30.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من رأی میدم واسه خاطر ایران🇮🇷
برای این که حل مشکلات به جا زدن نیست...💪
#انتخابات
🗳وعده دیدار ما حضور پرشور در انتخابات ۱۱ اسفند ماه
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تک_بیت
از ما گذشت و رفت کنار گذشتهها
آنکس که دل ز بودن او بر قرار بود
#علی_جباری
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
💫 قالیچه سوخته چقدر بها دارد؟
🔸مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و فقط يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ که ﮔﻮﺷﻪ اون ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
مجبور شد همون رو برداشت برد بازار برای فروش.
ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، میگفتن:
ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ما ۱۰۰ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت.
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، حاج جواد فرشچی ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ، از منصف های بازار و از ارادتمندان اهل بیت علیه السلام پرﺳﯿﺪ:
قالی خوبیه، چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، زﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.
حاج جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله.
گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ.
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود گل محمدی پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش
همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته تو چاییشون میریختند.
اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضهها بسوزه.
یا امام حسین علیه السلام دل سوخته رو چند
میخری؟!
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺣﺮﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﻭﺍﻧﻨـﺪ
ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ
ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﺳﻨﺪ، ﺁﻩ ﭼﻪ ﻣﯽﺷﺪ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﻘﺐ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﮑﺸﺎﻧﻨﺪ
السلام علیک یا اباعبدالله
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تک_بیت
میرویم از میان یخ و برف و سنگها
تقدیر را به دست زمستان نمیدهم
#علی_جباری
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد. تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید و بعد من از بین شما یکی را برای نخست وزیری انتخاب می کنم.»
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود. آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود! آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است.
او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد، باز شد و بیرون رفت! و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند.آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته! وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم».
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»
مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم، کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت. هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است.»
پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید. در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد.»
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
☀️مرد اگر مثل امام رضاش غیور باشد چه شود!😔
📖 در مشهد، به خدمت #مقام_معظم_رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیهالسلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که #نابینا بود و حتی به او کربل رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا عاجز میگویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت. ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد. پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند. من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم #دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضاعلیهالسلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به #ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به #ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضاعلیهالسلام او را شفا میدهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام.
📚منبع:بیانات حضرت آیتالله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - 1391/04/17
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
⭕️ آیا قبر هارون الرشید در کنار قبر شریف امام رضا علیه السلام قرار دارد؟
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تک_بیت
پُرم از خواستنت همچو بیابانی که
غیر باران به دلش آرزوی دیگر نیست
#علی_جباری
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تلنگر
هميشه يادمان باشد که نگفتهها را ميتوان گفت،
ولی گفتهها را نميتوان پس گرفت ...
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است ...
دلها خیلی زود از حرفها میشکنند!
مراقب گفتارمان باشيم...
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
⭕️ اگر کسی قبل از اذان صبح در ماه رمضان عمداً نیت روزه نکند، حکم روزه وی چیست؟
#ماه_رمضان #روزه #امام_زمان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔻دعای روز اول ماه رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ
خدایا روزه مرا در این روز مانند روزه روزه داران حقیقی قرار ده و اقامه نمازم را مانند نمازگزاران واقعی مقرر فرما و مرا از خواب غافلان، هوشیار ساز و در این روز جرم و گناهم را ببخش ای خدای عالمیان و زشتی هایم را عفو فرما ای عفو کننده از گناهکاران عالم.
#ماه_رمضان #دعا #روزاول
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
هدایت شده از جبارنامه
🔹 راهکارهای زندگی موفق در جزء اول قرآن کریم
#ماه_رمضان #رمضان #رمضان_مهدوی #امام_زمان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🦋 تغذیه خشم ممنوع
وقتی همسرتان عصبانی هست، خشم او را تغذیه نکنید.
یکی از ویژگی های مهم خشم، موقتی بودن آن است، کمی صبر کنید بالاخره همسرتان آرام خواهد شد، اما اگر خشم او را با مقابله به مثل یا حرفهای ناخوشایند تشدید کنید ممکن است ساعتها و حتی روزها طول بکشد.
یک اصل مهم در زندگی مشترک👇👇
خشم تمام میشود اما چیزهایی که در اوج بگو مگوها به هم میگویید ممکن است زخمهایی همیشگی به جا بگذارد و باعث از بین رفتن احترام شود.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
هدایت شده از جبارنامه
هدایت شده از جبارنامه
🔹 راهکارهای زندگی موفق در جزء دوم قرآن کریم
#ماه_رمضان #رمضان #رمضان_مهدوی #امام_زمان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفسیر قرآن کریم (۱)
🔸 آیات ۳۹ الی ۴۱ سوره نجم
🔸 حجةالإسلام قرائتی
🔹 وَ أن لَّيْسَ لِلْإنسَٰنِ إلَّا مَا سَعَىٰ (۳۹)
🔹 وَ أنَّ سَعْيَهُۥ سَوْفَ يُرَىٰ (۴۰)
🔹 ثُمَّ يُجْزَىٰهُ ٱلْجَزَآءَ ٱلْأوْفَىٰ (۴۱)
🔹 و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده نیست.
🔹 و اینکه تلاش او به زودی دیده خواهد شد.
🔹 سپس به تلاشش پاداش کامل خواهند داد.
#ماه_رمضان #رمضان #رمضان_مهدوی #امام_زمان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔹برنامههای ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۲ حسینیه فاطمه زهرا س در شیخ آباد.
#ماه_رمضان #رمضان #رمضان_مهدوی #امام_زمان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
هدایت شده از جبارنامه
هدایت شده از جبارنامه
🔹 راهکارهای زندگی موفق در جزء سوم قرآن کریم
#ماه_رمضان #رمضان #رمضان_مهدوی #امام_زمان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تلنگر
🔵مردی به سرعت و چهار نعل با اسبش می تاخت.
اینطور به نظر میرسید که به جای بسیار مهمی میرفت.
مردی کنار جاده ایستاده بود،
فریاد زد:
کجا میروی؟!
مرد اسب سوار جواب داد:
نمیدانم از اسبم بپرس!
🔴این داستان زندگی خیلی از مردم است!
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان
می تازند بدون اینکه بدانند کجا میروند.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh