eitaa logo
جبارنامه
272 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
526 ویدیو
29 فایل
کانال علی جباری ⌛پژوهشگر و مدرس تاریخ 📗مؤلف کتاب امامان شیعه در منابع اهل سنت 🖋️طلبه،سخنران،مداح و کمی شعر و مقاله 💻مدرس نرم افزار های علوم اسلامی 📻 کارشناس مجری رادیو معارف (برنامه پرسمان تاریخی) راه ارتباطی: @Jabbari1981
مشاهده در ایتا
دانلود
✨حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید ✨اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید ✨روی او روی محمد، بوی او بوی محمد ✨خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد 🌸ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک🌺 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش می رفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمی داد. داشتم خونسردی ام را از دست می دادم که یک دفعه چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد. *" نقص فنی، لطفا صبور باشید!"* مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد. بلافاصله آرام گرفتم و سرعتم را کم کردم. چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم. اما مشکلی نبود. ناگهان با خودم زمزمه ای کردم آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود من باز هم صبوری به خرج می دادم؟ راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم !؟ اگر مردم نوشته هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبور و مهربان خواهیم بود؟ نوشته هایی چون:"کارم را از دست داده ام" "در حال مبارزه با سرطانم" " در مراحل طلاق ناجوری گیر افتاده ام" " عزیزی را از دست داده ام" "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" "بعد از سال ها درس خواندن، هنوز بیکارم" "مریض در خانه دارم " و صدها نوشته دیگر شبیه اینها... همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم. 👈 بیاییم نوشته های نامرئی همدیگر را درک کنیم و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم. همه چیز را نمیشود فریاد کرد. 📚کانال بیان بازیار 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
✍🏻گويند كه...در زمان موسی "ع" خشکسالی پيش آمد. آهوان در دشت، خـدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند مـتعال در خواست باران كن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهـوان را نقل نمود. خداوند فرمود: موعـد آن نرسيده موسی هم بـرای آهوان جـواب رد آورد. ✍🏻تا اينڪه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستـان خود گفت: اگر من جـست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنـه اميدی نيست. آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هـم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشـمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می ڪنم و توكل می نمـایم. تا پایـین رفتن از کوه هنوز امیـد هست. تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريـدن كرد. ✍🏻موسي معترض پروردگار شد. خـداوند به او فرمود: هـمان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرڪت کرد و اين پاداش توكل او بود. 👈▫️هیچوقت نا امیـد نشـويد... 👈▫️شايد لحظه اخر نتيـجه عوض شود؛ 👈▫️پس مجـددا به خدا توکل کنید. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
💠 شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم می‌دید. با خود گفت: حتما میوه‌ای درون این برگها است ‌اولین برگش‌ را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوه‌ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه‌اش نهادند. گرسنگی‌اش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را می‌کند و دور می‌ریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه‌ای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعه‌ی همین برگهاست. 👈 ما روزهای زندگی را تند تند ورق می‌زنیم و فکر می‌کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصت‌ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
💚روز اول فروردین همین امسال برنامه سمت خدارو تماشا می کردم آقای قرائتی میهمان اون روز بودن تعریف می کردن ؛ نیمه شعبانی من مدینه بودم برای عمره. فندق الدخیل، سمت راست قبرستان بقیع، پایینش مغازه است. رویش غذاخوری است. از طبقه دوم به بالا هم مسافرها! چندین کاروان جا دارد. پانزده ـ شانزده طبقه است. رفتم طبقه‌ دوم روی پاساژ غذا بخورم، یک مرتبه متوجه شدم نیمه شعبان مگر برای امام زمان(عج) نیست؟ پیش خودم گفتم: قرائتی یک کاری کن! چه کنم؟ برو همین مغازه‌ پایین، چند تا پیراهن، زیر پیراهنی بخر. برو پیش آشپزها، بگو: شما آشپز هستید. در هوای مدینه‌ داغ پای دیگ داغ، یک عیدی به شما بدهم. نفری یک پیراهن به این آشپزها بده! خوب که طراحی کردم خواستم بلند شوم، متوجه شدم که پول ندارم. پولم تمام شده بود. حال من گرفته شد که چرا من پول ندارم نیمه شعبان یک کاری برای آقا بکنم؟ غذا خوردم. چند دقیقه‌ای، بیست دقیقه شد یا نشد نمی‌دانم. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا، آشپزها می‌آیند از شما تشکر کنند، هیچی نگو. نگاهشان کن. گفتم: آشپزها از من برای چه تشکر کنند؟ گفت: من آن طرف نشسته بودم غذا می‌خوردم، به دلم برات شد که بروم مغازه‌های پایین، چند تا پیراهن و زیر پیراهنی بخرم و نزد آشپزها بروم و بگویم: عیدی نیمه شعبان است. منتهی اگر بگویم من عیدی دادم، کسی لذت نمی‌برد. بگویم قرائتی داده اینها بیشتر خوشحال می‌شوند. من به نیت تو این کار را کردم که اینها بیشتر خوشحال شوند. من به قصد تو این کار را کردم. حالا می‌آیند و می‌گویند: تشکر. نگو: چه پیراهنی، چه زیر پیراهنی، من خیط می‌شوم. من ماندم گفتم: یا حجت بن الحسن، تو چه کسی هستی؟!😔 💚کافیه ما هم نیت کنیم که برای مولا قدمی برداریم ... 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد شاید این باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز می خرم از پسرک هر چه تفال دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد. سید حمیدرضا برقعی 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جبارنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نیای بهار نمیشه🌹🌹 با صدای زیبای کسری زاهدی اللهم عجل لولیک الفرج 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
Mirdamad_Babolharam_net.mp3
5.75M
🔹مولودی ولادت امام زمان عج 🔺سید مهدی نریمانی 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
Hamed Jalili - Ey Arezootarin Bahar .mp3
2.43M
🔹ای آرزوترین بهار 🔺حامد جلیلی 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
از بایزید سوال کردند: این حسن شهرت را از کجا آوردی؟ گفت: شبی مادرم از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب بیاورم؛ وقتی کنارش رفتم خواب او را گرفته بود! دلم نیامد بیدارش کنم، کنارش نشستم تا پگاه، مادر چشمانش را باز کرد و کاسه آب را در دستان من دید و پی به ماجرا برد. گفت:فرزندم امیدوارم نامت عالم گیر شود. 👈عاقبت بخیری ما قطعا در رضایت و دعای مادر و پدر است. 👇👇👇 🆔@jabbarnameh
🔹قانون جذب 🔻اتفاقات مثبت را به زندگیتان دعوت کنید. هرچیزی که در زندگی ما وجود دارد یا در آینده با آن برخورد می کنیم را خودمان به زندگی خود دعوت می کنیم. چگونه؟ با کلام خود و با باورهایی که داریم. 🔺خیلی ها متوجه این موضوع نیستند و اصلا به آن توجه نمی کنند، ولی اگر دقت کنیم می بینیم که در طول روز مدام به چیزهای منفی فکر می کنیم یا حتی خیلی از اوقات با خودمان می گوییم: «من آدم کندی هستم، بدشانسم، جذاب نیستم» و در نتیجه این چیزهای منفی را به زندگی مان دعوت می کنیم. 🌼به جای آن بهتر است بگوییم: «من خوشبختم، من قوی ام، سالمم، با استعدادم». ‼️وقتی قانون دنیا این شکلی است که خودمان قادر هستیم تا اتفاقات را برای خودمان بسازیم پس چرا با کلام و باورهای خود افکار مثبت را به زندگی مان دعوت نکنیم؟ 📚کانال داستان های کوتاه 👇👇👇 🆔@jabbarnameh
تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند، تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی می‌رفتند، مبلغ کمی پول می‌داد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو می‌کرد. غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمی‌توانست در راه بخرد و بخورد. چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود، پس تاجر و غلام‌اش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند. غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت. بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند. در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هرچه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمی‌کردند، غلام سکه‌ای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسب‌ها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند. یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمی‌خوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من می‌پذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمی‌پذیرد.» تاجر به یاد بدی‌های خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از "عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.» من کنون فهمیدم که؛ "سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمی‌خواهد بلکه قلب بزرگی می‌خواهد. "آنانکه غنی هستند نمی‌بخشند آنانکه در خود احساس غنی‌بودن می‌کنند، می بخشند."👌 "من غنی بودم ولی در خود احساس غنی بودن نمی‌کردم و تو فقیری ولی احساس غنی بودن میکنی." 👇👇👇 🆔@jabbarnameh