#کلام_رهبر
#قسمت_اول
اختلافات زیادی با #آمریکا داریم، این اختلافات را باید حل کنیم، این اختلافات بایستی تمام بشود؛ حالا در حلّ این اختلافات، فرض بفرمایید که ملّت #ایران مجبور باشد از اصول خود صرفنظر کند، از خطّ قرمزهای خود هم صرفنظر کند، بکند؛
طرف مقابل از #اصول خود و #ارزشها ی خود تنازل نمیکند لکن اگر لازم شد، ما باید تنازل کنیم تا مشکلات را برطرف کنیم؛ تا در نتیجه کشور بتواند از ظرفیتهای خود استفاده کند و مثلاً به یک #اقتصاد برجستهای مبدّل بشود.
حرفشان این است.
بنابراین در قضیهی #هستهای توافق شد و اسم این را گذاشتیم «برجام»؛ #برجام دیگری در قضایای منطقه، برجام دیگری در قضایای قانون اساسی کشور؛ برجام ۲ و ۳ و ۴ و الیغیرذلک بایستی بهوجود بیاید تا ما بتوانیم راحت زندگی کنیم.
این منطقی است که سعی میکنند این #منطق را در بین نخبگان جامعه و از سوی #نخبگان جامعه به #افکار_عمومی جامعه منتقل کنند.
🔰 #معنای_تشکل ::
👤 #شهید_بهشتی
🍃 #تشکل یعنی مجموعه ای از افراد که بر اساس #آرمان، #ایمان و نقطه نظرهای مشترک گرد هم بیایند تا جماعت شوند تا بتوانند زمینه را برای رشد اخلاق کار دسته جمعی و برای رشد استعداد ها و شناخت کادر ها و تربیت آنها و تهیه ی برنامه هاو قبول مسئولیت اجرای برنامه ها هموارتر کنند.
🍃تشکل وسیله ای است برای بهتر انجام دادن مسئولیت ها و وسیله ی #خودسازی است.
🍃بهترین مبارزه با گروه های شرقی و غربی این است که ما خودمان متشکل شویم.
خواهر ها و برادرها،راه روشن است؛ متشکل باشید تا بتوانید نقشه های دشمن را نقش برآب کنید.
🍃ایمان و باور مشترک از #عوامل_معنوی لازم برای ایجاد تشکیلات است. #عوامل_مادی هم انسان ها هستند.همه چیز دیگر را انسان ها می سازند.
🔘 #قسمت_اول
@JADAZADQOM
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
#کتاب #سفر_سرخ که چاپ اول آن در سال 1376 و چاپ پنجم آن در پاییز 1387 منتشر شده است زندگینامه داستانی
#سفر_سرخ
#فصل_اول
#بخش_اول
#قسمت_اول
از خانه بيرون زد. خيابان خلوت بود. آدمها تك و توك با لباس سياه بيرون ميزدند و به سوي مساجد ميرفتند.
صبح عاشوراي آن روز براي حسين پر از شور و التهاب بود.
آيا ميتوانند به اهداف خودبرسند؟
«كاش بچه ها بيايند. اگر بيست نفر هم بشويم، كافي است.»
بي توجه به دور و بر از عرض خيابان نادري گذشت و به سوي وعده گاه پيش رفت.
بين راه يك بار ديگر كاغذ را از جيب بغل درآورد و مطالبي راكه در آن نوشته بود، مرور كرد.
حالت چهره اش متناسب با هر شعاري تغيير ميكرد.
صدايش كم كم بلندتر شد.
حتي كساني كه ازكنارش ميگذشتند، نگاهي به قد و قواره كوچك او مي انداختند و متعجب رد ميشدند.
یكي از پشت سر صدايش زد.
به عقب برگشت.
حسن بود.
نفس زنان پرسيد:
- چرا صدايم نكردي؟
- تو اتاق پدر كه بودم، همه چيز فراموشم شد، حتي قرار با تو.
حالا حسن بايد مي دويد تا بلكه خود را به حسين كه با قدمهاي بلند حركت ميكرد، برساند.
حسين لحظه اي توقف كرد. نگاهي به قيافه اش كه دو سال از او كوچك تر بود، انداخت.
گفت: «بايد زودتر برسيم، بلكه كمي تمرين كنيم.»
- اگر آرامتر برويم، ميتوانيم بين راه هم تمرين كنيم.
حسين مكث كرد. اين بارقدم هايش كوتاه تر شد، طوري كه حسن توانست دوشادوش او حركت كند.
- بهتر است شما جملات عربي را بخواني. من هم ترجمه آنها را ميخوانم.
در خواندن جملات عجله نكن. وقتي ترجمه را ميخوانم سرت را پايين بينداز و خيلي مظلوم به حركتت ادامه بده.
ما بايد در سكوت ، زمينه انفجار را در درون مردم فراهم كنيم.
حسن و حسين هر دو صداي خوشي داشتند.
صوت قرآن اين دو برادر در مدارس اهواز طرفداران زيادي داشت، حتي فرمانده لشكر 92 زرهي خوزستان براي افتتاح مسجد پادگان از صداي اين دو برادر استفاده كرده بود.
فرمانده لشكر كه خود را مردي متدين جلوه ميداد، اين مسجد را براي جلب توجه اقشار مذهبي اهواز ساخته بود.
آن روز حسين آياتي از قرآن را انتخاب كرده بود كه ماهيت واقعي اين افراد را افشا ميكرد.
دو برادر در برابر امراي ارتش كه براي شركت در مراسم حاضر شده بودند، از جا برنخاسته بودند.
با وجود اين كه همه حاضرين مثل عروسك خم و راست ميشدند، از جايشان تكان نخوردند.
تيمسار جعفريان اين حركت آنها را به حساب بچگيشان گذاشته بود، اما با شنيدن آياتي از قرآن كه به جهاد در راه خدا مربوط ميشد، فهميد كه عمل آن دو به عمد بوده است.
با اين وجود طنين صداي آنها تيمسار را به سكوت واداشت.
@JADAZADQOM
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
#سفر_سرخ #فصل_اول #بخش_اول #قسمت_چهارم صدای بلند و رساي حسين درميدان طنين افكند. آيه اي خواند كه م
#سفر_سرخ
#فصل_اول
#بخش_دوم
#قسمت_اول
حالاكه فيض الله در اين زيرزمين نمور افتاده، معدل خوب به چه دردش ميخورد.
دو روز است كه اين جا افتاده و فقط ميتواند پايش را به ديوار بچسباند تا خون در رگهايش جريان داشته باشد.
چشمش در تاريكي سلول چيزي نميديد و فقط ذهنش فعال بود.
پدربزرگش يكي ازمتدينين لشكرآباد اهواز بود.
از وقتي پايش به كربلا باز شد، آخر هر هفته از مسير راههاي فرعي به پابوس امام حسين (ع) ميرفت و برميگشت. بعد هم شوشتر را رها كرد و به كار زغال فروشي در لشكرآباد- كه در آن زمان خارج از محدوده اهواز بود- پرداخت.
پدربزرگ كه از دنيا رفت، پدرفيض الله كار او را دنبال كرد، هر چند بيشتر وقتش را درمسجد لشگرآباد ميگذراند و همين امر باعث شد پاي فيض االله هم به مسجد باز شود.
فيض الله چون خيلي باهوش بود، در دبيرستان هاي ممتاز اهواز درس
ميخواند، اما با بچه پولدارها جوش نميخورد.
يك بار كه متوجه بوي الكل دهان دبير جغرافيا شد، جلو دانش آموزان به او پرخاش كرد و همين باعث شد او را از دبيرستان سرلشكر زاهدي اخراج كنند.
يك روز جمعه با پدرش به ديدار آيت الله علم الهدي رفت و آنجا بود كه با حسين آشنا شد.
در آن زمان ده سال بيشتر نداشت.
حسين مكبر مسجد علم الهدي بود. او خودش را حسابي توي دل فيض الله جا كرده بود، طوري كه فيض الله پس از آشنايي با حسين، حميد، محسن و چند نفر ديگر، از فعاليت در مسجد غرب اهواز دست كشيد و با آنها جوش خورد.
كارشان تا آنجا پيش رفت كه برنامه روز عاشورا را پياده كردند.
اين اواخر ديگر درمسجد جلسه نمي گذاشتند و در منزل حميد كه نزديك مسجد علم الهدي بود، جمع ميشدند.
حميد يك سر و گردن بزرگ تر از آنها بود و بر اوضاع تسلط بيشتري داشت.
او در دبيرستان شاهپور درس ميخواند.
حميد پدرش را چند سال قبل ازدست داده بود و مادرش هم ميديد كه او و دوستانش اهل نماز و مسجد هستند، خيلي دل نگران نبود.
بچه ها به حسين به اعتبار پدرش كه در آن زمان زنده بود و در خوزستان اسم و رسمي داشت، اعتماد مي كردند.
فيض الله طي دو روزي كه در سلول انفرادي به سر ميبرد، هر وقت كه ياد حسين مي افتاد، نيرويي در درونش ميجوشيد كه شكنجه و تهديد معبر را
بي اثر ميكرد.
«غير از من دو نفر ديگر را گرفتند. يعني ممكن است آنها اسم بچه ها را لو داده باشند؟»
فيض الله هنوز نتوانسته بود از كار معبر سر در بياورد.
غير از او كه شكنجه گري سنگدل بود، مردي قوي هيكل به اسم يعقوب كمكش ميكرد و البته دستورات معبّر را اجرا ميكرد.
در بازجويي آخر كتك مفصلي به فيض الله زدند، اما او لب بازنكرد.
معبّر كه نااميد شده بود، تصميم گرفت آزادش كند.
تلفن زنگ زد.
معلوم نبود معبّر چي شنيد كه فيض الله را مجدداً به سلول بازگرداندند.
حالا چشمانش سياهي ميرفت. ضربه كفش نوك تيز معبر او را از حال برده بود.
صداي در آمد.
@JADAZADQOM
#انسان_250_ساله
#فصل_ششم
#قسمت_اول
#امام_حسین
🔴 خطراتی که اسلام را به عنوان یک پدیده عزیز تهدید میکند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدیدآمدنش از طرف پروردگار پیشبینی شدهاست و وسیله مقابله با آن خطرات ملاحضه شده و در خود اسلام و در خود این مجموعه کار گذاشته شده است.
مثل یک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی اش را در خود آن کار گذاشته است، یا مثل یک ماشین سالم که مهندس و سازنده ی آن وسیله ی تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.
اسلام یک پدیده است و مثل همه ی پدیده ها خطراتی آن را تهدید میکند و وسیله ای برای مقابله لازم دارد.
خدای متعال این وسیله را در خود اسلام گذاشت.
اما آن خطر چیست؟
@JADAZADQOM
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #راهی_که_آمده_ایم
🔷 #پارلمان
🔹 #قسمت_اول
اول #انقلاب قبل از انتخابات مجلس 4 انتخابات مهم برگزار شد.
1- تعیین نظام حکومتی ایران
2-انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی
3-همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
4-انتخابات ریاست جمهوری
@JADAZADQOM