eitaa logo
ويژه نامه امام حسن عسکری عليه السلام
5 دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فهرست مقدمه https://eitaa.com/jadidddd/8 1️⃣ شناسه امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/12 2️⃣ سیره امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/20 3️⃣ فضائل امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/14 4️⃣ فرهنگ سخنان حکیمانه امام عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/73 https://eitaa.com/jadidddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بهره من از زیارت شما، صلوات و همراهی با شما! ✍️در کتب مزار و زیارتی شیعه آمده است، در هنگام رسیدن به ضریح مطهر امام علی بن محمد هادی و حسن عسکری صلوات الله علیهما، خطاب به ایشان بگوییم: «...أَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمَا أَنْ يَجْعَلَ حَظِّي‏ مِنْ‏ زِيَارَتِكُمَا الصَّلَاةَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ يَرْزُقَنِي مُرَافَقَتَكُمَا فِي الْجِنَانِ مَعَ آبَائِكُمَا الصَّالِحِين‏.» از خداوند متعال، پرودگار من و شما می خواهم که بهره و لذت من از زیارت شما (دو امام بزرگوار) را صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار دهد و همراهی با شما و پدران صالحتان علیهم السلام را در بهشت، روزی ام کند. 📚كامل الزيارات ،ص ۳۱۴؛ مزار الكبير مشهدی، ص ۵۵۳. 🌺نکته: معصومین و امامزادگان و بزرگانی که در ضریح حرم عسکریین سلام الله علیهما آرمیده اند: امام هادی، امام حسن عسکری، سمانه خاتون مادر امام هادی، سوسن خاتون مادر امام عسکری معروف به جَدّه، حکیمه خاتون دختر امام جواد و عمه امام حسن عسکری، نرجس خاتون مادر امام زمان سلام الله علیهم اجمعین. برای اهل معنا و بزرگان و ارادتمندان حضرت ولیعصر ارواحنافداه، سامرا از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ارواحنافداه 💐به پیشگاه ملکوتی آرمیدگان در ضریح حرم عسکریین سلام الله علیهم اجمعین، صلواتی هدیه بفرمائید.
«صلوات خاصه امام حسن عسکری(ع)» "اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ، الصَّادِقِ الْوَفِيِّ، النُّورِ الْمُضِيءِ، خازِنِ عِلْمِكَ، وَالْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ، وَوَلِيِّ أَمْرِكَ، وَخَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُداةِ الرَّاشِدِينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْيا، فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيائِكَ وَحُجَجِكَ وَأَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ."
✍️ 🔵جواب نامه ای که بدون مرکب نوشته شده بود 🔸محمد بن عباس مي‏گويد: ما چند نفر کنار يکديگر در مورد مقامات امام حسن عسکري عليه ‏السلام صحبت مي‏ کرديم، يکي از ناصبي‏ها، گفتار ما را به مسخره گرفت و گفت: من بدون مرکب، نوشته ‏اي را براي آن حضرت مي‏نويسم، اگر او پاسخ سؤالهاي مرا داد، حقانيت او را مي‏ پذيرم پس وي سؤالهاي خود را در نامه‏اي نوشت، ما نيز مسئله ‏هاي خود را در نامه ‏اي نوشتيم و به سوي آن حضرت فرستاديم. امام حسن عسکري عليه ‏السلام پاسخ مسائل همه ‏ي ما را در جواب نامه‏ اش داد و در نامه‏ ي مربوط به ناصبي، علاوه بر پاسخ به مسائل او، نام او و نام پدر او را نيز نوشته بود وقتي که آن مرد ناصبي، جواب نامه‏اش را ديد، متعجب و حيرت‏زده گرديد به طوري که از هوش رفت پس از به هوش آمدن، حقانيت امام حسن عسکري عليه ‏السلام را پذيرفت و جزو شيعيان آن حضرت گرديد. 📕عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام حسن عسگری (علیه السلام)،تهیه و تنظیم: واحد تحقیقاتی گل نرگس،چاپ چهارم،1386،ص503-504. کانال https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💚السَّلاَمُ علیک یا حسن بن علی ایهاالعسکری یابن رسول الله 🍃 👈قطره ای ازکرامات حضرت علیه السلام محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر گويد: پريشاني ما به نهايت رسيد. به پدرم گفتم: کرم و سخاوت ابي‏ محمد امام حسن عسکري عليه‏ السلام مشهور است. خوب است ما هم به سراغ او برويم اميد است به ما نيز اکرام و انعام نمايد. رهسپار منزل حضرت شديم، در راه پدرم گفت: سخت محتاجم و اگر حضرت پانصد درهم به من بدهد و دويست درهم آن را هزينه‏ي پوشاک و دويست درهم آن را صرف خوراک و صد درهم را هم جهت ما يحتاج اهل و عيالم قرار دهم خوب است. من هم از خاطرم گذشت که اگر حضرت سيصد درهم به من بدهد تا الاغي بخرم و اسباب معيشت فراهم آورم و بقيه را صرف دامادي کنم خوب است. به در خانه ‏ي حضرت رسيديم، غلامي بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش وارد شوند. سلام و احوالپرسي کرديم. حضرت به پدرم فرمود: چرا از ديدن ما غافلي؟ عرض کرد: هم تنبلي و هم مشغوليت مانع شده است. ساعتي نشستيم و چون خواستيم بيرون بياييم، به دهليز خانه که رسيديم غلامي آمد و کيسه ‏اي به دست پدرم داد و گفت: پانصد درهم است، دويست درهم براي هزينه ‏ي پوشاک و دويست درهم براي خوراک و صد درهم براي ما يحتاج زندگي. و کيسه ‏اي هم به من داد و گفت: سيصد درهم است، و همان گونه که نيت کرده بوديم، يکي يکي را بيان فرمود. اما من قصد کرده بودم به جبل روم و از آنجا همسر انتخاب کنم، فرمود: به جبل مرو، بلکه به سورا برو که تو را در آنجا گشايش کار است. من به فرموده‏ ي حضرتش عمل کردم و به سورا رفتم و مرا در آنجا نفع‏ هاي بسياري به دست آمد و امروز از برکت آن، صاحب دو هزار دينارم و همواره در ترقي هستم. 📖حدیقه الشیعه،ص698. ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💢↶ زیارت امام حسن عسکری علیه‌السلام در روز 【اَلسَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا وَلِیَّ اللهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا حُجَّهَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّهَ رَبِّ الْعَالَمِينَ صلَّی اللهُ عَلَيْکَ وَعَلَی آلِ بَيْتِکَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ يا مَوْلاَیَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ أَنَا مَوْلًی لَکَ وَ ﻵِلِ بَيْتِکَ وَ هَذَا يَوْمُکَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ أَنَا ضَيْفُکَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِکَ فِيهِ فأَحْسِنْ ضِيَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَيْتِکَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ】 🌸🍃سلام بر تو ای ولی خدا ای حسن عسكری علیه السلام سلام بر تو ای حجت خدا و بنده خاص و خالص خدا سلام بر تو ای پيشوای اهل ايمان و وارث علم پيغمبران و حجت پروردگار عالميان درود خدا بر تو و بر خاندان تو كه خوبان و پاكان عالمند ای امام من ای حضرت امام حسن عسكری من دوست شما و خاندان شما هستم و در اين روز پنج‌شنبه مهمان و پناهنده به شما هستم پس از من به لطف مهمان نوازی كن و مرا در جوارت پناه ده به حق خاندان تو كه خوبان و پاكان عالمند °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ☑️ ⇦ کــانال احـادیـث چـهــارده مـعـصــوم علیـه‌السـلام کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Ahadis14masuom
1️⃣ شناسه امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/12 2️⃣ سیره امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/20 3️⃣ فضائل امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/14 5️⃣ وصایای امام و معرفی امام زمان (عج) https://eitaa.com/jadidddd/34 6️⃣معجزات امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/38 7️⃣علت شهادت امام حسن عسكرى (ع) https://eitaa.com/jadidddd/36 8️⃣فرهنگ سخنان حکیمانه امام حسن عسکری (ع) https://eitaa.com/jadidddd/73
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنَ عَلِيٍّ الْهادِي الْمُهْتَدِي 🔲 کتابخانه مجازی تسنیم تقدیم می کند 🔲 ۲۸ کتاب رایگان درباره امام حسن عسکری 🔻 کتب فارسی ۱. ماه سامرا 👈 دانلود ۲. کشتی نجات 👈 دانلود ۳. اسوه بشریت 👈 دانلود ۴. خورشید سامرا 👈 دانلود ۵. مکتب عسکریین 👈 دانلود ۶. آخرین خورشید پیدا 👈 دانلود ۷. چهل حدیث و چهل داستان 👈 دانلود ۸. ترجمه مسند الامام العسکری 👈 دانلود ۹. ۱۴۱ حدیث از امام حسن عسکری 👈 دانلود ۱۰. در حصار خورشید (چهل حدیث) 👈 دانلود ۱۱. انتظارات امام عسکری از شیعیان 👈 دانلود ۱۲. امام عسکری را چقدر می‌شناسیم 👈 دانلود ۱۳. امام حسن عسکری از نظر دیگران 👈 دانلود ۱۴. ترجمه تفسیر امام حسن عسکری 👈 دانلود ۱۵. تفسیر فاتحه الکتاب امام عسکری 👈 دانلود ۱۶. بررسی روایات تفسیر امام عسکری 👈 دانلود 🔻 کتب عربی ۱۷. مسند الإمام العسکری 👈 دانلود ۱۸. أعلام الهدایة / العسکری 👈 دانلود ۱۹. الحیاة السیاسیة للعسکریین 👈 دانلود ۲۰. الإمام العسکری قدوة و اسوة 👈 دانلود ۲۱. وفاة الإمام الحسن العسکری 👈 دانلود ۲۲. شخصیة الإمام الحسن العسکری 👈 دانلود ۲۳. شذرات من حیاة الإمام العسکری 👈 دانلود ۲۴. موسوعة الإمام العسکری (۶ جلد) 👈 دانلود ۲۵. الإمام العسكري و روایاته الفقهیة 👈 دانلود ۲۶.الإمام العسکری والد الإمام المهدی👈 دانلود ۲۷.التفسیر المنسوب للإمام العسکری👈 دانلود ۲۸.الإمام‌العسکری من‌المهد الی اللحد👈 دانلود ♻️ با ارسال این فهرست به دیگران در معرفی جایگاه اهل بیت سهیم باشیم ا•┈┈••••✾•▪️•✾•••┈┈•ا تسنیم، بزرگترین کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید 🆔 @tasnim_pdf
🔰فهرست تفصیلی ✅مشخصات حضرت امام عسكرى (ع) https://eitaa.com/jadidddd/97 ✅بخش فضائل و مناقب حضرت https://eitaa.com/jadidddd/100 ✅زندگي حضرت قبل از دوران امامت https://eitaa.com/jadidddd/103 ✅سيره سياسي و اجتماعي حضرت https://eitaa.com/jadidddd/110 ✅معجزات و كرامت های حضرت https://eitaa.com/jadidddd/114 ✅احتجاج ها و قضاوت های حضرت https://eitaa.com/jadidddd/127 ✅اصحاب ، دوستداران ؛ خادمان حضرت https://eitaa.com/jadidddd/130 ✅شهادت حضرت امام حسن عسكرى (ع) https://eitaa.com/jadidddd/132 ✅بخش سخنان و وصايای حضرت https://eitaa.com/jadidddd/137
🔰مشخصات حضرت امام عسكرى (ع) ✅نام امام عسكرى (ع) نام : حسن صلوات اللّه و سلامه عليه . ✅كنيه : ابومحمّد. ✅القاب امام عسكري(ع) لقب : عسكرى ، صامت ، هادى ، زكىّ، تقىّ، رفيق ، خالص ، سراج ، ابن الرّضا، سراج بنى هاشم و ... . تهذيب الا حكام : ج 6، ✅پدر امام عسكري (ع) پدر: امام علىّ هادى ، فقيه أهل البيت ، صلوات اللّه عليهم أجمعين . ✅مادر امام عسكري (ع) مادر: سه اسم براى مادر حضرت گفته شده است : سوسن ، حديث و سليل ، كه كنيه اش اُمّ وَلد مى باشد، او از زن هاى عارفه و صالحه بوده است . ✅ولادت امام عسكري (ع) ولادت با سعادت حضرت امام عسكري (ع) طبق مشهور، روز دوشنبه يا جمعه ، هشتم ربيع الثّانى ، سال 232 هجرى قمرى در شهر مدينه منوّره واقع شد، كه در آن هنگام ، پدر بزرگوارش طبق نقلى در سنين 26 سالگى بوده است . مطابق با پانزدهم آذر ماه ، سال 225 هجرى شمسى مى باشد. نام و لقب آن حضرت به عنوان امام «حسن ، عسكرى » عليه السلام طبق عدد حروف ابجد كبير 118، 360 مى شود. ✅نقش انگشتر امام عسكري (ع) نقش انگشتر: حضرت داراى دو انگشتر بود، كه نقش هر كدام به ترتيب عبارتند از: سُبْحانَ مَنْ لَهُ مَقاليدُ السَّمواتِ والاْ رْضِ، إنَّ اللّهَ شَهيدٌ. ✅امامت امام عسكري (ع) مدّت إمامت : بنابر مشهور بين مورّخين و محدّثين ، روز سوّم ماه رجب ، سال 254 هجرى قمرى ، پس از شهادت پدر بزرگوارش به منصب امامت و ولايت نائل آمد و حدود پنج سال و هشت ماه ، امامت و هدايت جامعه را عهده دار بود. ✅دربان امام عسكري(ع) دربان : عثمان بن سعيد عَمرى و پسرش محمّد بن عثمان عَمرى . ✅عمر امام عسكري (ع) مدّت عمر: آن حضرت مدّت 23 سال در حيات پدر بزرگوارش امام هادى عليه السلام ، همچنين پنج سال و هشت ماه پس از شهادت پدر، ادامه حيات نمود؛ و در مجموع مورّخين ، عمر پربركت آن حضرت را حدود 29 سال گفته اند. ✅شهادت امام عسكري (ع) امام حسن عسكرى عليه السلام همچون پدر بزرگوارش در موقعيّتى حسّاس و خطرناك و بلكه شديدتر قرار داشت ، چرا كه بنا بود آخرين حجّت خداوند متعال و دوازدهمين خليفه بر حقّ رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ، - يعنى مهدى ؛ موعود عجّل اللّه فرجه الشّريف از نسل او به دنيا آيد. به همين جهت حكومت وقت ، تمام مأمورين خود را (از زن و مرد) به شكل هاى مختلفى بسيج كرده بود تا تمام حركات حضرت را كنترل و زير نظر داشته باشند. ولى براى آن كه افكار عمومى خدشه دار نشود، بر اساس سياست حيله گرانه خلفاء بنى العبّاس ، در موقعيّت هاى خاصّى به طور رياكارانه حضرت را مورد نوعى احترام قرار مى دادند. در نهايت به جهت عقده ها و كينه هاى درونى خود، آن حضرت را به وسيله زهر مسموم و شهيد كردند. و چون مرتّب عمر شريف امام عسكرى عليه السلام يا در زندان و يا در بازداشتگاه و تحت نظر ماءمورين ، سپرى گرديد، تمام رفت و آمدهاى حضرت را در كنترل خود داشتند. و بر همين اساس ، كلمات و فرمايشات گهربار آن حضرت نسبت به ديگر ائمّه اطهار صلوات اللّه و سلامه عليهم ، در كُتب تاريخ و احاديث كمتر به چشم مى خورد. ✅نماز امام عسكري (ع) نماز امام حسن عسكرى عليه السلام : دو ركعت است ، در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود.(1) و پس از آخرين سلام ، تسبيحات حضرت فاطمه زهراء عليها السلام گفته مى شود؛ و سپس نيازها و حوائج مشروعه خود را از درگاه خداوند متعال درخواست مى نمايد، كه انشاءاللّه تعالى برآورده خواهد شد. تاريخ ولادت و ديگر حالات حضرت برگرفته شده است از: اصول كافى : ج 1، تهذيب الا حكام : ج 6، تذكرة الخواصّ، عيان الشّيعة : ج 2، مستدرك الوسائل : ج 6، كشف الغمّة : ج 2، مجموعة نفيسة ، تاريخ أ هل البيت عليهم السلام ، ينابيع المودّة ، إعلام الورى طبرسى : ج 2، جمال الاُسبوع ، دعوات راوندى ، دلائل الا مامه طبرى ، ارشاد شيخ مفيد و ... . القاب امام عسكرى (ع) اشهر القابش زكى و عسكرى است و به آن حضرت و همچنين به پدر و جدش عليهما السلام (ابن الرضا) مى گفتند ( بحارالانوار ) 50/238. نقش خاتم امام عسكرى (ع) و نقش خاتمش : ( سُبْحانَ مَنْ لْهُ مَقالِيدُ السَّمواتِ وَ الارْض ) و به قولى ( اَنَا للّهِ شَهيدٌ ) بوده (جلاءالعيون) علامه مجلسى ص 989 990.
✅تسبيح امام عسكرى (ع) و تسبيحش در روز شانزدهم و هفدهم ماه است . و اين است تسبيح آن حضرت : ( سُبْحانَ مَنْ هُوَ فى عُلُوِّهِ دانٍ وَ فى دُنُوِّهِ عالٍ وَ فى اِشْراقِهِ مُنيرٌ وِ فى سُلْطانِهِ قَوِىُّ سُبْحانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ ) . ( دعوات راوندى ) ص 94. ✅والده ماجده امام عسكرى (ع) والده ماجده آن حضرت نامش ( حديث ) و به قولى ( سليل ) بوده و او را ( جده ) مى گفتند و در نهايت صلاح و ورع و تقوى بوده . بحارالانوار ) 50/238. و در ( جنات الخلود ) است كه در ولايت خودش پادشاه زاده بوده و كافى است در فضيلت او كه مفزع شيعه و پناه و دادرس ايشان بوده بعد از وفات حضرت امام حسن عسكرى (ع) . مسعودى در (اثبات الوصية) فرموده كه روايت شده از ( عالم ) (ع) كه وقتى كه داخل شد سليل مادر حضرت امام حسن عسكرى (ع) بر امام على نقى (ع) فرمود: سليل بيرون كشيده شده از هر آفت و عاهت و هر پليدى و نجاست بعد فرمود به او زود است كه حق تعالى عطا فرمايد به تو حجت خود را بر خلق خود كه پر كند زمين را از عدل همچنان كه پر شده باشد از جور. آنگاه مسعودى فرموده كه حامله شد آن مخدره به امام حسن عسكرى (ع) در مدينه و متولد شد آن حضرت در مدينه در سنه دويست و سى و يك و سن شريف امام على نقى (ع) در آن زمان شانزده سال و چند ماه بود و حركت فرمود با آن حضرت به عراق در سنه دويست و سى و شش و سن مباركش چهار سال و چند ماه بود. ( اثبات الوصية ) ص 244. ✅ ولادت امام عسكرى (ع) بدان كه ولادت باسعادت آن حضرت در مدينه طيبه در سنه دويست و سى و دوم هجرى در ماه ربيع الثانى بوده و در تعيين روز آن خلاف است . علامه مجلسى رحمه اللّه فرموده اشهر آن است كه روز ولادت ، روز جمعه هشتم ماه ربيع الثانى بود و بعضى دهم ماه مذكور و بعضى در شب چهارم نيز گفته اند. و شيخنا الحر العاملى رحمه اللّه نيز به همين اختلاف اشاره فرموده در ارجوزه خود در تاريخ آن حضرت فى قوله : مَوْلِدُهُ شَهْرُ رَبيعِ الا خِرِ وَ ذاكَ فِى الْيَوْمِ الشَّريفِ الْعاشِرِ فى يَوْمِ الاِثْنَيْنِ وَ قيل الرابِعُ وَ قيلَ فِى الثّامِنِ وَ هُوَ شايِعٌ منتهي الآمال ❇️خبر دادن از تولد فرزند از عيسى بن صبيح روايت است كه گفت : در اوقاتى كه ما در محبس بوديم حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را نيز حبس كردند و آوردند آن حضرت را در مجلس ما و من به آن جناب عارف و شناسا بودم ، فرمود: تو شصت و پنج سال و چند ماه و روزى عمر كرده اى و بود با من كتاب دعايى كه تاريخ ولادت من در آن نوشته شده بود رجوع به آن كردم يافتم چنان بود كه آن حضرت خبر داد! پس دفرمود: فرزندى روزى تو شده ؟ گفتم : نه ، گفت : خدايا روزى كن او را ولدى كه عضد و بازوى او باشد همانا خوب عضدى است ولد، پس متمثل شد به اين شعر: مَنْ كانَ ذاوَلَدٍ يُدْرِك ظَلامَتَهُ اِنَّ الذّليلُ الَّذى لَيْسَتْ لَهُ عَضُدٌ؛ يعنى هر كه صاحب ولد باشد داد خود را مى گيرد به درستى كه ذليل آن كسى است كه عضد و بازو ندارد. من گفتم : تو فرزند دارى ؟ فرمود: آرى ، به خدا قسم زود است كه خداوند تعالى پسرى بر من كرامت فرمايد كه پر كند زمين را از عدل و داد، اما الان فرزند ندارم ، آن وقت متمثل شد به اين دو شعر: لَعَلَّكَ يَوما اَنْ تَرانى كَاَنَّما بَنِىَّ حَوالِىّ الاُسُودُ اللَّوابِدُ فَاِنَّ تَميما قَبْلَ اَنْ يَلِدَ الْحَصى اَقامَ زَمانا وَ هُوَ فى النّاسِ واحِدٌ - ( بحارالانوار ) 50/275 276.
✅بخش همسران و فرزندان حضرت نرجس مال فرزندم ابومحمّد آينده نگرى با نگاه به جمال همسر آينده نرجس مال فرزندم ابومحمّد مرحوم شيخ صدوق و برخى ديگر از بزرگان ، به نقل يكى از مؤمنين - به نام محمّد مطهّرى - حكايت كنند: روزى از حكيمه ، خواهر امام هادى عليه السلام پيرامون ولادت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف سؤال كردم . اظهار داشت : در منزل ما جاريه اى بود به نام نرجس ، روزى پسر برادرم ، حضرت ابومحمّد، حسن بن علىّ عليه السلام هنگامى كه وارد منزل ما شد، نگاه عميقى بر آن جاريه نمود. من جلو رفتم و گفتم : آيا نسبت به او علاقه مند شده اى ؟! پاسخ داد: خير، وليكن چون نگاهم بر او افتاد، در تعجّب قرار گرفتم ؛ چون كه از اين جاريه ، نوزادى عزيز و كريم به دنيا خواهد آمد كه خداوند متعال به وسيله او دنيا را پر از عدل و داد مى نمايد همان طورى كه ظلم ، همه جا را فرا گرفته باشد. گفتم : آيا مايل هستى تا او را همسرت قرار بدهم ؟ فرمود: از پدرم اجازه بگير. پس از آن ، به محضر برادرم - حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى عليه السلام - آمدم ؛ و بدون آن كه سخنى بگويم و يا حرفى بزنم ، برادرم مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى حكيمه ! نرجس مال فرزندم ابومحمّد عسكرى عليه السلام مى باشد. عرضه داشتم : اى سرور و مولايم ! من نيز به همين منظور نزد شما آمده ام كه در اين مورد صحبت و مشورت كنم . فرمود: اى خواهرم ، حكيمه ! خداوند تو را در جر و پاداش همه خوبى ها شريك گرداند، اين جاريه - نرجس - را به فرزندم ابومحمّد بخشيدم تا به عنوان همسر در اختيارش باشد. حكيمه افزود: و چون از نزد برادرم امام هادى عليه السلام بازگشتم ، نرجس د را آرايش و زينت كرده و در يكى از اتاقها او را به همراه برادرزاده ام حضرت ابومحمّد عليه السلام جاى دادم ؛ و مدّتى در همان اتاق ، زندگى مشترك را گذراندند. هنگامى كه برادرم ، حضرت ابوالحسن هادى عليه السلام به شهادت رسيد و امام حسن عسكرى عليه السلام به منصب عظماى امامت و ولايت رسيد، چند وقتى را من از وضعيّت آن ها بى خبر بودم تا آن كه شبى در نيمه شعبان فرا رسيد و برادرزاده ام به من فرمود: اى عمّه ! امشب را نزد ما بمان ، و افطارى خود را همين جا تناول نما ... . - إكمال الدّين شيخ صدوق : ج 2، ص 426، ح 2، ينابيع المودّة : ج 3، ص 302. اين داستان در كتابهاى مختلفى با عباراتى متفاوت به طور مشروح و مفصّل نقل شده است ، كه ما به اين مقدار اكتفاء نموده ايم . ❇️خبرى دلنشين براى عمّه با دادن افطارى بسيارى از بزرگان در كتاب هاى تاريخى و حديثى خود آورده اند: حكيمه دختر امام محمّد جواد عليه السلام هر موقع به منزل برادر زاده اش حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد مى شد، برايش د دعا مى كرد تا خداوند متعال فرزندى عطايش گرداند. حكيمه اظهار دارد: روزى بر آن حضرت شرفياب شدم و طبق روال هميشگى براى او دعا كردم ، در آن روز امام عليه السلام فرمود: آنچه تا به حال ، دعا كرده اى مستجاب شده است و خداوند در اين شب ، مولودى عزيز به تو عنايت مى فرمايد. و سپس افزود: اى عمّه ! امشب را نزد ما افطار نما. گفتم : اى سرورم ! اين مولود توسّط چه كسى به دنيا خواهد آمد؟ فرمود: توسّط نرجس . عرض كردم : او در بين زنان از همه ارزشمندتر و نزد من از ديگران محبوب تر است ؛ و سپس حركت كردم و نزد آن بانوى مجلّله رفتم و او با لهجه محلّى خود با من صحبت كرد و سخن مى گفت و من او را در بغل گرفته و دست و صورتش را بوسيدم . نرجس گفت : من فداى تو گردم ، گفتم : من و همه افراد، فداى تو و آن كسى كه در اين شب پا به عرصه وجود خواهد گذاشت . سپس نگاهى به وجود نرجس كردم و چون اثرى از حاملگى در او نديدم ، برگشتم و به مولايم حضرت ابومحمّد عليه السلام عرض كردم : در همسر شما آثار حمل وجود ندارد؟! حضرت تبسّمى نمود و فرمود: ما اهل بيت عصمت و طهارت همانند ديگران نخواهيم بود، براى آن كه ما هر يك ، نورى از انوار مقدّس پروردگار متعال مى باشيم . عرض كردم : اى سرورم ! شما خبر دادى كه در اين شب ، مولودى به دنيا مى آيد، اكنون پاسى از شب ، گذشته و هنوز خبرى نشده است پس چه وقت ظاهر خواهد گشت ؟ حضرت فرمود: هنگام طلوع سپيده صبح ، مولودى تولّد مى يابد كه نزد خداوند متعال بسيار گرامى و محترم خواهد بود. بعد از آن ، حركت كردم و رفتم كنار نرجس و امام عليه السلام داخل إيوانى كه جلوى اتاق بود، جهت استراحت دراز كشيد. چون هنگام نماز شب فرا رسيد، براى خواندن نماز شب بلند شدم و نرجس بدون آن كه آثار حمل در وجودش نمايان شده باشد خوابيده بود، موقعى كه در يازدهمين ركعت يعنى ؛ نماز وِتر رسيدم با خود گفتم : سپيده صبح طلوع كرد و خبرى نشد. ناگهان امام حسن عسكرى عليه السلام با صداى بلند از داخل إيوان فرمود: اى عمّه ! نمازت را سريع پايان بده .
3 - اُمّ سليم ، كه فقطّ حضرت رسول و اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليهما، مهر نبوّت و امامت خود را بر ريگها زدند. 2- إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 138، س 11، الخرائج والجرائح : ج 1، ص 428، ح 7، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 441، الثّاقب فى المناقب : ص 561، ح 500، بحار: ج 50، ص 302، ح 78. ✅بخش فضائل و مناقب حضرت عبادت و هيبت امام حسن عسكرى (ع) شيخ مفيد و غيره روايت كرده اند كه بنى عباس داخل شدند بر صالح بن وصيف در زمانى كه حبس كرده بود حضرت امام حسن عسكرى (ع) را و به او گفتند كه تنگ گير بر او و وسعت مده بر او. صالح گفت: چه كنم من با او همانا سپرده ام او را به دست دو نفرى كه بدترين اشخاص مى باشند كه من پيدا كرده ام ايشان را، يكى را نام على بن يارمش است و ديگرى اقتامش و اينك آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و رسيده اند در عبادت به مقامى عظيم ، پس امر كرد آن دو نفر را آوردند پس ايشان را عتاب كرد و گفت : واى بر شما! چيست شاءن شما با اين شخص ؟ گفتند: چه گوييم در حق مردى كه روزها را روزه مى گيرد و شبها را تا به صبح به عبادت مشغول است، تكلم نمى كند با كسى و مشغول نمى شود به غير از عبادت و هر وقت نظر بر ما مى افكند بدن ما مى لرزد و چنان مى شويم كه مالك نفس خود نيستيم و خوددارى نمى توانيم بكنيم . آل عباس چون اين را شنيدند برگشتند از نزد صالح در كمال ذلت به بدترين حالى . (ارشاد) شيخ مفيد 2/334. ❇️زمينه سازى براى غيبت امام زمان (عج) مؤ لف گويد: از روايات ظاهر مى شود كه آن حضرت بيشتر اوقات محبوس و ممنوع از معاشرات بود و پيوسته مشغول بود به عبادت چنانچه از روايت بعد ظاهر مى شود. و مسعودى روايت كرده كه حضرت امام على نقى (ع) پنهان مى كرد خود را از بسيارى از شيعيان خود مگر از عدد قليلى از خواص خود و چون امر منتهى شد به حضرت امام حسن عسكرى (ع) از پشت پرده با خواص و غير خواص تكلم مى فرمود مگر در آن اوقات كه سوار مى شد براى رفتن به خانه سلطان ، و اين عمل از آن جناب و از پدر بزرگوارش پيش از او مقدمه بود براى غيبت حضرت صاحب الزمان )عج( كه شيعه به اين ماءلوف شوند و از غيبت وحشت نكنند و عادت جارى شود در احتجاب و اختفاء. ( اثبات الوصية ) ص 272. ❇️تدبير امام (ع) براى جلوگيرى از تأليف كندى ابن شهر آشوب از ( كتاب تبديل ) ابوالقاسم كوفى نقل كرده كه اسحاق كندى ك فيلسوف عراق بود در زمان خود شروع كرد در تاءليف كتابى در تناقض قرآن و مشغول كرد خود را به آن امر به حدى كه از مردم كناره كرده و در منزل بود و پيوسته به اين كار اهتمام داشت تا آنكه يكى از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسكرى (ع) رسيد، حضرت به او فرمود: آيا نيست در ميان شما يك مرد رشيدى كه برگرداند استاد شما كندى را از اين شغلى كه براى خود قرار داده ؟ آن تلميذ گفت : چگونه ما مى توانيم اعتراض كنيم بر او در اين امر يا در غير اين امر و شايسته نيست از ما نسبت به او اين كار. حضرت فرمود: اگر من چيزى به تو القا كنم تو به او مى رسانى ؟ عرض كرد: آرى ، فرمود: برو به نزد او و انس بگير با او و لطف و مدارا كن با او در مؤ انست و اعانت او پس چون واقع شد انس فيمابين شما با وى بگو مساءله اى به نظرم رسيده مى خواهم آن را از تو بپرسم ، پس بگو با او كه اگر بيايد به نزد تو متكلم به قرآن و بگويد كه آيا جايز است كه حق تعالى اراده فرموده باشد از آن كلامى كه در قرآن است غير آن معنى كه تو گمان كرده اى و آن را معنى آن گرفته اى ؟ او در جواب گويد: جايز است زيرا كه او مردى است كه فهم مى كند چيزى را كه شنيد، پس به او بگو شايد كه خداوندى اراده فرموده باشد در قرآن غير آن معنى كه تو براى آن نموده اى و آن را مراد حق تعالى گرفته اى فَتَكُونُ واضِعا لِغَيْرِ مَعانِيه . پس آن شاگرد رفت نزد كندى و ملاطفت كرد با او تا آنكه القا كرد بر او آن مساءله را كه حضرت به او تعليم فرموده بود، كندى گفت : كه اين مساءله را اعاده كن بر من ، اعاده كرد، فكرى كرد در آن يافت كه بر حسب لغت و نظر جايز است و محتمل است معنى ديگرى را، گفت : قسم مى دهم تو را كه خبر مى دهى به من كه اين مساءله را كى تعليم تو كرده ؟ گفت : به قلبم عارض شد، گفت : چنين نيست كه تو مى گويى زيرا كه اين كلامى نيست كه از مانند تو سر زند و تو هنوز به آن مرتبه نرسيده اى كه فهم چنين مطلبى كنى ، با من بگو از كجا گفتى آن را؟ گفت : حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مرا به آن امر فرمود، كندى گفت : الا ن حقيقت حال را بيان كردى ، اين نحو مطالب بيرون نمى آيد مگر از اين بيت ، پس آتش طلبيد و آنچه در اين باب تاءليف كرده بود سوزانيد. ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/457.
✅ علم و زهد احمد بن عبيداللّه گفت كه من در سرّ من راءى نديدم از سادات علوى كسى مانند حسن بن على عسكرى (ع) در علم و زهد و امراء و سادات و وقار و مهابت و عفّت و حيا و شرف و قدر و منزلت نزد خلفاء و امراء و سادات و ساير بنى هاشم او را مقّدم مى داشتند بر پيران خود، و صغير و كبير ايشان تعظيم او مى نمودند و همچنين وزراء و امراء و ساير اهل عسكر و اصناف خلق در اعزاز و اكرام او دقيقه اى فرو نمى گذاشتند. ( جلاءالعيون ) علامه مجلسى ص 199 995، ( كمال الدّين ) ابن بابويه 1/40. = ❇️رهايى از زندان معتمد عباسى روايت شده زمانى كه معتمد حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را حبس كرد در دست على بن حزين و حبس كرد جعفر برادرش را با او، پيوسته ( معتمد ) خبر آن حضرت را از على بن حزين مى پرسيد، او مى گفت كه روزها روزه مى گيرد و شبها مشغول نماز است تا آنكه روزى از حال آن جناب پرسيد، على همان جواب را داد، معتمد گفت : همين ساعت برو به نزد او و او را از من سلام برسان و به او بگو برو به منزلت به سلامت . على بن حزين گفت : رفتم به سوى زندان ديدم بر در زندان حمارى زين كرده مهيا است داخل زندان شدم ديدم آن حضرت را نشسته ، موزه و طيلستا و شاشه خود را پوشيده يعنى آنكه خود را مهيا فرموده بود براى بيرون شدن از زندان و رفتن به منزل ، پس چون مرا ديد برخاست ، من ادا كردم رسالت خود را، پس سوار شد بر حمار و ايستاد، من گفتم به آن حضرت براى چه ايستادى اى سيد من ؟ فرمود: تا بيايد جعفر، گفتم : معتمد مرا امر كرده كه شما را از حبس رها كنم بدون جعفر، فرمود: برگرد به نزد او و بگو ما هر دو با هم از يك خانه بيرون آمده ايم پس من برگردم و او با من نباشد، خود شما مى دانيد كه در اين چه خواهد بود. پس آن مرد رفت و برگشت گفت : مى گويد من جعفر را رها كرده ام براى تو و من حبس كرده بودم او را به سبب خيانت و تقصيرى كه وارد كرده بود بر خود و بر تو و به سبب آن حرفهايى كه از او سر زده بود. پس جعفر با آن حضرت رفت به خانه اش . ( مهج الدعوات ) ابن طاوس ص 330، در ( مهج ) به جاى ( حزين ) ، ( جرين ) ضبط شده . ❇️نماز خواندن حضرت در ميان شيران و درندگان روايت شده كه حضرت امام حسن عسكرى (ع) را سپردند به نحرير و نحرير تنگ مى گرفت بر آن حضرت و اذيت مى كرد آن جناب را. زوجه اش دبه او گفت : اى مرد! بترس از خدا به درستى كه تو نمى دانى كه كيست در منزل تو، پس شروع كرد در بيان اوصاف حضرت عسكرى (ع) از صلاح و عبادت و جلالت آن حضرت و گفت من مى ترسم بر تو از اين رفتار تو با آن حضرت ، نحرير گفت : به خدا سوگند كه من او را در بركة السباع ميان شيران و درندگان خواهم افكند. پس اجازه طلبيد از خليفه در اين امر، او را اجازه داد. پس آن حضرت را افكند به نزد شيران و شك نداشتند در آنكه شيران آن حضرت را خواهند خورد، پس نظر كردند در آن محل كه از حال آن جناب خبرى گيرند، ديدند آن جناب را [ كه ] ايستاده نماز مى خواند و سباع در دور آن حضرت مى باشند پس امر كرد كه آن جناب را بيرون آورند و به خانه اش برند.(1) مؤ لف گويد: و به همين دلالت باهره اشاره شده در توسل به آن حضرت در دعاى ساعت يازدهم روز: ( وَ بِالاِمامِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىِّ عليه السلام اَلَّذى طُرِحَ لَلسِّباعِ فَخَلَّصْتَهُ مِْن مَرابِضِهاوَامْتُحِنَ بِالدَّو آبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراكِبَها ) ؛ يعنى متوسل شدم به امام حسن عسكرى عليه السلام آن آقايى كه افكندند در ميان درندگان پس به سلامت او را از محل درندگان بيرون آوردى ، و ممتحن شد آن حضرت به دابه سركش و حيوان چموش پس رام كردى براى او سوار شدن او را.(2) و در اين فقره اشاره شده به آنچه نقل شده كه مستعين باللّه خليفه ، استرى داشت چموش و سركش به حدى كه احدى قدرت نداشت كه او را لگام كند يا زين بر پشت او گذارد يا او را سوار شود، اتفاقا روزى حضرت به ديدن خليفه رفت خليفه به آن حضرت ، گفت : خواهش مى نمايم از شما كه اين استر را دهنه بر دهانش كنيد. و غرضش آن بود كه از اين كار يا استر رام شود يا آنكه چموشى كند و آن حضرت را بكش پس حضرت برخاست و دست مبارك خود را بر كفل استر گذاشت آن حيوان عرق كرد به نحوى كه عرق از او جارى شد و در نهايت آرامى و تذلل شد پس دحضرت او را زين كرد و لجام بر دهنش زد و سوار گشت و قدرى در منزل او را راه برد. خليفه از اين كار تعجب كرده استر را به آن حضرت بخشيد.(3) 1- ( بحارالانوار ) 50/268. 2- ( مفتاح الفلاح شيخ بهائى ) ترجمه آقا جمال خوانسارى ص 138. 3- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/471.
❇️اثر محبت و ولايت علامه مجلسى رحمه اللّه روايت كرده از بعض مؤ لفات اصحاب ما از على بن عاصم كوفى خبرى را كه حاصلش آن است كه او وارد شد بر حضرت امام حسن عسكرى (ع) حضرت به او نمود بساطى را كه بر او نشسته بودند بسيارى از انبياء و مرسلين عليهما السلام و نمود به او آثار قدمهاى ايشان را. على مى گويد: افتادم بر روى آن و بوسيدم آن را و بوسيدم دست امام (ع) را و گفتم من عاجزم از نصرت شما به دست خود و عملى ندارم غير از موالات و دوستى شما و بيزارى جستن از دشمنان شما و لعن كردن بر ايشان در خلوات خود، پس چگونه خواهد بود حال من ؟ حضرت فرمود: حديث كرد مرا پدرم از جدم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كه فرمود هر كه ضعف پيدا كند از نصرت ما اهل بيت و لعنت كند در خلوات خود دشمنان ما را برساند حق تعالى صوت او را به جميع ملائكه ، پس هر زمانى كه لعن كند يكى از دشمنان ما را بالا برند آن را ملائكه و لعمت كنند كسى را كه لعنت نكند ايشان را پس هرگاه برسد صوت او به ملائكه استفار كنند براى او و ثنا گويند بر او و بگويند: ( اَللّهُمّ صَلِّ عَلى رُوحِ عَبْدِكَ هذا الَّذى بَذَلَ فِى نُصْرَةِ اَوْليائِهِ جُهْدَهُ وَ لَوْ قَدَرَ عَلى اَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ لَفَعَلَ ) . پس ندا آيد از جانب حق تعالى كه اى ملائكه من ، من استجابت كردم دعاى شما را در حق اين بنده ام و شنيدم نداى شما را و صلوات فرستادم بر روح او با ارواح ابرار و قرار دادم او را از مصطفين اخيار. (بحارالانوار ) 50/316. ❇️هرگاه حاجتى دارى خجالت مكش ابن شهر آشوب در ( مناقب ) روايت كرده از ابوهاشم كه گفت وقتى در ضيق و تنگى در امر معاش بودم خواستم از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام معونه طلب كنم خجالت كشيدم ، چون به منزل خود رفتم فرستاد آن حضرت براى من صد اشرفى و نوشته بود كه هرگاه حاجتى دارى خجالت مكش ، شرم مكن ، بلكه طلب كن آن را از ما كه خواهى ديد ان شاء اللّه تعالى . - ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/472. ❇️خبر دادن از غيب كافر شوى و عقلت را از دست خواهى داد همچنين آورده اند: هنگامى كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام در تشييع جنازه پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام ، يقه پيراهن خود را چاك زده بود. لذا بعضى افراد تعجّب كرده و سخن به اعتراض گشودند، و برخى مانند شخصى به نام ابوالعون اءبرش اعتراض خود را در نامه اى توهين آميز نوشت و براى امام عسكرى عليه السلام ارسال داشت . حضرت در پاسخ به نامه اعتراض آميز ابوالعون اءبرش ، مرقوم فرمود: اى نادان ! تو از اين گونه مسائل چه خبر دارى ؟! مگر نمى دانى كه حضرت موسى عليه السلام در فوت برادرش هارون يقه پيراهن خويش را چاك زد. و سپس افزود: همانا كه تو نخواهى مُرد مگر آن كه نسبت به دين اسلام كافر شوى و عقل خود را نيز از دست خواهى داد. و طبق پيش گوئى حضرت ، اءبرش ، مدّتى قبل از مرگش كافر گشت و نيز ديوانه گرديد، به طورى كه فرزندش ، از ملاقات پدرش با مردم جلوگيرى مى كرد؛ و در محلّى او را زندانى كرده بود. - رجال كشّى :ص 572، ح 1085، مناقب ابن شهرآشوب :ج 4، ص د 435، بحار:ج 50، ص 191، ح 4، و ج 82، ص 85، ح 28، كشف الغمّة :ج 2، ص 395، مدينة المعاجز:ج 7، ص 650،ح 2642. ❇️موضوع خبرچين زندان مرحوم راوندى ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از ابوهاشم جعفرى حكايت كنند: در زمان حكومت متوكّل عبّاسى ، توسّط مأمورين حكومتى دست گير و به همراه عدّه اى ديگر از شيعيان زندانى شدم . پس از گذشت مدّتى حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى صلوات اللّه و سلامه عليه را نيز به همراه برادرش جعفر، محكوم و در زندان نزد ما آوردند. چون امام حسن عسكرى عليه السلام را وارد زندان كردند، من حضرت را روى پلاس خود نشاندم و جعفر در نزديكى حضرت ، نيز كنارى روى زمين نشست ، پس از گذشت لحظه اى جعفر فرياد كشيد: واى از دست شيطان - منظورش يكى از كنيزانش بود -. امام عليه السلام با تهديد او را ساكت گردانيد و همه متوجّه شدند كه جعفر مَست كرده و دهانش بوى شراب مى دهد. و در ضمن ، شخصى ناشناس نيز در جمع ما زندانى بود و خود را منسوب به سادات علوى مى دانست . حضرت فرمود: چنانچه بيگانه اى در جمع شما نمى بود، خبر مى دادم كه هر يك از شما چه زمانى آزاد خواهيد شد. همين كه آن شخص ناشناس لحظه اى از جمع ما بيرون رفت ، امام عليه السلام فرمود: اين مرد از شماها نيست ، مواظب سخنان و حركات خود باشيد، او در لابلاى لباس هايش حركات و سخنان شما را مى نويسد و براى سلطان مى فرستد. پس بعضى از افراد، سريع حركت كردند و لباس آن شخص را كه كنارى گذاشته بود، بررسى كردند و ديدند كه تمام مسائل و صحبت هاى آن ها را ثبت كرده و افزوده است : آن ها با حفر و سوراخ كردن ديوار زندان مى خواهند فرار كنند. و صحّت پيش بينى و فرمايشات امام حسن عسكرى عليه السلام بر همگان ثابت شد.
و چون نماز را تمام كردم ، ديدم كه نرجس حركتى كرد، نزديك او آمدم و او را در بغل گرفتم و برايش دعا خواندم و عرضه داشتم : آيا چيزى در خود احساس مى كنى ؟ نرجس پاسخ داد: بلى . در همين لحظات صداى نوزاد عزيز به گوشم رسيد، و هنگامى كه به دنيا آمد مواضع هفت گانه خود - پيشانى دو كف دست ، دو سر زانو و دو سر انگشتان پا - را به عنوان سجده بر زمين نهاد. وقتى خوب نگاه كردم ديدم بر بازوى راستش نوشته است : جاءالحقّ و ذهق الباطل ، إنّ الباطل كان زهوقاً.(54) 54- سوره إسراء: آيه 81. يعنى ؛ حقّ آمد و باطل نابود گرديد، همانا باطل نابود شدنى است . بعد از آن نوزادِ مبارك را در پارچه اى پيچيدم و نزد پدرش حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام آوردم ، پس حضرت نوزاد عزيز خويش را روى دست چپ نهاد و دست راست خود را بر پشت او قرار داد و زبان خود را در دهان او گذارد ... . - هداية الكبرى حضينى : ص 355، ينابيع المودّة : ج 3، ص 304. ✅زندگي حضرت قبل از دوران امامت ظهور نور هدايت و ولايت در كتاب هاى تاريخ و حديث در رابطه با چگونگى طلعت نور، ولادت يازدهمين اختر تابناك امامت و ولايت ، با كمال تأسّف ، چيزى وارد نشده است و متعرّض آن نشده اند. ولى از ديگر احاديث كلّى (7) استفاده مى شود كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام همچون ديگر ائمّه و أوصياء صلوات اللّه عليهم پاك و پاكيزه و ختنه شده از رحم مادر، در اين دنيا پا به عرصه وجود نهاده و جامعه اى ظلمانى را به نور مقدّس خويش روشنائى بخشيده است . آن حضرت از مادرى بافضيلت و جليل القدر متولّد شد، كه وقتى به عنوان همسر حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام ، بر آن حضرت وارد شد، امام عليه السلام فرمود: سليل (8)، از تمام عيوب و آفت ها پاك و تميز مى باشد؛ همچنين از زشتى ها و پليدى هاى درونى و ظاهرى پاكيزه و منزّه خواهد بود. سپس امام هادى عليه السلام در ادامه فرمايش خود، به همسرش خطاب نمود و فرمود: به همين زودى خداوند متعال ، فرزندى به تو عطا مى نمايد كه او حجّت خداوند بر تمام خلايق مى باشد. و پس از چند روزى ، نطفه امامت و ولايت ستاره اى تابناك - يعنى ؛ حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام - در رحم آن مادر نمونه عصر خويش ، منعقد و وى حامله و آبستن گرديد. و پس از گذشت دوران حمل ، طبق مشهور بين مورّخين و محدّثين ، آن حضرت در روز جمعه ، هشتم ماه ربيع الثّانى ، در شهر مدينه منوّره ديده به جهان گشود.(9) 7- مانند إكمال الدّين مرحوم شيخ صدوق : ص 434، ح 1. 8- يكى از نامهاى مادر امام حسن عسكرى عليه السلام مى باشد. 9- مجموعة نفيسة : ص 133، س 10، بحارالا نوار: ج 50، ص 236، س د 9. برنامه امام عليه السّلام در زندان مرحوم قطب الدّين راوندى ، طبرى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از ابوهاشم جعفرى حكايت كند: در آن دورانى كه من با عدّه اى ديگر از سادات در زندان معتصم عبّاسى به سر مى بردم ، حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام نيز با ما زندانى بود. حضرت به طور دائم روزه داشت و يكى از غلامانش هنگام افطار مقدارى غذا براى آن حضرت مى آورد، همين كه موقع افطار مى رسيد و مى خواست غذا ميل نمايد، ما را در كنار خود دعوت مى نمود و همگى با آن حضرت افطار مى كرديم . روزى از روزها من روزه بودم و ضعف شديدى مرا فرا گرفته بود، آن روز را من به تنهائى با مقدارى كَعك افطار كردم ؛ و قسم به خداوند سبحان ! كه كسى از اين جريان من اطّلاعى نداشت ، سپس آمدم و در جمع افراد، كنار حضرت نشستم . امام عليه السلام به يكى از افراد دستور داد: مقدارى غذا براى ابوهاشم بياور تا ميل كند، گر چه افطار كرده است . پس من خنده ام گرفت ، فرمود: اى ابوهاشم ! چرا خنده مى كنى ؟ و سپس افزود: هر موقع در خود احساس ضعف كردى ، مقدارى گوشت تناول كن تا نيرو يابى و تقويت بشوى ، ضمناً توجّه داشته باش كه در كَعك هيچ قوّتى نيست . بعد از آن به حضرت عرضه داشتم : همانا خدا و پيامبر و شما اهل بيت رسالت ، صادق و با حقيقت هستيد. ابوهاشم جعفرى در ادامه حكايت افزود: در آن روزى كه خداوند متعال مقدّر كرده بود كه امام عسكرى عليه السلام از زندان آزاد شود، مامورى آمد و به حضرت اظهار داشت : آيا ميل دارى كه امروز نيز براى شما - همانند روزهاى قبل - افطارى بياورم ؟ امام عليه السلام فرمود: مانعى نيست ، آن را بياور، ولى فكر نمى كنم كه فرصت باشد، از آن بخورم . پس ماءمور، مقدار غذائى را همانند قبل براى حضرت آورد؛ ولى نزديك غروب در حالى كه حضرت روزه بود، آزاد شد و به ما فرمود: افطار مرا ميل كنيد، گوارايتان باد.(30) 30- إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 141، الخرايج و الجرائح : ج 2، ص 282، ح 2، إحقاق الحقّ: ج 19، ص 624.
✅عبادت در زندان و آزادى برادر عدّه اى از مورّخين و محدّثين آورده اند: معتمد عبّاسى همانند ديگر خلفاء بنى العبّاس ، هر روز به نوعى سادات بنى الزّهراء را مورد شكنجه و عذاب هاى روحى و جسمى قرار مى داد، تا آن كه روزى دستور داد: امام حسن عسكرى عليه السلام را نيز به همراه برادرش جعفر دست گير و زندانى نمايند. هنگامى كه امام عليه السلام وارد زندان شد، معتمد عبّاسى به طور مرتّب جوياى حالات او بود كه در زندان چه مى كند، در پاسخ به او گفته مى شد: امام حسن عسكرى عليه السلام دائماً روزها را روزه مى گيرد و شب ها مشغول عبادت و مناجات با پروردگار مى باشد. و چون چند روزى به همين منوال سپرى گشت ، معتمد به يكى از وزيران خود دستور داد تا نزد حضرت ابومحمّد - حسن بن علىّ عليه السلام - برود و پس از رساندن سلام خليفه ، او را از زندان آزاد و روانه منزلش گرداند. وزير معتمد گويد: همين كه جلوى زندان رسيدم ، ديدم الاغى ايستاده ، و مثل اين كه منتظر كسى است كه بيايد و سوارش شود. هنگامى كه داخل زندان رفتم ، ديدم حضرت لباس هاى خود را پوشيده و در انتظار خبرى است و ظاهرا مى دانست كه من آمده ام تا او را از زندان آزاد گردانم . وقتى پيام خليفه را برايش بازگو كردم ، بى درنگ حركت نمود و سوار الاغ شد؛ ولى حركت نكرد و سر جاى خود ايستاد، جلو آمدم و عرض كردم : چرا ايستاده اى ؟ اظهار داشت : منتظر برادرم جعفر هستم . گفتم : من فقط مامور آزادى شما بودم و كارى با جعفر ندارم ، او بايد فعلاً در زندان باشد. حضرت فرمود: نزد خليفه برو و به او بگو: ما هر دو با هم از منزل آمده ايم و اگر هر دو با هم به منزل بازنگرديم ، مشكل ساز خواهد شد. لذا وزير نزد معتمد عبّاسى آمد و پيام حضرت را براى او مطرح كرد و معتمد نيز دستور آزادى جعفر را صادر كرد؛ و چون خدمت حضرت بازگشت و حكم آزادى جعفر را نيز آورد، حضرت به همراه برادرش جعفر به سوى منزل حركت كردند. عيون المعجزات : ص 139، حلية الا برار: ج 5، ص 90، ح 3. ❇️مُهر امامت بر ريگ ها مرحوم شيخ طوسى ، راوندى ، ابن شهرآشوب و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه عليهم به نقل از داود بن قاسم جعفرى معروف به ابوهاشم جعفرى حكايت كنند: روزى در محضر مبارك حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام نشسته بودم ، كه شخصى از اهالى يمن اجازه ورود خواست و حضرت اجازه ورود داد. پس از لحظه اى ، مردى زيبا اندام و بلند قد وارد شد و به امام عليه السلام سلام كرد و حضرت جواب او را داد و فرمود: بنشين . سپس آن مرد كنار من آمد و نشست و من بدون آن كه با كسى سخن بگويم ، در ذهن خويش گذراندم و باخود گفتم : اى كاش مى دانستم كه اين مرد كيست و از كجا آمده است ؟ پس ناگهان امام عسكرى عليه السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى ابوهاشم ! اين فرزند همان اَعرابيّه اى است كه به نام اُمّ غانم يمانيّه ، معروف مى باشد كه ريگ ها را نزد پدران من مى برد و ايشان ، بر آن ريگ ها مُهر امامت مى زدند. بعد از آن ، حضرت به آن شخص يمنى رو كرد و فرمود: ريگ هائى را كه آورده اى ، بياور. پس آن مرد، مقدارى ريگ در آورد و خدمت امام عليه السلام نهاد؛ و حضرت با مُهر امامت خويش ، همچون پدران بزرگوارش بر آن ريگ ها مُهر امامت خود را زد. ابوهاشم جعفرى در ادامه سخن خود گفت : مثل اين كه هم اكنون من اثر و نوشته مهر امام عسكرى عليه السلام را بر آن ريگ دارم مى بينيم كه نوشته است : الحسن بن علىّ. بعد از آن ، به شخص يمنى خطاب كرده و گفتم : آيا تا كنون حضرت ابومحمّد عليه السلام را ديده اى ؟ در جواب اظهار داشت : خير، به خدا سوگند! كه تاكنون همديگر را نديده ايم ، همانا مدّت زمانى است كه من شيفته ديدار و زيارت وجود مباركش مى باشم ، تا آن كه جوانى - كه تا به حال او را نديده بودم - نزد من آمد و اظهار داشت : برخيز كه به آرزوى خويش رسيده اى ، و اكنون مى بينى كه در محضر مقدّس و مبارك ايشان حضور دارم . ابوهاشم جعفرى در پايان افزود: سپس از جاى خود برخاست و به حضرت خطاب نمود و گفت : من شهادت مى دهم كه تو همچون اميرالمؤمنين علىّ و ديگر ائمّه اطهار صلوات اللّه عليهم ، بر حقّ بوده و مى باشيد؛ همانا كه حكمت الهى و امامت ، در اين زمان به تو منتهى گشته است ؛ چون شما ولىّ خدا هستى . سپس ابوهاشم گفت : از اسمش سؤال كردم ؟ در پاسخ گفت : نام من مهجع بن صلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن اُمّ غانم مى باشد، فرزند همان زن يمانيّه اى كه به صاحب ريگ معروف است .(1) بعد از آن ابوهاشم جعفرى اشعارى را در اين باره سرود.(2) 1- طبق آنچه كه از روايات استفاده مى شود: سه نفر از بانوان ، چنين معجزه اى را از معصومين عليهم السلام نقل كرده اند: 1 - اُمّ النّدى ، حبابه دختر جعفر والبيّه اسدى ، كه از زمان حضرت رسول تا امام رضا صلوات اللّه عليهم زنده ماند. 2 - اُمّ غانم ، كه در همين داستان مطرح شد.
- الخرايج و الجرايح : ج 2، ص 682، ح 1، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 141، بحارالا نوار: ج 50، ص 254، ح 10. ❇️خواندن نامه اى ناديدنى از دور دو نفر از اصحاب و راويان حديث به نام هاى حسن بن ابراهيم و حسن ابن مسعود حكايت كنند: در سال 256 به محضر امام حسن عسكرى عليه السلام شرفياب شديم و نامه اى را همراه خود از بعضى طوايف آورده بوديم كه تقديم آن حضرت نمائيم . در آن نامه درخواست كرده بودند كه حضرت از خداوند متعال مسئلت نمايد تا از شخص ظالمى به نام سَرجى كه قصد جان و مال و ناموس آن ها را كرده است ، نجات يابند و در اءمان قرار گيرند. همين كه وارد مجلس امام عليه السلام شديم ، جمعيّت بسيارى اطراف حضرت حضور داشتند، ما نيز در گوشه اى نشستيم و نامه ، همراه خودمان بود، كسى هم از آن خبرى نداشت و با كسى هم در اين رابطه هيچ گونه صحبتى كرده بوديم . ناگهان حضرت ابومحمّد، امام عسكرى عليه السلام متوجّه ما شد و فرمود: نامه اى را كه دوستان شما براى من فرستاده اند، خواندم و از آنچه درخواست كرده بودند، آگاه شدم و آن ها به آرزو و خواسته خودشان دست مى يابند. با شنيدن اين سخن ، شكر و سپاس خداوند متعال را به جا آورديم و ضمن تشكّر، از آن حضرت خداحافظى كرده و از مجلس بيرون آمديم . و سپس راهى منزل شديم ، چون به منزل رسيديم نامه را درآورديم و آن را گشوديم ، در پائين نامه به خطّ مبارك حضرت نوشته شده بود: اين خواسته ما از درگاه خداوند متعال بوده و هست كه شماها را از شرّ آن ظالم نجات بخشد، سه روز قبل از رسيدن نامه به دست صاحبانش ، آن ظالم به مرض طاعون مبتلا مى شود و به هلاكت خواهد رسيد. و پائين نامه با مهر مبارك حضرت ، ممهور گرديده بود. - هداية الكبرى حضينى : ص 340. ❇️اهداى طلا به ابوهاشم و دينار به اسماعيل يكى از اصحاب و دوستان امام حسن عسكرى عليه السلام به نام ابوهاشم جعفرى حكايت كند: روزى امام عليه السلام سوار مَركب سوارى خود شد و به سمت صحرا و بيابان حركت كرد و من نيز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم . و حضرت جلوى من حركت مى كرد، چون مقدارى راه رفتيم ناگهان به فكرم رسيد كه بدهى سنگينى دارم و بدون آن كه سخنى بگويم ، در ذهن و فكر خود مشغول چاره انديشى بودم . در همين بين ، امام عليه السلام متوجّه من شد و فرمود: ناراحت نباش ، خداوند متعال آن را اداء خواهد كرد و سپس خم شد و با عصائى كه در دست داشت ، روى زمين خطّى كشيد و فرمود: اى ابوهاشم ! پياده شو و آن را بردار و ضمنا مواظب باش كه اين جريان را براى كسى بازگو نكنى . وقتى پياده شدم ، ديدم قطعه اى طلا داخل خاك ها افتاده است ، آن را برداشتم و در خورجين نهادم و سوار شدم و به همراه امام عليه السلام به راه خود ادامه دادم . باز مقدار مختصرى كه رفتيم ، با خود گفتم : اگر اين قطعه طلا به اندازه بدهى من باشد كه خوب است ؛ ولى من تهى دست هستم و توان تمين مخارج زندگى خود و خانواده ام را ندارم ، مخصوصاً كه فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند. در همين لحظه بدون آن كه حرفى زده باشم ، امام عليه السلام مجدّداً نگاهى به من كرد و خم شد و با عصاى خود روى زمين خطّى كشيد و فرمود: اى ابوهاشم ! آن را بردار و اين اسرار را به كسى نگو. پس چون پياده شدم ، ديدم قطعه اى نقره روى زمين افتاده است ، آن را برداشتم و در خورجين كنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه داديم . پس از اين كه مقدارى ديگر راه رفتيم ، به سوى منزل بازگشتيم . و امام عسكرى عليه السلام به منزل خود تشريف برد و من نيز رهسپار منزل خويش شدم . بعد از چند روزى ، طلا را به بازار برده و قيمت كردم ، به مقدار بدهى هايم بود - نه كم و نه زياد - و آن قطعه نقره را نيز فروختم و نيازمندى هاى منزل و خانواده ام را تهيّه و تمين نمودم . - الخرائج و الجرائح : ج 1، ص 421، ح 2، بحارالا نوار: ج 50، ص 259، ح 20، الثّاقب فى المناقب : ص 217، ح 20. ❇️تاثير معنويت ، پيش بينى آزادى در آن زمانى كه امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه در زندان معتصم عبّاسى قرار داشت ، ماءمورين زندان ، انواع و اقسام شكنجه هاى جسمى و روحى را براى حضرت اجرا مى كردند. روزى عدّه اى از جاسوس ها و ماءمورين حكومتى ، وارد بر زندانبانِ امام حسن عسكرى عليه السلام شدند و گفتند: تا مى توانى بر او سخت گيرى كن و او را تحت فشارهاى گوناگون قرار بده . زندانبان - كه شخصى به نام صالح بن وصيف بود - گفت : نمى دانم چگونه و با چه وسيله اى او را تحت شكنجه و فشار قرار بدهم ! همين دو سه روز قبل ، دو نفر از افراد فاسد و شرور را - جهت شكنجه و آزار او - به زندان فرستادم .
وليكن هر دو نفرشان دگرگون شدند و اهل نماز و روزه و عبادت قرار گرفتند، آن هم با حالتى عجيب و حيرت انگيز، وقتى آن دو نفر را احضار كردم و به آن ها گفتم : شما دو نفر نتوانستيد آن مرد را تحت فشار قرار دهيد و او را منحرف كنيد؟ گفتند: تو فكر مى كنى كه او يك مرد عادى است ؟ او به طور دائم روزه مى گيرد و نماز به جا مى آورد و تمام شب مشغول عبادت و مناجات مى باشد و حاضر نيست ، سخنى به جز ذكر خدا بگويد، هنگامى كه نزد او مى رفتيم تمام بدن ما به لرزه مى افتاد و حالات او، ما را نيز دگرگون كرد. وقتى مامورين حكومت ، اين مطالب را از زندانبانِ امام حسن عسكرى عليه السلام شنيدند با سرافكندگى خاموش شدند و برگشتند. - إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 150، بحارالا نوار: ج 50، ص 308، ح 6. ❇️مرگ چهار دختر با يك كيسه پول يكى از اهالى كوفه كه معروف به احمد بن صالح بود حكايت كند: من داراى چهار دختر بودم و نسبت به مخارج و هزينه زندگى آن ها سخت در مضيقه بودم و توان تمين مايحتاج آن ها را نيز نداشتم . در سال 259 عازم شهر سامراء گشتم و چون به سامراء رسيدم ، به منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شدم تا شايد توسّط آن حضرت ، كمكى بشوم و بتوانم با كمك حضرت لباس و آذوقه اى براى آن ها تهيّه كنم . همين كه وارد منزل حضرت شدم ، بدون آن كه سخنى بگويم ، به من خطاب نمود و فرمود: اى اءحمد! دخترانت در چه وضعيّتى هستند؟ عرض كردم : در خير و خوبى و سلامتى . امام عليه السلام فرمود: يكى از آن ها كه آمنه نام دارد، همين امروز از دار دنيا رفت ، و آن ديگرى كه به نام سكينه است فردا مى ميرد، و دوتاى ديگر آن ها - يعنى ؛ خديجه و فاطمه - در اوّلين روز همين ماهى كه در پيش است از دنيا مى روند. و چون با شنيدن اين خبر گريان شدم ، امام عليه السلام اظهار داشت : براى چه گريه مى كنى ؟ آيا براى دلسوزى و غم مرگ آن ها گريان شدى ؟ و يا براى آن كه در كنار آن ها نيستى و نمى توانى آن ها را كفن و دفن نمائى ، اين چنين گريه مى كنى ؟ عرض كردم : هنگامى كه از نزد آن ها آمدم هيچ گونه خرجى و لباس و خوراك نداشتند. حضرت فرمود: بلند شو، ناراحت نباش ، من به وكيل خود - عثمان بن سعيد - گفته ام : مقدارى پول براى تجهيز كفن و دفن آن ها بفرستد و چون هزينه خاك سپارى آن ها انجام گرديد، هنوز ته كيسه ، مبلغ سه هزار درهم باقى مى ماند و اين همان مقدارى است كه تو براى درخواست آن آمده اى . گفتم : اى سرورم ! قصد داشتم مبلغ سه هزار درهم از شما تقاضا كنم براى جهيزيّه و ازدواج آن ها؛ وليكن شما آن را هزينه رفتن به خانه آخرتشان قرار دادى . به هر حال مدّتى در سامراء ماندم تا اوّلين روز ماه فرا رسيد و دو مرتبه خدمت حضرت رسيدم ، همين كه در محضر ايشان نشستم ، فرمود: اى احمد بن صالح ، خداوند تو را در مرگ چهار دخترت صبر و سلامتى دهد، ديگر صلاح نيست اينجا بمانى ، حركت كن و به سمت كوفه روانه شو. پس حركت كردم و چون به كوفه رسيدم ، دريافتم كه تمام غيب گوئى هاى حضرت ، صحّت داشت و مقدار سه هزار درهم در كيسه ، براى من باقى مانده بود كه آن ها را بين فقراء و مستمندان تقسيم كردم . - هداية الكبرى حضينى : ص 341.
❇️آشنائى به تمام لغات و زبان ها و ديگر علوم مرحوم شيخ مفيد، كلينى ، راوندى و يعضى ديگر از بزرگان در كتاب هاى خود آورده اند: يكى از خادمان حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى عليه السلام - به نام نصير خادم - حكايت كند: بارها به طور مكرّر مى ديدم و مى شنيدم كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام در حيات پدر بزرگوارش با افراد مختلف ، به لُغت و لهجه تركى ، رومى ، خزرى و... سخن مى گويد. مشاهده اين حالات ، براى من بسيار تعجّب آور و حيرت انگيز بود و با خود مى گفتم : اين شخص - يعنى ؛ امام عسكرى عليه السلام - در شهر مدينه به دنيا آمده و نيز خانواده و آشنايان او عرب بوده و هستند، جائى هم كه نرفته است ، پس چگونه به تمام لغت ها و زبان ها آشنا است و بر همه آن ها تسلّط كامل دارد؟! تا آن كه پدرش امام هادى عليه السلام به شهادت رسيد؛ و باز هم مى ديدم كه فرزندش ، حضرت ابومحمّد عسكرى عليه السلام با طبقات مختلف و زبان ها و لهجه هاى گوناگون سخن مى گويد، روز به روز بر تعجّب من افزوده مى گشت كه از چه طريقى و به چه وسيله اى حضرت به همه زبان ها آشنا شده است ؟! تا آن كه روزى در محضر مبارك آن حضرت نشسته بودم و بدون آن كه حرفى بزنم ، فقط در درون خود، اين فكر را گذراندم كه حضرت چگونه به همه لغت ها و زبان ها آگاه و آشنا شده است ؟! كه ناگهان امام حسن عسكرى عليه السلام به من روى كرده و مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: خداوند تبارك و تعالى حجّت و خليفه خود را كه براى هدايت و سعادت بندگانش تعيين نموده است داراى خصوصيّات و امتيازهاى ويژه اى مى باشند، همچنين علم و آشنائى به تمام لهجه ها و لغت ها حتّى به زبان حيوانات را دارند. و نيز معرفت به نَسَب شناسى و آشنائى به تمام حوادث و جريانات گذشته و آينده را كه خداوند متعال از باب لطف به حجّت و خليفه خود عطا كرده است ، دارند به طورى كه هر لحظه اراده كنند، همه چيز و تمام جريانات را مى داند . سپس امام حسن عسكرى عليه السلام در ادامه فرمايشاتش افزود: چنانچه اين امتيازها و ويژگى ها نبود، آن وقت فرقى بين آن ها و ديگر مخلوق وجود نداشت ؛ و حال آن كه امام و حجّت خداوند بايد در تمام جهات از ديگران برتر و والاتر باشد. - اصول كافى : ج 1، ص 509، ح 11، الخرايج و الجرايح : ج 1، ص د 436، ح 14، إرشاد شيخ مفيد: ج 343، بحارالا نوار: ج 50، ص 268، ح 8. ❇️آگاهى از تصميم و كمك قابل توجّه همچنين مرحوم شيخ مفيد، كلينى و بعضى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى عليهم آورده اند: يكى از نوه هاى امام موسى كاظم عليه السلام به نام محمّد حكايت كند: در روزگارى ، زندگى بر ما سخت شد و به جهت تنگ دستى ديگر توان تمين هزينه هاى لازم زندگى را نداشتم . در يكى از روزها پدرم علىّ بن ابراهيم - كه فرزند موسى بن جعفر عليه السلام است - اظهار داشت : به شهر سامراء برويم ، نزد حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام تا شايد به ما كمكى نمايد؛ و در نتيجه بتوانيم زندگى عادى خود را سپرى نمائيم . گفتم : آيا آن حضرت را مى شناسى ؟ پدرم در جواب گفت : خير، او را نديده ام و نمى شناسم ؛ بلكه فقط اوصاف او را شنيده ام . در هر صورت با توكّل به خداوند متعال حركت كرديم ؛ در مسير راه ، پدرم گفت : چقدر خوب است كه حضرت مقدار پانصد درهم به ما عطا نمايد تا دويست درهم آن را لباس و پوشاك خريدارى كنيم و دويست درهم براى آرد و آذوقه و يكصد دينار بقيّه اش را جهت ديگر هزينه هاى زندگى خود و خانواده مان باشد. پس از صحبت پدرم ، من نيز در فكر و ذهن خويش گذراندم كه اى كاش د سيصد دينار هم به من عطا نمايد تا الاغى را براى سوارى ، خريدارى نموده و نيز مقدارى لباس تهيّه كنم و مقدارى هم براى ديگر مخارج و مايحتاج زندگى باشد. وقتى وارد شهر سامراء شديم ، به سمت منزل امام حسن عسكرى عليه السلام رفتيم ؛ و چون جلوى منزل حضرت رسيديم ، جمعيّت انبوهى جهت ملاقات و ديدار آن حضرت اجتماع كرده بودند. متحيّر بوديم كه با آن جمعيّت چگونه مى توان با امام عليه السلام ملاقات كرد، در اين افكار بوديم كه ناگهان درب منزل حضرت باز شد و شخصى بيرون آمد و اظهار داشت : علىّ بن ابراهيم و فرزندش محمّد وارد منزل حضرت شوند. همين كه داخل منزل رفتيم ، امام عليه السلام را ديديم كه در گوشه اى نشسته است ، پس سلام كرديم و در روبروى حضرت نشستيم . پس از آن كه حضرت جواب سلام داد، به پدرم ، فرمود: اى علىّ بن ابراهيم ! چرا تاكنون نزد ما نيامده اى ؟ پدرم عرضه داشت : دوست نداشتيم مزاحم شما بشويم ، مخصوصاً در اين موقعيّت حسّاسى كه به سر مى بريد. و چون مقدارى در خدمت امام عليه السلام نشستيم ، پس از صحبت هائى كه انجام گرفت ، بلند شديم و خداحافظى كرديم و از محضر مبارك حضرت بيرون رفتيم .
بعد از آن كه از مجلس خارج شديم ، بلافاصله غلام حضرت ما را صدا كرد و يك كيسه تحويل پدرم داد و گفت : اين پانصد درهم كه براى لباس و آرد و آذوقه و ديگر هزينه هاى زندگى خود و خانواده ات ، كه مى خواستى و آرزو كرده بودى . و سپس يك كيسه كوچك تر هم به من داد و گفت : اين سيصد درهم نيز براى خريد الاغ و لباس و مخارج منزل تو است . و بعد از آن افزود: به همين زودى خيراتى به تو مى رسد. پس از گذشت مدّتى كوتاه ، به بركت امام عليه السلام ، همسر خوبى گرفتم و در يك معامله نيز هزار دينار سود بردم . - اصول كافى : ج 1، ص 506، ح 3، ارشاد شيخ مفيد: ص 341، إثبات الهداة : ج 3، ص 400، ح 4، مدينة المعاجز: ح 7، ص 540، ح 2521. بهترين تاثير حجامت در بدترين اوقات مرحوم كلينى ، رواندى ، شيخ حرّ عاملى و برخى ديگر از بزرگان در كتاب هاى خويش آورده اند: در يكى از روزها حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام شخصى را - هنگام وقت ظهر - به دنبال يكى از پزشكان نصرانى فرستاد تا نزد وى آيد. همين كه پزشك نصرانى به محضر حضرت وارد شد، امام عليه السلام به وى دستور داد: فلان رگ مرا بزن . پزشك گويد: امام عليه السلام رگى را به من معرّفى نمود كه هرگز نام آن را نشنيده و نمى شناختم ، به همين جهت با خود گفتم : خيلى عجيب است كه چنين شخصيّتى معروف مى خواهد در بدترين اوقات ، حجامت كند و رگ بزند، آن هم به وسيله رگى كه شناخته شده نيست . به هر حال امر حضرت را اطاعت كردم و همان رگى را كه معرّفى نمود زدم و خون جارى گشت ؛ و پس از لحظاتى روى آن را بستم . بعد از آن ، فرمود: همين جا در منزل منتظر بمان تا تو را خبر نمايم ، چون نزديك عصر فرا رسيد مرا صدا نمود و دستور داد: همان رگ را باز كن تا خون بيايد. من نيز دستور آن حضرت را انجام دادم و چون مقدارى خون داخل طشت ريخته شد، فرمود روى رگ را ببند و همين جا منتظر باش تا مجدّداً تو را خبر كنم . همين كه نيمه شب شد، مرا صدا زد و اظهار داشت : بيا روى رگ را باز كن تا باز هم خون بيايد. در اين لحظه ، من بيشتر از اوّل تعجّب كردم و با خود گفتم : اين چه كارى است كه انجام مى دهد؟! ولى خجالت كشيدم كه علّت آن را جويا شوم ، بالا خره دستور حضرت را عملى كردم ؛ وليكن در اين مرتبه خونى سفيد رنگ - همانند نمك - از بدن حضرت خارج شد كه تعجّب مرا چند برابر نمود، سپس فرمود: روى آن را ببند و همين جا در منزل منتظر باش . چون صبح شد به يكى از افراد منزل ، دستور داد كه مبلغ سه دينار به من تحويل دهد، آن را گرفتم و از منزل خارج شده و از آن جا مستقيماً نزد استاد خود - بختيشوع نصرانى - آمدم و جريان را برايش تعريف كردم . وقتى استادم ، مطالب مرا شنيد، بسيار تعجّب كرد و گفت : به خدا سوگند! نمى فهمم چه مى گوئى !؟ و در علم طبّ و حجامت تاكنون چنين مطلب و روشى را نديده و نشنيده ام ، بايد پيش فلان طبيب فارسى برويم تا ببينيم او در اين باره نظرش د چيست و چه مى گويد. پس از آن ، از شهر سامراء عازم شهر بصره شديم و از بصره به وسيله قايق ، مسير اهواز را پيموديم تا وارد اهواز گشتيم و روانه منزل پزشك معروف اهوازى شديم و تمام جريان را برايش بازگو كرديم . او هم پس از آن كه مطالب ما را شنيد، با حالت تعجّب به ما نگاه كرد و گفت : چند روزى به من مهلت دهيد. من پس از چند روز كه به او مراجعه كردم ، اظهار داشت : آنچه را مطرح كردى ، غير از حضرت عيسى مسيح عليه السلام كسى ديگر چنين كارى نكرده است و اين كار دوّمين مرتبه مى باشد كه به دست دوّمين نفر انجام گرفته است . و در نهايت ، آن پزشك نصرانى اسلام آورد و تا زمانى كه امام حسن عسكرى عليه السلام زنده بود، در خدمت آن حضرت بود. - اصول كافى : ج 1، ص 512، ح 24، بحارالا نوار: ج 50، ص 260، ح 21، به نقل از خرايج مرحوم راوندى ، وسائل الشّيعة : ج 12، ص 74، ح 1، حلية الا برار: ج 5، ص 107 و 109، مدينة المعاجز: ح 7، ص 560، ح 2547، ص 614، ح 2600، با مختصر تفاوت در عبارات .
ارسال كمك براى شيعيان از زندان و حضور شبانه ارسال كمك براى شيعيان از زندان و حضور شبانه يكى از اصحاب و راويان حديث كه به نام ابويعقوب ، اسحاق - فرزند ابان - معروف بود، حكايت كند: در آن دورانى كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام در زندان معتمد عبّاسى به سر مى برد، به بعضى از دوستان و ياران باوفايش د سفارش مى فرمود تا مقدار معيّنى طعام براى افراد بى بضاعت از خانواده هاى مؤمن ببرند. و در ضمن تصريح مى نمود: متوجّه باشيد، هنگامى كه وسائل خوراكى را درب منزل فلانى و فلانى برسانيد، من نيز در كنار شما همان جا حاضر خواهم بود. و با اين كه مامورين حكومتى به طور مرتّب جلوى زندان و اطراف آن حضور داشتند و دائم در گشت و كنترل بودند. همچنين با اين كه مسئول زندان هم جلوى زندان حاضر بود و درب زندان قفل داشت و در هر پنج روز، يكبار مسئول زندان را تعويض مى كردند تا مبادا راه دوستى و... با افراد زندانى پيدا شود. و نيز با توجّه بر اين كه جاسوسانى را به شكل هاى مختلف ، در اطراف گماشته بودند. با همه اين سختگيرى ها، همين كه اصحاب دستور حضرت را اجراء مى كردند و مقدار طعام سفارش شده را درب منزل شخص فقير مورد نظر مى رساندند، مى ديدند كه امام عليه السلام قبل از آن ها جلوى منزل حضور دارد و از آن ها دلجوئى مى نمايد. و از اين طريق فقراء و شيعيان ، توسّط حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام در رفاه و آسايش قرار مى گرفتند. و امام مسلمين - حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به هر نوعى كه مى توانست حتّى از داخل زندان هم ، به خانواده هاى بى بضاعت و تهى دست رسيدگى مى نمود. - عيون المعجزات ص 140، مدينة المعاجز: ج 7، ص 601، ح 2588، بحارالا نوار: ج 50، ص 304، ح 80. تكميل نوشته‏ء كه جهت نماز متوقف شده بود 1 مرحوم سيّد مرتضى ، شيخ حرّ عاملى و برخى ديگر به نقل از ابوهاشم جعفرى آورده اند: روزى به محضر مبارك امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شدم ، ديدم كه در حال نوشتن نامه اى مى باشد، لحظاتى را در خدمت آن حضرت نشستم تا آن كه هنگام نماز فرا رسيد. بدين جهت ، از ادامه نوشتن خوددارى نمود و در همان لحظه ، نامه و قلم را بر زمين نهاد و برخاست مشغول خواندن نماز گرديد. و من مواظب احوال و اوضاع بودم ، كه ناگهان متوجّه شدم در حالى كه امام عليه السلام مشغول نماز بود، قلم روى كاغذ حركت مى كرد و خطّ مى نوشت ، تا آن كه نامه به پايان رسيد و من با مشاهده چنين معجزه اى سجده شكر به جاى آوردم . و چون نماز پايان يافت و حضرت سلام نماز را داد، قلم را از روى زمين برداشت ؛ و سپس اجازه فرمود تا افرادى كه منتظر زيارت و ملاقات حضرت بودند، وارد شوند. - عيون المعجزات : ص 134، إثبات الهداة : ج 3، ص 430، ح 117، بحار: ج 50، ص 304، ح 80، مدينة المعاجز: ج 7، ص 597، ح 2581. 2 محمّد بن حسن شمعون گويد: