eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
544 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی سرزده سر زده باشی به دوتا شهر و دهستان رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی بروی باز به محروم‌ترین نقطه‌ی ایران با عبای گِلی و عینک و عمامه‌ی خاکی پای درد دل مردم بنشینی کف میدان! -زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی یا کلنگی بزنی مدرسه‌ای را به مریوان... کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران... 💔...
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🇮🇷 آقای شهید جمهور! (۲) از همان سال ۹۶ که برایتان تبلیغ می‌کردم دوستتان داشتم. آن سال هنوز به سن را
سه سال پیش، شبانه‌روز در خیابان‌ها تبلیغ چهره‌به‌چهره انتخابات می‌کردیم؛ برخلاف همه که تنها تبلیغ به رای دادن می‌کردند، کیف من شده بود یک ستاد انتخاباتی. اول تبلیغ و بعد از اقناع، معرفی شخص. در میدان امام، دقیقا روبه‌روی عالی‌قاپو، مردی در پاسخ تبلیغ من ‌ایستاد و چندساعتی حرف زد؛ گاهی از اعدام‌های دهه۶٠ می‌گفت و گاهی از بچه بودن من. وقتی حرف‌هایش تمام شد، شروع کردم کامل برایش بگویم ماجرای اعدام‌ها چه بوده. کلی حرف که زدیم، مرد با تعجب نگاهم کرد و گفت: بهت نمی‌خوره مال اون نسل باشی! مگه دیدیدی؟ گفتم: ندیدم اما تاریخ رو خوندم. دستی روی هوا تکان داد و رفت. نمی‌دانستم قانع شده بود یا نه؛ اما ساعتی بعد در پیاده‌روهای خیابان سپه جلویم را گرفت و با شک گفت: دخترم تو همونی نبودی که گفتی رای بدم؟ سرم را تکان دادم با غروری که سعی داشت از آن کمی بکاهد گفت: حالا به کی رای بدم؟ سریع زیپ کیفم را باز کردم و از همه پوسترهای تبیینی که درباره‌ی آقای رئیسی بود به او دادم. گرفت نگاه گذرایی کرد و گفت: مطمئنی این خوبه؟ با هیجان و شوق گفتم: مطمئنِ مطمئن که خداست؛ ما نیستیم؛ اما تا الان خوب بوده. مرد دستی به سر کچلش کشید و گفت: بهش رای میدم؛ اما حاضری قبول کنی هر اتفاقی توی دولتش افتاد اون دنیا جلوت رو بگیرم؟ بدون لحظه ای تامل گفتم: بله حاضرم. رفت. بعد از آن باز هم موقع تبلیغ مردم این حرف را زدند و من پذیرفتم در دنیایی دیگر پاسخگوی دولت رئیسی باشم. حالا با گذشت سه سال، آسوده شدم که آن دنیا بابت تبلیغ برای آقای رئیسی سرافکنده نخواهم شد؛ اما بازهم، حس کسی را دارم که باهمه تلاش‌هایش بازنده شده است. دولت کرامت و مردمی تبدیل شد به نماد خدمت و جهاد و من ماندم و حسرت تمام روزهایی که قدعلم نکردم برای دفاع از او؛ برای روزهایی که تردید به ذهنم آمد، برای همه کم‌کاری‌هایم. بازنده بازی منم؛ دانشجویی که بیدار نبود تا نماز امت قضا نشود. دانشجویی که اولویت‌هایش را فراموش کرد. ✍🏻محدثه صدرزاده(پیشه) http://eitaa.com/istadegi