ماجرای چای خوردن شهید زینالدین در سنگر افسر بعثی
«زهره زینالدین» خواهر شهید زینالدین روایتی از شجاعت آقا مهدی در شناسایی منطقه دارد که در ادامه میخوانیم.
وقتی که جنگ تحمیلی شروع شد، آقا مهدی از فرماندهان شجاع و باهوش بود. او یکی از خاطراتش را اینگونه برایمان تعریف کرد:
برای شناسایی با موتور به منطقه دشمن وارد شدم. مسافت زیادی را رفته بودم و برای رفع خستگی وارد چادر یک افسر عراقی شدم. در آنجا برای خودم چای هم ریختم. بعد از دقایقی افسر عراقی وارد چادر شد و چون فکر میکرد سرباز هستم و بدون اجازه وارد چادرش شدهام، سیلی به من زد؛ من هم احترام نظامی گذاشتم و بدون اینکه او متوجه شود من ایرانی هستم، از چادر بیرون آمدم. در جریان همان عملیات آن افسر عراقی را اسیر کردیم و او من را شناخت و باورش نمیشد فرمانده لشکر توانسته باشد به خاکشان نفوذ کند. در این حین مادرم به آقا مهدی گفت کاش آن سیلی که افسر عراقی به تو زده بود را تلافی میکردی! اما آقا مهدی گفته بود که آن افسر بعثی، اسیر ما بود و ما نباید با اسیر رفتار تندی میکردیم.
#دفاع_مقدس
#شهید_زین_الدین
☘ازقافله های شهداجاماندیم
رفتندرفیقان وچه تنهاماندیم
افسوس که درزمانه دلتنگی
مجروح شدیم اسیردنیاماندیم☘
🌴کانال جاماندگان قافله شهدا🌴
rubika.ir/jamondegan
https://eitaa.com/jaamndegan