🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃
🍃
*بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٰمْ*
📘 *سه دقیقه در قیامت...*
🔳 *قسمت چهاردهم:*
....از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.
یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
سوال کردم: عموجان تین باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.
اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...
باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.
به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟
گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...
پرسیدم:
حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.
بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است...
یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود.
از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند.
بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.
درختان آنجا همه و میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان...
بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود.
بوی عطر همه جا را گرفته بود .
صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید.
اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد.
به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .
با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد.
دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.
نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما نمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود.
از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.
اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه.
آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.
با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم
با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
*ادامه دارد......*
🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#کتاب
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_چهاردهم
════ ٠~ೋღ❤️ღೋ~٠ ════ـ
🆔 @jadeharamesh
════ ٠~ೋღ❤️ღೋ~٠ ════
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
✨
✨
✨
1⃣ اولین ضرب المثل قرانی و معادل فارسی ان :
🌺🌺« وَجَاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ؛
🌷🌷و برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند.او آنان را شناخت ولی آنان او را نشناختند».(سوره یوسف، آیه 58)
🏔کوه به کوه 🗻نمی رسد، آدم 🗣به آدم می رسد.👥
📝 تاریخچه ضربالمثل کوه به کوه نمیرسه، ولی آدم به آدم میرسه
🔵 در زمانهای قدیم، دو روستا در نزدیکی هم وجود داشته است که هر کدام در دامنهی کوهی قرار داشتند و به نامهای بالاکوه و پایین کوه معروف بودند. گفته میشود که چشمهی آب خنکی، روستای بالاکوه را سیراب میکرد و به روستای پایینکوه ختم میشد. این چشمه آب مزارع کشاورزی هر دو دهکده را سیراب میکرد و از اهمیت بالایی برخوردار بود.
🏝 یک روز حاکم روستای بالا کوه تصمیم میگیرد اراضی دهکدهی پایین کوه را در اختیار خودش بگیرد.
✍جلسهای ترتیب میدهد و همهی مردم روستا را دعوت میکند و با صدایی رسا به آنها میگوید که این چشمه داخل دهکدهی ما قرار دارد و دلیلی ندارد که ما آب را به صورت رایگان در اختیار روستای پایینکوه قرار دهیم! مردم هم با حرفهای او موافقت کردند و تصمیم گرفتند که مسیر آب را به دهکدهی پایینکوه ببندند.
✅چند روز بعد، اهالی روستای پایین کوه متوجه شدند که حاکم دهکدهی بالا کوه، جلوی مسیر آب را بسته است و آب به سمت روستایشان نمیآید. این خبر را به حاکمشان گزارش دادند و به همراه او به روستای بالا کوه رفتند و از او خواستند که از ورود آب به روستایشان جلوگیری نکند. کدخدای روستای بالاکوه به خواستهی آنها توجهی نکرد و به آنها گفت که اگر میخواهید آب را بر شما مسدود نکنم باید زیر دست من باشید، وگرنه به همین منوال از رسیدن آب به روستای شما جلوگیری خواهم کرد و باید قبول کنید روستای بالا کوه حاکم شما است و شما باید از من اطاعت کنید و این دو کوه هیچ زمانی به هم نخواهند رسید. اهالی دهکدهی پایین کوه وقتی سخنان حاکم بالا کوه را شنیدند، عصبانی شدند و به دهکدهی خود بازگشتند.
💠 مدتی از این جریان گذشت و روزی حاکم پایینکوه برای حل این مشکل راهی را پیدا کرد و دستور داد تعدادی چاه درست کنند. مردم روستا هم از فرمان او اطاعت کرده و چندین قنات حفر کردند. بعد از چند روز کار چاهها به اتمام رسید و باز هم آب وارد روستایشان شد و خوشحالی را به اهالی آنجا هدیه داد. وجود این قناتها باعث شد چشمهی روستای بالاکوه به مرور زمان خشک شود. مردم بالاکوه، هم متوجه خشک شدن چشمه و هم ساختن قناتهای متعدد در سرتاسر ده پایینکوه شدند و به کدخدایشان اطلاع دادند.
💂♀حاکم بالاکوه که راهی جز تسلیم شدن نداشت به دهکدهی پایین کوه رفت و به ارباب آنجا گفت ساختن قنات باعث شده چشمهی آب روستای ما خشک شود و مردم ما به شدت از بیآبی رنج میبرند. از شما خواهش میکنم اجازه بدهید از آب چاههای شما استفاده کنیم.
حاکم پایین کوه نیشخندی زد و به او گفت این خواستهی شما نشدنی است و آب از پایین به سمت بالا حرکت نمیکند و اگر یادت باشد گفتی کوه به کوه نمیرسد. حق با تو بود و این دو کوه هرگز به هم نمیرسند، ولی آدم به آدم میرسد.
🔷از آن زمان تا به امروز اگر کسی در حق کسی نامردی کند، این ضربالمثل را برایش به کار میبرند.
🏔کوه به کوه🏔 نمیرسد ولی آدم👬 به آدم میرسد.
✨
✨🍃🌺
✨⭐️🍂
❣️✨✨✨✨✨✨
#داستان
#ضرب_المثل_های_قرآنی
˙·٠•●♥ @jadeharamesh ♥●•٠·˙
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🔴 جزئیات آخرین خورشید گرفتگی ایران در قرن ۱۴ شمسی*
☀️این خورشیدگرفتگی (کسوف) نزدیک ساعت ۹ صبح روز یکشنبه ۱ تیرماه ۹۹ شروع میشود و حوالی ساعت ۱۰ تا ۱۰:۲۰ در اغلب نقاط کشور به اوج خود میرسد از ساعت ۱۱:۳۰ به بعد به تدریج پایان مییابد.
☀️ حداکثر گرفتگی خورشید در ایران در منطقه چابهار(جنوب شرقی کشور) با ۹۵ درصد گرفتگی خواهد بود.
*نماز آیات فراموش نشود* 🙏.
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#نماز_آیات
#احکام
˙·٠•●♥🆔 @jadeharamesh ♥●•٠·˙