eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
350 دنبال‌کننده
289 عکس
9 ویدیو
5 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
منطق درک سالاربودن مردم در اندیشه رهبری ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در زبان‌شناسی مطرح است، کلمه به خودی خود معنادار نیست، بلکه تنها صدایی رها در فضایی باز است. کلمه وقتی مفهوم می‌شود که روی محور جمله قرار بگیرد تا هم تمایزش با دیگر کلمات جمله معلوم شود، هم‌ سازگاری و هم‌نشینی‌اش با دیگر کلمات مشخص شود. کلمه تنها در یک جمله با ساختار نحوی صحیح معنادار است. 🔸همین حکم در خصوص یک جمله منفرد، نیز جاری است. یک جمله به خودی خود قابل ترجمه و تفسیر نیست. یک جمله در یک متن معنادار می‌شود. برای فهم معنای جملات، متن را باید فهمید. متن، معنای جمله را مشخص می‌سازد. 🔸یک متن نیز به خودی خود مستقل و معنادار نیست، فهم یک‌ متن نیز در گرو قرار دادن آن بین متون دیگر است. هیچ متن خالصی وجود ندارد. هر متن در امتداد متون قبلی است. برای فهم متن، باید آن را بصورت بینامتنی فهمید. 🔸بر این اساس برای قضاوت در خصوص یک جمله ناگزیر از فهم متن هستیم و برای فهم متن باید آن را در بین متون دیگر قرار دهیم. در نقل قول از امام و رهبری باید متوجه این‌ ظرائف بود. هر نقل قولی را در بستر متن و بلکه بینامتن ها فهمید و این فهم را هم به مخاطب منتقل کرد. 🔸بنابراین می‌توان گفت مفهوم مردم در نگاه رهبری، عمومی‌ترین، جامع‌ترین و کلی‌ترین مصادیق ممکن را شامل می‌شود. همین مردم در نظام اسلامی سالار تلقی می‌شوند. تلقی از مردم با درک «جمله‌ای» نسبتی با اندیشه رهبری ندارد. معنای مردم را باید در متن همه بیانات چشید، تا فهمید چرا مردم در اندیشه رهبری این‌چنین واقعی سالارند. @jafaraliyan
قله‌نوردی دهه‌هشتادی‌ها: ایران «۳» برزیلِ قهرمان جهان «۲» ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸همین چند روز پیش بود که علیرضا‌ علوی‌تبار، فعال سیاسی و سیاست‌گذار جبهه اصلاحات، گفته بود: با این دهه هشتادیها نمی‌توان به افق‌ها رسید و امیدی به آنها نیست. 🔸واقع آن است که جریان‌ اصلاحات به معنی واقعی کلمه، جبهه تحقیر ملی است. اما این دهه هشتادی ها نشان دادند هر جا که پای دفاع از وطن باشد، چون فوتبال، تمام جانشان را می‌گذارند. 🔸ببینید این عزت ملی را. تکرار فوتبال ایران و برزیل را حتماً ببینید تا متوجه شوید چرا امید رهبری و مردم به این دهه هشتادی ها واقعی است. آنها حرّند، جسور و نترس. بازی دو هیچ باخته را سه دو می‌کنند. بازگشت تاریخی. ملت ایران به صحنه مناسبات جهان برگشته است. 🔸این نشانه است. دنیا در آستانه تغییری عجیب است. حرف ما در دنیا خریدار دارد. در جهان این «مقاومت» به عنوان حرف انقلاب اسلامی است که چنین مرزها را گشوده و شهرهای اروپا و آمریکا را تسخیر کرده است. 🔸آفرین به این مقاومت. آفرین به این مقاومت تاریخی. آفرین به این مقاومت در حفظ پیروزی. @jafaraliyan
خالص‌سازی؛ تحلیل آشپزخانه‌ای اصلاح‌طلبان ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸سوتلانا الکسیویچ، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵، در کتاب «سرانجام انسان طراز نوین(انسان سرخ)»، داستان‌های شفاهی متعددی از پشیمانی طرفداران گورباچف در فردای اصلاحات وی، حکایت می‌کند. 🔸از نظر الکسیویچ، برداشت‌ها و مباحثات مردم معمولی از فضای سیاسی، منبع و مرجع مطمئن‌تری از ژست‌های ریاکارانه فرادستان اقتصادی و سیاسی است. او می‌گوید برای شنیدن این تحلیل‌ها باید سراغ فضاهای غیررسمی و خانه‌های مردم معمولی رفت. 🔸دریافت الکسیویچ در این جست‌وجو آن است که سراغ این جور بحث‌ها را نه در اتاق‌های نشیمن و مهمان‌پذیر، بلکه جدال‌ها و گفت‌و‌گوهای داغ درون آشپزخانه‌ها گرفت. او از زبان همین مردم معمولی قبل از به قدرت رسیدن گورباچف می‌نویسد: 🔸«در آشپزخانه‌ها می‌نشستیم و از دولت انتقاد می‌کردیم و جوک تعریف می‌کردیم. کتاب‌های ممنوعه و بدون مجوز را می‌خواندیم. این زندگی شبانه مسکو را به خوبی به یاد دارم. این زندگی ما در شب هیچ شباهتی به زندگی‌مان طی روز نداشت. صبح‌ها همه به سرکار می‌رفتیم. برای رژیم کار می‌کردیم و همرنگ جماعت می‌شدیم، ولی به محض برگشتن به خانه می‌رفتیم توی آشپزخانه ودکا می‌خوردیم، آهنگ‌های ممنوع ویسوتسکی گوش می‌کردیم و صدای آمریکا را با پارازیت گوش می‌کردیم» 🔸الکسیویچ از زبان همین مردم ادامه می‌دهد:«اما وقتی گورباچف به قدرت رسید گفت: دیگه نمیشه اینطور زندگی کرد. این جمله‌اش خیلی معروف شد. کشور تبدیل شد به جامعه مذاکره و مناظره. در خانه، سرکار و داخل وسیله نقلیه عمومی همه در حال بحث کردن بودند، خانواده‌ها به خاطر اختلاف عقیده سیاسی متلاشی می‌شدند، بچه‌ها با پدر و مادرهای‌شان دعوا می‌کردند. اشتیاق و علاقه شدیدی به روزنامه‌ها و مجلات پیدا کرده بودیم. مجلات محبوب‌تر از کتاب‌ها شده بود. مردم مدام در همایش‌ها شرکت می‌کردند، فکر می‌کردند با حضور در این جلسات بالاخره جواب درست را پیدا خواهند کرد. زندگی جدیدی در انتظار ما بود که همه مشتاق دیدنش بودیم. اعتقاد داشتیم سرزمین آزادی‌‌ سرکوچه‌های ماست. فکر می‌کردیم همه چیز درست شده، اتوبوس‌هایی که ما را به طرف دموکراسی می‌برند، سرکوچه‌هایمان ایستاده، فکر می‌کردیم در خانه‌های قشنگ زندگی خواهیم کرد نه در ساختمان‌های خاکستری زمان خروشچف. اما زندگی روز به روز بدتر می‌شد. خیلی زود، چیزی جز کتاب برای خریدن وجود نداشت...» 🔸حرف الکسیویچ آن است که دیری نپایید، مردم از شعار «زندگی دیگرِ» گورباچف، ناامید شدند. گورباچف نیز ناامیدتر از مردم استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. وعده اصلاحات و زندگی دیگر گورباچف، همانطور که در سطور بالا آمد، انتظارات مردم را به شدت بالا برده‌ بود. حال راه کنترل این انتظارات و نگاه منفی مردم به اصلاحات چه بود؟ «بازگرداندن مردم به آشپزخانه‌ها» با همان کتاب‌های خودچاپ و به ظاهر ممنوعه. 🔸الکسیویچ می‌نویسد به این ترتیب وارد «عصر دست‌ دوم» شدیم. اما در مقابل آن شب‌نامه‌های و بولتن‌های مگو، در آشپزخانه‌ها، تقاضای شدیدی برای هر چیزی که رنگ و بوی شکوه دوران شوروی بدهد به وجود آمد. اصلاح‌طلبان که اکنون به اقلیتی‌ قابل چشم‌پوشی تبدیل شده بودند، تمام تلاش خود را معطوف به تغییر تحلیل مردم معمولی در فضاهای غیررسمی کردند.‌ تلاشی که با واقعیت زندگی مردم مخالف بود و ناموفق. 🔸دوران تلخ دوران اصلاحات در ایران با اینکه قابل مقایسه با اصلاحات گورباچف نبود، اما تجربه‌ای غنی در اختیار مردم کشورمان قرار داد. آنها هیچ بار دیگر حاضر به تکرار دولت اصلاحات نشدند، بطوریکه این جریان حاضر شد لباس عوض کرده و به حضور نیابتی و حداقلی در دوران اعتدال اکتفا کند. شکست سنگین در دو انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری اخیر، آنان را به اقلیتی محض تبدیل کرد. ریزش شدید سرمایه اجتماعی و سقوط اعتبار مدیریتی نتیجه این شکست‌ها بود. 🔸بعد از سال ۱۴۰۰، جبهه اقلیت اصلاحات، برای بازیابی اعتبار خود، چاره کار را بازگشت به مردم با روش خود دید. آنها می‌خواستند با پمپاژ محتوای آشپزخانه‌ای علیه نظام و وضع موجود، خود را ناجی مردم نشان دهند. حتی حاضر به خروج از حاکمیت شده و با جریان ضدانقلاب همدست شدند. از اغتشاشات و خشونت‌های امنیتی بیشترین کره ممکن را گرفتند و تمام سرمایه خود را خرج تغییر شناختی در مردم کردند.‌ 🔸اما مردم ده‌ها بار، بجای ماندن در آشپزخانه‌ها به میادین عمومی آمدند و فریب شعار «زندگی دیگر» را نخوردند. با فروافتادن موج اغتشاشات و کاهش خشونت‌های شناختی، اقلیت اصلاحات، به فکر بازیابی اعتبار خود نزد نظام افتاد. آنها فهمیدند درون همین نظام باید بدنه اجتماعی را با خود همراه سازند. بنابراین سطح دعوا را از تنازع با اصل نظام به ستیز با رقیب سیاسی خود، کاهش دادند. ادامه👇👇👇
ادامه بالا☝️☝️ 🔸آنها برای تولید محتوای آشپزخانه‌ای، باید انگاره مخالفت مردم با انقلابی‌گری را ایجاد می‌کردند. ایجاد این انگاره و تصور، با کوچک کردن دامنه انقلابی‌ها به جمع‌هایی بسیار محدود صورت گرفت. آنان جریان انقلابی را طیفی سخت، سفت، گروه‌گرا و جدای از مردم تعریف کردند، که برای تداوم قدرت، حاضر به حذف همه سلایق سیاسی درون نظام است. برچسب «خالص‌سازی» اسم رمز، این تحلیل آشپزخانه‌ای است. 🔸در مقابل این انگاره، واقعیت‌های موجود همچنان ریزش سرمایه اجتماعی و کاهش اعتبار حاکمیتی جریان اصلاحات است. آنها در اغتشاشات سال گذشته هم از مردم دور شدند، هم اندک اعتبار مدیریتی خود نزد نظام را زیر سوال بردند. اکنون چاره‌ای جز پمپاژ تحلیل‌های آشپزخانه‌ای با کلیدواژه‌هایی نظیر «خالص‌سازی»، «یکدست‌سازی»، «خودبراندازی» و «انسداد سیاسی» باقی نمانده است. @jafaraliyan
داستان خدا و فلسطین دنیای آینده ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸خسته بودم، خیلی خسته، بعد از یک روز کاری سنگین و تحمل ترافیک طاقت فرسا، در حالیکه پاسی از شب گذشته بود، خودم را به خانه رساندم. شام را خورده، نخورده، کنار سفره افتادم، چرت می‌زدم، اما مدام از خواب می‌پریدم. خودم را کشان کشان به اتاق خواب رساندم و روی رخت‌خواب ولو شدم. 🔸با این همه خستگی، خوابم، نمی‌برد. سوالات زیادی در ذهنم رژه می‌رفت. امروز روز جهانی کودک بود، من برای کودکان غزه چه کاری می‌توانستم انجام دهم؟ مهم‌تر از این سوال، برای فلسطین و جبهه مقاومت چه کاری از دستم بر می‌آمد؟‌ چند روز است قلمم به هیچ موضوعی دیگر نمی‌چرخد، می‌خواهم بنویسم، اما از آن مقاومت معجز‌آسا و آن مظلومیت شدید و این کم‌طاقتی و آسایش خود خجالت می‌کشیدم. 🔸به این فکر می‌کردم که آیا اندازه عقب و جلو شدن ساعت خوابم، دغدغه آن مردم در خرابه‌ها و اردوگاه‌های بی‌پناه غزه را دارم. جراحت‌های تن غزه آن‌قدر شدید است و غیرقابل تحمل که واقعاً فکر خواب راحت را از سر آدم می‌پراند.‌ اما چیزی که کمی خیالم را می‌آسود، اجر صبر محفوظی بود که خدا به صابرین بشارت داده بود. شاید اندازه این دنیا، کوچک‌تر از اجر و ثواب مقاومت این مردم باشد. گویی مردم غزه انقطاع از ماسوی‌الله به الله کرده‌اند. 🔸واقعاً شاید جایی در این دنیا پیدا شده باشد که بین آدم‌ها و خدایشان دیگر هیچ واسطه‌ای برای تمسک وجود ندارد. این لحظات در تاریخ به مقیاس یک ملت، بی‌تکرار است. بله حکایت مردم غزه همین است: خدا و مردم. واقعاً خدا برای این مردم بس است. چنین تجربه‌ای بی‌نظیر است و برای ما غریب. شاید تنها تجربه نزدیک، حکایت شب‌‌های عملیات دفاع مقدس باشد. جریان مقاومت فلسطین انتخاب کرد که با خدا ائتلاف کند. هیچ چشم داشتی به هیچ نیروی بیرونی نداشت. 🔸با این مردم خداجو و مقاومت معجز‌آسا، نمی‌توان با متر و معیارهای دنیوی حرف زد. پیروزی و شکستش را نمی‌توان با معیارهای این جهانی فهمید. چرا مقاومت دست از مقابله مسلحانه بر نمی‌دارد؟ چرا تسلیم نمی‌شود؟ چون مردم نمی‌خواهند. آنها حرکت و جهاد حماس را زندگی‌ساز می‌دانند، نه مرگ‌آفرین. حماس نشانه غرور فلسطینی است، ثمره خون صدهاهزار فلسطینی شهید و جانباز است. نماد «ما می‌توانیم» فلسطینی است. نشانه عزت ملی فلسطینی است. 🔸دنیا با این فلسطین جور دیگری حرف می‌زند، می‌داند این فلسطین دیگر آن اردوگاه سابق نیست، خود را برای مناسبات جدیدتری با او آماده می‌کند. دنیای آینده، واقعا دنیای فلسطین است. برعکس رژیم اشغالگر، شبیه اردوگاهی خواهد شد که ناامنی و مرگ، تهدیدش می‌کند. این مردم، آن مردم سابق نیستند، عزت یافته‌اند، راه شکست صهیون را پیدا کرده‌اند، می‌دانند چگونه باید با او مقابله کنند. می‌دانند او را چگونه عصبانی و وحشی کنند، می‌دانند چگونه دوز عصبانیتش را بالا ببرند که به عجز و توحش بی هدف برسد. همه اینها دستاورد همان صبر است. چه خوب معامله‌ای کردند، با خدا بستند نه با غیر او. @jafaraliyan
انفعال شادمانه یا استقامت جانانه (واکاوی علل حمایت متفکرین چپ از رژیم اشغالگر) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید بتوان یکی از آخرین دستاوردهای نظری و توصیه‌های عملی جریانات چپ را، تئوریزه کردن شکلی از مبارزه بی‌هزینه و بی ضرر با نیروها و نهادهای سلطه‌گر محسوب کرد. مبارزه‌ای که نظام‌‌ زورگو و استیلاجوی سرمایه‌داری را وادار به سرکوب و اعمال خشونت نکند. مبارزه‌ای بی‌ضرر برای عنصر مبارز و سازگار با سلطه. 🔸آنها با پذیرش نوعی انفعال و ترس از سلطه‌جو، ترجیح داده‌اند به روش‌های جدید مبارزه و به بیان بهتر مصالحه با نظام سرمایه‌داری برسند. آنها مجبور شده‌اند برای رقیق کردن عنصر پیکار و تقابل سخت با سلطه از لایه ایده و باور (ایدئولوژی) به لایه میل و خواسته، از تاکتیک ایجاد آگاهی مبارزاتی به ایجاد محرک‌های تنانه و از ایده بسیج اجتماعی به ایده انفعالات شادمانه رسیده‌اند. 🔸مقاومت، مفهوم و عنصر گمشده چپ‌هاست که سالها‌ی سال متفکرینش بر آن می‌بالیدند. حالا آنها اساسا رسالت خود را در مقابله و مبارزه با آگاهی کاذب سیستم تولید سرمایه‌دارانه نمی‌دانند. آنها منتظر حادثه‌اند و رویداد. تابع منطق تصادف شده‌اند. 🔸می‌گویند، آن بدن اجتماعی در بزنگاه‌ها به صحنه آمده و به دنبال ارضای میل خود است. آنها از شادزیستن بحران می‌گویند. از اینکه باید حادثه را به باد خنده و شادی گرفت. از دهشت رویداد نترسید و دربرابرش رقصید. علم مبارزه چپ به رقص، شادی، بی‌بندوباری، فحشانمایی و هنر ظریف بی‌خیالی رسیده است. 🔸این چپ، دیگر آن چپ سابق نیست. متفکرینش هم یکی یکی، تو زرد از آب در می‌آیند. برای بنده حمایت ژیژک و هابرماس از رژیم صهیونیستی و محکومیت جبهه مقاومت عجیب نبود، آنها تداوم منطقی همین ابتذال علم مبارزه چپ هستند. 🔸در میان چپ‌های معروف اما هنوز جورجو آگامبن موضعی نگرفته یا مخابره نشده است، با اینکه آگامبن در کتاب «قدرت زندگی»، رژیم اشغالگر را رژیمی ضدزندگی و مجعول خوانده، اما اصلاً بعید نیست او نیز در این بزنگاه تاریخی‌ ابتذال چپ را نمایان‌تر سازد. 🔸در مقابل این جبهه پرطمطراقِ علمی که می‌توان تلاشش، را استحاله معنایی مفهوم مقاومت و تبدیل آن به دالی درون‌تهی، دانست، ادبیات علوم سیاسی بدهکار است. خاصه حالا که چنین نحوه‌ای از مقاومت را در مردم فلسطین علیه نماد تمام قد نظام سرمایه داری یعنی اسرائیل غاصب می‌بیند. 🔸دانشمندان علوم سیاسی، نمی‌توانند نسبت به این پدیده نادر و بی‌سابقه ساکت باشند. دستگاه نظری سرمایه‌داری از درک چنین مقاومت غلیظی ناتوان است. می‌دانم برای این علوم سیاسی، هیچگاه چنین دغدغه‌ای تبدیل به مسأله نمی‌شود. اما این وظیفه بر دوش سیاست‌خوانده‌های وطنی که صحنه سیاسی را حکیمانه و نه علمی می‌بینند، سنگینی می‌کند. 🔸مردم فلسطین علم مبارزه را بازی کردند، جلو بردند، مردم جهان هم متوجه این تغییر واقعی شده‌اند. حالا وقت آن رسیده است، قبل از آنکه این چپ‌های بی خاصیت و حراف، چنین مقاومتی را بی‌‌مغز و بی‌معنا سازند، نخبگان سیاسی مفهوم استقامت جانانه را تئوریزه سازند. 🔸 گام اول در این اقدام، رد و انکار علم مبتذل مبارزه چپ‌هاست.‌ فرصتی تاریخی حاصل شده تا منشأ چنین مقاومتی را مجددا به لایه باور رساند. در آن لایه نیز تبار شکست خورده ایده ماتریالیسی مارکسیسم را به یاد آورد و ایمان به خدا را جایگزین کرد. فلسطین علم مبارزه را تغییر داد، چه چپ‌ها بخواهند چه نخواهند، دیگر عنان کارِ علم مقاومت دست آنها نیست. مردم فلسطین علم مبارزه را از مهلکه سازش و مصالحه نجات دادند و در برابرش مقاومت و پیکار قرار دادند. @jafaraliyan
🔸قصد داشتم و دارم تا زمان پایان جنایات رژیم اشغالگر، کمتر در خصوص پدیده‌ها و موضوعات دیگر بنویسم، با این حال دیدم نمی‌توان کاملاً از باقی موضوعات برکنار بود. در یادداشت چند روز پیش از «تحلیل آشپزخانه‌ای» اصلاح‌طلبان نوشتم. در یادداشتی که وطن امروز از بنده منتشر کرد به نقد یکی از مصادیق تحلیل آشپزخانه‌ای اصلاح‌طلبان پرداخته‌ام. یادداشت «خدا یا انسان» عباس عبدی نمونه‌ای از تحلیل آشپزخانه‌ای است که می‌تواند به سوژه داغ آشپزخانه‌های اصلاح‌طلبان تبدیل شود. http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/3910/1/272239/0 👇
عباس عبدی؛ درگیر جزئیات، در بند کلیات ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸جزئیات مهم است. بدون پرداختن به جزئیات نمی‌توان به یک شناخت قانع‌کننده رسید. البته منظور جزئی‌نگری و ماندن درون چیزها نیست. منظور درنظرگرفتن جزئیات است. پاسخ به یک سوال مهم فلسفی در این خصوص، می‌تواند مقصود ما را روشن‌تر سازد: "آیا جزئی کلی است؟" پاسخ این سوال هم بله است و هم نه. 🔸اگر مقصود از جزئی، اجزای عینی یک شی باشد، جزئی کلی نیست و نمی‌توان حکمی که در خصوص یکی از اجزا وجود دارد، به کل اعضا تعمیم داد.اما اگر جزئی به عنوان یک مفهوم مشترک در مورد جزئیات باشد،جزئی کلی است.مقصود نویسنده برای درنظر‌گرفتن جزئیات همین است. 🔸بنابراین بدون در نظر داشتن مفاهیم مشترک در خصوص جزئیات، تحلیل‌های ما بی‌پایه و اساس بوده و تبدیل به کلیاتی انتزاعی و حس‌ناپذیر خواهد شد.به بیان دیگر ماندن در یک مصداق جزئی و نرسیدن به درکی کلی از امور جزئی، تحلیل‌های ما را کم اعتبار و قابل تردید می‌کند. 🔸بسیاری از محتواها و مطالب این روزهای عناصر فعال سیاسی بی‌نصیب از این دو آسیب نیست. آقای عباس عبدی، روزنامه‌نگار پرتلاش و پرنویس اصلاح‌طلب که روزانه یادداشت‌هایی را برای روزنامه اعتماد می‌نویسد، یکی از این افراد است که گاه و بیگاه به این آسیب مبتلا می‌شود. 🔸به عنوان مثال وی در یادداشت چند روز پیش خود با عنوان «خدا یا انسان؟»،این خطا را مرتکب شده است. وی به بهانه سخنرانی آقای حداد عادل در هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را زیر سوال ببرد. 🔸عبدی در خطوط اولیه این یادداشت نوشته است:"نقد يا طرح پرسش درباره رويكردهاي تحليلي (حدادعادل) مي‌تواند به درك آنچه در اين جناح مي‌گذرد، كمك كند."عبدی در همین یک جمله، این خطای رایج را مرتکب شده است. 🔸او می‌خواهد با نقد رویکردهای تحلیلی حداد عادل به عنوان یک شخص یا یکی از آحاد فکری جبهه انقلابی، به فهمی کلی در خصوص آنچه او جناح غالب نامیده است، برسد.یعنی رویکردهای تحلیلی یکی از متفکرین جبهه انقلاب اسلامی را  تماما مورد قبول و وفاق جبهه انقلاب اسلامی دانسته و تحلیل ایشان در خصوص علوم انسانی اسلامی را به کل جبهه منتسب کرده است. 🔸به معنای دیگر او مرتکب خطای یکدست‌سازی یا یکدست‌پنداری کل جبهه انقلابی شده است.طبیعی است در خصوص ایده علوم انسانی اسلامی در میان جبهه انقلابی شاهد تنوع و تلون نظری باشیم که این گونه هم هست. 🔸همین خطا زمینه ارتکاب اشتباه دیگر را ایجاد می‌کند.خطای بعدی آقای عبدی این است که سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را به آقای حدادعادل نسبت دهد و با نقد جملات ایشان، این ایده را زیر سوال ببرد. 🔸عبدی بر حدادعادل خرده می‌گیرد  که "اگر گزاره شما را بپذيريم كه بدون علوم انساني مستقل از آنچه در تمدن غرب است،به تمدن نوين اسلامي نمي‌رسيم،در اين صورت بايد پرسيد كه در اين حدود نيم قرن، كدام گزاره‌ها و اصول چنين علمي را تدوين و ارايه كرده‌ايد"وی با طرح سوالات جزئی دیگر مشابه این،در نهایت نتیجه می‌گیرد،چنین چیزی وجود خارجی ندارد.  🔸فرض عبدی آن است که ابتدا باید به یک تئوری کلان در خصوص علوم انسانی اسلامی رسید و بعد برای تحقق آن تلاش کرد، در حالیکه تجارب تاریخی حتی در غرب نشان می‌دهد که عموما پدیدارها و تحولات بیرونی،بر نظریات اولویت داشته و آنها بوده‌اند که مساله‌های اساسی برای نظریه‌پردازی و تئوری‌سازی فراهم آورده‌اند. 🔸به همین اعتبار بسیاری از رخدادها نظیر پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس،پیاده‌روی اربعین، زنجیره شکست پی‌درپی جریان سلطه ‌در برابر مقاومت مردم و رخدادهای سالانه ملی و مذهبی،می‌تواند به اسبابی برای نظریه‌پردازی در خصوص علوم انسانی اسلامی تبدیل شود. 🔸تداوم، قدرت‌یابی و صدور ایده‌های انقلابی از ایران به سایر نقاط منطقه نشانه‌ای از وجود و استقرار پارادایم جدیدی است که در حال تئوریزه شدن است.بیانیه گام دوم انقلاب که در سالگرد چهل‌سالگی انقلاب اسلامی صادر شد، موید این موضوع است.یعنی ما به آستانه‌ای رسیده‌ایم که ضرورت وجود علوم انسانی اسلامی بیشتر از قبل حس می‌شود. 🔸به بیان دیگر،برای ما تا جایی امکان یادگیری از غرب وجود دارد، اما این یادگیری به معنی تقلید دائمی نیست.برای ایجاد تمدن نوین اسلامی گریزی از رسیدن به این حیطه مستقل نداریم.فارغ از این موضوع، تلاش‌های موفق، سنگین و عمیقی در همین چهل و چند سال گذشته صورت گرفته که بدلایل مختلف از جمله حجاب معاصرت و وجود دولت‌های بی‌اعتماد به این ایده، هنوز امکان فرازیابی و یا استقرار در محافل رسمی دانشگاهی نیافته‌اند. 🔸اشکال تحلیل عبدی آن است که نمی‌خواهد از برآیند تمام پدیده‌ها و جزئیات پس از وقوع اسلامی به یک تحلیل منصفانه برسد.خود را درگیر جزئیات کرده و می‌خواهد با ذکر چند مصداق منفی جزئی به انکار کلی امکان وجود علوم انسانی اسلامی برسد.  @jafaraliyan
جبهه مقاومت فنی‌کار ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸استفاده از استعاره «ضربه فنی» توسط مقام معظم رهبری در توصیف شکست رژیم اشغالگر از جبهه مقاومت، حائز چند نکته است که بیانش خالی از لطف نیست. 🔸کسی توانایی ضربه فنی کردن رقیب را پیدا می‌کند که به بالاترین حد قدرت تکنیکی رسیده باشد. 🔸کاملاً به نقاط ضعف بدن حریف آگاه بوده و از آنها برای وارد آوردن ضربه استفاده می‌کند. 🔸با سرعت و تکنیک مناسب از غافلگیری حریف استفاده کرده و ضربه را وارد می‌آورد. 🔸ضربه فنی شدن برای رقیب شکست‌خورده بسیار سنگین و تحقیرآمیز است. 🔸رقیب شکست خورده اگر دارای اخلاق جوانمردانه نباشد، عصبانی شده و به برنده آسیب می‌زند. 🔸شکست‌خورده بی‌اخلاق ممکن است در برابر شادی و خوشحالی هوادارن برنده، به آنها فحاشی کند. 🔸شکست‌خورده چون در میدان مبارزه نمی‌تواند انتقام بگیرد، بیرون میدان «هل‌من‌مبارز» می‌طلبد. 🔹 جبهه مقاومت پیروز است، چون فنی‌کار شده است. @jafaraliyan
ورزش قهرمانی ایرانی ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸بیان رهبری در دیدار با ورزشکاران قهرمان، می‌تواند مقدمه‌ای برای طرح ایده «ورزش قهرمانی ایرانی» باشد. نگارنده در این یادداشت می‌خواهد با بهره‌گیری از روح این بیان و فرازهایی از آن، تلاشی برای صورت‌بندی ایده «ورزش قهرمانی ایرانی» صورت دهد. 🔸در ورزش قهرمانی تنها برنده و بازنده نداریم. به بیان بهتر نمی‌توان ورزش قهرمانی را با منطق برد و باخت تعریف کرد. ورزش قهرمانی از آن دست مقوله‌هایی است که در آن هم برنده داریم، هم «برنده‌تر»، هم بازنده داریم هم «بازنده‌تر». 🔸مفهوم بازی جوانمردانه و تبلیغ گسترده آن در سطح جهانی به همین دلیل است. بین برنده‌ای که رقابتی را جوانمردانه پیروز شود با برنده‌ای که همان رقابت را بدون رعایت اصول جوانمردی پیروز شود، حتما تفاوت وجود دارد. 🔸برد در زمین وقتی تکمیل می‌شود که به برد در باور هواداران دو تیم تبدیل شود. همین موضوع برای یک بازنده سرافراز صدق می‌کند. برد و باخت طبیعت رقابت است، اما تیمی در باور تماشاگران برنده واقعی خواهد بود که هم تمام توانش را خرج کند، هم اصول جوانمردی را رعایت نماید. 🔸اما چه چیزی می‌تواند، هم بدن ورزشکار را آن چنان آماده نگاه دارد که در میدان رقابت، تمام توان و غیرتش را خرج کند و هم ذهن او را آن چنان قوی و آسیب ناپذیر  نگاه دارد که در زمین بازی و خارج از آن، احساسی، عصبانی و خشن نشود؟ 🔸چه ضمانتی وجود دارد که یک ورزشکار با وجود ممارست، تمرین و  آمادگی جسمانی، تمام توانش را در زمین بازی خرج کند، یا با شکست احتمالی و عقب‌افتادن، احساسی و عصبانی نشود؟ از نظر نگارنده، ورزشکار با «بدن بیدار و ذهن برنده»، می‌تواند در زمین بازی و بیرون آن «برنده‌تر» باشد. 🔸داشتن بدن بیدار و ذهن برنده، بستگی به انگیزه بالای ورزشکار دارد، اینکه بعد از عقب افتادن در امتیازات یا گل خوردن، انگیزه‌اش کم نشود، خود را نبازد، احساسی و عصبانی نشود و با همان توان و نیرو ادامه دهد. با این نمایش حتی اگر ورزشکار رقابت را واگذار کند، بازنده‌ای سرافراز است نه بازنده‌تر. 🔸ورزشکار بازنده‌تر، کسی است که نتواند انگیزه‌اش را بازیابد یا آن را حفظ کند، ناامید شود و تلاشی برای بازگشت نکند و با خشونت و عصبانیت بخواهد عقب افتادگی‌اش را جبران کند. چنین انگیزه ای و قدرتی ، بستگی به استحکام شخصیت ورزشکار دارد. 🔸شخصیت مستحکم و مقاوم، از باور قوی و ایمان پر شور حاصل می‌شود. مایه باور و ایمان قوی نیز ارزش‌های یک ورزشکار است. تشخص یک ورزشکار به باور عمیق او مربوط می‌شود. از همین جا منطق تاکید رهبری روی حاشیه‌های ارزشی یک ورزشکار معلوم می‌شود. 🔸ارزش‌مداری در کنار تاثیر مستقیم روی استحکام شخصیت ورزشکار و حفظ انگیزه و اراده او حین رقابت برای رعایت بازی غیرتی و جوانمردانه، تشخّص ورزشکار ایرانی و هویت ملی او را در مقابل چشک میلیون ها تماشاگر نشان می دهد و ثبت می‌کند. 🔸در واقع ورزشکار ایرانی با نمایش ارزش‌ها در زمین و بیرون آن، یعنی صحنه‌هایی‌ نظیر شکرکردن ، سجده رفتن، با حجاب روی سکو رفتن، دست ندادن با نامحرم حین اهدای مدال و عدم رقابت با ورزشکاران رژیم اشغالگر، دلیل پیروزی خود را و تفاوت منطق خود را به مردم جهان نشان می دهند. همان دلیلی که به ما می‌گوید کدام ورزشکار یا تیم «برنده‌تر» است و کدام «بازنده‌تر». 🔸در مضمون بیان رهبری، ورزش قهرمانی ایرانی، بخشی از قدرت ملی است، قدرتی که نشان می‌دهد داشتن بدن بیدار و ذهن برنده، به حفظ انگیزه بستگی دارد و حفظ انگیزه ناشی از شخصیت مستحکم است. ورزش قهرمانی، شخصیت محکم ملی را نمایش می دهد، روحیه ملی را افزایش می دهد. ایران قوی به ورزش قوی نیاز دارد، زیرا شخصیت مقاوم مردم را نمایندگی می‌کند و موجب امتنان و افتخار او می‌شود.   @jafaraliyan
خط مرثیه-سازش علیه روایت حماسی از مقاومت ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از خطوط باریک انحرافی در خصوص پیام مقاومت، تبدیل آن به سوژه‌ای یا بهانه‌ای برای مرثیه‌سرایی و سپس «ای‌کاش‌گویی» است. همه ما از دیدن صحنه‌های جنایت رژیم اشغالگر متأثر، ناراحت و حزین می‌شویم. 🔸اما اگر این تأثر و اندوه در زبان ما تبدیل به جملاتی نظیر این، که «ای کاش حماس حمله نکرده بود»، «ای کاش مردم فلسطین و مجاهدین حماس دست از مقاومت و مبارزه بردارند» و «ای کاش مردم فلسطین تن به سازش و تسلیم بدهند»، «ای کاش بدون قید و شرط شروط اسرائیل را برای آتش‌بس بپذیرند» بدانیم در حال تغییر دادنِ پیام و معنای مقاومت هستیم. 🔸این روزها موج احساسات ضدصهیونیستی در سراسر جهان و ایران، واقعیتی سخت را به افراد و جریاناتی که هیچ‌گاه موضع‌گیری صریحی علیه رژیم غاصب نداشته‌اند، تحمیل کرده است. آنها حتی نمی‌توانند به راحتی موضع وسط و بینابینی بگیرند، مجبورند با این موج همراه شوند، اما راه تغییر پیام مقاومت برای آنها بسته نیست. می‌توان گفت روح کلی گفتارها و اندیشه‌های این طیف، ترویج خط انحرافی «مرثیه-سازش» است. 🔸به شدت احساس همدردی می‌کنند، حتی تأثر و غم شدید خود را بازنمایی می‌کنند، اما در زبان «ای‌کاش‌گو» بوده و در تحلیل بر «بی‌فایدگی و بی‌نتیجه‌بودن مقاومت» تأکید می‌کنند. خروجی این گفتار و تحلیل در زبان آنها، ناتوان بودن جبهه مقاومت و قوی و شکست‌ناپذیر بودن رژیم اشغالگر است. آنها در نهایت سازش از موضع ضعف و پایین را تجویز می‌کنند. 🔸شاید گزاره «گریه برای سازش» توصیف روشن‌تری در باره خط مرثیه-سازش باشد. اما در مقابل این خط انحرافی، روایت حماسی از مقاومت، نمایانگر واقعیت صحنه‌ مقاومت مردم فلسطین است. همان خطی که متأثر و حزین می‌شود اما اندوهش را به نیرویی برای مبارزه و‌ جهاد تبدیل می‌کند، نه ضعف و تسلیم و پذیرش هر شرطی. 🔸«گریه برای خیزش»، منطق روایت حماسی از مقاومت است. منطق عملیات و حرکت. همان منطقی که اسرائیل را ضربه فنی‌ کرد. و هر تلاش رژیم اشغالگر را برای جبران شکست مذبوحانه و از موضع ضعف تحلیل کرد. یعنی موجب ناامیدی صهیونست‌ها از توفیق در میدان مبارزه شد و آنها را به خط توحش و کشتار کودکان و زنان و حمله به بیمارستان‌ها، مدارس و اردوگاه‌ها انداخت. 🔸روایان خط حماسه-مقاومت، اکنون باید اسراییل بعد از ضربه فنی را بیشتر و بهتر روایت کنند تا زبان «ای‌کاش‌گویان» به لکنت افتاده و مجبور شوند این واقعیت سخت را نیز بپذیرند. @jafaraliyan http://www.Javann.ir/0052Ga
بیست ویژگی «تحلیل‌گران آشپزخانه‌ای» جناح اصلاحات ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸اول. مردم را ساده‌اندیش، بی‌خبر یا کم‌خبر از واقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فرض می‌کنند. 🔸دوم. بجای کاربرد استدلال‌های متقن و منطقی، از مشهورات و مقبولات حتی به خطا استفاده می‌کنند. 🔸سوم. از خواندن تحلیل‌هایشان چیزی به دانش و آگاهی مردم اضافه نمی‌شود، بلکه آنان را به خطا و اشتباه می‌اندازد. 🔸چهارم. حرف‌های خود را با غرو‌لند، ایرادگیری، منفی‌بافی و تخریب سوژه‌های خود بیان کرده و مخاطب را آزار می‌دهند. 🔸پنجم. تحلیل‌هایشان را نه با نیت اصلاح یک‌ خطا یا یک روال اشتباه، بلکه به قصد مچ‌گیری و تسویه حساب ارائه می‌دهند. 🔸ششم. حرف‌های اصلی خود را پشت حجاب کلمات و جملات پنهان می‌کنند، اما پیام‌ خود را غیرمستقیم به مخاطب منتقل می‌کنند. 🔸هفتم. پرهیزی از این ندارند که به آنچه در کلام و تحلیل می‌گویند، ملتزم باشند و سعی می‌کنند با نقابی از ریاکاری و نمایش حرف بزنند. 🔸هشتم. در تحلیل‌های خود دچار سوگیری‌های سیاسی و جناحی بوده و حاضرند برای تأمین منافع جناحی، مصالح ملی و میهنی را نادیده بگیرند. 🔸نهم. بیشتر تمایل دارند حرف‌ها و تحلیل‌های کم اهمیت خود را‌ به‌شکل مگو، درگوشی و مهم جلوه داده و از طریق کانال‌های غیررسمی منتشر کنند. 🔸دهم. تحلیل‌هایشان دارای عمق و ژرفای بسیار کمی بوده و دارای تاریخ مصرف روزانه است. با امواج خبری بر می‌خیزد و با فروکش آن، خاموش می‌شود. 🔸یازدهم. حس مخاطب را برمی‌انگیزند و تحریک می‌کنند، نه عقل و خرد او و یا حتی عاطفه‌اش. همین که توجهی را جلب کرده و دیده شوند، به خواسته خود رسیده‌اند.‌ 🔸دوازدهم. درگیر جزئیات بوده و علاقه دارند با مشاهده یک مصداق جزئی، حکمی کلی صادر کنند و از انواع مغالطات استفاده می‌کنند. 🔸سیزدهم. تحلیل غلط خود را آن‌چنان با اعتماد به نفس و محکم بیان می‌کنند که ذره‌ای در مخاطب حس تزلزل و تردید به آن ایجاد نکند. 🔸چهاردهم. جو سازند، از کاه، کوه می‌سازند و حاضرند برای یک دکمه کت بدوزند تا ذائقه‌ مخاطب را تغییر داده و با خود همراه سازند. هیاهو برای هیچ. 🔸پانزدهم. اهل تافتن و بافتن و آب و تاب دادن هستند و بدون روده‌درازی اصل مطلب را بیان نمی‌کنند. یافته خود را به متاعی گزاف خرج می‌کنند. تافتن و بافتن و تاب‌دادن.‌ 🔸شانزدهم. به شدت داری انواع و اقسام سوگیرهای شناختی هستند و اطمینانشان به حکم و قضاوت خود را فراتر از واقعیت صحنه می‌دانند. فکر می‌کنند همیشه حق با آنهاست.‌ 🔸هفدهم. دچار آسیب «ادراک گزینشی» هستند. یعنی ذهن‌شان هر آنچه درست می‌پندارد را دریافت می‌کند و هرچه مخالف پندارد، رد می‌کند. هر آنچه بخواهد می‌بیند. 🔸هجدهم.‌ فکر می‌کنند مردم هوادار کسانی هستند که کلاً مخالف همه چیز هستند و حتی به شکاف دیوار هم گیر می‌دهند.‌ 🔸نوزدهم. مدعی‌ هستند صدای مردم را بهتر می‌شنوند و بهتر می‌توانند مطالبات و خواسته‌هایشان را نمایندگی کنند، حال آنکه اکثراً آنها را منحرف می‌کنند. 🔸بیستم. فکر می‌کنند مردم‌ بهتر صدای آنها را می‌شنوند، چون تحلیل‌های تاکسی‌طور را حد نصاب ذهنیت عمومی تلقی می‌کنند. @jafaraliyan
36.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قله خروشچف چه بود؟ 🔸بیژن اشتری مترجم آثار روسی به فارسی، چندی پیش بخشی از کتاب در دست ترجمه‌اش را در کانال شخصی‌اش بارگذاری کرده و در آن نوشته بود، خروشچف در سال ۱۹۶۱ در گرماگرم سخنرانی کنگره حزب کمونیست گفته: رفقا! ما به قله نزدیک شده‌ایم و تا سال ۱۹۸۰ درآمد سرانه و حجم تولید ناخالص ملی‌‌مان از آمریکا جلو می‌زند. 🔸اشتری با این متن و آثار ترجمه‌ای‌اش یکی از کارگزاران ایجاد تصور شباهت انقلاب شوروی با انقلاب اسلامی است و اعتقاد دارد هر آنچه بر سر شوروی آمده، بر سر ایران پس از انقلاب می‌آید.‌ یکی از غلط‌های رایج و ذهنیت‌های اشتباه، همین شباهت‌پذیری دو انقلاب گفته شده است که مدام توسط طیفی از مترجمین به‌گونه‌ای هدفدار تقویت می‌شود. 🔸اشتری هم از همین دسته است. او البته بسیار بی‌دقت و مغرض است. در این مستند_ویدیوی کوتاه که امشب فراگیر شده، مستندساز قله واقعی خروشچف را نه لابلای متن‌های هدفدار و روایت‌های جهت‌دار که در دل گزارشات تاریخی و تصاویر مستند، روایت کرده است. 🔸توصیه می‌کنم حتماً این ویدیو را ملاحظه فرمایید. @jafaraliyan
چرا مهدی‌ جمشیدی مناظره می‌کند؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸سوالی که این روزها در میان طیفی از عناصر و دغدغه‌مندان عرصه تبیین و برخی از مخاطبان این حوزه بوجود آمده، آن است که چرا مهدی جمشیدی با اینکه می‌داند شبکه تیزرسازان و تقطیع‌کاران به شدت منتظر سوءاستفاده و دروغ‌سازی هستند، حاضر به مناظره می‌شود؟ 🔸آیا مهدی جمشیدی خط و ربط «کافه‌خبر» را نمی‌داند که دعوت آن را می‌پذیرد؟ آیا او طرف مقابلش را نمی‌شناسد؟ آیا نمی‌داند که مجری و طرف دیگر مناظره همدست هستند و او باید با هر دو نفر مقابله کند؟ آیا نمی‌داند که سوالات جهت‌دار تنظیم شده است؟ آیا نمی‌داند که آنها بی‌اخلاقی کرده و عنوان مناظره را از «امکان‌ اجتماعی الزام حجاب» به «مواجهه جمهوری اسلامی با حجاب اجباری» تغییر می‌دهند؟ 🔸مهدی جمشیدی همه اینها را می‌دانست و پیش‌بینی هم کرده بود. می‌دانست با این بی‌اخلاقی‌ها و خلف وعده‌ها، او را ترور شخصیت خواهند کرد. می‌دانست هژمونی رسانه‌ای جریان معارض، از او تصویری خشن، بی‌منطق و سرکوب‌خواه، می‌سازد. می‌دانست حتی برخی عناصر جبهه تبیین درگیر قضاوت بر مبنای همین تیزرها خواهند شد و غیرمنصفانه بر او می‌تازند.‌ حتی می‌دانست کسانی از همین جبهه، فرصت را غنیمت شمرده و به تسویه حساب شخصی خواهند پرداخت.‌ 🔸اما برای مهدی جمشیدی که تربیت یافته مکتب امام و رهبری و فراگیرنده آموزهای آنان و اندیشه‌های متفکرین بزرگ انقلاب اسلامی است، منیت و خودخواهی و خودخوانی، قربانی حقیقت و راستی و رک‌گویی است. در زبان و بیان او، چشمه جوشان گفتار انقلابی، جاری است. صلابت این گفتار، پرده از چهره مذبذبین و مرددین می‌اندازد. او خود هیچ‌گاه در نوشیدن و نوشاندن این چشمه جاری مردد نیست. 🔸او مطمئن است که منطق اندیشه اسلام ناب، بر هر توطئه، تخریب و حمله فائق می‌آید.‌ رضایت‌مندان و خشنودان از این گفتار، جای پایی در این رسانه یک‌طرفه ندارند. او می‌داند چه دل‌های صاف و زلالی را در این مردم خداجو، خشنود ساخته. برای او مثل روز روشن است، تخریب و ترور شخصیتش، بزرگترین امکان واقعی رشد را به ارمغان می‌آورد. رفتار او تصنعی و نمایشی نیست. التفات جمشیدی به پدیده‌ها و تحلیل موضوعات، خودمدارانه نیست. 🔸او به گوهری دست یافته که در انبساط کلامی و فکری‌اش منعکس شده است. منطق او در طول مناظره معرف همین گوهر وجودی است. نه عصبانی می‌شود، نه از موضع حقش کوتاه می‌آید. همین منطق است که عبدالکریمی را بارها خلع سلاح کرده و با خود همراه می‌کند. همان قسمت‌هایی که تیزرسازان پنهان کرده‌اند. جمشیدی می‌داند حرف انقلاب کلی‌ترین، عمومی‌ترین، جامع‌ترین و مردمی‌ترین گفتار این کشور است.‌ 🔸جمشیدی می‌داند که تنها نیست، او می‌داند آن‌ها که حامی و هوادار گفتار انقلاب هستند، اهل حرف نیستند، اهل عملند. دفاع از ارزش‌های انقلاب و دستاوردهای نظام که جمشیدی خود را وقف آن کرده است، را به جان و دل می‌خرند و برایش آرزوی موفقیت و دعای خیر خواهند کرد. جمشیدی هم هوای آگاهی انقلابی مردم را دارد و از این زخم‌ ِزبان‌ها و تنهایی‌های رسانه‌ای دلگیر نمی‌شود.‌ هر چند میدان سختی است اما با ترور شخصیت جمشیدی، نه او ناامید می‌شود و نه دیگر عناصر این جبهه. @jafaraliyan
چرا شهدا زندگی‌خواه هستند؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸آیا زنده بودن شهید تنها به معنای ماندگاری او در یاد و خاطر مردم است؟ حیث زنده بودن شهید چیست؟ نگارنده در این یادداشت قصد دارد، از زاویه‌ای جدید به تداوم حیات شهید در زندگی اجتماعی بپردازد. 🔸ژاک لکان فیلسوف_روانکاو فرانسوی، بحثی جالب در این خصوص دارد که به روشن شدن موضوع ما کمک می‌کند. وی در خصوص رابطه آیین سوگواری و ادامه حیات متوفیان در ذهن بستگان نزدیکِ تازه‌گذشته نوشته است. 🔸او می‌گوید اگر بستگان فرد درگذشته، حق آیین سوگواری را ادا نکنند، یاد متوفی در ذهن آنان باقی می‌ماند و آنها هیچگاه نمی‌توانند باور کنند، او را از دست داده‌اند و این موضوع می‌تواند تبدیل به نوعی روان‌رنجوری شود. 🔸لکان می‌خواهد بگوید در واقع این فرد متوفی است که در ذهن بستگان نزدیک او به زندگی ادامه می‌دهد و هر از چندگاهی به شکل عوارض روانی بروز و ظهور می‌کند و نمی‌گذارد آنها به زندگی عادی خود ادامه دهند. گاهی این عارضه به برخی بیماری‌های روانی شدید نیز منجر می‌شود.‌ 🔸البته تشخیص لکان درست بود و تحلیل او پر بیراه نبود. هرچند از مرده‌، کاری بر نمی‌آمد، اما این زندگان بودند که با فکر مردگی خو گرفته بودند.‌ در واقع راه‌حل آنان، «پایان خوب» بود به همین دلیل هم «خوب مردن» یا «مرگ خوب» تبدیل به یک فرهنگ در دنیای غربی شد. 🔸یکی از پایان‌های خوب، برگزاری زیبای مراسم خاکسپاری بود. مرده در تابوت شیک قرار می‌گرفت و شرکت‌کنندگان مراسم وداع، با انداختن گل روی جسد مرده، می‌خواستند این پایان را زیبا کنند. زیبا کردن پایان همان ادا کردن حق خاکسپاری بود. خانواده معزا در لحظه خاکسپاری، با یک پایان خوب، هم جسد مرده، هم «یاد» او را، همزمان خاک می‌کردند. 🔸راه دیگر برای پایان خوب، «مرگ برنامه‌ریزی شده» بود.‌ همین که کاری کنند تا افراد به نحوی غافلگیر کننده و پیش‌بینی نشده نمیرند، این هدف محقق شده بود. حادثه، تصادف، بیماری بی سابقه و... جزء همین موارد غافگیرکننده بود. از نظر آنان باید افراد در روال طبیعی زندگی به مرگ نزدیک شوند و بمیرند. 🔸آنان چار‌ه‌ای نداشتند تا برای تحمل واقعیت مرگ، چنین راه‌هایی را بروند، برای همین مسأله آنان یک پایان خوب بود، نه شروع دوباره. سائق مرگ بر کل فرهنگ زندگی غربی سایه انداخته بود و تمام تلاش افراد معطوف به عقب انداختن ساعت مرگ، فراموش کردن آن، یا زیباسازی لحظه پایان بود. برای آنها لحظه مرگ، لحظه تمام شدن همه چیز بود. 🔸در مقابل این نگاه، نگاهی دیگر در مشرق زمین وجود داشت که فقط فکر «پایان خوب» نبود، بلکه در عوض به فکر «زندگی بی‌پایان» بود. در این نگاه، پایان به معنای تمام بودن نبود، ادامه حیات بود. برای آنها که راه و رسم زندگی را یاد گرفته بودند، مرگ طبیعی مانع تداوم حیات نبود. 🔸آنها مرگ را آخر دنیا نمی‌دانستند، انتخاب کرده بودند، بیشتر زنده بمانند، همیشه زنده باشند، مرگ اندیش نبودند، مرگ‌خواه نبودند، در عوض خواهان زندگی بودند و این را در حیات دنیوی خود هم نشان داده بودند. 🔸حکمت تأکید مقام معظم رهبری به مطالعه جزئیات زندگی شهدا، همین است. اینکه این مای غفلت زده بفهمد و بداند شهدا رسم زندگی دنیوی هم بهتر از دیگران بلد بودند. در این جزئیات است که معلوم می‌شود، شهدا کجا رمز زندگی بی‌پایان را فهمیدند. 🔸اینکه بفهمیم، طروات زندگی ما نه فقط با باور به زنده بودن یاد شهدا، بلکه به واقعیت حیات آنها بعد از شهادت‌شان مربوط است. اینکه بدانیم انگیزه شهید و روحیه او باقی است، چه متوجه باشیم چه نباشیم. اینکه بدانیم قوام زندگی اجتماعی ما به حقیقت شهید وابسته است. اینکه بدانیم شهدا زندگی‌خواه بودند و زندگی ساز هستند. اینکه بدانیم شهدا واقعاً زنده‌اند، اینکه بدانیم آنها مانده‌اند و شاید ما رفته باشیم... @jafaraliyan
برای زندگی خوب، از چه کسی بپرسیم؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید یکی از مهم‌ترین راه‌های داشتن «زندگیِ خوب»، نماندن در چنبره پرسش‌ باشد. اینکه جهت دهی زندگی به سمت یافتن پاسخ‌ها باشد نه ماندن در چنگال پرسش‌ها. راهی که می‌رویم مشخص می‌کند به سوالات ما می‌افزاید یا پاسخ‌یمان‌ را دقیق‌تر می‌کند. 🔸امیرالمومنین (ع)، در خطبه ۱۷۰ نهج‌البلاغه، راه پیمایش زندگی خوب را بیان کرده است.‌ کیفیت زندگی ما بستگی به این انتخاب دارد. یافتن پاسخ یا گرفتاری در مارپیچ سوال؟ «کلیب جَرمی»،‌ به نمایندگیِ عده‌ای از اهالی بصره، برای یافتن پاسخ یک سوال، خدمت حضرت می‌رسد. 🔸برای او و مردمش این شبهه پیدا شده بود که در جنگ جمل حق با کیست؟ همین سوال مانع بیعت آنان با حضرت شده بود. امام(ع) ماجرا را به نحو احسن تبیین و شک و تردید کلیب را برطرف کرد. اما ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود. 🔸اکنون آن سوالی که مانع بیعت او با امام شده بود، کنار رفته است، حالا کلیب باید به سوی مردمش بازگردد و شرح ماوقع دهد. اما امام (ع)، به همین یک پاسخ اکتفا نمی‌کند. از کجا معلوم که برای کلیب و مردمش مجددا سوال ایجاد نشود. امام به کلیب منطق پاسخ را نیز یاد می‌دهد که اگر امام را نیافتند یا از امام دور بودند، گرفتار زندان پرسش نشوند. 🔸 امام از کلیب می‌پرسد، اگر گروهی گرفتار بیابان، کسی را به جایی بفرستند تا تحقیق کند در آنجا باران و آب و گیاه پیدا می‌شود و آن فرد متوجه شود بله در آنجا، همه آنها پیدا می‌شود و او به نزد آنان برگردد و آنچه دیده است را بازگو کند، اما آن عده راه بیابان و برهوت را بگیرند و باور نکردند، تو چه می‌کنی؟ کلیب در جا جواب داد، به آن مکان سرسبز باز می‌گردد. 🔸کلیب بعد از شنیدن این جملات، با یقین و ایمان تمام، دست بیعت به امام می دهد و به سوی مردم خویش باز می‌گردد. این گفتار کوتاه از امام حائز چندین نکته نغز و دلکش است که نگارنده در حد فهم خود به آنها اشاره می کند. ▫اول. راه پاسخ به پرسش‌ها، تردیدها و شبهات، رجوع به امام است. ▫دوم. اگر از امام دور بودیم یا به او دسترسی نداشتیم، راه بیابانِ شک و تردید را نرویم، بلکه راهی زمین‌های سرسبز و پر رحمت امامت شویم. ▫سوم. زندگی پر طراوات و خوب، با بیعت و اتصال به امام حاصل می‌شود. ▫چهارم. برای اتصال با امام، پاسخ پرسش‌های خود را در کلمات و روایات و احادیث به جا مانده ایشان پیدا کنیم. ▫پنجم. اگر فرصت یا سواد لازم برای رجوع به کلام ائمه (ع) نداشتیم، پرسش‌های خود را از فهمیدگان منطق ایشان(فقها) بپرسیم. ▫ششم. اگر راه پرسش مستقیم و شفاهی از فهمیدگان منطق امامت، میسر نبود، از سخنان مکتوب ایشان استفاده کنیم. ▫هفتم. یکی از راه‌های در دسترس، عرضه پرسش‌ها و شبهات به گنجینه چهل ساله و پربار سخنان رهبری است. ▫️هشتم. در نهایت اگر پاسخ‌ سوال خود را یافتیم، برای احراز یقین و اتصال با امام، در مسیر امام «حرکت» کنیم. @jafaraliyan
مشارکتِ رقابت‌ساز ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸«دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات» به عنوان وظیفه تمام کسانی که مخاطب دارند، شاید یکی از کلیدی‌ترین و برجسته‌ترین فرازهای سخنرانی رهبری در دیدار مردم کرمان و خوزستان بود. 🔸نگارنده مبتنی بر همین نکته، کلیدواژه «مشارکت خواهی همگانی» را پیشنهاد داده و بر این اساس در نظر دارد دلالت‌های مهم چنین دعوت گسترده‌ای را یافته و مورد تحلیل قرار دهد. 🔸در عرف جریانات سیاسی، معمولا به شکلی نانوشته مولفه رقابت انتخاباتی، اصل و مبنا قرار گرفته و مولفه‌های دیگر، نظیر مشارکت و سلامت و حتی امنیت در نسبت با آن سنجیده می‌شود. 🔸در این عرف نانوشته، تنها، این رقابت است که می‌تواند منجر به مشارکت بالا شود. بنابراین آنها تمام هم و غم خود را روی داغ کردن میدان رقابت و زیر فشار قرار دادن نهاد نظارت برای تأیید نامزدهای رقابت‌ساز و نه لزوما کارآمد، متمرکز می‌کنند. 🔸 اما نگارنده در این یادداشت قصد دارد از زاویه‌ای جدید به این موضوع بپردازد. یعنی ببیند، اگر مولفه مشارکت را به عنوان اصل و مبنا قرار دهد، چه تغییراتی در صحنه انتخابات رقم خواهد خورد. 🔸خواهیم دید این تغییر، حتی می‌تواند منجر به کارآمدی بیشتر محور رقابت انتخاباتی شود. می‌توان با مبنا قرار دادن ایده «مشارکت خواهی همگانی»، دلالت های زیر را در صحنه انتخابات متصور دانست. 🔹اول. حرکت در مسیر مشارکت خواهی همگانی، به معنای آن است که گرداننده واقعی صحنه انتخابات مردم خواهند بود. چون انگیزه مشارکت از سوی مردم جاری می‌شود، جریانات سیاسی چاره‌ای جز دنبال کردن این انگیزه‌ها نخواهند داشت.  🔹دوم. با توجه به کاهش قدرت نمایندگی جریانات سیاسی در سال‌های اخیر، این مردم خواهند بود که مرجعیت سیاسی خواهند یافت و  آزادانه‌تر و بی‌واسطه‌تر، مسائل و مشکلات خویش را بیان می‌کنند. رقابت جریانات سیاسی هم بر سر ارائه بهترین راه‌حل‌ها در رفع این مشکلات خواهد بود.  🔹سوم. مشارکت‌خواهی همگانی به معنای تسلط اراده ملی و عمومی بر خواسته‌ها و امیال سیاسی و جناحی است و دست جریانات سیاسی را برای ایجاد فضای رقابت کاذب یا اقدامات تحریک‌آمیز خواهد بست.  🔹چهارم. جریانات سیاسی نیز در ظرف مشارکت‌خواهی همگانی، چاره‌ای به جز معرفی کارآمدترین افراد و نه رقابتی‌ترین یا ستیزه‌جوترین آنها به عرصه انتخابات خواهند داشت.   🔹پنجم. اصل قراردادن مشارکت و جاری شدن اراده عمومی ملت برای رفع مسائل و مشکلات خود، جریانات سیاسی را تابع منطق «برنامه و کارنامه» خواهد کرد، نه تحت فشار قراردادن شورای نگهبان برای تحمیل کاندیداهای فاقد صلاحیت.  🔹ششم. مشارکت‌خواهی همگانی، هم زمینه رقابت سالم را فراهم کرده، هم چالش در سلامت انتخابات را به پایین‌ترین حد ممکن می‌رسد و هم امنیت برگزاری را بالا می برد.  🔹هفتم. ایده مشارکت‌خواهی همگانی، میدان رقابت را برای جناح‌های سیاسی را باز می‌کند، چون میزان مشارکت بالا می‌رود، انگیزه رقابت بیشتر می‌شود و چون خواسته‌های عمومی متکثر و متفاوت است، سلایق مختلف امکان رقابت می‌یابند.  🔹هشتم. مشارکت‌خواهی همگانی، انتخابات را  به مقوله‌ای تحول‌آفرین و افق‌گشا تبدیل می‌کند و فضای تولید گفتارهای یاس‌آلود، دلسردکننده، انسدادآفرین و بن‌بست‌نما، تنگ و محدود می‌کند.   🔹نهم. در نهایت خروجی مشارکت‌خواهی همگانی که همان مشارکت پرشور است، نشانگر انگیزه بالای ملی برای حضور در صحنه‌های مهم است و این انگیزه، قدرت‌ساز بوده و توان رفع مشکلات لاینحل و سخت را به نمایندگان ملت می‌دهد. @jafaraliyan
چکیده ایده «مشارکتِ رقابت‌ساز» ۱.نگاه فعلی جریانات سیاسی آن است که با داغ کردن تنور رقابت، خودبه‌خود میزان مشارکت مردم در انتخابات بالا می‌رود. ۲. آنان بر این اساس بیشتر تمرکز خود را مصروف معرفی نامزدهای رقابت‌گر و نه لزوماً کارآمد می‌کنند. ۳. اما اگر مشارکت را مبنا قرار دهیم و همگان برای تحقق آن تلاش کنند، رقابت تابع مشارکت شده و رقبای انتخاباتی چاره‌ای جز تحقق خواسته‌های عمومی ندارند. ۴.به این ترتیب هم تمایلات سیاسی و جناحی جریانات کمرنگ‌تر شده و هم مسائل واقعی مردم مبنا قرار می‌گیرد.
میدان رقابت چگونه باز می شود؟ ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸"رقابت یعنی جناح های سیاسی برای «شرکت در انتخابات» با هم «مسابقه» بگذارند." پاسخ به سوال یادداشت، در گرو درک صحیح این جمله کلیدی مقام معظم رهبری است. رهبر انقلاب بر مبنای این تعریف، خواهان «میدان باز» رقابت شدند. نگارنده در این یادداشت سعی خواهد کرد، در حد فهم خود، لوازم باز شدن میدان رقابت را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.  🔸لازمه اول. رقابت به معنای مسابقه  برای «شرکت در انتخابات» است. یعنی هر جریان سیاسی باید به سهم خود برای شرکت در انتخابات آگاه باشد. به این معنا که با یک انگیزه، وارد گردونه رقابت شوند. انگیزه‌ای که معمولی نباشد، زیرا برای انگیزه‌های معمولی مسابقه برگزار نمی‌کنند. انگیزه‌ای قوی باید وجود داشته باشد. انگیزه قوی برای حضور در جریانات سیاسی، از  مشاهده و تحلیل میل مردم به مشارکت بالا ناشی می‌شود. آنها با دیدن خواست پرشور مشارکت، انگیزه رقابتی بیشتری پیدا می‌کنند. به این ترتیب لازمه شکل‌گیری مسابقه جناح‌های سیاسی برای شرکت در انتخابات، تشویق مردم برای مشارکت پرشور در آن است. بنابراین آن حضور پرشور یا میل به مشارکت وسیع، عملا میدان را برای مسابقه‌ای پرانگیزه، مهیج و جذاب می‌کند.  🔸لازمه دوم. درک معنای مسابقه، لازمه بعدی پاسخ به این پرسش است. طبیعتا هر مسابقه‌ای از قوانین و اصولی تبعیت می‌کند، قوانینی که شرایط بازیگران را مشخص می‌کند، قوانینی که خطاهای آنان را مشخص کرده است و قوانینی که قاعده و منطق رقابت را معلوم می‌کند. بدون این سه شکل از قوانین، اساساً مسابقه بی‌معنا می‌شود و به چیزهایی دیگر نظیر ستیزش، جنگ، زد و خورد و غیره تبدیل می‌شود. بازیگران هم شرایط را احراز می‌کنند، هم قوانین و قواعد را قبول دارند. بازیگران نمی‌توانند با قواعد مخالفت کنند، یا با قوانین موجود سرناسازگاری داشته باشند. بدون پذیرش قوانین مسابقه بی‌معناست. بنابراین مسابقه یعنی شرکت قانون‌مند در انتخابات است و نه غیرقانونی. میدان برای شرکت قانون‌مند در انتخابات باز است نه شرکت قانون‌ستیز  یا قانون‌گریز.  🔸لازمه سوم. دعوت به مشارکت مردم به عنوان یک وظیفه همگانی، لازمه تحقق رقابت با میدان باز است. یعنی مشارکت ظرف رقابت با میدان باز است و نه برعکس. تا میل به حضور پرشور نباشد، میدان رقابت به معنای واقعی کلمه برای جریانات باز و جذاب نخواهد شد. همانطور که گفته شد، جریانات سیاسی با دیدن فوران انگیزه گ‌های مردم برای مشارکت در انتخابات، بیشتر انگیزه‌مند خواهند شد و چاره‌ای به جز تبعیت از این انگیزه‌ها نخواهند داشت. میدان باز به معنای واقعی در این وضعیت شکل می‌گیرد. چون جریانات سیاسی باید تلاش کنند همه یا بیشتر سلایق و خواست‌های عمومی را نمایندگی کنند. در این جاست که مسابقه برای تبدیل این تقاضاهای متکثر و متنوع به برنامه‌هایی عینی و ملموس شکل خواهد گرفت. برنامه‌هایی واقعی که از عرضه نامزدهای مطرح شده برآید. مردم مدت‌هاست فرق مسئول با عرضه و بی‌عرضه را فهمیده‌اند و می‌دانند چه کسی برای شعار دادن شرکت کرده و چه کسی برای کار کردن.  🔸لازمه چهارم. تخاطب مقام معظم رهبری در جمله "میدان باز باشد" تنها مردم و جناح‌های سیاسی نیستند. مسئولان برگزاری انتخابات از نهادهای نظارتی گرفته تا اجرایی نیز به طور مستقیم، مخاطب این جمله رهبری هستند. مسئولان نظارتی در این تخاطب، امکان حضور تمام سلایق در چارچوب قواعد و قوانین مسابقه را فراهم می‌کنند. آن انگیزه بالای مشارکت و تنوع و تکثر خواست های عمومی، حتما مد نظر مسئولان نهادهای نظارتی قرار می‌گیرد. مسئولان اجرایی نیز تمام موانع حضور بی دردسر و راحت مردم در انتخابات و تبلیغات نامزدها را از سر راه برداشته و برای برگزاری سالم و امن انتخابات بیشترین تلاش ممکن را خواهند کرد.    🔹نکته پایانی آنکه با این مقدمات، بیش و پیش از هر چیز باز شدن میدان رقابت، بستگی به دعوت همگانی برای حضور پر شور در انتخابات دارد، میل به مشارکت بالا ظرف میدان رقابت باز خواهد بود، رقابت باز ظرف برگزاری سالم انتخابات به معنی واقعی کلمه خواهد شد و برگزاری سالم انتخابات، امنیت آن را نیز تضمین می کند. بنابراین این چهار محور باید در طول یکدیگر دیده شود، نه در عرض یکدیگر یا معکوس هم.  @jafaraliyan
(۱) ما کجا، مردم کجا ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸منتظر تاکسی بودم، چند تا تاکسی رد شد، سوارم نکردند، مسیرشان فرق داشت. یک تاکسی از راه دور چراغ زد، نزدیک شد و ایستاد، دیدم صندلی جلو خالی است، خوشحال شدم و سوار شدم. هوا تاریک شده بود و راننده به سختی دیده می‌شد. اما در همان نگاه اول که وراندازش کردم، فهمیدم نباید تا مقصد لام تا کام حرف بزنم. 🔸از هیبتش ترسیدم. گفتم همین که سوار کرده خدا پدرش را بیامرزد. سرش به سقف نزدیک بود، بدنی فربه داشت با صورتی صاف و صوف، طوری که پشه روش بکس و باد می‌کرد. تی‌شرتی تنگ هم پوشیده بود. تو حال و هوای خودم بودم که برق چیزی کوچک، چشمم را گرفت. 🔸جلوتر رفتم دیدم راننده از آینه جلوی ماشین، پلاکی آویزن کرده، بادستم جلو کشیدم، دیدم نام شهیدی روی آن نوشته شده. صندلی عقب مسافری نبود، راننده تا دید این پلاک توجهم را جلب کرده، دست انداخت روی داشبورد و یک سربند مشکی انداخت روی کیفم. 🔸تعجب کردم. گفت می دانید داستان این سربند چیست؟ گفتم بله ایام فاطمیه است. گفت نه، دیروز تشییع جنازه شهدای گمنام بود، رفتم معراج شهدا 5 تا از این سربندهای یا فاطمه گیرم آمد. سربندها دور کفن ها پیچیده شده بود. 🔸ترمز زد تا مسافری دیگر سوار کند، قدری جلوتر دو نفر دیگر را هم سوار کرد تا صندلی عقب پر شود. داشتم پیش خودم می‌گفتم احتمالا پیش مسافرهای دیگر، حرف‌هایش را ادامه نمی‌دهد که دوباره گفت می دانید یمن چند تا ناو اسرائیلی را زده؟ گفتم نه دقیقا، گفت 3 تا ناو. 🔸دوباره پیش خودم گفتم الان است که یکی از مسافران بگوید، پول ما را می‌برند یمن و سوریه و فلسطین، ملت خودمان بدبختند. اما یکی از مسافران شروع کرد تحلیل کردن که بله این طراحی ایران و روسیه بود که با یمن، اسرائیل و آمریکا را زمین بزنند. مسافر وسطی هم تایید می کرد. مسافر دیگر هم سکوت کرده بود. 🔸راننده دوباره از من پرسید می‌دانید که امروز دو شهید دیگر در سیستان و بلوچستان دادیم، گفتم غیر از آن 11 شهید، گفت بله. گفتم نه نمی‌دانستم. من به مقصد رسیدم و مجبور بودم پیاده شوم، اما دوست نداشتم این گفت و گوهای جالب را ترک کنم. 🔸با این حال پیاده شدم، داشتم به این فکر می‌کردم، واقعاً ما کجا، مردم کجا. به این فکر می‌کردم چرا فقط باید مردم را از نزدیک شناخت، چرا نمی‌توان مردم را لای کتاب و دفترها یا پشت قاب گوشی‌ها و تلویزیون‌ها شناخت. چرا نباید به این آسانی مردم را طبقه طبقه کرد یا سیاه و سفید دید. چرا نباید با عینک فرضیات غلط و نظریه های وارداتی در مورد مردم اندیشید. 🔸مردم یعنی همه ما. ما همه با هم مردم شدیم. برای فهم مردم و بهتر بگویم فهم خودمان، باید بی واسطه با مردم مواجه شویم. باید از پیله‌های خودخواسته و فرضیات غلط در آییم و صاف و ساده و شفاف با مردم مواجه شویم... @jafaraliyan
«حرکت» زنانه یا «جنبش» زنانه؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از مهم‌ترین مصادیق صف‌آرایی تبیینی مقابل دشمن در موضوع زن، تلاش برای ادبیات‌سازی و مفهوم‌پردازی در خصوص حرکت زنان بعد از وقوع انقلاب اسلامی است. 🔸 پرپیداست بعد از وقوع انقلاب اسلامی تغییری شگرف در وضعیت و موقعیت زنان ایجاد شد. علاوه بر امکان نقش آفرینی غیرقابل مقایسه، منزلت، جایگاه و شان زنان دچار تحول و تغییر اساسی شد. 🔸گزارش و روایت این تغییر وضعیت، نیاز به نوعی ادبیات‌سازی و مفهوم‌پردازی دارد. علی الاصول زنان بعد از انقلاب اسلامی با تاریخی جدید روبه رو شدند که تا قبل از آن کمتر تجربه کرده بودند. 🔸می‌توان گفت جریان روشنفکری، به شکلی پیشدستانه ابتکار چنین روایت‌سازی را از انتهای دهه شصت در قالب تحمیل گفتار فمینیستی، به دست گرفت. آنها واقعیت حرکت زنان را با خوانشی انحرافی، آهسته آهسته دچار دگردیسی معنایی کردند و رنگ و بوی دیگر بخشیدند. 🔸با برآمدن دولت اصلاحات، از آن واقعیت با عنوان «جنبش زنان» یاد شد. این ادبیات به شکلی توسط طیف جامعه‌شناسان غرب‌خوانده، تداوم یافت و رنگ و لعابی سیاسی پیدا کرد. مهم‌ترین پیامد این خوانش غیرواقعی، انحراف مطالبات زنان از خواسته‌های واقعی به خواسته‌هایی سیاسی و جناحی بود که اصلاحات نمایندگی می‌کرد. 🔸 ایده‌پردازان جبهه اصلاحات، با چنین روایت‌پردازی‌ها و تئوری‌سازی‌هایی، موفق شده بودند بسیاری از تغییرات اجتماعی و حرکات گروه‌های غیرسیاسی را مصادره کرده و به نام خود سند بزنند. ادبیات مورد استفاده قرار گرفته روشنفکران و جامعه‌شناسان، کاملا وارداتی و غیراصیل بود. 🔸 در مقابل تلاش‌های این جریانات سیاسی، اما زنان در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی مسیری متفاوت را طی کردند که به بیان مقام معظم رهبری، آنان را در موضع تهاجم و مطالبه‌گر نسبت به وضعیت زنان در کشورهای غربی قرار داد. 🔸برخلاف ایده‌های جنبشی که بیشتر مطالبات محدود و مقطعی زنان را دنبال می‌کرد، شاهد حرکتی مستمر، بی‌وقفه، روبه‌جلو و رشدیابنده‌ای‌ بودیم که برای حرکت، منتظر گروه‌های سیاسی یا نهادهای مدنی نمی‌ماند. این واقعیت وجود داشت و اتفاقا از شدت واقعی بودن، دیده نمی‌شد. 🔸«حرکت زنانه» شاید برساختی مناسب برای روایت‌پردازی و تئوری‌سازی برای آن باشد. این حرکت دارای جلوه‌ها و ویژگی‌های مختلفی بود که نیاز به تحلیل و تبیین را دوچندان می‌کرد. رخداد انقلاب اسلامی هم جلوه‌ای یکتا از این حرکت بود و هم نقطه عطفی برای واقعیت‌‌یابی و عینی شدن آن. 🔸مراحل این حرکت را می‌توان به این ترتیب صورت‌بندی کرد: ▫️حرکت قلبی: به معنای انقلابی درونی در زن، که به او حس خوداحترامی و عزت نفس بخشید. ▫️حرکت ذهنی: به معنای حرکت از آگاهی تنانه به آگاهی زنانه که بعد از آن تغییر درونی، طالب تکریم و تعظیم اجتماعی شد. ▫️حرکت عملی: به معنای تحقق و تعقیب آن انگیزه درونی و اراده عقلانی در صحنه میدان و واقعیت که هم به رخداد انقلاب انجامید و هم راهنمای آن حرکت بعد از انقلاب شد. 🔸با این توضیحات وقتی از تغییر وضعیت زنان بعد از انقلاب صحبت می‌کنیم، باید تمام ساحات زندگی او را مدنظر قرار دهیم. نه تنها یک یا دو عرصه خاص. توضیح تغییر وضعیت زنان پس از انقلاب با انگاره‌های جنبشی، جامعیت و مانعیت کافی برخوردار نیست. 🔸این تحلیل‌ها اولا همه جامعه زنان را پوشش نمی‌دهد، ثانیاً شاخص‌هایی را برای زنان پیشرو قائل می‌شود که متناقض با منطق «حرکت زنانه» پس از انقلاب اسلامی است. به همین دلیل مطالبات آنان را کانالیزه، محدود و منحرف می‌کند. 🔸حرکت زنانه، همه کنش‌های اراده‌مند عقلانی او در تمام زمینه‌ها و محیط‌ها در نظر می‌گیرد. شاخص‌های آن کیفی است، احساس رشد می‌دهد، در تربیت نسل و استحکام ساخت درونی جامعه خود را نمایان می‌سازد. خانه‌داری را عقب‌ماندگی معنا نمی‌کند، حضور اجتماعی را جهت‌دار می‌کند و در یک کلام به هویت زنانه معنا می‌دهد ... @jafaraliyan
سندروم تاکسی پهلوی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی  🔸همه ما کم و بیش با تجربه گفت‌وگوهای درون تاکسی، مواجه شده‌ایم. معمولا رانندگان تاکسی به دلیل برخورد و تعامل با انواع و اقسام مسافرین و مشاهده رفتارهای متنوع آنان، با اولین نگاه به درکی متوسط از مسافر تازه سوار شده، می‌رسند و سر بحث را باز می‌کنند. 🔸در همین زمینه برخی از تاکسی‌رانان باسابقه هستند که دچار انجماد حیرت یا سندروم تاکسی پهلوی شده‌اند. از گذشته‌ای با شکوه می‌گویند که در دوران پهلوی مانده است و هیچ‌گاه به آن نمی‌رسیم. با لذت از مدل‌ ماشین‌های آمریکایی درون خیابان‌ها حرف می‌زنند، تا آبمیوه‌فروشی خیابان مجاور. 🔸حتی از پمپ‌های بنزین دستی نیز با حسرت یاد می‌کنند و رنج و مشقت‌های احتمالی آن دوران را نیز شیرین می‌خوانند. اسم این پدیده را نگارنده، انجماد حیرت یا سندروم تاکسی پهلوی، گذاشته است. حیرت از ورود اولین‌ها به خیابان‌های شهر و انجماد آن تا لحظه حال. 🔸در علوم شناختی نیز خطایی به نام دوام‌نگری وجود دارد که در آن ذهن تنها نمونه موفق یک پروسه پیشرفت را در نظر می‌گیرد و در داوری موقعیت حال، دچار اشتباه می‌شود. البته این خطا گویای همه آن چیزی که ما تجربه کرده‌ایم نیست و ممکن است ما را به اشتباه بیندازد. 🔸در انجماد حیرت همه آنچه در یک تجربه شخصی تاریخی وجود داشته، مثبت ارزیابی می‌شود و مانند پتک به سر وضعیت زمان حال می‌خورد. در واقع تبدیل به ابزاری برای نفی و انکار همه آن چیزی که الان در آن قرار داریم می‌شود. اسم‌های قدیم خیابان‌ها را نام می‌برد و به آن بهانه انگشت گزیده و می‌گوید چه اشتباهی کردیم، داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم، خوشی زده بود زیر دلمان و از این حرف‌ها. 🔸نکته مهم  آن است که این حرف‌ها درون همین دسته از تاکسی‌رانان باقی نمی‌نماند و تا حدی در ذهن برخی مسافرین رسوب می‌کند. پدیده انجماد حیرت مانع درک پیشرفت‌های زمان حال است. در میان کسانی که حیرت گذشته‌شان را حفظ کرده‌اند و حسرت می‌خوردند، تاثیر بخت و اقبال در موفقیت و پیشرفت مهم‌تر از حرکت و تلاش تلقی می‌شود. 🔸رکود و تقدیرگرایی عادت مخرب این خطای تحلیلی است. ناامیدی و یاس از آینده نیز اثر بد بعدی است. سندروم تاکسی پهلوی، همزمان هم موجب توقف و انجماد در فهم تحولات بیرونی می‌شود و هم مانع انگیزه و اراده درونی برای حرکت و رشد می‌شود. هم نمی‌گذارد تغییرات مثبت بعد از انقلاب دیده شود، هم نمی‌گذارد معایب و کاستی‌ها به خوبی و منصفانه درک شود. 🔸در این خصوص نیاز به ادبیات‌سازی منطقی پیرامون «آنچه بوده‌ایم» داریم. با در نظر گرفتن سندروم تاکسی پهلوی، باید پیام‌های خود را مناسب شکستن این ذهنیت‌های غلط رسوب کرده، تنظیم کرد. مثلا بگوییم «فورد و پنتیاک و بنز بود، اما برای همه نبود» یا اگر اینها بود، جاده درست درمان نبود و... 🔸در پایان باید گفت، سندروم تاکسی پهلوی، نوعی تحقیر خودخواسته است. ادبیات‌سازی منطقی تنها می‌تواند از آثار منفی این خودتحقیری و سرایت آن به ذهنیت‌های دیگر بکاهد، اما درمان این سندروم خود حکایتی دیگر دارد و نسخه‌ای پیچیده‌تر می‌خواهد... @jafaraliyan
آمریکا؛ دشمن ملت و کشور ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸رخداد شهادت حاج قاسم با مباشرت مستقیم آمریکا، مهم‌ترین نشانه و سند دشمنی ذاتی این کشور، با مردم و تمامیت ارضی کشورمان بود. حاج قاسم هم قهرمان واقعی مردم بود و هم نگهبان واقعی مرزهای کشور. 🔸البته این آمریکا نبود که با یک تیر چند نشان زد، بلکه در عوض این شهادت حاج قاسم بود که نشان داد، آمریکا هم «دشمن ملت» است هم «دشمن کشور». این تجربه تاریخی چیزی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد. 🔸 برای هر ملتی یکی از بزرگترین گرفتاری‌ها، تشخیص دوست از دشمن است. اینکه به قول امام(ره) بداند و بلکه به چشم خود ببیند چرا ریشه همه گرفتاری‌‌های ما در همین عدم تشخیص است. 🔸اینکه بداند آمریکا دشمن است، چون دشمنی می‌کند، چون ما را دشمن خود می‌داند، حتی اگر ما او را دشمن ندانیم و مانند دوره حسن روحانی به او خوش‌بین باشیم و دست دوستی به سمتش دراز کنیم. 🔸دست بر قضا شهادت حاج قاسم در همان دوره رخ داد. همان دوره‌ای که فکر می‌کردیم می‌شود دشمنی آمریکا را نادیده گرفت، اما او نشان داد هیچ وقت دست از دشمنی با ما بر نمی‌دارد. @jafaraliyan
📝 بسم الله الرّحمن الرّحیم دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران،‌ بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند. 🔹ملت ایران عزادار شد و خانواده‌های زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارت‌زا که آنان را به این گمراهی کشانده‌اند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله. 🔹اینجانب در عزای خانواده‌های مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ 💻 Farsi.Khamenei.ir