eitaa logo
🇮🇷مِه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
476 ویدیو
73 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 آمدنــد خدمــت پیامبــر و گفتنــد: در همســایگی مـا زنـی اسـت کـه صبـح تـا شـب روزه می‌گیـرد. و شـب تـا صبـح عبـادت می‌کنـد، امـا بـد دهـان اســت و همســایه‌ها از او ناراضی‌انــد! پیامبــر فرمـود: جایـگاه ایـن زن در جهنـم اسـت! یعنـی، پیامبــری کــه «اســلام» را آورده، ایــن زن را مســلمان نمی‌دانــد؛ امــا اگــر مــن و شــما چنیــن کســی را در همســایگی خــود داشــته باشــیم، می‌گوییــم ایــن زن مذهبــی، بددهــن اســت! کــدام مذهــب؟ کــدام دیــن؟ هرکـس کـه صـف اول مسـجد بـود و نمـاز خوانـد و روزه گرفـت، ولـی اهـل غیبـت بـود و تبعیـض و داد و فریـاد، مسلمان است؟ http://eitaa.com/istadegi
سلام و سپاس فراوان از نظرات پرمهر شما. خوشحالم که رمان رو دوست داشتید. درباره مطهره، قبول دارم که پرده‌برداری کامل از ماجراش باید دیرتر اتفاق می‌افتاد و از اول داستان معلوم نمی‌شد؛ اما چون قسمت‌های زیادی از داستان رو در ویراست دوم حذف کردم، و ماجرای مطهره در فلاش‌بک همین قسمت‌ها بازگو می‌شد، ناگزیر ماجرای مطهره رو زودتر و به شکلی دیگه در داستان آوردم. درباره اسارت عباس، بارها گفتم که بنده اصلا کشش روحی لازم برای نوشتنش رو نداشتم و خیلی تلاش کردم طولانی‌ترش کنم؛ اما واقعا اعصابم رو میریخت بهم. دوستان مه‌شکن می‌دونن که چقدر برای من آزاردهنده بوده و واقعا این مسائل اذیتم می‌کنه. نحوه نجاتش رو هم در رمان خانم اروند خواهید خواند.(این رمان هنوز منتشر نشده و در هفته‌های آینده ان‌شاءالله در همین کانال منتشر میشه) درباره خانم رحیمی، این شخصیت می‌تونست خرده‌پیرنگ یا حتی یک پیرنگ اصلی و جذاب باشه؛ اما چون در فراز و فرود رمان گم شد، تصمیم به حذفش گرفتم تا موضوع شهید نشه. شاید بعدها، یک رمان با پیرنگی مشابه این نوشتم؛ رمانی که خانم رحیمی، شخصیت اصلیش باشه. خط قرمز جلد سوم نداره؛ اما شاید شخصیت‌های دیگه‌ای که در رمان بودند رو بازهم در رمان‌های دیگه ببینیم... و البته، ان‌شاءالله عباس در رمان بعدی هم حاضر خواهد بود به عنوان شخصیت فرعی. نظر شما چیه؟ کدام قسمت رمان خط قرمز به نظر شما خوب پرداخته نشد؟ https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 واقعـا اگـر به‌جـای گوشت گوسـفند، گوشـت خـوک بخوریــم، یــک قســمت از خدایــی خــدا از بیــن مــی‌رود؟ یــا مثـلـا یــک گوشــه‌ای از عــرش الهــی، شـکاف برمـی‌دارد و فـرو می‌ریـزد؟! اصلـا به‌حـال خــدا چــه فرقــی می‌کنــد کــه مــن چــه می‌خــورم؟ و چـه می‌کنـم؟ قضیـه واجـب و حـرام و حـال... قضیــه‌ی ســود و ضــرر «مــن» اســت! نــه ســود و ضــرر خــدا!! http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام قبول دارم. البته بستگی داره تعریف شما از تلخ نباشه. چون بنده شهادت رو یک اتفاق کاملا شیرین تلقی می‌کنم، حس می‌کنم پایان اگر با شهادت باشه زیباتره و اصلا حس می‌کنم هر پایانی جز شهادت، پایان تلخه... ولی چشم. بخاطر شما سعی می‌کنم رمان‌های بعدی رو شادتر ببندم.
سلام ان‌شاءالله به زودی از همین کانال منتشر خواهد شد.
سلام زیگ‌زائور چندتا ایراد جدی داره؛ سنگینی زیاد، لگد سنگین و گیر کردن‌های مداوم... اما تا یک زمانی بین سلاح‌های کمری خیلی طرفدار داشت و رایج بود؛ طبعاً در خیلی از کشورها سلاح سازمانی بود از جمله در ایران که هنوز هم سلاح سازمانی فراجا ست(البته نسخه بومی این سلاح، زعّاف نام داره). در کل زیگ‌زائور برای یک تیرانداز حرفه‌ای که قوای بدنی زیادی داره، سلاح قابل قبولی هست ولی برای افراد غیرحرفه‌ای، واقعا فاجعه‌سازه. شما فکر کنید وزن این اسلحه بدون خشاب حدود ۹۶۰ گرم هست!!! تازه لگد رو هم اضافه کنید... واقعا گزینه خوبی نیست برای شرایط بحرانی. با این وجود، الان دیگه دوران سلاح‌های کمری فلزی گذشته و سلاح‌های پلیمری دارند جایگزین می‌شن که خیلی سبک‌تر هستند و ایمن‌تر. مثلا سلاح کمری گلاک، ۶۵۰ گرم وزن داره که واقعا عالیه دربرابر زعاف. و امنیت ماشه و آلات متحرکش هم واقعا بیشتره طوری که احتمال در رفتن تیر از سلاح نزدیک به صفره(برعکس زیگ‌زائور که خطر در رفتن تیر ازش خیلی بالاست). در ایران هم کم‌کم سلاح‌هایی مثل کاوه(نسخه بومی گلاک) دارند جایگزین زعّاف میشن.
سلام احساس کردم مکالمات اون قسمت خیلی کمکی به خط سیر اصلی داستان نمی‌کنند و یکم مصنوعی از آب درآمده بودند. شاید باید این مکالمه رو بهتر می‌نوشتم؛ طوری که ازش راضی باشم و حذفش نکنم. درباره مطهره، بله این شخصیت هنوز جای پردازش داره؛ پردازشی به اندازه یک رمان مستقل که اگر عمری بود بهش می‌پردازم.
سلام بعضی وقت‌ها نوشتن خیلی چیزها باعث قساوت قلب می‌شه. حتی وقت‌هایی که درباره زخمی شدن یا آسیب دیدن شخصیت‌ها می‌نویسم هم اذیت می‌شم و ذهنم بهم می‌ریزه؛ مخصوصا که برای توصیف دقیقش، باید درباره اون آسیب به طور خاص و دقیق و علمی تحقیق کنم. مثلا وقتی برای یکی از قسمت‌های خط قرمز، درباره فساد نعشی تحقیق می‌کردم، تا چند روز نمی‌تونستم درست غذا بخورم. شاید هم این حساسیت زیاد بنده ست. حتی خیلی از روضه‌ها رو هم گوش نمی‌دم یا اگر بخوام متنی درباره عاشورا بنویسم، مستقیماً به خیلی مسائل اشاره نمی‌کنم چون واقعا آزارم می‌ده و می‌ترسم دچار قساوت قلب بشم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 همیــن اســت کــه امــام‌رضــا(علیه‌السـلـام) می‌فرماینــد: خداونــد هیــچ خوردنــی و نوشــیدنی را حــلال نکــرده، مگــر بخاطــر منفعتــی کــه دارد و هیــچ خوردنــی و نوشــیدنی را حــرام نکــرده، مگــر بخاطــر ضــرر و مــرگ و فســادی کــه دارد! چــه خــوب اســت کــه عاقلانــه نــگاه کنیــم، و از عقلمــان، بــرای رســیدن بــه «حقیقــت» اســتفاده کنیــم. آن وقــت اســت کــه بهتریــن انتخاب‌هــا، ســهم مــا می‌شــود. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 یک وقت‌هایی توقع «کم» داشتن از چیـزی کـه تمـااااااااام احتیاجـات مـرا برطـرف می‌کنـد، عیـن ظلـم بـه خویشـتن اسـت. نمـاز، اصـل زندگــی اســت؛ نــه یـک کار کوچکــی کــه هــر روز جهــت آرامــش خودمــان و احیانــا دوری از عــذاب الهــی، انجــام می‌دهیــم. نمــاز، ماننــد موتــوری بــرای زندگــی اســت، اگــر آن را بــا چــرخ دنده‌هــای وجودمــان درگیــر کنیــم، تاثیــر شــگرف آن را بــر تمــاااام زندگیمــان می‌بینیــم. راز ایــن اثرگــذاری اعجاب‌انگیــز را «اینجــا» بشــنوید. http://eitaa.com/istadegi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهادت امام سجّاد (علیه السلام) ▪️ امام سجّاد (علیه السلام) پیام عاشوراء را با اشک چشم به گوش تاریخ رساند. 👤 حجةالإسلام عالی «ع» تسلیت باد. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 🔸تولد: ۱۸ اسفند ۱۳۴۰، تهران، استان تهران 🔸شهادت: ۲۸ مرداد ۱۳۵۹، بانه، استان کردستان http://eitaa.com/istadegi
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 🔸تولد: ۱۸ اسفند ۱۳۴۰، تهران 🔸شهادت: ۲۸ مرداد ۱۳۵۹، بانه، کردستان صدیقه تا خودش را شناخت به دنبال حقیقت بود. جرقه‌های انقلاب که زده شد با آگاهی در این مسیر قرار گرفت. در دبیرستان اقدام به تکثیر و پخش اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) می‌کرد. صدیقه در جمعه خونین ۱۷ شهریور سال ۵۷ دوشادوش خواهران انقلابی ابتدای صف علیه حکومت ظالم پهلوی ایستاد. نوجوانی صدیقه همزمان شد با دوران انقلاب که با تشویق برادرش در کتابخانه امام حسن (ع) نارمک فعالیت می‌کرد. انقلاب که شد صدیقه در مدرسه‌شان، انجمن اسلامی راه‌اندازی کرد. در همان زمان همراه دوستانش شروع به فعالیت جهادی و خدماتی به هموطنان نیازمند کرد. هرچه زمان می‌گذشت صدیقه دقیق‌تر وکامل‌تر در خط اسلام و انقلاب قرار می‌گرفت. صدیقه اردیبهشت ۵۹ عضو انجمن اسلامی شد. آن زمان در رشته اقتصاد در دبیرستان درس می‌خواند. تابستان، صبح‌ها به جهاد می‌رفت و عصر‌ها هم در کلاس قرآن و نهج البلاغه شرکت می‌کرد. گاهی اوقات آخر هفته‌ها سری به معلولان آسایشگاه کهریزک و بیمارستان می‌زد و به پرستاران و بهیاران آنجا برای شست‌وشو و رسیدگی به سالمندان و معلولان کمک می‌کرد. گاهی برای بچه‌های کوچک آنجا غذا می‌پخت. آن‌ها را حمام می‌برد و با آن‌ها بازی می‌کرد. گاهی با دختر‌های جوان دوست و فامیل و آشنایان رفت‌وآمد می‌کرد تا رفتارشان را اصلاح کند که موفق هم بود. صدیقه بسیار پر دل و جرئت بود. شجاعت و دلیری‌اش به گونه‌ای بود که نشان می‌داد به زودی مهر شهادت روی شناسنامه‌اش خواهد خورد. پس از انقلاب هیجان و احساس وصف‌ناپذیری پیدا کرده بود. احساسی که تا آن زمان مثل خون در رگ‌هایش جاری بود، حالا پر خروش شده بود و او را از زندگی عادی و روزمره دور می‌کرد. از تعلقات دنیوی فاصله گرفته بود و مدام می‌گفت: "نباید در خانه بنشینیم و بگوییم که انقلاب کرده‌ایم، باید بین مردم باشیم و پیام انقلاب را به مردم برسانیم." وقتی پول توجیبی‌اش را می‌گرفت آن را وقف خانواده‌های مستمند آنجا می‌کرد. در سفرش به مهاباد کار‌های فرهنگی آنجا را هم انجام می‌داد. صدیقه عاشق مطالعه بود و کتاب جهان‌بینی توحیدی شهید مطهری و کتاب‌های مربوط به حضرت امام (ره) را زیاد می‌خواند. از طرفی اتفاق‌ها، شنیده و دیده‌ها، واگویه‌ها و قصه‌های ادبی خود را در دفترچه‌ای یادداشت می‌کرد. دستنوشته و اشعار انقلابی او نشان از روح لطیف و حماسی و حق داشت. در شعری به عنوان «در اوایل ۵۵» دردش را از سکوت جامعه، رنجش را از رنج کشیدن‌ها و ستم‌هایی که بر مردم می‌رود و امیدش را به ادامه راه شهیدان و درک شهادت اعلام می‌کند: «من فریاد خشک شده در گلو هستم من چروک صورت پدر و مادر داغدیده‌ای هستم؛ من گرسنگی، دربه‌دری را می‌دانم به‌یاد داشته باش راهم را ادامه بده من شهیدم...» و در شعری دیگر در سال ۱۳۵۶ (قبل از انقلاب) از اینکه با وجود این همه اسارت، هنوز فریاد عصیان و غرش مسلسل و بوی خون و دود، فضا را پرنکرده است، خشمش را اینچنین می‌سراید: «مردم در این دوره از تاریخ خود یخ بسته‌اند در این رنج و اسارت دست و پا را بسته‌اند نه بوی خون، نه بوی دود، نه بوی مسلسل پس من به کجا‌ها می‌روم... من کیستم...؟» ۵ خرداد ماه ۵۹ از طریق انجمن اسلامی به سنندج رفت. می‌خواست در کردستان کار جهادی انجام دهد. در بانه هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. در روستاهای پاکسازی شده، کلاس‌های عقیدتی و قرآن برگزار می‌کرد. با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان، دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می‌کرد و هیچ‌گاه اظهار خستگی نکرد. در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به بانوان بود. مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می‌رفت. آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که: "اگر دستمان به تو برسد، پوستت را از کاه پر می‌کنیم". خواهرش در ان روزها خواب دیده بود که اقایی نورانی وارد جمع می‌شود و صدیقه را صدا می‌کند و با خودش می‌برد. از حاضرین پرسیدند که این آقا چه کسی بود؟ گفتند ایشان امام زمان بودند... تعبیر این خواب را که پرسیدند، گفتند این دختر سربازی‌اش در راه اسلام قبول می‌شود... مادرش در تب و تاب خرید جهیزیه برای او بود، اما صدیقه در فکر و اندیشه دیگری بود. آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برایشان از شهادت گفت. مرور دفترچه و دستنوشته‌هایش او را مشتاق شهادت نشان می‌داد. در نهایت در شامگاه ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ با گلوله یکی از منافقین کوردل به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت در راه خدا رسید. پیکر صدیقه بعد از تشییع با شکوه در بانه و تهران در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️روح بلند و ملکوتی آیت‌الله ناصری به ملکوت اعلی پیوست دقایقی پیش روح ملکوتی آیت الله ناصری پس از یک دوره‌ بیماری‌ در ۹۲ سالگی به ملکوت اعلی پیوست. دکتر حسین‌ زاده رئیس بیمارستان امین اصفهان خبر رحلت این عالم عالیقدر را تایید کرد‌. ضمن عرض تسلیت به امت اسلام، از خداوند متعال علو درجات ایشان را خواستاریم. http://eitaa.com/istadegi