eitaa logo
🏴مه‌شکن🏴🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
496 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و اینجا دوکوهه ست... انگار حاج احمد متوسلیان دارد از پشت پنجره‌های ساختمان نگاهمان می‌کند. انگار دارد در میدان صبحگاه می‌دود، همراه لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله(صلوات الله علیه)...
ای عشق! کاری کن که درماندند درمان‌ها برگرد و برگردان حقیقت را به ایمان‌ها چشم‌انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه غرق خیالِ بوسه بر پایت، خیابان‌ها مستِ شب گیسوی تو، چشم سحرخیزان بی‌تاب تسبیح سحرگاهت، شبستان‌ها مهدیه‌ها دل برده‌اند از حوض مسجدها دور «ولیِّ عصر» می‌گردند میدان‌ها... پُر می‌شود شهر از نوای «آیة الکرسی» تا بگذری از زیر این دروازه قرآن‌ها... در خواب، چشمان تو را دیدند نرگس‌ها شوق گل روی تو را دارند گلدان‌ها ای در صدای مهربانت حجتی کامل! ای در نگاه روشنت اثبات برهان‌ها! هر جمعه در شهری برایت ندبه می‌خوانیم تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعان‌ها... ✍🏻 قاسم صرافان http://eitaa.com/istadegi
شرهانی.‌.‌.
15Sha'ban.mp3
8.41M
بنده دلشوره شب نیمه شعبان را خیلی زیاد دارم... 🎙️ استاد فیاض‌بخش http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸🌿 نیمه شعبان سالروز ولادت باسعادت منجی عالم بشریت و هفته سربازان گمنام امام زمان(عج) مبارک باد. http://eitaa.com/istadegi
یادمان سیدالشهدا، فکه شمالی. نشد عکس بگیرم. داستانش مفصل بود، سر فرصت می‌نویسم...
خانم مصباح می‌گوید تا حواس کاروان پرت است فرار کنیم... سه چهار ساعت تا مرز راه است. می‌ماند گذرنامه، که می‌سپاریم پرنده‌ها از اصفهان برایمان بیاورند... اینجا چذابه است.
37.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 من وقتم را هدر می‌دهم؛ وقتی که تلاش می‌کنم بدون تو قلبم را آرام کنم...💔 🎤Vetr http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الان داریم از هویزه برمی‌گردیم... انگار جانم دارد کنده می‌شود. خودم را در هویزه جا گذاشتم...
دیروز، یادمان شهید حسن باقری... همین قدر بگویم که موقع برگشت، روحم لبریز بود. لبریز از انگیزه، شوق و فکرهای نو...
دیروز حسرت مقتل آوینی به دلم ماند؛ چمران مهمانمان کرد... اینجا دهلاویه است...
هویزه... دیشب. مثل کربلا بود. باورم نمی‌شد یک روزی دستم به مزار سیدحسن علم‌الهدی برسد... ولی رسید. گاه برای تعبیر یک رویا باید سال‌ها صبر کرد...