🏎 #خواندنی | #رانندگی_در_زمان
😎 دوازده نکته درباره برنامهریزی
⏰ زندگی ما یک مدت محدودی دارد و روزی به پایان میرسد. بااینوجود، کلی کار در زندگیمان هست که میخواهیم انجام دهیم؛ ولی وقت کافی برای انجام بسیاری از کارها را نداریم و باید طوری رفتار کنیم که بتوانیم بیشترین بهره را از زمان ببریم.
📋 برنامهریزی، میتواند تعادل را میان فعالیتهای مختلف ما در خانه، مدرسه، کار و دغدغههای شخصی برقرار کند تا بتوانیم با رانندگی درست در زمان، به هدفهایمان برسیم.
📜 «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ...؛ شما و همه فرزندانم و هرکس که نامهام به او میرسد را به ترس از خدا، نظم در زندگی و اصلاح بین مردم سفارش میکنم...»
بخشی از نامه 47 نهجالبلاغه؛ وصیت امام علی علیهالسلام به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام.
حال که برنامهریزی جزء مهمی از زندگی هر شخصی به شمار میآید، دوازده نکته که باید قبل از برنامهریزی برای کارهایتان، آنها را بدانید را با هم مرور میکنیم:
1️⃣ زمانشناس باشید
باید ببینید روز یا هفته خود را چطور میگذرانید. قبل از اینکه برنامهریزی کنید، باید بدانید زمانتان را به چه کارهایی اختصاص دادهاید؛ از درس تا بازی، از مسجد رفتن تا مدرسه و...
2️⃣ خلاق باشید
زمانهای بلااستفادهتان را هم مشخص کنید؛ مثلاً زمانهای رفتوآمدتان از خانه به مدرسه یا وقتهایی که در خانه بیکار هستید. باید سعی کنید با خلاقیت و ایجاد فعالیتهای ساده مثل خواندن کتابچههای کوچک و رمان، این زمانها را زنده کنید.
3️⃣ بیحوصله نشوید
کارهایی که به نظرتان بر روی سایر فعالیتهایتان اثر میگذارند را مشخص کنید؛ مثلاً بازیهای کامپیوتری این ویژگی را دارند و بر روی فعالیتهای بعدی اثر میگذارند. معمولاً بعد از این بازیها، زیاد حوصله انجام کارهای دیگر را ندارید! باید تلاش کنید که انجام این فعالیتها را به حداقل برسانید.
4️⃣ هدف داشته باشید
باید ببینید هدفتان از برنامه یا برنامههایی که میریزید چیست. باید جلوی برنامهتان یک «چرا؟» بگذارید؛ یعنی به چه چیزهایی میخواهید برسید؛ این میشود همان هدفگذاری.
🔻 برای خواندن 8️⃣ نکته کاربردی دیگر درباره برنامهریزی به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=15346
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن●↓
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
🌕 #خواندنی | مهتابِ خورشید
🌻 زندگینگار حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها
☀️ از راهی طولانی آمده بودند؛ جادهای دور، از ری. نشستند مقابل امام و گفتند: «ما اهل ری هستیم». امام جعفر صادق علیهالسلام نگاهشان کرد و گفت: «مرحبا به برادران ما از اهالی قم!»
🤔 راز کلام امام را نفهمیدند. تکرار کردند: «ما از اهالی ری هستیم!» حضرت دوباره گفت: «مرحبا به برادران ما از اهل قم!» بعد که پرسش را در چشمشان دید، ادامه داد: «برای خدا حرمی است و آن مکه است. برای رسول خدا حرمی است و آن مدینه است. برای امیرالمؤمنین علیهالسلام حرمی است و آن کوفه است و برای ما حرمی است و آن، شهر قم است و زنی از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد که نامش «فاطمه» است. هرکس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب میشود».
😍 45سال قبل از آمدن او بود. 45سال قبل از تولد فاطمه.
... به دنیا که آمد، برادر رئوفش 25ساله بود. دوساله که شد، هارونالرشید، پدرش، امام موسی کاظم علیهالسلام، را در زندان محبوس کرد؛ نه یکبار، که مرتب و پیوسته، عمر پدر در زندان میگذشت. از دوسالگی به بعد، سرپرستی و تربیت فاطمه با علیبنموسیالرضا علیهالسلام بود. همین شد که این دردانه خواهر، زیر سایه برادر، چنان بالوپر گرفت و بالید که او میخواست. این سرپرستی، فرصتی مغتنم بود برای فاطمه که قدمبهقدم زندگی را با برادرش بردارد...
🔻 برای خواندن چند روایت کوتاه دیگر به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=15645
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
🌿 #خواندنی | پیامبر مبارزه
🦋 بازخوانی قسمتی از پیام تبریک آقا در ایام ولادت حضرت عیسی علیهالسلام
🎉 سالروز عید ولادت حضرت مسیح عیسیبنمریم، کلمهی خداوند و بندهی برگزیده و پیامبر بزرگ او را به عموم مسیحیان و مسلمانان و معتقدان آن حضرت، بویژه به هم میهنان، مسیحی تبریک میگویم.
🎄 عیسی مسیح مجهز به معجزه و دعوت الهی برای نجات بشر از ظلمات شرک و کفر و جهل و ظلم و رسانیدن وی به نور معرفت و عدل و عبودیت پروردگار مبعوث گشت و در همهی مدت اقامت خود در میان انسانها لحظهای در مبارزه با بدی و دعوت به نیکی درنگ نفرمود.
👌 و این درسی است که مسیحیان و مسلمانان که معتقدان به نبوت آن بزرگوارند باید فراگیرند.
۷۲/۱۰/۱۳
💫 رسانه اختصاصی نوجوانان سایت Khamenei.ir 👇
🌱 @Nojavan_Khamenei
#خواندنی
🤔 *چنگیزخان چگونه از تلفن همراه استفاده میکرد؟*
☘ فکرش را بکنید، جوجی، پسر چنگیزخان مغول، نقشه حمله به ایران را برای برادرش اوگتای، فوروارد میکرد! یا صبح به صبح چنگیزخان به اوگتای پیامک میداد که «رسیدی نیشابور، لوکشینتو فعال کن بچهها رو بفرستم اونجا...» اصلاً مسیر تاریخ عوض میشد! اینطوری مغولها دو سه بار زمین را دور میزدند و میگرفتند!
📜 سالها پیش، چیزی به نام گوشی هوشمند، وجود نداشت. تلفنهای همراه و اینترنت هم به فراگیری امروز نبود. شاید برخی از شما یادتان بیاید که زمانی برای انتقال داده از یک گوشی به گوشی دیگر، نیاز به استفاده از «اینفرارِد» بود! چیزی ماقبل «بلوتوث»! یعنی لازم بود دو گوشی را کاملاً در کنار هم قرار دهیم! اینطوری، یک عکس، آنهم باکیفیت پایین، میتوانست از گوشی الف به گوشی ب منتقل شود.
☄ اما امروز پیامرسانها را ببینید؛ چقدر راحت و در چه حجم بالایی میتوانند اطلاعات مختلف را در کمترین زمان ممکن، جابهجا کنند؛ این امکان جالبتوجهی است. ولی نکته جالبتر اینجاست که این تغییر و تحولات در زمان اندکی رخداده است...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=15503
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
🌹 #خواندنی | حضرت مادر
⚔️ زنها وسایل شوهرانشان را آماده و مرتب به دستشان میدهند. زرههای جنگی آمادهاند. شمشیرها صیقلخورده و تیز در غلافاند. مردها شمشیر را حمایل میکنند و کولهبارشان را به دست میگیرند. تا چند دقیقه دیگر، همه باید راهی شوند. جنگ تازهای در پیش است و مسلمانان باید پیامبر خدا را در این جنگ همراهی کنند.
👀 بچهها در هر خانه از لب پنجره یا درز در، سرک میکشند. از همین حالا، پیش از رفتن پدرانشان، دلتنگ و غمگیناند. پدرها وقتی در خانهاند، دلها گرماند و خیالها، راحت. بچهها از زبان مادرانشان در گفتوگوهای زنانه محله شنیدهاند که جنگها سخت و جدیاند. هرلحظه ممکن است کسی شهید شود یا زخمی عمیق بردارد. برای همین، دلهای کوچک آنها در سینه نگران است. دوست دارند به سمت پدرانشان بدوند، آنها را در آغوش بگیرند و صورتشان را ببوسند، اما خجالت میکشند. بعضیهایشان هم میترسند. تابهحال حتی یکبار هم پدرشان را در آغوش نگرفتهاند. به همین خاطر، پنهانی، از کنجی، رفتن پدرانشان را تماشا میکنند.
✊ همه به سمت پیامبر میروند. آماده راهی شدن به سمت میدان جنگاند. وقت آن است که از شهر بیرون بروند. پیامبر از راه میرسد. پسرعمو و دامادش، علی (علیهالسلام)، مثل همیشه همراه اوست؛ قویترین و شجاعترین فرمانده سپاه پیامبر.
همه به حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نگاه میکنند. منتظرند مسیر را نشانشان بدهد. پیامبر، تبسمی میکند و آرام، قدم برمیدارد. مردها، متعجب به هم نگاه میکنند. آنها که اولین بار است همراه سپاه پیامبر شدهاند، گیج و مبهوتاند:
🤔 «پس پیامبر کجا میروند؟ مگر نمیخواهیم از مدینه خارج شویم؟ چرا از مسیری دیگر میروند؟» کسانی که سن و سال بیشتری دارند و در جنگهای پیشازاین، همراه پیغمبر بودهاند، سرشان را بالا میگیرند و با افتخار از اینکه منش پیامبر را میشناسند، میگویند: «مگر نمیدانید؟ پیامبر قبل از خداحافظی با فاطمه (سلاماللهعلیها)، راهی جنگ نمیشود». جوانترها با تعجب میگویند: «خداحافظی؟ آنهم با یک دختر؟»
پیامبر به مقابل خانه فاطمه(سلاماللهعلیها) میرسند. نامحرمها عقب میایستند. تنها علی(علیهالسلام) پیامبر را همراهی میکند. انگار فاطمه(سلاماللهعلیها) صدای قدمهای پدرش را خوب میشناسد که تا پیامبر بهسوی در میرود، در باز میشود. لبخند پیامبر پررنگتر میشود و شادمان، پا به درون خانه میگذارد.
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16138
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن●↓
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
😔 #خواندنی | راز مزار
🌌 شب، چادر مخمل سیاهش را بر سر شهر پهن کرده است. ستارهها پنهاناند؛ انگار به کنج آسمان پناه برده و دوست ندارند خودشان را نشان دهند. جیرجیرکها نمیخوانند. سکوت، مثل بادی بیقرار و آشفته، در بیابان پیچیده. صورت ماه گرفته است و بهزحمت نوری کمرنگ بر زمین میتاباند.
🌘 سایهها در سیاهی و سکوت، پیش میروند. زیر همان نور کمرنگ ماه، گونههایشان از رد اشک، برق میزند. اشک، ساعتهاست که بر چهرهشان راه گرفته؛ آنقدر که از چانههایشان به زمین میچکد. گلویشان از ناله خشک شده و دلشان از غم پر است، اما با لبهای بسته و پاهای خسته، تابوت را بر شانه گرفتهاند و راه میروند. به کجا میروند؟ نمیدانند. آرام، به پاهای پدر نگاه میکنند و دنبال او، قدم برمیدارند. دستشان زیر بار تابوت، خسته نمیشود. با چشمان معصومشان میبینند که فرشتهها، دستهدسته از آسمان میآیند؛ پریشان و گریان و آنها را در تشییع، همراهی میکنند.
😢 پلکهای خیس از اشکشان را بر هم میزنند. درست میبینند. در دل شب تیره، انگار نقطهای از بیابان روشن است. از گوشهای از خاک انگار نور به زمین و آسمان میریزد. پاهای پدر به سمت همان نقطه میروند. حسن(علیهالسلام)، حسین(علیهالسلام) و یاران نزدیکشان، مسیر پدر را دنبال میکنند. پس اینجا، همانجایی است که باید تابوت را بر زمین بگذارند؛ تابوتی که سنگینی ندارد بر شانههایشان. این روزهای آخر، این چندماه پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، چیزی هم مگر مانده بود از مادر جز تنی نحیف؟
🔻 برای خواندن ادامه این ماجرا به سایت یا #نرمافزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید 👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16137
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
☄️ #خواندنی | *مثل شهید طهرانی مقدم*
💪 *وقتی دانشآموزها، مدرسه را به دست میگیرند...*
😠 «فردا همراه پدرت به مدرسه بیا!»
😔 این جمله برای خیلی از دانشآموزها یعنی یک جای کارشان میلنگد! این بار خودم مخاطب این جمله بودم.
اما برگردیم به چند روز قبل از شنیدن این جمله...
حالا که کارها جدیتر شده بود نمیشد توی حیاط مدرسه جمعش کرد. بیش از همیشه لزوم داشتن یک دفتر احساس میشد.
*دفتر باشگاه دوآتیشهها!*
😏 باید میرفتم سراغ مدیر، آدمی نبودم که وقت تلف کنم. همان روز رفتم سراغ آقای مدیر و فرصتی خواستم که با بچهها برویم دفترشان و صحبت کنیم. انگار کار معمولی نبود، آقای مدیر اول کمی چپچپ نگاه کرد و پرسید: صحبت چی؟
گفتم: آقا مفصله، در مورد یک سری فعالیتهای پرورشی در مدرسه.
نمیدانم چه حرفی زده بودم که تعجب آقای مدیر بیشتر شده بود، اما خواستم اجازه بدهد زنگ تفریح بعد با بچهها بیایم و قضیه را مفصل مطرح کنم، به نظرم دلش راضی نبود اما رویم را زمین نزد.
😥 سر کلاس، ذهنم پر بود از حرف و هرج و مرج. جملات مناسب را از بین آن هرج و مرج یکی یکی بیرون میکشیدم و کنار هم میگذاشتم تا زنگ که خورد تحویل آقای مدیر بدهم. خلاصه خیلی باید دقت میکردم.
کلاس یک ساعت و ربع، انگار در پنج دقیقه گذشت. حالا مسئول باشگاه دوآتیشهها و معاونان باشگاه جلوی در اتاق مدیر ایستاده بودیم....
🔻 برای خواندن ادامه این ماجرا به سایت یا #نرمافزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید 👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16175
#شهدا_گاهی_نگاهی
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن●↓
http:
⚽️ #خواندنی | *نیمکت نشین نباش...!*
💪 نقش نوجوانان در انتخابات پیش رو چیست؟
🔥 دوباره تنور انتخابات روشن شده است و هرلحظه داغتر میشود. ممکن است فکر کنید انتخابات برای کسانی است که حق رأی دارند. اما انتخاب کردن و انتخابات یک فرآیند است. یعنی از یکجایی شروع میشود، چند مرحله دارد و به نقطه خاصی رسیده و تمام میشود. رأی دادن آخرین کاری است که انجام میشود و تنها در همین مرحله پایانی است که سن افراد مهم است. قبل از آن هر کس حق تلاش و فعالیت دارد و *نوجوانان یکی از پرانرژیترین افرادی هستند که میتوانند وارد میدان شده و هیجان انتخابات را هرچه بیشتر کنند.*
👌 آقا از انتخابات بهعنوان یک آزمون نام میبرند. شما هم ازجمله افرادی هستید که قرار است در این آزمون شرکت کنید هرچند به سن رأی دادن نرسیده باشید. قرار نیست روی نیمکت بنشینید و بقیه را تماشا کنید، میتوانید خیلی حرفهای وارد میدان شده و بر روی نتیجه اثرگذار باشید. اما چگونه؟!
1️⃣ قدم اول این است که اطرافیان را برای شرکت در انتخابات تشویق کنید. باید بروید سراغ اطلاعاتی که کمک میکند تا بهخوبی بدانید شرکت در انتخابات چه فوایدی برای کشور دارد. بدانید شرکت کردن و نکردن در انتخابات چه پیامدهایی خواهد داشت؟ حتی ممکن است بروید سراغ بررسی فرآیند رأیگیری در کشور و اینکه بهخوبی نشان دهید نماینده با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود و بعضی شبههها را هم بررسی کنید. برای پیدا کردن جوابها تعارف و خجالت را کنار گذاشته و زودتر دستبهکار شوید.
🤓 جواب این سؤالات برای خودتان و دیگران مفید است پس بهتر است این اطلاعات را در اختیار اطرافیان و دوستان دغدغهمندتان هم قرار دهید. حضور حداکثری مردم در انتخابات مهمترین اتفاقی است که باید رقم بخورد و جدا از اینکه چه کسانی رأی بیاورند، ما را سه هیچ جلو میاندازد. آقا گفتهاند: «حضور پر شوق و امیدوارانه و قدرتمندانه مردم موجب میشود كه دشمن مأیوس بشود؛ وقتی دشمن مأیوس شد، کارایی خود را از دست خواهد داد.»(1392/3/22) یا گفتند:«(حضور پرشور) موجب میشود كشور مصونیت، اقتدار و امنیت پیدا كند.»(1392/3/8)
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16268
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن●↓
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
💪 #خواندنی | حیدر کرار
🕍 نزدیک یک ماه بود که پشت دیوارهای قلعه مانده بودند. خیبر، قلعه مستحکمی بود با دیوارهای بلند که بالای تپه ساخته شده بود؛ پر از آذوقه و اسلحه و سرباز. درِ بزرگ قلعه انگار بنای باز شدن نداشت. دورتادورش هم خندق بزرگی کنده بودند که پر از آب بود. هیچ راهی برای گذشتن و نزدیک شدن نمانده بود.
👑 قلعه یهودیان خیبر حسابی داشت برتریاش را به مسلمانان نشان میداد. یهودیانی که یکی از دو دشمن بزرگ اسلام در جزیره العرب بودند. جنگ راه میانداختند، پول و نقشه به قریش میدادند. هرچه از دستشان برمیآمد برای نابودی اسلام کرده بودند. حالا مسلمانان پشت قلعه همان یهودیها مانده بودند و باید کاری میکردند. رسول خدا فرماندهی یک لشکر از مسلمانان را سپرد به یکی از اصحاب: «برو قلعه را فتح کن.» هنوز نرفته برگشته بودند. فرمانده میگفت تقصیر سربازان است که ترسیدند و جلو نیامدند. سربازان میگفتند فرمانده بود که عقبنشینی کرد.
👈 رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلم) نفر بعدی را فرستاد. دوباره همان ماجرا تکرار شد. اوضاع بدی شده بود. مرحب، پهلوان بزرگ یهودیان خیبر داشت همه را فراری میداد. قد و قامت عجیبی داشت. حتی بعضیها گفتهاند بهجای کلاهخود سنگآسیا روی سرش میگذاشت و کسی توان رویارویی با او را نداشت. بار سوم پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلم) سعد بن عباده را فرستاد. رئیس قبیله خزرج هم دست از پا درازتر برگشت. هیچکدام از پس مرحب برنمیآمدند. قلعه که جای خودش را داشت.
😔 روز سوم که به شب رسید، احساس تلخ شکست و ناامیدی جمع مسلمانان را گرفته بود. پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلم) اما آرام بود. آرام و مطمئن وقتی گفت: فردا پرچم را به دست کسی میسپارم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. میدهم دست آدمی که «کرار غیر فرار» است. جنگجوی سرسختی که مدام حمله میکند. هیچوقت پشت نمیکند. فرار نمیکند. نفر آخر علی بن ابیطالب بود...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16345
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن●↓
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
😷 #خواندنی | *درس های کووید ۱۹
🌀 یادداشتی از خانم #وجیهه_سامانی | نویسنده*
1️⃣ قسمت اول
😈 #کرونا آمد و بساط نامبارکش را بر سر ایران و جهان پهن کرد. فعلاً کاری با این نداریم که اساساً از آزمایشگاه کدام جانور دوپای خدانشناسی بیرون آمده و اینطور به جان بشریت افتاده است. حالا که آمده، باید در برابرش موضع بگیریم. به هر حال مهاجمی است که تا پشت در و احیاناً خانههای بعضیهایمان پیشروی کرده است.
😒 یک راهش این است که بیخیال بزنیم به راه «باری به هر جهت» و «ولش کن به ما چه» و «مرگ فقط برای همسایه است» و روال عادی زندگی را داشته باشیم و نتیجه اش بشود اینکه جان خودمان، دیگران، کادر درمانی و #مدافعان_سلامت را بیشتر به خطر بیندازیم و زنجیره اپیدمی را چنان گسترده کنیم که به فاجعه انسانی تبدیل شود که قطعاً خود و عزیزانمان را هم به خطر میاندازیم و حقالناسهای زیادی هم به گردنمان میافتد.
👀 یک راه دیگرش این است که منفعلانه و سوگوار و هراسان بنشینیم توی چهاردیواریهایمان. مدام اخبار تلخ و راست و دروغ فضای مجازی را دنبال کنیم و به آینده نامعلوم و تیرهوتار فکر کنیم. برای اتفاقات نیفتاده سوگواری کنیم و هرروز خسته تر و ناامیدتر از قبل بشویم. طوری که اگر از این اپیدمی مهلک هم جان سالم به در بردیم، کرونای روحی بگیریم و تبدیل شویم به موجودی بی انگیزه، ناامید، خسته و افسرده. احتمالاً راهحل ساده ای است. اما...از ما بعید است!
🤗 میماند راهحل سوم...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16425
😷 #خواندنی | *درس های کووید ۱۹
🌀 یادداشتی از خانم #وجیهه_سامانی | نویسنده*
2️⃣ قسمت دوم
↪️ در قسمت اول این یادداشت، مقدمهای گفتیم برای اینکه چطور تهدید کرونا را به فرصت تبدیل کنیم. نتیجهاش هم شد اینکه زرنگ باشیم و بنشینیم پای درسهای کووید ۱۹. حالا ادامه توصیهها...
🚷 سفر و تحرک حتماً به معنای جابهجایی مکانی نیست. رشد و تکامل ما گاهی در رفتن است و گاهی در ماندن. همان اصطلاح سفر آفاقی و انفسی خودمان. سفر کردن تنها به معنای رفتن از جایی به جایی و از شهری به شهر دیگر نیست. گاهی علما و عرفای ما در سکون و خلوت و دوری از خلق، ره صدساله را یکشبه طی کردهاند و به مدارج بالا رسیدهاند. سفر گاهی از دمی به دمی است و از حالی به حالی و از مرتبهای به مرتبه دیگر. پس این ایام جان میدهد برای سفر در آفاق و انفس و اعماق جانمان که ببینیم بالاخره از کجا آمدهایم و کجا ایستادهایم و به کجا خواهیم رسید....
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
💞 #خواندنی | *خواهر و برادری واقعی
🔶 مروری بر زندگی شهید آیتالله سید محمدباقر صدر و خواهرش شهیده بنتالهدی*
😴 پلکهایش مدام رویهم میافتادند، اما دوباره به صفحه کتاب برمیگشت، به برادرش گفته بود تا فردا کتاب را تمام میکند. زندگی چند سال اخیرشان از پیش چشمانش گذشت، بعد از فوت پدر روزگار بر او و خانوادهاش سخت گذشته بود اما این سختی نتوانسته بود جلوی علاقه این خواهر و برادر به علم را بگیرد. به همین خاطر با پولهایشان کتاب میخریدند، نوبتی میخواندند و با پس دادن آن، کتاب جدیدی را تهیه میکردند. بیشتر کتابهایی که خوانده بودند همینطور بود.
😎 سید محمدباقر نبوغ ویژهای در دوران کودکی و هنگام تحصیل در مدرسه از خود نشان داد. این نبوغ تمامی معلمین و بزرگترهای مدرسه را متعجب کرده بود. به او پیشنهاد دادند که برای ادامه تحصیل به اروپا برود اما او نپذیرفت و به حوزه رفت. همزمان با تحصیل خودش دروس دینی و قرآن و ادبیات عربی را به خواهر کوچکترش بنتالهدی هم درس میداد...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=14760
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
💎 #خواندنی | امین شعر فارسی
👌 مرور کوتاهی بر زندگی ادبی رهبر انقلاب
📚 کرایۀ کتاب باب بود آنوقتها. کتاب را از کتابفروشی کرایه میکرد و به ازای هر شبی که کتاب دستش میماند، یک ریال کرایه باید میداد. کتابهای قطور شعر و داستان را کرایه میکرد. پولش نمیرسید کتابها را چند شب نگه دارد. همه را یکشبه تمام میکرد تا فردا یکریالی دیگری بدهد و کتاب تازهای بگیرد.
🌿 عضو قدیمی کتابخانه
عشق به کتابهای شعر و رمان، او را میکشاند تا کتابخانۀ آستان قدس. خوبیاش این بود که یکریال کرایه را هم نمیخواست. دریای کتابها رایگان بود. روزها آنجا میرفت و مشغول مطالعه میشد. بهقدری غرق مطالعه بود که گذشت زمان را متوجه نمیشد. صدای اذان که از بلندگو پخش میشد، به خودش میآمد که ظهر شده است....
📚 هزار جلد
اول درس خارج بود. سنگین و وقتگیر. پنج سال طول کشید. در همین مدت، باز پیوسته کتاب میخواند. کمتر رمانی بود که آنوقتها اسم کتابی آورده شود و او نخوانده باشد. پیش از آنکه از مشهد راهی قم شود، بیش از هزار رمان خوانده بود. شعر هم سر جای خودش.
🌻 شبهای شعر مشهد
عبدالعلی نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد نازنینی بود. چیزی که به او با آن روحیۀ لطیفش نمیآمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! نگارنده، میزبان جلسات «انجمن ادبی فردوسی» بود؛ محفل شعرخوانی هفتگی که سیدعلی هم در آن شرکت میکرد.
اولش شب شعرها دورهای در خانۀ اعضا برگزار میشدند، بعد از مدتی اما، سرگرد نگارنده شد میزبان ثابت جلسات.
آنوقتها سیدعلی در قم درس میخواند. هروقت میخواست از قم به مشهد بیاید، برنامهاش را طوری ترتیب میداد که جلسۀ آن هفته انجمن ادبی فردوسی را درک کند.
فقط انجمن فردوسی هم نبود. پاتوق ادبی دیگرش، «خانۀ فرخ» بود. انجمن ادبی خانۀ مرحوم فرخ، روزهای جمعه تشکیل میشد. تا وقتیکه مشهد بود، جمعهها در این انجمن شرکت میکرد. یکی، دو شاعر برجستۀ افغان هم در این جلسه شرکت میکردند.
❄️ زمستان
سال ۱۳۴۱. مهدی اخوان ثالث، شاعر برجستهای که همشهری او بود، در دفتر یادداشت سیدعلی، قطعه شعری از خودش را با نام «صبوحی» نوشت با توضیحاتی در ادامۀ شعر. ساواک اخوان را هم مثل او، چندینبار دستگیر و زندانی کرده بود. شعر اخوان را خوب میشناخت و آن را دوست داشت. اخوان از همان سالها با او دوست بود تا زمانی که از دنیا رفت و با هماهنگی او، در مقبرهالشعرای آرامگاه فردوسی در توس به خاک سپرده شد.
😏 حتی در دوران مسئولیت
مبارزه، زندان، تبعید و انقلاب. بعد از همۀ اینها، نوبت روزهای ریاست جمهوری رسید؛ آنهم برای دو دوره. با اینهمه، جلسات ادبی و شبشعر متوقف نشد. همان ایام نوروز که به مشهد میآمدند، شبی را به شاعران مشهدی اختصاص میدادند. جلسه گاهی در «دارالزهد» آستان قدس برگزار میشد و گاهی در منزل پدریشان، حوالی بازار سرشور مشهد. خودشان جلسه را اداره میکردند و از همۀ حضار هم فعالتر بودند.
🌖 شب شاعران بیدل
در دوران رهبری، مشغلههای سنگین، تدریسها، دیدارها و جلسات، هیچکدام نتوانست شور شعر را خاموش کند.
در همان سالهای اول رهبری، جلسهای با شاعران شورای شعر ارشاد داشتند. چهرههای آشنایی آنجا بودند؛ حمید سبزواری، مشفق کاشانی، سیمیندخت وحیدی، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی و...همه حضور داشتند تا در محضر رهبر انقلاب، شعر بخوانند. همانجا آخر جلسه از عباسعلی براتیپور، که آن زمان اداره جلسات نقد و بررسی شعر حوزه هنری را بر عهده داشتند، خواستند نشست سالانهای با حضور شاعران در تهران برگزار شود. زمانش هم بهجای نوروز، نیمۀ ماه مبارک رمضان باشد. این شد نقطۀ آغاز شبشعرهای رمضانیه رهبری.
📔 رمضانیههای شعر
سالهاست که شاعران جوان را حتی با اسم کوچک میشناسند و در شبشعرهای رمضانیه، سراغ احوالشان را میگیرند. شعرها را بهدقت نقد میکنند. هرسال، پای غزلها و نیماییها و سپیدهای شاعران موسفپد و جوان مینشینند و از زبان خودشان شعرهایشان را میشنوند.
📜 شعرهای نو به نو
هرسال که از نمایشگاه کتاب بازدید میکنند، تازههای شعر را هم تورق میکنند و از آثار جدید شاعران پیشکسوت سراغ میگیرند. خیلی از مجموعههای شعر معاصر را بهدقت میشناسند و میخوانند. شاعران جوان هرسال در دیدارهای رمضانیه، مجموعههای جدیدشان را برایشان هدیه میبرند. آقا هم خیلی از شعرها را میخوانند و دربارهشان با صاحب اثر گفتوگو میکنند.
🌸 امین شعر فارسی
در همۀ اینسالهای رهبری، هربار که با شاعران، نویسندگان و دستاندرکاران صیانت از زبان فارسی جلسهای داشتند، از اهمیت شعر و زبان و ادب فارسی حرف زدهاند. حاصلش شده کتاب «امین زبان و ادب فارسی».
سالهاست خودشان هم شعر میگویند. بهرسم قدما، تخلصشان را هم در بیت آخر میآورند: «امین».
✧جَـواݩـانِ اِنقـِلابـے✧
↓●ڪلیڪ ڪن●↓
http://eitaa.com/joi
هدایت شده از کاروان عشق
💠#داستان
🔸نتیجه محروم کردن دیگران
روزى مردى با زن خود مشغول غذا خوردن بود و غذا مرغ بریان بود، سائلى بر درب خانه اظهار حاجت کرد، آن مرد او را محروم کرد و چیزى نداد.
بعد از مدّتى روزگار بر او برگشت و ثروت و دارایى اش از بین رفت و زن را نیز طلاق داد. زن با مرد دیگرى ازدواج نمود.
از اتفاقات عجیب آن که، روزى آن زن با شوهر دوّم مشغول غذا خوردن و از جمله مرغ بریان بود که فقیرى بر درب خانه خوراک خواست.
مرد گفت: مقدارى غذا و مرغ براى او ببر.
وقتى زن غذا را به دست فقیر مى داد، دید گویا او را دیده است، دقّت کرد، سبحان الله، چه مى بینم! همان شوهر اوّلش بود که به این روز افتاده بود. گریه اش گرفت و برگشت.
شوهر سبب گریه را پرسید
پاسخ داد: شوهر اوّل من بود، یک روز با او غذا مى خوردم گدایى آمد و او آن گدا را محروم کرد.
مرد گفت: خدا گواه است آن سائل من بودم و چون تلخى ناامیدى را دیده ام نمى خواهم کسى از در خانه ام محروم برود.
👈امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرماید:
اذا وصلت الیکم اطرافُ النعم، فلا تُنْفروا اقصاها بقلّة الشکر
هنگامى که رسیدن نعمت ها به شما شروع شد، با کمىِ شکرگزارى، کارى نکنید که به آخر نرسد و از شما سلب گردد. 📚حکمت 13 #نهج_البلاغه
#خواندنی
🎋#یحیی_سنوار
@karevaneshgh