eitaa logo
صبح دانشگاه
65 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
0 فایل
رسانه دانشجویی صبح دانشگاه گفت و گو هایی پیرامون دانشگاه، علم و فناوری #دانشگاه_صنعتی_اصفهان ادمین کانال: @iut_sobh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
در زمینِ که می‌کاریم؟ با این کاشت و داشت و برداشت، نشتِ نشا یک امر طبیعی است. 1️⃣ قسمت اول ▫️  ما در زمین که می‌کاریم؟ ایگنیاتسیو سیلونه در رمان فونتامارا شخصیتی دارد اسمی، به نام براردو. این براردو که یک انقلابیِ شاد و سرحال است، از ظلم فئودال‌ها به تنگ آمده و کم مانده است که سر به بیابان بگذارد و یاغی شود. مثل همیشه در هم‌چه وقایعی، فی‌الفور، یکی دو تا ایدئولوگ و مصلح دورش را می‌گیرند و از او می‌خواهند که سعی کند و با کارش مبارزه کند و در عینِ حال این مصلحان با دون چیر کوستانتسا -یکی از فئودال‌های خوش‌قلب- گفت‌مان می‌کند -به قول نادرست مطبوعاتی‌ها- تا او هم راضی می‌شود که یک تکه زمین به براردو بدهد. ▪️  دون چیر کوستانتسا عاقبت بعد از گفت‌مان‌های بسیار، دلش برای براردو که از بی‌زمینی به تنگ آمده بود، سوخت و زمینی بالای تپه به او داد تا آنجا زراعت کند. براردو با جدیت به زراعت پرداخت. سرخوش از این که در زمین خودش می‌کارد... اما متأسفانه به خلاف ضرب‌المثل متواتر، از آنجا که همیشه درهای عالم بر یک پاشنه می‌چرخند، به محض اینکه اولین باران بارید، سیل آب، محصول ذرت او را برداشت و به سمت ته دره و زمین‌های اربابی برد. یعنی چهار قلم محصول براردوی فقیر که پایش یک فصل مجاهدت کرده بود، ریخت وسط دریای محصول کوستانتسای فئودال! *** ▫️  حالا حکایت دانشگاه‌های ما هم همین گونه است. خیال کرده‌ایم که در زمین خودمان دانشگاه ساخته‌ایم و نیرو می‌پرورانیم و آینده سازان، مملکت را زیر و زبر می‌کنند و انقلاب فرهنگی و توسعه‌ی علمی و مشتی محکم... اما دیدیم اولین سوراخ پذیرش که باز شد، بهترین نیرو‌هایمان ظرف سه سوت کندند و رفتند و به قول متواتر فرار کردند‌... اصلاً فراری در کار نیست. فرار از کجا به کجا؟ جهان سوم موظف است تا مقطع کارشناسی، برای جهان اول نیرو تربیت کند، ارشد و دکترایش را هم شاید بعدتر به برنامه‌مان اضافه کنند! بعد حضرات از ما بهتران خودشان دست به گزینش و انتخاب می‌زنند و چاق و چله‌ها را سوا می‌کنند. به همین راحتی. ما خیال می‌کنیم که صاحب دانشگاه شده‌ایم. دانشگاه ما ارتباطی به به کشور ما ندارد. دانشگاه‌های ما شعباتی از دانشگاه‌های اروپا و آمریکا هستند. اما شعبه‌هایی بد... ما در زمین خودمان می‌کاریم، اما زمین بالای تپه... و به عبارت اصح و ادق، در زمین آن‌ها! 📚 نشت نشا 👤رضا امیرخانی 🔻 ادامه دارد... 🆔 @iut_sobh
در زمینِ که می‌کاریم؟ 2️⃣قسمت دوم ▫️به دانشجوی کشاورزی‌مان آموزش می‌دهیم که از جنگل‌ها چگونه محافظت کند. به او توصیه می‌کنیم که در آب و هوای مرطوب چه درختانی را به عمل آورد. به او یاد می‌دهیم که حفظ محیط‌زیست چه اهمیتی دارد... بنده‌خدا از زیر آن پنجاه‌تومانی بزرگ که بیرون آمد، کویر می‌بیند و بیابان و کوهستان! پرس‌وجو می‌کند و می‌فهمد که اصالتاً از تکست اروپایی درس خوانده است. رمق دانشجوی مهندسی‌مان را می‌کشیم که یاد بگیرد چگونه طراحی کند. به زور کتاب طراحی اجزای جوزف ادوارد شیگلی را طی شش واحد تنقیه‌اش می‌کنیم که خوب حالی‌اش شود. حالا او می‌تواند مسائل سه بعدی نا‌معین انتزاعی را حل کند. مثلاً طراحیِ شتر گلوی توالتِ فرنگیِ پلاستیکیِ مقاوم در برابر حرارت ۲۰۰۰ درجه! بعد می‌بينيم این با مستراح‌های سنتی ما جور در نمی‌آید، استادان به این نتیجه می‌رسند که سنت‌ها را قاتی‌اش کنند. نتیجه این می‌شود که دانشجو روی کاغذ آفتابه‌ای مسی طراحی می‌کند که لوله‌اش در برابر امواج مایکروویو! مقاومت خوبی دارد! این‌ها شوخی نیست. این عین سوالی است که در زمان ما در درس انتقال حرارت به عنوان پروژه به دانشجویان داده بودند: «طراحی کنید پره‌ی شوفاژی را به صورت مثلث متساوی‌الساقین با قاعده‌ی a و زاویه‌ی رأس O که از انتهای آن وزنه‌ای به وزن M آویزان است، به صورتی که کمترین خمش (خیز) را داشته باشد، و توأماً بیش‌ترین انتقال حرارت را. ضمناً به دلیل محدودیت جا، ماده‌ای را برای ساخت آن انتخاب کنید که کم‌ترین ضریب انبساط طولی را داشته باشد...» یک مسئله‌ی مشکل پارامتریک! یک لغز! یک چیستان مزخرف! و البته از دید آقایان، انتهای سؤال علمی. علم به معنای ترجمه‌ای آن. برای حل آن تصویر سیاه و سفید جد و آبائت پیش چشمت می‌آید و از ریاضی دبستان تا معادلات دیفرانسیل دو را باید از بر باشی. اما... خیال می کنی با حل آن گرهی از مشکلات فروبسته‌ی این مملکت حل می‌شود؟ فرداروز که فارغ‌التحصیل و جویای کار، رفتی در یک ساختمان و زیرِدست یک تأسیساتی شروع کردی به نصب شوفاژ، جرینگی می‌فهمی که این مسئله نه به درد دنیایت خورده است و نه به درد آخرت. دوزاری‌ات می‌افتد و می‌فهمی که دانشجویان زرنگ‌تر از تو، همان موقع این را دریافته بودند که چنین مسائلی را دودره می‌کردند و از رو دست تو کپی می‌کردند. ▪️می‌بینی چیزهایی را آموخته‌ای که در هیچ‌جای این مملکت کاربرد ندارد. چهار‌ سال یا شش سال یا هشت سال زندگی دانشجویی، فقط تو را از زندگی واقعی دور کرده‌ است. همین. تازه نه فقط به اندازه‌ی همین مدتی که وقت صرف کرده‌ای که پاره‌ای اوقات به قاعده‌ی یک عمر زندگی‌ پرت می‌افتی! چرا؟ برای اینکه دانشگاه، دستگاه فکری تو را قرم‌قات کرده‌ است. چیز‌هایی یادت داده است که در هیچ کجای این مملکت به کارت نمی‌آید. و اتفاق را در ممالکی که از ایشان علم را ترجمه کرده‌ایم، بیش‌تر به کار می‌آید. چه باید کرد تا خود را عاطل و باطل نپنداریم؟ راهی نداری جز این که بروی سراغ اصل سرچشمه و مظهر آب... ▫️دانشگاه ما از زندگی مردم کشورش فاصله گرفته است. نه دانشگاه که کل سیستم آموزشی ما از چنین داء معضل و کار بی‌بیرون‌شدی رنج می‌برد. سؤالی از بیرون به دانشگاه ما ارائه نمی‌شود. صنعت هرگز دانشگاه را در حد و اندازه‌ای نمی‌داند که از او سؤال بپرسد. او طاقت دیدن ریخت اتو کشیده‌ی یک استاد متفرعن را ندارد که بدون این که حتی تا به حال یک قابلمه‌ی واقعی طراحی کرده باشد، از صدر و ذیل صنعت انتقاد می‌کند. دانشگاه هم توان گفتگو با صنعتگر روغنی دست به آچار خسیس را ندارد. کسی که حتی حاضر نیست یک بخش یک اتاقه‌ی تحقیق و توسعه (R&D) در کارخانه‌‌اش راه بیاندازد. هر دو هم حق دارند. یا دست کم این گونه می‌پندارند. ▪️ در همه‌جای دنیا دانشگاه ساخته می‌شود تا مشکلات علمی آن کشور را حل نماید، اما در جهان سوم مسئله جور دیگری است. اینجا دانشگاه ساخته نشده است. دانشگاه ترجمه شده است. لذاست که می‌بینی دانشگاه به جای حل مشکلات مملکت ما، مشکلات ممالک دیگر را حل می‌کند! ▫️ نشت نشا یک امر طبیعی است. یعنی اگر دانشجوی مهندسی بعد از پایان تحصیل به این نتیجه نرسد که بایستی برای زندگی علمی به خارج از کشور برود، یک تصمیم غیرعقلانی گرفته است. 📚نشت نشا 👤رضا امیرخانی 🔻 ادامه دارد... 🆔 @iut_sobh
در زمینِ که می‌کاریم؟ 3️⃣قسمت سوم ▫️باز هم در زمین که می کاریم؟ و این قصه یک‌بار مصرفی نیست که یک‌ بار اتفاق افتاده باشد و تمام شده باشد و خلاص. مانند یک قصه‌ی دنباله‌دار هر روز باید منتظر قسمت تازه‌ای بود. ▪️و امروز نوبت قصه‌ی مقالات چاپ‌شده است، یا همان پی‌پرها (paper). آن طرف آب کمّی کردن ملاک‌ها و مناط‌های اندازه‌گیری، در دوره‌ای تعداد مقالات چاپ‌شده در نشریات معتبر علمی را ملاکی برای تعیین سطح اساتید و دانشجویان می‌دانستند. و البته چون تعیین سطح، ارتباط مستقیم با سطح درآمد و پول داشت، فسادپذیری بسیاری داشت این نشر مقالات. بودند میان سردبیران نشریات علمی که زیرِ میزی می‌گرفتند و مقاله چاپ می‌کردند. عقل به مسئولان کمک کرد تا ملاک کمّی دیگری بیابند. نگاه کلان به عوض سعی در نظارت بر سردبیران نشریات، راه حلی خلاقانه ابداع کرد. پس ملاک دقیق‌تری از تعداد مقالات چاپ‌شده را پیدا کرد و آن نیز تعداد ارجاعات در مقالات دیگر بود. یعنی اگر چاپ مقاله‌ای یک امتیاز داشت، ارجاع به آن مقاله و مأخذ دادن به آن مثلا ده امتیاز داشت. به این ترتیب مقالاتی که به صورت غیرمسئولانه چاپ شده بودند، به دلیل عدم قوت علمی مورد ارجاع قرار نمی‌گرفتند و امتیاز بالایی به دست نمی‌آوردند... بگذریم. ارجاعات، پیش‌کش... ▫️حالا همین قضیه را ترجمه کردیم تعداد مقالات چاپ شده، موجبات افتخارات اساتید شده است. اما در زمین که می‌کاریم؟ این مقالات که مقام وزارت به آن می‌بالد و دانشگاه‌ها فخر می‌فروشند با تعداد آن‌ها در همان نشریات غربی چاپ می‌شوند! یعنی ما بی‌جیره و مواجب به سؤالات علمی غربیان پاسخ می‌دهیم؛ تازه شاید به ایشان کمک مالی هم بکنیم در پروتکل زیرمیزی یا رومیزی و از همه‌ی این‌ها اسف‌بارتر این‌ که فخر نیز می فروشیم به این عمل! بُله مردما که ماییم... یعنی نمی‌توانستیم دست کم چند نشریه‌ی وزین علمی برای خودمان دست و پا کنیم تا به سؤالات خودمان جواب دهیم؟! 📚 نشت نشا 👤 رضا امیرخانی 🔴 پایان 🆔 @iut_sobh