#بسم_الله_قاصم_الجبارین
سلام خدمت دوستان عزیز...
#تحلیل_شخصیت #صابری به پایان رسید...
و لازمه نکاتی رو مرور کنیم...
دقت کنید... خانم صابری یا همون بشری به عنوان شخصیت مثبت، در ذهن اکثر شماها یک خانم قوی، خردمند و درعین حال مهربون بود.
خانمی که نه تنها از مردها کمتر نیست، بله خیلی جاها عملکردش از مردها هم موفقتره.
میتونید رمان شاخه زیتون رو هم مطالعه کنید؛ خانم صابری اونجا هم هست.
خانم صابری، شاید ظاهرا واقعی نباشه؛ اما نماینده یک زن با تربیت اسلامی هست؛ و شخصیتش از بانو مرضیه حدیدچی اقتباس شده.
بانو حدیدچی، بانویی بودند که آقا درباره ایشون گفتند: ما زن مثل خانم دباغ میخواهیم...
این یعنی زنِ ترازِ انقلاب اسلامی.
بانویی که در هوای انقلاب رشد میکنه، در عین این که عواطف و احساسات دخترانه خودش رو داره و سرشار از عطوفته، شجاعه، باهوشه، قویه و هشیار و مبارز...
حق پایمال شده بانوان ما، #پیامک_بدحجابی و #حجاب_اجباری نیست.
حق پایمال شده ما، اینه که استعدادها و توانمندیهامون رو نشناختیم...
و فکر میکنیم تنها برتری ما در نشون دادن زیبایی و آرایش و لباس و...هست!
اون نامزدهای انتخاباتیای که برای رای جمع کردن، دست به دامن مسئله حجاب و... میشن، نه تنها دلسوز ما نیستند، که در حق ما ظلم کردند...چون فکر میکنند ما احمقیم و میخوان فریبمون بدن!
ولی یه چیزی رو خوب فهمیدند... این که بانوان در جامعه نقش اثرگذاری دارند...
و اگه بتونند نظر بانوان رو به خودشون جلب کنند، کارشون حله...
هشیار باشید و بقیه رو هم آگاه کنید.
#رفیق
#انتخابات
#مناظره
#مشارکت_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیالوگ قابل تامل سریال مختارنامه در رابطه با همین مسئله زنان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید چرا اینو باید تا یک میلیون پخش کنید؟؟؟؟؟؟
چون دقیقا به زندگی شخصی شما ربط داره!!!!!
هر کی خودشو دوست داره ببینه،
هر کی خاندانش رو دوست داره پخش کنه
#انتخابات
🌀 #منشور
•|شمـــــا هم در انتشـــار دانایے سهیمـ باشیـد|•
╭┅─────────┅╮
@mehrabane_man
╰┅─────────┅╯
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 127
***
عباس خجالت میکشید وارد اتاق حسین شود؛ دستش خالی بود. پشت در اتاق، جایی که خارج از دید حسین باشد ایستاده بود و این پا و آن پا میکرد. نمیدانست برود داخل باید چه بگوید. به دیوار تکیه داد و انگشتانش را بین موهایش برد. هنوز ذهنش را جمع و جور نکرده بود که صدای حسین را از داخل اتاق شنید:
- عباس چرا نمیای تو؟ وایسادی اونجا که چی بشه؟
عباس از تعجب، تکیه از دیوار گرفت و راست ایستاد. حسین دوباره گفت:
- چیه خب؟ بیا تو دیگه!
عباس با تردید در آستانه در ایستاد. سرش پایین بود و لبش را میجوید:
- آقا...شما...چطوری... .
جملهاش کامل نشده بود که حسین مانیتورش را چرخاند به سمت عباس؛ طوری که عباس بتواند تصویر دوربینهای مداربسته جلوی در اتاق را ببیند که راهرو را نشان میدادند. حسین خودش را با برگههایی که مقابلش بودند سرگرم کرده بود؛ میدانست وقتهایی که عصبانی است، کسی جرات ندارد در چشمانش نگاه کند و نمیخواست عباس شرمنده شود. عباس با دیدن تصویر دوربینهای مداربسته، یکه خورد. فکر این قسمتش را نکرده بود. حسین گفت:
- یه مامور امنیتی باید فکر همه جا رو بکنه؛ چرا حواست به دوربینای توی راهرو نبود؟
عباس شرمندهتر شد و حرفی نزد. حسین ادامه داد:
- بعضی شغلها هستن که با جون مردم سر و کار دارن. مثل پزشک، مثل خلبان، مثل آتشنشان...توی این شغلها، خیلی وقتا اولین اشتباه آخرین اشتباهه. چون یا خودت رو میکشی، یا بقیه رو، یا هردوتون میمیرید. یه مامور امنیتی، غیر از این که با جون و امنیت مردم سر و کار داره، باید آبروی یه مملکت و نظام و دین و انقلاب رو هم حفظ کنه. چون امنیت، پاشنه آشیل هر کشوریه...توی کار امنیتی، اولین اشتباه میتونه آخرین اشتباه باشه؛ با این تفاوت که خسارتش خیلی بیشتر از جون آدماست...اینو همیشه یادت باشه!
عباس سرش را بالا نیاورد و فقط تکان داد: چشم آقا. به خدا شرمندهم. دنبال توجیه کارمم نیستم... الان چکار کنم که جبران بشه؟
حسین سرش را پایین نگه داشت تا لبخندش از عباس پنهان بماند. خودش هم میدانست عذر عباس موجه است؛ چون نیروی کمکی همراهش نبوده و نمیتوانسته به تنهایی دو نفر را پوشش دهد. گفت:
- برو نمازخونه، یه دور قرآن رو ختم کن، نماز جعفر طیار بخون، یه زیارت جامعه کبیره بخون، یه زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام هم روش...شاید خدا جواب دعاهات رو داد و بهزاد و سارا پیدا شدن!
عباس متعجبانه سرش را بالا آورد و دید حسین به زور جلوی خندهاش را گرفته است. به خودش جرأت پرسیدن داد:
- واقعاً آقا؟
حسین لبخند زد:
- نه پسر جون. اینو گفتم که یکم حال و هوات عوض بشه. خیالت راحت، سارا زیر تور خانم صابریه. گذاشته بودمش چون حدس میزدم یه جایی بهزاد و سارا از هم جدا بشن.
کمی از غصه عباس کم شد:
- بهزاد چی؟
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#روایت_عشق 💞
https://eitaa.com/istadegi
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 128
حسین شانه بالا انداخت:
- بهزاد رو هنوز نداریم؛ ولی انشاءالله پیداش میکنیم. هرچند، با توجه به این که تیمها شناسایی شدن، دیگه عملیاتشون توی ایران شکست خورده محسوب میشه و بهزاد هم یه مهره سوخته ست. این یعنی اگه در بره هم، خودشون کارشون رو تموم میکنن. برای ما هم چیزی که اولویت داشت، از بین بردن تیمهای ترور و آشوب بود که الحمدلله داره انجام میشه.
- یعنی هیچ راهی برای رسیدن به بهزاد وجود نداره؟ شاید اعترافات همین پسره مسعود به دردمون بخوره ها!
حسین سر تکان داد:
- بعیده. چون بهزاد اگه باهوش باشه که هست، تا الان باید تمام خط و ربطهاش با مسعود رو سوزونده باشه. مطمئن باش سراغ جاهایی که مسعود بشناسه هم نمیره.
حسین از جا بلند شد و از پشت میز بیرون آمد:
- من الان چیزی که از تو میخوام اینه که اون نفوذی توی تشکیلات خودمون رو پیدا کنی... .
میخواست حرفش را ادامه دهد؛ اما منصرف شد. عباس پرسید:
- چشم؛ ولی چطوری؟
حسین از اتاق خارج شد و به عباس هم اشاره کرد که همراهش خارج شود:
- فعلا نمیدونم؛ فعلا بیا بریم پیش نیازی که حسابی شاکیه ازمون.
عباس کمی نگران شد و آب دهانش را فرو داد. حسین دکمه احضار آسانسور را فشرد و خندید:
- نگران نباش، اگه چیزی گفت هم ناراحت نشو، الان حسابی آتیشیه.
عباس دوباره سرش را پایین انداخت و لبش را جوید. خودش را مسئول این اوضاع میدانست. وارد اتاق نیازی که شدند، همان شد که حسین پیشبینی میکرد. نیازی، مثل بسیاری از وقتها بدون عبا پشت میزش نشسته بود و وقتی حسین و عباس را دید، از سرجایش بلند شد. رگ بین دو ابرویش ورم کرده بود و چهرهاش به سرخی میزد. این اولین بار بود که حسین میتوانست بفهمد نیازی دقیقاً چه احساسی دارد. نیازی دستانش را در هوا تکان میداد و کلمات را پشت هم ردیف میکرد:
- یه تیم از بهترین بچهها در اختیارتن، این همه وقت داشتی، این همه دستدست کردی؛ ولی آخرش نتونستی بگیریش؟ به همین راحتی اومدی میگی فرار کرد؟ من الان به بالادستیا چه جوابی بدم؟ یه شهید، یه جانباز، چهارتا جنازه، دوتا متهم مفقود! خودت باشی چکار میکنی حاج حسین؟ این پرونده بجز خسارت برای ما هیچی نداشته! الان اون مرتیکه بیهمهچیز داره هرهر به ریش من و تو میخنده!
حسین به اینجا که رسید، سرش را بالا آورد و نگاه معناداری به نیازی کرد:
- اون مرتیکه بیهمهچیز هنوز نتونسته کسی از مردم رو بکشه؛ یعنی این بچهها نذاشتن. هنوزم میگی دستاورد پرونده صفر بوده؟
انگار کسی نیازی را از برق کشیده باشد، ثابت سر جایش ایستاد و نفسنفس زد. حسین با چشم به عباس علامت داد که از پارچ روی میز برای نیازی آب بیاورد؛ و خودش دست گذاشت بر شانه نیازی و او را روی مبلهای اتاق نشاند. عباس با رفتاری که هنوز ترس در آن بود، لیوان آب را به نیازی داد. نیازی آب را پس زد:
- نمیخورم بابا...نمیخوام!
حسین، آب را از دست عباس گرفت و به نیازی داد:
- بخور حاج آقا. بذار آروم بشی تا بشه باهات حرف بزنم.
نیازی با بیمیلی لیوان را گرفت و چند جرعه نوشید؛ اما اصرار حسین برای نوشیدن کامل لیوان بیفایده بود. لیوان را روی میز عسلی گذاشت و برگشت به سمت حسین:
- خب حالا این افتضاح رو چطوری میخوای جمعش کنی؟
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#روایت_عشق 💞
https://eitaa.com/istadegi
#بسم_لله_قاصم_الجبارین
سلام خدمت دوستان عزیز
در ادامه پویش #تحلیل_شخصیت ، میخوایم شخصیت #بهزاد رو تحلیل کنید...
لطفاً همه عزیزان شرکت کنند...
بهزاد چجور آدمیه؟؟
دلیل انحرافش؟؟؟
#رفیق
منتظریم👇👇
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
سلام. وقت شما هم بخیر
راستش اگر بخوام نام ببرم که طومار میشه...!
ولی کتابهای خانم نرجس شکوریان فرد، آقای ستاری وفایی و محمد قنبری در ژانر امنیتی خوب هستند
و فقط هم امنیتی نمیخونم؛ کلا برای نوشتن، باید زیاد مطالعه کرد. هر چیزی هم نه؛ آثار قوی و فاخر رو.
وقتی که برای رفیق میذارم هم متغیر هست.
گاهی روزی سه، چهار ساعت
و گاهی روزی هیچی!
ولی کلا سعی میکنم روزی نیم ساعت نوشتن داشته باشم.
من با چند نفر از کسایی که گفتند رای نمیدیم ، صحبت کردم فقط یک سوال ازشون پرسیدم: فایده رای ندادن چیه؟ چه اثری روی مملکت میگذاره؟
جوابها عموما از این دو دسته بودند:
۱. میخوایم اعتراضمونو نشون بدیم و حکومت رو تنبیه بکنیم.
۲. میخوایم این حکومت ساقط شه.
از حالت دوم شروع میکنم.
اگر واقعا دلتون میخواد حکومت ساقط شه ؛
سوال من اینه تصورتون از ساقط شدن حکومت چیه؟ این حکومت رفت چه حکومتی بیاد؟ به سرکردگی چه کسی؟ بر مبنای چه ایدئولوژی ای؟
جمهوری اسلامی که با رای اکثریت مردم بعد سالها مجاهدت و شهادت ، با مبنای ایدئولوژیک قوی اندیشمندان بزرگ و با رهبری یک نفر شکل گرفت، میبینید کارش به کجا رسیده! اونوقت حکومت بعدی که معلوم نیست مبنای فکریش چیه، رهبرش کیه و دنبال چیه، کارش به کجا میرسه؟
اصلا شما تصور میکنید حکومت از بین بره، همه وامیستن تماشا میکنند تا شما بشینید درباره سازوکار حکومت بعدی فکر کنید ؟ همین #منافقین کفتاری که در کلیپ میبینید برنامه ها دارند برای ایران . همون منافقینی که هفده هزار آدم شامل زن و بچه های بی گناه رو کشتن!! ته تهش یا میشیم سوریه چندسال پیش یا افغانستان مظلوم...
در حالت اول هم فرض کنید اعتراضتون شنیده شد ، پلن بعدی چیه؟ راهکارتون برای بهبود اوضاع اقتصادی چیه؟ اصلا تصور کنید همین فردا حکومت گفت من اعتراض شما رو شنیدم امر بفرمایید اطاعت کنم. خب چیکار باید کرد با این وضعیت اقتصادی؟ میدونید ریشه مشکلات اقتصادی کشور چیه؟ چه کسی رو پیشنهاد میکنید برای اصلاح اوضاع ؟ از کره مریخ کسی رو باید بیاریم که وضعیت رو درست بشه ؟ مجبوریم از بین همین هایی که دراین کشور فعالیت داشتند کسانی رو که با اعتراضات ما آشنا هستند و دراین راستا تلاش کردند رو انتخاب کنیم خب الان فرصت بررسی این آدمها و بررسیشون هست . چرا این فرصت رو نادیده بگیریم؟ اگه رییس جمهور بعدی کسی مثل روحانی باشه، اعتراضمون چطور شنیده میشه؟ با رای ندادن، احتمال بهبود اوضاع تقریبا صفر یا منفی میشه اما با رای دادن منطقی و عقلانی، احتمال بهبود حتی درصدی بیشتر میشه.
با رای ندادن، دشمن های کشور هارتر میشن ، فشار تحریمها رو بیشتر میکنند و وضعیت از اینی که هست هم بدتر میشه واگر کسی با مشارکت کم انتخاب بشه، و واقعا بخواد کار بکنه هم نمیتونه دیگه کاری از پیش ببره . یعنی رسما احتمال اندک بهبود هم ازبین میره. یعنی درواقع کسی که تنبیه میشه حکومت نیست ، خود ماییم.
حتما رسانه باشید و بخواهید رسانه باشندـ
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
نظرات شما☺️
#تحلیل_شخصیت
#بهزاد 🙎♂
رمان امنیتی #رفیق
#روایت_عشق
تحلیل شما چیه؟؟!
(بهزاد شخصیت فوقالعاده مهمی هست. حتما تحلیلش کنید)
منتظریم👇👇
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh