمید این آدم داره نقش بازی می‌کنه یا نه، این آدم زیر قولش می‌زنه یا نه. خیلی چیزهایی که منجر به طلاق می‌شن رو می‌شده قبل عقد فهمید، ولی خانواده‌ها کوتاهی کردن و نفهمیدن. بعد هم دقیقا خطوط قرمزتون رو برای طرف مقابل تعریف کنید و سرش به توافق برسید. 🌷طناز: سلام، ممنونم منظورتونو از تعهدات متوجه نشدم، ولی چیزی که شما میتونید درون یک فرد بسنجید، تنها با گذر زمان مشخص میشه و اینکه شما چقدر قبل از ازدواج با طرف مقابل وقت گذروندید و صحبت کردید. اینکه شما دیده و ندیده، یک هفته بعد از خواستگاری برید سر سفره عقد، دیگه به خودتون مربوطه!😁 🌷مصباح: (وی از پاسخ به سوالات خسته شده و اعصاب ندارد😂) http://eitaa.com/istadegi
💬⁉️پرسش شما: چطوری متوجه بشیم طرف مقابل در زمان عصبانیت یا عصبانیت زیاد چه واکنشی نشون میده؟ دست بزن داره یا نداره فریاد میزنه یا نه ؟ نمیشه که از عمد عصبانیش کنیم شما چطوری درباره این دسته از موضوعات شناخت پیدا کردید ؟ 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: اولا مشاوره. مشاور ازتون چندتا تست می‌گیره و این تست‌ها تا حد زیادی قابل اعتمادن(بستگی به مشاورتون هم داره که چقدر حرفه‌ای باشه). من شخصاً دارم می‌بینم مشاور هرچی از تست ما تحلیل کرده بود درسته. دوما تحقیق. مثلا توی در و همسایه برید ببینید کسی تاحالا دیده که اون فرد دعوا راه بندازه یا صدای داد و بیدادش بیاد؟ توی محل کارش وقتی با مشکل مواجه میشه زود جوش میاره؟ با دوستاش دعواش شده؟ (تحقیق یه مهارته، به یه آدم حرفه‌ای بسپاریدش) توی تعامل باهاش هم که قرار بگیرید یه چیزایی دستتون میاد. مخصوصا تعاملاتی که یکم طولانی‌تر بشه. ولی عمدا عصبانیش نکنید، چون سوءتفاهم پیش میاد و شر میشه. 🌷طناز: صرفا با وقت گذروندن با فرد مقابل در مووقع مختلف، بیرون برید، صحبت کنید، در موقعیت های مختلف ایشون رو قرار بدید. مثال میزنم: یک بار که قرار دیدار و صحبت میذارید(البته نه همون اوایل، یه مقدار که از آشنایی خانواده ها گذشت)، بخواید ایشون دنبال شما بیان تا شما رانندگی‌شونو ببینید. مهارت رانندگی رو نمیگم! اینکه طرف از خودش صبر نشون میده توی رانندگی؟ پشت چراغ قرمز عجله داره بره؟ از رانندگی دیگران عصبانی میشه یا نه! کم‌کم با معاشرت، میتونید یه حدس هایی بزنید. 🌷مصباح: تحقیق! ما با سوالات خواستگاری میشنویم، و با تحقیق جواب اون هارو ارزیابی میکنیم. http://eitaa.com/istadegi
💬⁉️پرسش شما: سلام میشه درباره ی سوالات خواستگاری بگید؟ اینکه چه سوالایی مهمه یا اینکه چقدر از جوابایی که دادن رو توی زندگی دیدین که همین بوده و صادق بودن.. 💬✅پاسخ ما: 🌷فرات: چندتا منبع برای سوالات خواستگاری رو توصیه میکنم: اولا کتاب نیمه دیگرم آقای عباسی ولدی(من سوالات خواستگاریم رو خیلی‌هاش رو با کمک همون کتاب می‌پرسیدم) دوما جزوه سوالات خواستگاری ننه ابراهیم(همسرم از این جزوه استفاده میکردن). توی کتاب آقای عباسی ولدی، گفته که چطور سوال بپرسیم و جلسه خواستگاری چطور پیش بره. ولی کلا، راهش اینه که خواستگار، موضع شما رو متوجه نشه، و نفهمه که شما چه جوابی می‌خواید بگیرید. اونوقت نظر خودشو میگه. درضمن بهتره بگید مثال بزنن و توضیح بدن و به جواب‌های کوتاه قانع نشید. درباره من، بیشتر حرفاشون درست بود. 🌷طناز: سلام لطفا دست از سوالات کلیشه‌ای بردارید. من هنوز که هنوزه، نمیدونم رنگ مورد علاقه همسرم دقیقا چیه. ولی به جاش میدونم درباره فقر چه دیدگاهی داره، آیا میگه قناعت کنیم؟ آیا انسان مادی‌پرستیه؟ یا هرچیز دیگه. میدونم نظرش درباره احساسات و منطق چیه. میدونم سبک موزیکی که علاقه داره چیه و چرا اون سبک. میدونم اگه شغل الانش رو نداشت، چیکاره میشد و چرا. در نتیجه، این مثال هایی که زدم، یک دیدگاه کلی از شخصیت طرف به شما میده و باعث میشه توی رفتارت، به یه چیزهایی برای مدیریت رابطه توجه کنی که قبلا نمیکردی. پس نمیگم اینارو بپرسید، ولی میگم سوالات عمیق و بنیادی بپرسید. 🌷مصباح: (وی از پاسخ به سوالات خسته شده و اعصاب ندارد😂) http://eitaa.com/istadegi