eitaa logo
حجت الاسلام دکتر هدایی تبریزی
1.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
152 فایل
استاد حوزه و دانشگاه وکیل و نماینده مراجع عظام تقلید دارای اجازات علمی از مراجع تقلید دارای دو مدرک دکترای phdدانشگاهی کارشناس عالی مشاوره وراهنمایی کارشناس اخلاق و تربیت کارشناس طب اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی یک در ساحل انداخت ، بار کشتی بشکه ‌هایی از عسل بود . پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت از تو میخواهم که این ظرف را پراز کنی تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت... تاجر به دستیارش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد . آن مرد تعجب کرد و گفت از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان تو یک به او میدهی؟ گفت او به اندازه خودش از من درخواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم... پروردگارا ... کاسه ی ما کوچک و کم عُمقند ، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم را به دستان بسپارید @jafar1352hodaei
شخصی از راه فروشِ روغن ، ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر طمعی که داشت به غلام خود میگفت وقت خرید روغن ، هر دو انگشت سبابه را دور پیمانه بگذارد ، تا روغن بیشتری برداشته شود و بر عکس آن در وقت فروختن ، دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود هرچقدر غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمیکرد ، تا اینکه روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آن‌ ها را بار کرد تا در شهر دیگری بفروشد وقتی کشتی‌به میان دریا رسید، دریا طوفانی شد و ناخدا دستور داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران کشتی از غرق شدن نجات پیدا کنند مرد روغن فروش از ترس جان، خیک‌ ها را یکی یکی به می‌انداخت. در این حال غلام گفت: ارباب انگشت انگشت نَبَر تا خیک خیک نریزی