eitaa logo
جبارنامه
282 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
560 ویدیو
30 فایل
کانال علی جباری ⌛پژوهشگر و مدرس تاریخ 📗مؤلف کتاب امامان شیعه در منابع اهل سنت 🖋️طلبه،سخنران،مداح و کمی شعر و مقاله 💻مدرس نرم افزار های علوم اسلامی 📻 کارشناس مجری رادیو معارف (برنامه پرسمان تاریخی) راه ارتباطی: @Jabbari1981
مشاهده در ایتا
دانلود
چند قورباغه از جنگلی عبور می‌کردند که ناگهان دو تا از آن‌ها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه‌ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: دیگر چاره‌ای‌ نیست. شما به‌زودی خواهید مرد. دو قورباغه حرف‌های آن‌ها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند تا از گودال خارج شوند. اما قورباغه‌های دیگر دائماً به آن‌ها می‌گفتند که دست از تلاش بردارید چون نمی‌توانید از گودال خارج شوید و به‌زودی خواهید مرد. بالاخره یکی از قورباغه‌ها تسلیم گفته‌های دیگر قورباغه‌ها شد و دست از تلاش برداشت. او بی‌درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد. اما قورباغه دیگر برای بیرون آمدن از گودال مصمم بود. بقیه قورباغه‌ها فریاد می‌زدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری برای بیرون آمدن از گودال تلاش می‌کرد و بالاخره از گودال خارج شد. وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه‌ها از او پرسیدند: مگر تو حرف‌های ما را نمی‌شنیدی؟ اما قورباغه چیزی نمی‌گفت و خوشحال بود. معلوم شد که قورباغه ناشنوا است و در واقع او در تمام راه فکر می‌کرده که دیگران او را تشویق می‌کنند! 👈 ناشنوا باش وقتی‌که دیگران از محال بودن رؤیاهایت حرف می‌زنند. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
🖼 هشت شاخص مطرح شده توسط رهبر انقلاب برای انتخاب درست رئیس‌جمهور توسط مردم. منبع: خبرگزاری فارس 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
‼️ 🌐سالهاست هنگام تحویل سال این دعا را زمزمه می کنیم و از خدا می خواهیم: حول حالنا الی احسن الحال حال ما را به بهترین حال تغییر بده. 🔹برای کسانی که در پی این درخواست و دعا حرکتی در درون خود انجام داده اند برای خوب شدن، مهربان شدن، دوری از کینه و کدورت، دوری از ظلم و حق خوری و ... اتفاقات بسیار مثبتی در زندگی روی داده است و خداوند در اقدامات آنها خیر و برکت قرار داده است. 🔴اما کسانی که صرفا لب هایشان می جنبد و در تن و روحشان خبری از تصمیم و اقدام برای خوب شدن نبوده، تغییری اتفاق نیفتاده است. 🌼کسی که بیماری جسمی یا روحی دارد، در کنار مراجعه به پزشک و روان پزشک، از خداوند می خواهد که در تلاش و داروی آنها تاثیر قرار دهد و صرف دعا بدون آماده کردن اسباب و زمینه ها کارساز نخواهد بود. ✅پس برای تغییر حال به حال احسن و حال خوب، اقدام و حرکت لازم است و تا تصمیم و اقدامی از جانب ما صورت نگیرد، حول حالنا الی احسن الحال چاره ساز نخواهد بود. 💠إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ(رعد۱۱٫) 👈همانا خداوند حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنكه آنان حال خود را تغيير دهند. ۲ فروردین ۱۴۰۰ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت که خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بد بیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
👌 سفره خدا بزرگ است. پیرزن نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت و گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. ☘ حضرت موسی گفت باشد. 🌸 پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت: چشمانش را خدا داد، دیگر زیبایی و.... ✨ وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟ 👈 با خلوص نیت، از خدا بخواهیم، خدا می دهد. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
✨حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید ✨اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید ✨روی او روی محمد، بوی او بوی محمد ✨خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد 🌸ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک🌺 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش می رفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمی داد. داشتم خونسردی ام را از دست می دادم که یک دفعه چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد. *" نقص فنی، لطفا صبور باشید!"* مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد. بلافاصله آرام گرفتم و سرعتم را کم کردم. چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم. اما مشکلی نبود. ناگهان با خودم زمزمه ای کردم آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود من باز هم صبوری به خرج می دادم؟ راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم !؟ اگر مردم نوشته هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبور و مهربان خواهیم بود؟ نوشته هایی چون:"کارم را از دست داده ام" "در حال مبارزه با سرطانم" " در مراحل طلاق ناجوری گیر افتاده ام" " عزیزی را از دست داده ام" "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" "بعد از سال ها درس خواندن، هنوز بیکارم" "مریض در خانه دارم " و صدها نوشته دیگر شبیه اینها... همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم. 👈 بیاییم نوشته های نامرئی همدیگر را درک کنیم و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم. همه چیز را نمیشود فریاد کرد. 📚کانال بیان بازیار 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
✍🏻گويند كه...در زمان موسی "ع" خشکسالی پيش آمد. آهوان در دشت، خـدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند مـتعال در خواست باران كن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهـوان را نقل نمود. خداوند فرمود: موعـد آن نرسيده موسی هم بـرای آهوان جـواب رد آورد. ✍🏻تا اينڪه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستـان خود گفت: اگر من جـست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنـه اميدی نيست. آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هـم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشـمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می ڪنم و توكل می نمـایم. تا پایـین رفتن از کوه هنوز امیـد هست. تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريـدن كرد. ✍🏻موسي معترض پروردگار شد. خـداوند به او فرمود: هـمان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرڪت کرد و اين پاداش توكل او بود. 👈▫️هیچوقت نا امیـد نشـويد... 👈▫️شايد لحظه اخر نتيـجه عوض شود؛ 👈▫️پس مجـددا به خدا توکل کنید. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
💠 شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم می‌دید. با خود گفت: حتما میوه‌ای درون این برگها است ‌اولین برگش‌ را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوه‌ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه‌اش نهادند. گرسنگی‌اش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را می‌کند و دور می‌ریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه‌ای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعه‌ی همین برگهاست. 👈 ما روزهای زندگی را تند تند ورق می‌زنیم و فکر می‌کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصت‌ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
💚روز اول فروردین همین امسال برنامه سمت خدارو تماشا می کردم آقای قرائتی میهمان اون روز بودن تعریف می کردن ؛ نیمه شعبانی من مدینه بودم برای عمره. فندق الدخیل، سمت راست قبرستان بقیع، پایینش مغازه است. رویش غذاخوری است. از طبقه دوم به بالا هم مسافرها! چندین کاروان جا دارد. پانزده ـ شانزده طبقه است. رفتم طبقه‌ دوم روی پاساژ غذا بخورم، یک مرتبه متوجه شدم نیمه شعبان مگر برای امام زمان(عج) نیست؟ پیش خودم گفتم: قرائتی یک کاری کن! چه کنم؟ برو همین مغازه‌ پایین، چند تا پیراهن، زیر پیراهنی بخر. برو پیش آشپزها، بگو: شما آشپز هستید. در هوای مدینه‌ داغ پای دیگ داغ، یک عیدی به شما بدهم. نفری یک پیراهن به این آشپزها بده! خوب که طراحی کردم خواستم بلند شوم، متوجه شدم که پول ندارم. پولم تمام شده بود. حال من گرفته شد که چرا من پول ندارم نیمه شعبان یک کاری برای آقا بکنم؟ غذا خوردم. چند دقیقه‌ای، بیست دقیقه شد یا نشد نمی‌دانم. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا، آشپزها می‌آیند از شما تشکر کنند، هیچی نگو. نگاهشان کن. گفتم: آشپزها از من برای چه تشکر کنند؟ گفت: من آن طرف نشسته بودم غذا می‌خوردم، به دلم برات شد که بروم مغازه‌های پایین، چند تا پیراهن و زیر پیراهنی بخرم و نزد آشپزها بروم و بگویم: عیدی نیمه شعبان است. منتهی اگر بگویم من عیدی دادم، کسی لذت نمی‌برد. بگویم قرائتی داده اینها بیشتر خوشحال می‌شوند. من به نیت تو این کار را کردم که اینها بیشتر خوشحال شوند. من به قصد تو این کار را کردم. حالا می‌آیند و می‌گویند: تشکر. نگو: چه پیراهنی، چه زیر پیراهنی، من خیط می‌شوم. من ماندم گفتم: یا حجت بن الحسن، تو چه کسی هستی؟!😔 💚کافیه ما هم نیت کنیم که برای مولا قدمی برداریم ... 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد شاید این باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز می خرم از پسرک هر چه تفال دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد. سید حمیدرضا برقعی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جبارنامه