eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
349 دنبال‌کننده
289 عکس
9 ویدیو
5 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
تکنیک‌های رسانه‌های بیگانه در ساختن مفاهیم میدانی ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸اول. کلان تئوری: تبدیل امر مفهوم به امر محسوس. در هر موقعیت بشری با سه عنصر سر و کار داریم: «انسان»، «جهان»، «فهم یا تفسیر انسان از جهان». این فهم یا تفسیر همواره به ابزاری برای تحقق خود نیازمند است. به مدد این ابزار، جهان به مثابه نوعی عرصه عمل و اثرپذیری دیده می‌شود. 🔹به دو شکل می‌توان این جهان یا واقعیت را خوانش کرد: شکل اول خوانش کل‌نگرانه از جهان است که لازمه آن عبور از پوسته ظاهری واقعیت و درک هستی در کلیت آن است. شکل دوم خوانش به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی است. 🔹بنابراین ما در شکل اول جهان را فهم می کنیم، در شکل دوم جهان را حس می کنیم. برای اینکه فهم و حسی که ما از جهان داریم به دیگران منتقل کنیم، بهترین ابزار چیست؟ الف. تصویر. ب.نام‌گذاری 🔸دوم. تصویری کردن واقعیت: یعنی کاری می‌کند که مخاطب بجای درک بی‌واسطه، مستقیم و بدن‌مند واقعیت، آن را به مدد و واسطه تصاویر باور کند. تکنیک تصویری کردن واقعیت چیست؟ قاب‌بندی. 🔹از طریق قاب بندی است که رسانه بیگانه، موفق می‌شود، پیوندی منطقی بین رویدادهای تصویری شده از واقعیت ایجاد کند. تکنیک دیگر چیست؟ شلیک یا شوتینگ از طریق دوربین. 🔹 زمانی که عرصه جنگ از میدان واقعیت به میدان بازنمایی و تصویر منتقل شد، سلاح مبارزه از فشنگ و اسلحه به شوتینگ دوربین تغییر می‌کند. دوربین یک صحنه را شکار می‌کند. صحنه‌ای که از قبل هدف گرفته است. 🔹یعنی جزئی از واقعیت را به نحوی بازنمایی می‌کند، که میل و هیجان مخاطب را برانگیزاند. شکار دوربین، تفاوتی با شلیک گلوله ندارد. هر دو زخم ایجاد می‌کند، زخم گلوله منجر به جرح و کشتن یک نفر می شود، اما شکار دوربین منجر به جرح و کشته شدن انصاف عمومی و واقعیت می‌شود. 🔹تکنیک شلیک هر تصویری را شکار نمی‌کند، برای همراه‌سازی مخاطب، میل جنسی او را نیز به هیجان می‌آورد. بنابراین در تکنیک شلیک یا صحنه‌ای شکار می‌شود که انصاف عمومی را خدشه‌دار کند، یا صحنه‌ای خاص از کشف بدن یک زن یا دختر در برابر دیگران شکار می‌شود. ثمره تکنیک شلیک، تولید خشم در مخاطب و خشونت بیشتر در عناصر میدانی است. 🔸سوم. تولید رمز جدید: ابتکار در شیوه‌های تصویری‌سازی واقعیت، رسانه بیگانه را معطوف به استفاده از تکنیک‌های جدید نیز می‌کند. نفرین تصاویر و بازنمایی ابتدا گریبان تصویرساز را می‌گیرد. دیگری چیزی برای جذب و جلب توجه وجود ندارد. چون وجدان عمومی به تصاویر قبلی عادت کرده و کمتر در او هیجان می‌سازد. باید چاره‌ای دیگر کرد. 🔹 در اینجا تکنیک تولید رمز وسط می‌آید. اگر واقعیت فعلی رمزگشایی شده، چشم مخاطب به این بازنمایی‌ها عادت کرده، نیاز به رمزسازی جدید وجود دارد. ابتدا باید در سطح مفهومی تفسیر جدیدتری از رابطه انسان ایرانی با جهان ارائه کرد و سپس در سطح محسوس به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی را روایت کنند. 🔹 سوال اساسی این است. چه چیزی جدید و غریب است؟ پاسخ بسیار روانکاوانه است. باید امر غریب را کشف کنند. امر غریب چیست؟ به یادآوردن چیزی آشنا در موقعیتی غافل‌گیر کننده. فرد باید نسبت به آن حسی عجیب و غریب داشته باشد. حسی که نه ترس است و نه اضطراب. چیزی است که یا باید از آن فرار کند یا آن را انکار و نفی کند. 🔹محصول این کندوکاو چیست؟ پیدا کردن تروما یا زخم‌های قدیمی. زخم‌هایی آشنا. رسانه بیگانه روی آن زخم‌ها را فشار می‌دهد. تصویرسازی از شلیک‌های قبلی. زخمهایی که ایجاد شده را باید دوباره عفونی کرد. سالگردها معنا پیدا می‌کند. نه فقط با یادکرد آنها، بلکه با تصویری کردن، یا شلیک روی زخم قبلی. 🔹دادن تصاویر جدید در مورد واقعه یکی از اقدامات محتمل است و شلیک‌های جدید حول زخم قبلی ادامه می‌یابد. شلیک به مقوله جنسیت، قومیت. تصویرسازی از مساله جدیدی به نام تجاوز و استفاده از استعاره تجاوزجنسی برای تعمیم ظلم به کل سیستم. ادامه👇👇
🔸چهارم. فرآیند نام‌گذاری یا سازوکار نام‌گذاری: تولید گفتارهای تهی روی استنادات غیرواقعی و جا زدن آن به عنوان مطالبه عمومی سازوکار کلی فرآیند نام‌گذاری است. به صورت نرمال برای تبدیل یک تقاضا -یا درخواست جزئی پاسخ داده نشده از سوی سیستم- به یک مطالبه جمعی، شکل‌گیری زنجیره هم‌ارزی لازم است. 🔹یعنی اگر خواسته من کشاورز، یا من صنعتگر، یا من معلم، یا من استاد دانشگاه با پاسخ کاملی از سوی سیستم مواجه نشد و خروجی این درخواست و پاسخ رضایت نبود، خواسته‌های جزئی و متفاوت ما وقتی تبدیل به مطالبه جمعی می‌شود که بتواند توسط یک گفتار یا شعار نمایندگی شود. 🔹 گفتاری که بین هیچ کدام از تقاضاها تقدم و تاخر لحاظ نمی‌کند. یعنی همه را هم ارزش می‌داند. حتی در خصوص خواسته‌های صنفی هم نیاز به شکل‌گیری زنجیره هم‌ارزی وجود دارد. چون به عدد شاغلین یک صنف، تقاضاهای متفاوت وجود دارد. 🔹بنابراین یک صنف می‌تواند به صورت نرمال به یک شعار ارگانیک رسیده و با کسب مجوز اقدام به طرح مطالبه خود کند. یعنی صدایش را به گوش مسئولین برساند و بگوید سیاست‌های اعمال شده قبلی نتوانسته رضایت جمعی ما را جلب کند. 🔹در برابر این سازوکار ارگانیک و نرمال، یک سازوکار تحمیلی وجود دارد که بر اساس واقعیت تصویری شده، بدنبال تولید مطالبه‌ای غیرواقعی است. منتها چون از تکنیک‌های گفته شده بهره می‌برد، تا حدودی در ایجاد انحراف در مسیر خواسته‌های عمومی موفق می‌شود. 🔹مثلا همین شعار «زن، زندگی، آزادی» یکی از گفتارهای تهی است که بجای مطالبات واقعی زنان جا زده شده است. زنان بعد از انقلاب، شاهد یک تغییر اساسی حتی جزئی.ترین امور روزمره شان بوده‌اند. مطالبه واقعی جامعه زنان، می‌توانست روی حوزه‌های واقعی این قشر، مثلا درخواست برای رفع تبعیض در استخدام هیئت علمی دانشگاه‌ها، یا درخواست برای رسیدن به پست‌های کلان تر مدیریتی در کشور، یا ایجاد کمپین برای تغییر شرایط زندگی زنان بی‌سرپرست یا بدسرپرست باشد. 🔹 پیامدهای آن گفتار تهی، اکنون، مطالبات واقعی جامعه زنان را نادیده گرفته و آن را تنها در یک چیز ملموس جزئی مانند حجاب خلاصه کرده است. گفتاری واقعی است که سهم زنان را در نقش آفرینی سرزمینی و تولید سیاست قوی‌تر کند. 🔹گفتاری که پتانسیل نیمه فعال زنان را برای غلبه بر مشکلات جاری فعال کند. گفتاری که تولید امید کند نه یاس و ناراحتی و رد و طرد. گفتاری که در پی ساختن باشد، نه تخریب و خشونت و... mshrgh.ir/1523548 http://fna.ir/3eq2xq
طعم شیرین نظم! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در ادبیات دینی و گفتار عرفی ما مطرح است که «سلامتی» و «امنیت» از آن دست نعمات و دستاوردهای بدیهی شده‌ای است که قدرش آن‌چنان شناخته نمی‌شود. مگر وقتی که ناامنی ایجاد شود یا خدای ناخواسته سلامتی‌مان را از دست بدهیم. 🔸به نظر می‌آید می‌توان علاوه بر این دو نعمت که در حالت عادی برای ما مجهول است، نعمتی دیگر را نیز افزود که در طول یکسال اخیر قدرش بیشتر شناخته شد.‌ آن نعمت یا عنصر بدیهی شده «نظم» است. از یک نگاه می‌توان، حتی نظم را پیش‌نیاز امنیت دانست. 🔸معنای نظم وقتی بیشتر برای ما روشن شد که گوشه‌هایی از تجربه بی‌نظمی را در سال گذشته از سر گذراندیم. این اتفاق هنگامی رخ داد که ارج و قرب بچه‌های فداکار نیروی‌انتظامی و پلیس، نزد برخی اذهان مورد خدشه قرار گرفت. 🔸یعنی قوای حافظ نظم در خیابان، هم در تیررس برخی نگاه‌های بغض‌آلود قرار گرفتند و هم در مقابل بی‌نظمی آشوبگران. به این‌ ترتیب در کوران اغتشاشات، بچه‌های ارزشمند فراجا را، نوعی حس تنهایی اذیت می‌کرد. آنها از سکوت خواص در عدم حمایت از خود نیز رنجیده بودند. 🔸با اینکه پلیس حافظ نظم بود، اما در شرایط غبارآلود آشوب، برای جداشدن صف معترضین از آشوبگران، تا پای جان صبر کرد. مردم کم کم قدر این نظم بدیهی شده را فهمیدند. مردم متوجه شدند اگر بی نظمی بر خیابان مسلط شود و تشخیص دوست از دشمن ممکن نباشد، کاری هم از دست پلیس ساخته نیست. 🔸صف معترضین کم‌کم از آشوبگران جدا شد و مردم خواهان اقتدار پلیس برای تثبیت نظم بیشتر شدند. مطالبه اقتدار عمومی شد و حتی در موضوع بی‌حجابی شدت یافت. مردم در مسأله بی‌حجابی، پیامدهای کم اثر شدن یا ابی‌اثر شدن نقش پلیس را دیدند. 🔸حالا یکسال از اغتشاشات گذشته، مردم قدر بچه‌های ارزشمند و جوانان فداکار نیروی انتظامی را روز به روز بیشتر فهمیده‌اند. هفته‌ای و بلکه روزی نیست که خبر شهادت بچه‌های فراجا شنیده نشود.‌ این روزها همین بچه‌ها برای حفظ و ارتقای نظم،‌‌ در ایام‌‌ سالگرد اغتشاشات، روز و شب در حال پاسداری از شهر و میهن هستند. 🔸منتها حالا همه چیز فرق کرده، دیگر نه خبری از آن نگاه‌های بغض‌آلود است، نه آشوبگری جرأت به میدان آمدن دارد. گزارشات بچه‌های نیروانتظامی حکایت از حمایت و تقدیر و تشکر مردم دارد. آنها هم در میادین اصلی شهر، به لطف شروع ایام ربیع، گاهی بین مردم شربت و شیرینی پخش می‌کنند. مردم در حال چشیدن طعم شیرین نظم و امنیت هستند.‌ @jafaraliyan mshrgh.ir/1529152
برای شهید یاسر شجاعیان 🔸از یاسرشجاعیان چیز زیادی نمی‌دانم. منظورم همین بسیجی ساده‌ای است که چند روز پیش جانش را فدای امنیت مردم شهرش کرد. از او تنها یک تصویر با لباس تاکتیکی بسیج، ویدئویی کوتاه از خانه ساده و کوچکش و تصاویری از مادر و دختر هفت ساله‌اش، دیده‌ام. 🔸اما همین چند صحنه کوتاه، برای تصویر کردن زندگی او کافی است. شهید زندگی آن‌چنانی نداشت، اما همه زندگی مادر و دخترش بود. زندگی او ساده بود، آنقدر ساده که با چند جمله جمع می‌شد. چون نه پذیرایی جدا، نه آشپزخانه جدا و نه اتاق خواب جدا داشت. همه‌اش یکجا جمع بود. 🔸این خانه همه وجودش (آشپزخانه،پذیرایی،خواب) را در یک چاردیواری، جمع کرده بود. آنقدر جمع و جور که با یک ویدیوی ۹ثانیه‌ای تمام زیر و زبرش را نشان می‌داد. خانه ساده بود، اما هر سه آنان را تنگ بغل گرفته بود. حکایت این خانه معلوم بود. دختر منتظر بابا، مادر منتظر پسر. 🔸درست مانند همان لحظه که خبرش را برای مادر و دختر بردند. دختر هفت سال دارد، نمی‌داند چگونه باید سوگوار پدر باشد، مادربزرگ اما می‌داند و نمی‌خواهد به روی خودش بیاورد. آخر او دیگر همه زندگی دختر است. حالا بابای دختر و پسر آن مادر شهید شده است. پسر چشم تنش بسته شد، اما چشم جانش را باز کرد. او مادر را بهتر می‌بیند، دخترش را هم بیشتر... @jafaraliyan
ردِ پای چپ‌ها در حوادث پاییز ۱۴۰۱ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸چگونه چپ‌های ایرانی به کارگران اعتراض طبقه سرمایه‌دار تبدیل شدند؟ برای فهم آشوب‌های ۱۴۰۱، باید گروه‌های فعال در آشوب را بازشناسی کرد و به ادعایشان توجه ویژه نمود. یکی از گروه های فعال در آشوب‌های ۱۴۰۱ چپ‌ها بودند. چپ ها هم در خیابان و هم در شبکه‌های اجتماعی حضور چشمگیری داشتند و به عنوان نیروهای اصلی آشوب به وضوح قابل مشاهده بود. 🔸 سوال اینجاست که چپ‌ها که مطابق همیشه باید خاستگاه اعتراضاتشان اقتصادی می‌بود نه فرهنگی، چطور سر از مطالبات فرهنگی و مطالبه کشف حجاب درآوردند؟ همیشه عدالتخواهی و مطالبات طبقه کارگر و فقرا مسئله چپ‌ها بود اما این بار به آشوبی با خاستگاه فرهنگی پیوستند. به آشوبی که مطالبه‌گرانش از طبقه متوسط و ثروتمند جامعه بودند که برای زندگی بورژوازی خود خواهان عدم مداخله دولت در نوع پوشش خود بودند؟ 🔸در آشوب‌ ۱۴۰۱ چپ‌ها در مقیاس داخلی تبدیل به کارگران اعتراضِ مطالبات فرهنگی طبقه بورژوا شدند و در مقیاس جهانی تبدیل به کارگران اعتراضِ مطالبات سرمایه‌داری جهانی از جمهوری اسلامی شدند؟ چگونه این اتفاق افتاد؟ 🔸پاسخ را باید در رویکردهای چپ نو یافت. آنتونیو نگری، مارکسیستی است که با قرائت نو اسپینوزایی تلاش می‌کند صورتبندی جدیدی ارائه دهد تا شاید چپ‌های همیشه شکست خورده‌ی تاریخ را به حرکت وادارد. او به همراه مایکل هارت، کتاب اسمبلی را به نگارش درآورد که به فارسی هم ترجمه شده است. کتاب به اعتراضات پست مدرن نظر دارد و آنها را صورتبندی می‌کند. اتفاقات سال ۱۴۰۱ را با این کتاب می‌توان توضیح داد. 🔸این کتاب به ما می‌گوید که باید از «ایده»ها عبور کرد و به میل رسید. بدان معنا که باید امیال را جایگزین ایدئولوژی‌ها نمود. دیگر ایدئولوژی‌ها حرکت‌آفرین نیستند بلکه این بار باید امیال آدمی بنیاد حرکت‌های جمعی و اعتراضی قرار گیرد. این کتاب به ما می‌گوید دیگر باید از ذهن و فکر عبور کرد و به «تن» توجه داشت. باید وضعیت را تنانه تحلیل کرد. 🔸چپ‌های نو با گذر از فکر و ایدئولوژی به تن و امیال تن رهنمون شده تا شاید افق‌گشایی کنند و سرمایه‌داری را مغلوب نمایند. چه عجیب است که از منظر نگری و دیگرانی، برجسته‌کردن پرداختن بشر به امیال تنانه، راه فرض شده است. امیالی که تا دیروز به مثابه ابزار سرمایه‌داری برای پیشبرد سیاست کنترل اجتماعی به کار گرفته می‌شد! شاید نگری و دوستانش، تله‌ی سرمایه‌داری برای چپ‌ها باشند که آنها را به چنین سرابی کشانده است. @jafaraliyan 🔹این یادداشت در صفحه اینستاگرامی گفتاران (goftaran@)، منتشر شده است. https://www.instagram.com/p/CxbOjjzI7pO/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
کدام فوتبال؛ کدام رونالدو!؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی (چرا نباید در ماجرای رونالدو جامعه ایرانی را تحقیر کرد؟) 🔸اول. چه بخواهیم، چه نخواهیم فوتبال به بخشی از سرگذشت روزانه ما تبدیل شده است. این موضوع حتی برای آنانکه هضم در فرهنگ طرفداری و هواداری تیم‌های فوتبالی نشده‌اند، قابل چشم‌پوشی نیست. فوتبال از آن دست چیزهایی است که به راحتی وارد گفتار روزمره ما شده و عملا ندانستن و بیگانه بودن برخی افراد نسبت به این موضوع، چه بسا به قیمت حذف آنها در گفتارهای روزانه تمام شود. این روزها افراد معدودی هستند که حاضرند بپذیرند در این گفتگوهای داغ دوستانه، تبدیل به نظاره‌گری عادی و بی‌سخن شوند. برای بسیاری از خانواده‌ها حتی قرمز یا آبی شدن فرزندان یکی از سرگرمی‌های شیرین پدر و مادرها بوده است. به هر حال فوتبال سرنوشتی سوا از ورزش‌های دیگر پیدا کرده است. همزمان که بچه‌ها قد می‌کشند، اطلاعات فوتبالی آنها نیز رشد می‌کند. حتی گرایش و میل آنها شدیدتر هم می‌شود. برای بسیاری از نوجوانان فوتبال، انگیزه‌ای برای خروج از منازل و رفتن به باشگاه‌های ورزشی می‌شود. 🔸دوم. برای کودکان و نوجوانانی که سبقت جستن در اطلاعات فوتبالی مزیت محسوب می‌شود، فوتبال تنها یک ورزش برای تندرستی محسوب نمی‌شود. کودکان و نوجوانان ما با فوتبال زندگی می‌کنند. با فوتبال خود را ارائه می‌دهند. در فوتبال خود را جای بازیکنان بزرگ قرار می‌دهند. در فوتبال خود را گزارش می‌کنند. علاقه به بازی و گزارش کردن آن در کودکان و نوجوانان، ریشه در بروز خویشتن یا بازنمایی خویش دارد. فوتبال به او هویت می‌دهد. نوجوان از طریق وارد شدن در جلد ستارگان بزرگ، خود را تعریف می‌کند. یعنی می‌خواهد بگوید، من هم رونالدو هستم یا من هم مسی هستم. یعنی عنصری مهم هستم، غیرقابل نادیده‌گرفتن، بدرد تیم خوردن و حتی غبطه خوردن دیگر اعضای تیم. می‌خواهد بگوید و به جایی برسد که سر یارکشی او، دعوا باشد. 🔸سوم. علاقه به ستاره‌ها، یا با ستاره‌ها خود را تعریف کردن، تنها محدود به خودگزارش‌گری نمی‌شود. نوجوان با فوتبال خود حریف می‌طلبد، رقابت می‌کند. ستارگان سوژه رجزخوانی او می‌شود. برای نوجوانان، چیزی که هم با آن خود را معرفی کنند و هم با آن حس رقابت جویی‌شان را پاسخ گویند، تبدیل به سوژه دائمی حرف زدن و گفتن می‌شود. به هم می‌گویند: «دیشب بازی رئال را دیدی، یا بازی بارسا را دیدی». چه سوژه‌ای بهتر از این که حرکات ستارگان محبوب‌شان در بازی شب گذشته را بازگو کنند. فوتبال این چنین به فضای گفتار روزانه ما وارد شده و می‌شود. فوتبال یک چیز معمولی نیست که راحت بتوان تحلیلش کرد. در این بگو مگوها و کری‌خوانی‌ها، ستارگان هم دیگر بازیکنان معمولی فوتبال نیست. بزرگ می‌شوند، بزرگ و بزرگ‌تر. بزرگ‌تر از چیزی که اول بوده. حالا همان ستاره می‌شود، نشانه قدرت و غلبه. اگر ستاره من گل بزند، گویی من گل زده‌ام و با این کار، کل دوست مقابل خودم را می خوابانم. 🔸چهارم. حالا یکی از همین ستارگان به ایران آمد و رفت. برای نوجوانان و جوانانی که این چنین با فوتبال بزرگ شده‌اند و با ستاره محبوبشان از پشت قاب تلویزیون ارتباط داشته‌اند، یک فرصت استثنایی بوجود آمده است. یک امکان واقعی بوجود آمده است. نوجوان می‌داند، که برای دیدن رونالدو تنها یک روز و یک شب زمان دارد. دیدن رونالدو برای او یک تجربه ناب تکرار نشدنی است. چیزی است که می‌تواند مایه مباهات او باشد. چیزی که می‌تواند دوباره خودش را با آن توضیح دهد. رونالدو شاید چیزی حدود 40 ساعت در ایران باشد، و نوجوان این را می‌داند. اهمیت دیدن رونالدو به همین فرصت کم و کوتاه و سخت دست یافتن است. رونالدو برای او همه چیز نیست، او با ندیدن رونالدو چیزی را از دست نمی‌دهد، اما با دیدنش چیزی را بدست می‌آورد که می‌تواند عمری از آن حرف بزند. 🔸پنجم. از این نظر تلاش برای دیدن رونالدو، چیزی هم‌پایه از دست دادن نیست، نوجوان نمی‌خواهد کم شود. او بدنبال بهتر شدن است. قضاوت در مورد چنین استقبالی و چنین شوری، چیزی در مورد ماهیت جامعه به ما نمی‌گوید. این تصاویر نشانه تخلیه هیجان نوجوان نیست. او نیامده تا هیجانش، میل به تحرکش تخلیه شود. او آمده چیزی از رونالدو به سوغات بگیرد. حتی اگر موفق نشود با او مواجه شود، نمی‌خواهد این شانس را از دست بدهد. هیجان نوجوان برای دیدن رونالدو طبیعی است. همه جایی است. چیزی که طبیعی نیست، هیجان استقبال برخی مسئولان تیم میزبان است. چیزی که طبیعی نیست، دادن سوغاتی گران قیمت به رونالدو است. چیزی که طبیعی نیست، گزارش لحظه به لحظه یک رسانه ورزشی از حضور رونالدو در ایران است. اینها را باید بهتر دید، بیشتر دید ... @jafaraliyan mshrgh.ir/1529601
سنت حسنه «چله اشک» در دامغان ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از سنت‌های زیبا و الگوساز موسم عزاداری آقا اباعبدالله(ع) در شهرستان دامغان، اقامه مجلس عزای چهل روزه به همت جمعی از مردم و هیئتی‌های پای کار با عنوان «چله اشک» و ماتم است. 🔸چله اشک، در میانه ایام محرم و صفر برگزار می‌شود. مردم در این سنت حسنه، تصمیم می‌گیرند با کاروان اسرای دشت کربلا همگام و همقدم شوند و عزادار واقعی مصائب خاندان اهل بیت(ع) در شام بلا و بازگشت به صحرای نینوا باشند. 🔸چله اشک بستر چنین تجربه وجودی را فراهم می‌کند. روضه رکن جدایی‌ناپذیر این سنت حسنه است. روضه‌ای که قرار نیست تنها گریه بگیرد، می‌خواهد نوعی آگاهی حسینی ایجاد کند. این آگاهی که همه راه‌ها از حسین(ع) در عاشورا شروع می‌شود و به حسین(ع) در اربعین ختم می‌شود. 🔸بعد از اربعین و تجربه آن سفر و پیاده‌روی سخت، تازه عزادار تن و جانش مستعد تجربه حلم حسنی(ع)، می‌شود. اربعین تحمل سختی‌کشیدن و صبر را در عزادار بالا می‌برد. روضه‌ها و مجالس ادامه می‌یابد تا به شهادت امام حسن(ع) و رحلت (شهادت) حضرت رسول(ص) برسد. 🔸دامغانیها‌ به ۲۸ صفر، «چهل و هشتم» می‌گویند. یعنی چهل و هشت روز بعد از عاشورا. عدد چهل و عدد هشت در ادبیات دینی ما معنادار است. گمان می‌کنم، عزادار در چهل و هشتم، می‌خواهد محصول عزای دوماهه خود را درو کند. جنس اشک و ماتم این روز، متفاوت است. 🔸عزادار اکنون با حلم حسنی(ع)، در جست‌وجوی مقام رضا است. برای او پرسش این است که آیا توانسته رضای الهی را در این عزاداری دو ماهه حاصل کند. چه پرمعناست که پایان صفر مزین به نام امام هشتم ما، یعنی حضرت رضا(ع) است. 🔸در چله اشک عزادار فلسفه حرکت حسینی (ع) را با وجود خود تجربه می‌کند. سر حرکت حسینی(ع)، تلاش و جهاد تا پای جان در راه رضای الهی است که جز با صبر و بردباری حاصل نمی‌شود. هیئت انصارالرضا دامغان بانی این سنت حسنه شده است. سنتی که در سال‌های پیش‌رو بیشتر از آن خواهیم شنید، نه فقط در این شهر بلکه در سراسر کشور. ان‌شاالله @jafaraliyan mshrgh.ir/1529619
زنان ترجیح می‌دهند، مردانشان پول دربیاورند ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸وقتی از خشونت علیه زنان گفته می‌شود، ناغافل ذهنمان به سمت انواع آزار و اذیت‌های تنانه یا درشت‌گویی‌های کلامی علیه آنان، سوق پیدا می‌کند. این سوگیری غیر ارادی ذهنی، توجه ما را از تمرکز روی اشکال پیچیده‌تر و سخت‌تر خشونت -که رژیم‌های سرمایه‌داری علیه زنان روا می‌دارند-، سلب می‌کند. 🔸 در گفتگوی اخیر خانم علم‌الهدی با رسانه آمریکایی، نکته‌ای توجه نگارنده را جلب کرد که بی ارتباط با موضوع این یادداشت نیست. ایشان به نحوی، رابطه‌ای بین فمینیسم و خشونت برقرار کردند و دلیل رواج جنبش‌های فمینیستی در غرب را گرایش به خشونت در میان جامعه زنان این کشورها دانستند. 🔸نگارنده قبلا در دو یادداشت «زن، مرد نیست» و «زن، وجود ندارد»، تا حدودی به آن شکل پیچیده خشونت سیستماتیک علیه زن غربی پرداخته است. اکنون به بهانه مصاحبه اشاره شده، می‌خواهد زوایای تاریک‌تر بحث را روشن سازد. 🔸در یک جمله ساده ریشه اصلی خشونت علیه زن غربی، فرهنگ منحط انکار تفاوت بین زن و مرد است. تقریبا از میانه قرن ۱۶ میلادی که فرهنگ سرمایه‌داری در سراسر اروپای غربی فراگیر شد، همزمان ارزش‌های آن نیز در میان مردمان این کشورها مسلط شد. 🔸 به گفته مک کلاسکی اقتصاددان آمریکایی، مردم در کشوری مانند هلند برای اولین بار در اواسط قرن 16، عمل پس‌انداز و انباشت سرمایه را بر عادتِ روزی‌ خوری و دم غنیمت شماری، ترجیح دادند. دیری نگذشت این اقدام آنها تبدیل به فضیلتی سراسری شد. یعنی تلاش برای تولید ثروت انباشته و فراتر از حد نیاز، تبدیل به عرفی سراسری شد. 🔸کسانی هم موفق‌تر محسوب می‌شدند که توانایی تولید ثروت بیشتر داشته باشند. طبیعتا از این نظر مردان قدرت بیشتری داشتند و جالب است که همزمان تغییرات مذهبی (رشد مذهب پروتستان) درون آیین مسیحیت نیز ارزش‌های مردانه را بر صدر می‌نشاند. 🔸این تغییرات، زنان را برای تبدیل شدن به عناصر ارزشمند جامعه سرمایه‌داری، محکوم به الگوگیری از مردان می‌کرد. در یک پروسه طولانی آنان سعی کردند، خود را به الگوی مطلوب اقتصادی جامعه غربی نزدیک کرده و شبیه سازند. انکار تفاوت بین زن و مرد مهم‌ترین پیامد چنین فرآیندی بود. 🔸همه مشکل از همین جا شروع شد. یعنی زنان تعریفی مردانه از هویت زنانه خویش داشتند. اولین بارقه‌های خشونت در چنین نقطه‌ای پدیدار شد. در واقع زنان با انکار هویت زنانه، درگیر نوعی خودآزاری شده بودند. همچنین، استقلال در خودبیانگری را از دست داده بودند. 🔸در واقع اجازه دادند، تعریفی از زن در جامعه جا بیفتد که مردان به آن مایل بودند. انکار تفاوت، زنان را دچار نوعی رنج شیءگشتگی کرده بود.‌ جریان‌های فمینیستی در چنین بستری پدید آمده و رشد کردند. آنان به راستی به دنبال احقاق حقوق زنان بودند، اما حقوقی که‌ تفاوت‌هایشان را با مردان کمتر می‌کرد نه اینکه متمایز کند. 🔸در امواج بعدی فمینیسم (رادیکال)، مسأله بغرنج‌تر می‌شود، چون این آگاهی کاذب پیدا می‌شود که تلاش برای احقاق حقوق زن، یعنی پذیرش انفعال و زنانگی. در عوض باید بگوییم اصلا زن و مردی وجود ندارد. زن مرد است، همانطور که مرد هم می‌تواند زن باشد. همه این تفاوت‌ها اعتباری است و قابل تغییر. 🔸بنابراین انواع انحرافات جنسی روابط نظیر «زن با زن» و «مرد با مرد»، «زن مردنما با زن معمولی»، «مرد زن نما با مرد معمولی»، مشروع شد. این وسط اما قربانی زن بود. زن سوژه اصلی خشونت سیستماتیک بود. هویت زن در فرهنگ سرمایه ‌داری انکار شد و در فمینیسم «زن انکار شده»، ناپدید شد. جنسیت اعتباری شد. 🔸 بنابراین رواج فمینیسم، یا تمایل به جریانات فمینیستی، نشانه پنهان وجود خشونت نهادینه و سیستماتیک در یک جامعه است که ریشه در انکار تفاوت بین مرد و زن دارد. در مقابل تایید تفاوت، زمینه هویت یابی زنانه و آزادی و استقلال جامعه زنان را ایجاد می‌کند. 🔸تایید تفاوت، نقش‌های واقعی زن و مرد را تثبیت می‌کند. زن نیازی نمی‌بیند که شبیه مردان شود. زنان ترجیح می‌دهند مردانشان بیرون کار کرده و پول دربیاورند.‌ البته زنان ایرانی‌ بیرون هم کار می‌کنند، اما نه برای شبیه شدن به مردان، بلکه برای زن ماندن و الگوشدن. @jafaraliyan
شهیدان زنده می‌دارند، الله‌اکبر! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸گاهی یک قطره خون، عصاره و چکیده یک گفتار عمومی فراموش شده است و به مردم یادآوری می‌کند، از چه چیزهایی غفلت کرده‌اند. هرچند حافظه جمعی یک جامعه‌ به این راحتی پاک نمی‌شود، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که گاهی روی آن غباری نشسته و مردم گذشته‌شان را از یاد ببرند.‌ 🔸خون کار خودش‌ را می‌کند، اما نه هر خونی. خونی که یادآور باشد. مثل خون شهدا. از این نظر شهدا نگهدار حافظه جمعی یک ملت هستند، نمی‌گذارند میراث باشکوه یک ملت تبدیل به تاریخ شود. شهید از آن دست واقعیت‌هایی است که تمام نمی‌شود، راه شهادت هم به پایان نمی‌رسد.‌ 🔸مهم آن است که در تاریخ یک‌ کشور، کسانی باشند که برای ملت شدن، از جان مایه گذاشته‌اند. خاکی که خون دیده باشد، دست به دست نمی‌شود. شهید پایه این استقامت است. مردم ما با شهدا مردم ماندند. ملتی که شهادت ندارد، آزادی هم ندارد. ملتی که آزاد نباشد، دوام نمی‌آورد. 🔸شهدا به فرموده امام خمینی(ره)، ذخائز عالم بقا هستند، گمان می‌کنم به‌‌ همین نسبت دلایل بقای دنیای فانی نیز هستند، چون نمی‌گذارند گرد فراموشی روی برخی گفتارها بنشیند. به شکل عجیبی نوا و صدای رزمندگان شهید دوران دفاع مقدس، همین الان ما را خطاب قرار می‌دهند. وقتی حرف از فراموشی یک گفتار یا معروف کم‌رنگ شده زده می‌شود، پای خون است که به معرکه باز می‌شود. 🔸خون دروغ نمی‌گوید، خون امضایی پاک نشدنی و تضمینی همیشگی پای صداقت یک گفتار یا عملکرد مجاهدانه است. شهید جان جهان مردم است. راهش تمام نمی‌شود. تداوم پیدا می‌کند، علی‌الخصوص وقتی جامعه برای مدت کوتاهی یادش برود چه بوده‌ و چگونه چنین شده است. @jafaraliyan
اتحاد بر محور یک کتاب زنده ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸با خود فکر می‌کردم، اگر جمهوری اسلامی برای سی‌وهفتمین بار کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی را برگزار نمی‌کرد، چه بر سر آرمان اتحاد اسلامی می‌آمد. برایم سوال بود آیا برگزاری بی‌وقفه این کنفرانس طی چند ده سال، تأثیری واقعی هم روی مقوله وحدت اسلامی داشته است. 🔸راستش را بخواهید، بنده دوران دانشجویی خود را از دانشگاه مذاهب اسلامی تهران، شروع کردم. همان دانشگاهی که نقش اول مشارکت در برگزاری این کنفرانس را ذیل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی داشت. من در آن دوران با دیده تردید، به این کنفرانس نگاه می‌کردم. 🔸اصلا در محافل دانشجویی رویکرد انتقادی داشتن به مسأله تقریب و کنفرانس وحدت مُد بود. با این حال همه منتظر بودیم تا کنفرانس وحدت برگزار شود و ما هم به عنوان مدعو افتخاری در سالن اجلاس سران حاضر شویم. کنفرانس وحدت، تنها اتفاق مهم سال بود که دانشگاه کوچک ما را سر زبان‌ها می‌انداخت و همین برای ما کافی بود. 🔸ما در آن سال‌ها، پیرو همان رویکرد انتقادی، «ایده تقریب بر پایه مقارنت فقهی مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه» را غیر موثر و کم فایده می‌دانستیم. گمان ما این بود که ملاک وحدت باید تکیه روی اشتراکات باشد، نه از بین بردن تفاوت‌ها. تفاوت‌ها باید به رسمیت شناخته می‌شد و برای وحدت، طرحی دیگر درانداخته می‌شد. 🔸در واقع آن سال‌ها، بخاطر همان ژست انتقادی، منطق حاکم بر ذهن ما، «نه این، پس آن» بود. ما فکر می‌کردیم باید تقریب را کنار گذاشت تا مقوله وحدت معنا پیدا کند.‌ بعدها متوجه شدیم، درک ما از تقریب ساده‌اندیشانه و ظاهرگرایانه بود. ما تقریب را به هدفی در خود، کاهش داده بودیم.‌ در حالی که تقریب دلیل و بهانه‌ای برای وحدت بود. 🔸تقریب، خوانشی دیگر از مقوله ولایت اجتماعی به معنی هم‌تافتگی و هم‌جوشی مومنین در جامعه اسلامی بود. بهانه‌ای برای تألیف قلوب بین شیعه و سنی. ما باید به یک اجتماع هم‌جوش مسلمانی می‌رسیدم تا ادعای بین‌المللی وحدت اسلامی، باورپذیر می‌شد. مسأله اصلا انکار تفاوت نبود، مسأله در پرانتز قرار دادن تفاوت‌ها بود. 🔸نه قرار بود شیعه سنی شود و نه سنی شیعه. آحاد شیعه و سنی باید «ما» می‌شدند. کارکرد ایده تقریب در این سال‌ها، قوام‌بخشی به این «ما» بوده است. تقریب ترجمه‌ای کارآمد از مفهوم ولایت اجتماعی بود. تجسم عینی همبستگی مسلمانان. تقریب مذاهب این چنین تبدیل به واقعیتی اجتماعی و قابل الگو‌گیری در تمام جهان اسلام شد.‌ 🔸اما نزدیک شدن(تقریب) مسلمانان به یکدیگر در سطح بین‌المللی، باید متناسب با نیازهای زمانه تغییر و تحول پیدا کند.‌ ایده تقریب به عنوان یک واقعیت اجتماعی موجود در جوامع اسلامی، باید با یک واقعیت سیاسی در سطح دولت‌های اسلامی همراه و هم‌طنین شود. 🔸حساسیت جوامع اسلامی روی موضع صیانت از قرآن، نشان می‌دهد، آن خط و مشی واحد سیاسی، می‌تواند بر اساس این کتاب زنده در سطح دولت‌های اسلامی شکل بگیرد. دشمنان درکی از انرژی بی‌پایان این کتاب زنده ندارند. نمی‌داند، نمی‌شود با قرآن درافتاد. حمله به قرآن وارد شدن آنها به بازی خطرناکی است که کمترین پیامد آن، می‌تواند اتحاد سیاسی جهان اسلام باشد. @jafaraliyan
شهید؛ سازنده حافظه جمعی به نفع مردم ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در میان مطالعاتی که روی موضوع حافظه جمعی صورت گرفته است، مسأله دست‌کاری حافظه جمعی و سیاست حافظه، بحثی جدی است. برای کشورهای بی‌تاریخ و بی‌ریشه، یا حاکمان گسسته از مردم، ساختن شکلی از حافظه جمعی از نان شب واجب‌تر است. جریان قدرت در این کشورها به شکلی دست‌ساز اقدام به خلق حافظه جمعی می‌کند. 🔸حافظه جمعی، یک آگاهی بالفعل و زنده در میان مردم یک کشور است که خاطرات و مخاطرات یک ملت را نمایندگی می‌کند. افتخار به پیروزی‌ها و عبرت از شکست‌ها، به شکلی نمادین در حافظه جمعی یک ملت کدگذاری شده است. حافظه جمعی، لحظه حال و اکنون یک ملت را می‌سازد و رو به آینده دارد. 🔸اهمیت حافظه جمعی از تفاوت آشکار آن با تاریخ مشخص می‌شود. در حافظه جمعی تنها رویدادها و زوایایی از تاریخ حاضر است. مردم بازیگران اصلی به یادآوردن آن هستند، نه مورخان و استادان تاریخ. عمومی‌ترین جلوه حضور بخشی از گذشته پرافتخار یک ملت است. 🔸 اثری عینی دارد، اگر ملتی متحمل سختی، فشار خارجی(استعمار، جنگ و تحریم) و فشار داخلی(ظلم و استبداد) شود، حافظه جمعی به یاداو می‌آورد چگونه بر این گردنه‌های صعب‌العبور فائق آمده است. انگیزه جمعی ایجاد می‌کند و قدرت حرکت و پیروزی به آنان می‌دهد.‌ 🔸آنچه لحظه و دقیقه پیروزی یا شکست را در حافظه جمعی مردم حک می‌‌کند، جلوه‌های شورمندانه و سلحشورانه نبرد است که انگیزه جمعی را نمایندگی می‌کند. اگر در تاریخ یک ملت، کسانی باشند که حاضر به هزینه کردن خود برای حفظ هویت جمعی کشورشان باشند، آن دقیقه تاریخی با این نام و یاد این شخصیت سلحشور گره می‌خورد. 🔸آن‌ شخصیت دیگر یک فرد نیست، هویتی جمعی است که در گذشته باقی نمی‌ماند. در حافظه جمعی مردم ماندگار می‌شود و زندگی می‌کند.‌ در واقع شهید چنین نقشی را بازی می‌کند. هر چند عناصر دیگری در کار ساخت حافظه جمعی هستند، اما شهید از یک امتیاز ویژه برخوردار است. شهید نمی‌گذارد حافظه‌جمعی یک ملت، مورد دست‌کاری حاکمان مستبد قرار گیرد تا منافع آنان را ابدی کند. 🔸نقش شهید، نگارش تاریخ به نفع مردم است. در حافظه جمعی جاگیر می‌شود نه در تاریخ رسمی. شهید به هیچ تاریخی تعلق ندارد، شهدای وطن چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هویت جمعی مردم را حفظ می‌کند. قبل از انقلاب، در تقابل با تاریخ‌سازی تک‌بعدی حاکمان مستبد، حافظه مردم را از گزند تغییر هویتی خاندان پهلوی، مصون نگاه داشتند. بعد از انقلاب هم حافظ هویت مردمی نظام در مقاطع مختلف شدند. 🔸شهید حافظه جمعی می‌سازد، هویت مردمی را حفظ می‌کند. شهید کشته نیست. کشته‌‌سازی، پروژه‌ای ضد حافظه جمعی است. از کشته‌شدگان هیچ شهیدی در نمی‌آید که به لحظه‌ها و دقیقه‌های تاریخی فتح‌ و ظفر گره بخورد. کشته زخمی در روان جمعی ایجاد می‌کند، این زخم نه کهنه می‌شود و نه جایش می‌ماند. کشته تمام می‌شود، می‌میرد، اما شهید زنده می‌ماند و زندگی می‌کند. نه فقط در ساحت باطن عالم، که در همین زندگی روزمره، در حافظه جمعی ما. @jafaraliyan
جبهه مقتدرِ مظلومِ پیروز! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸می‌توان گفت، هیچ مقاومتی در حالت سلطه و قدرت‌‌ عریان، شکل نمی‌گیرد بلکه هر شکل از مقاومت در مقابل سلطه‌گری و زورگویی پدیدار می‌شود‌. به معنای دیگر مقاومت در حالت غیر مسلط و مظلوم قرار دارد، اما می‌تواند به شکل مقتدر جلوه کند. 🔸قدرت عریان؛ سریع، بی‌واسطه، برتری‌جویانه، مستبدانه، آشکار و بی‌رحمانه، اراده صاحب خود را تحمیل می‌کند. در ذات قدرت خشونت و اجبار نهفته است. در مقابل مقاومت؛ تدریجی، باواسطه، متواضعانه، پنهان و مهربانانه، تولید اقتدار می‌کند.‌ در ذات مقاومت، لطافت و رضایت نهفته است.‌ 🔸قدرت عریان، ممکن است دفعتا بدست آمده و بلافاصله از بین برود. اما مقاومت تدریجی و آهسته، آهسته، جلو می‌رود. موقعیت اعمال و فرود قدرت، ابدان انسانی است.‌ اما موقعیت اعمال اقتدار، دل‌های مردم است. اقتدار، نفس سرکش قدرت را مهار می‌کند و آن را تبدیل به خیر کثیر می‌کند. 🔸قدرت عریان با اعمال زور و تزریق ترس تداوم می‌یابد، اقتدار با ایجاد رضایت و تولید آرامش‌ ادامه‌دار می‌شود. قدرت میل به فردی شدن و استکبار دارد، اقتدار میل به عمومی شدن و انتشار دارد.‌ قدرت سوژه‌های‌ خود را تسخیر می‌کند، اقتدار سوژه‌هایش را تبیین. قدرت بدن‌ها را کنترل می‌کند، اقتدار اذهان را همراه می‌کند. 🔸اقتدار امنیت پایدار حاصل می‌کند، قدرت امنیت معلق.‌ اقتدار دیرپاست، سلطه از بین‌رفتنی است.‌ با قدرت عریان نمی‌توان تولید اقتدار کرد.‌ اما با مقاومت می‌توان به اقتدار رسید. جریان طرفدار سلطه و زور عریان تحمل شکست ندارد، اما در جبهه پیرو مقاومت و اقتدار، شکست موضوعیت ندارد. مقاومت محکوم به پیروزی است، همانطور که سلطه محکوم به شکست و هزیمت... @jafaraliyan
بازی «پلیس و مافیا» یا «شهروند و مافیا»؟! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸تقریباً چندسالی است انواع و اقسام بازی‌های گروهی و جمعی مافیا و پدرخوانده، وارد حوزه سرگرمی‌ها و تفریحات بخشی از جوانان کشور ما شده است. امروز در تاکسی، رادیو داشت در خصوص هفته نیروانتظامی و پلیس حرف می‌زد. به یکباره ذهنم متوجه بازی مافیا شد. قدری پایین بالای این بازی‌ها را در ذهنم برانداز کردم. 🔸این سوال در ذهنم شکل گرفت، واقعاً نقش پلیس در بازی مافیا چیست. پلیس کجای کار قرار می‌گیرد. در این چند مدلی که از بازی مافیا به شبکه ویدیوی خانگی راه یافته، یا نقشی به نام پلیس وجود ندارد، یا نام او تغییر یافته و کم‌اثر شده است.‌ در عوض شهر به موجودی بی‌دفاع در برابر تیم‌ پدرخوانده، قاتلین سریالی و جوکرها تبدیل شده است. 🔸گویی با شهری بی‌پلیس مواجهیم که وظیفه دفاع از خود را، خود برعهده گرفته است. شهر با اینکه حرفه‌ای دارد، دکتر دارد، احیاگر دارد، اما در وضعیت ترس و اضطراب فراگیر قرار دارد. شهروندان خود را نمی‌شناسند، اما مافیا می‌شناسد. برای همین شب که می‌شود، ترس کشته‌شدن خواب راحت را از چشم شهروندان می‌رباید. هرچه هست، شهر پلیس ندارد. اما نیاز به کارکرد او وجود دارد.‌ 🔸این بی‌نقشی موجب شده، شهروندان مجبور باشند خود کارکردهای پلیس را بازی کنند که مهم‌ترین آن یافتن گروه‌های مخل امنیت شهر است. در قریب به اتفاق این بازی‌ها، تیم مافیا و گروه منفی است که پیروز می‌شود. پیروزی شهروندان به میزان زیادی بستگی به وجود بازیکن‌های قوی‌ذهن و تیز دارد که تصادفا و به صورت شانسی ممکن است در طرف شهر قرار گیرد. 🔸در شهر بی‌پلیس، قهرمان شهروندانی هستند که بود و نبودشان تصادفی است. به همان نسبت امنیت شهر نیز شانسی و کمیاب است. بازی مافیا در حوزه سرگرمی قرار دارد، اما گفتار این‌ بازی به فرهنگ عمومی سرریز می‌کند. جمله «نگذارید شهر دست مافیا بیفتد» از دل این بازی به گفتار روزانه و زبان عمومی راه یافته است. 🔸سوال اینجاست، چه کسی قرار است نگذارد شهر دست مافیا بیفتد؟ شهروند یا پلیس؟ پاسخ روشن نیست. در دنیای واقعی اما گزاره یا جمله «مردم شهر راحت بخوابید، شهر در امن و امان است» قرار دارد که به روشنی ضمیر امنیت در آن پلیس است. آدم‌ها در بازی مافیا، تجربه شهر بی‌پلیس را بازی می‌کنند، شاید با کمی ترس و اضطراب شیرین، اما در دنیای واقعی این پلیس است که از شهر دفاع می‌کند. این واقعیت را نمی‌شود به بازی گرفت. @jafaraliyan mshrgh.ir/1534454
ترس‌بازی و جان بازی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در وضعیت ترس فراگیر و دهشت بی‌پایان، برای پدر خانواده که قرار است محور امنیت و آرامش یک خانه باشد، چاره‌ای جز به بازی گرفتن چنین ترس و هراس‌هایی باقی نمی‌ماند. می‌دانم او چقدر سعی کرده، همه چیز را عادی جلوه دهد. اما صدای حادثه گاهی از لاپوشانی پدر، بیشتر است. در این حالت پدر چاره‌ای ندارد، جز آنکه ترسش را مخفی کرده و از این صداها برای پسرکان و دخترکان معصومش اسباب‌بازی بسازد. 🔸پدر چشمانش را درشت می‌کند، می‌دانم چه رنجی پشت این ادا و اطوار تصنعی خوابیده، پسرش هم چنین چشمانش را درشت می‌کند. پدر به او می‌گوید، بازی ساده‌ای است. کافی است چشمانمان را درشت کنیم، تا صدایش بیاید، وقتی صدایش را شنیدیم حالا باید از ته دل بخندیم. من اسم این کار را «ترس‌بازی» می‌گذارم. فرق است بین ترس‌بازی و بازی‌ِترس. ماها که در امنیت هستیم، تنها می‌توانیم بازی ترس را بسازیم. 🔸ترس ما شیرین است، چون می‌دانیم، هیجانش فقط به یک بازی ختم می‌شود، اما در ترس‌بازی وضع فرق می‌کند. پدر می‌داند هر لحظه ممکن است با این به بازی گرفتن ترس، جان او و پسر دلبندش نیز بازیچه آن دیو پرسروصدا شود. دیوی واقعی. نه فقط لابلای صفحات داستان و تصاویر خیالی، که در همین لحظه مدهوش‌کننده حال. 🔸پسرک شاید تصادفا از این بازی‌ها، جان سالم به در برد. اما یادگرفته که نباید از این سروصداها ترسید. نباید از این هیاهوها لرزید. نباید جانش، گروگان ترس آن دیو ددمنش شود. جانش، این قیمتی‌ترین کالای ممکن را هم باید از این قیود آزاد کند. پسرک باید بخندد. دخترک باید بخندد. مادر باید از خبر جان دادن پدر، بخندد. دخترکان همسایه باید مادران فرزند از دست داده را بخندانند. مهم آن است که قاعده این بازی به هم نخورد. 🔸فرزندان می‌دانند، این بازی بازنده ندارد. بازنده‌ها ترسوها هستند و این بازی اساسا ترس را به بازی گرفته. یا باید بازی را شروع نکرد و اگر اما شروع کردی باید برنده شوی. من همان فرزند برومند فلسطینی هستم. همان‌که ترس را می‌بینم اما به آن می‌خندم. کشته‌شدن در قاموس‌من باختن نیست. من جان بازی کرده‌ام. من جان بازی می‌کنم. من جان بازی خواهم کرد... @jafaraliyan mshrgh.ir/1535038
روایت شهر در لحظه اَذان ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸اَذان زبان گویای شهر است. البته شهر حرف برای گفتن زیاد دارد و مدام در حال گفت‌وگو با ساکنین خود است. شهر زنده صدا دارد، همانطور که موجود زنده صدا دارد. گاهی این صدا گرفته و گاهی واضح است. مثلاً چیزهایی گلوی شهر را می‌فشارند و نمی‌گذارد صدایش بی خط و خش شنیده شود. 🔸صدای بوق‌های ممتد، یکی از همین صداهای گرفته شهری است. وقتی صدایش در می‌آید که جایی گلوی کوچه و خیابان تنگ و فشرده گرفته شود. همین پنجه‌های غول ترافیک را می‌گویم، گاهی واقعا صدای شهر را در می‌آورد. شهر البته جورهای دیگری هم سخن گفته و صدایش را به گوش ما می‌رساند. گاهی ماشین‌ها صدای نخراشیده و نتراشیده شهر می‌شوند، گاهی هم اهالی، صدای خوش‌الحان این شهر هستند.‌ 🔸هیچ کس و هیچ چیز، دلش نمی‌آید، بگذارد فقط دیگران، شکننده سکوت شهری باشند.‌ رقابتی برای نواختن این صدا بین انسان‌ها با انسان‌ها و ماشین‌ها با ماشین‌ها وجود دارد. هر کس تلاش می‌کند صدایش را بهتر برساند، بیشتر برساند و بگوید حق با من است.‌ اما شهر با این صداهای کم و زیاد هم نمی‌تواند خود را معرفی کند. 🔸آخر شهر هم حقی دارد، هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی حق شهر باشد. فقط لحظه‌های اذان است که، شهر حقش را با زبانی رسا اعلام می‌کند. شهر یکصدا با همه زبان‌ها، با همه وجودش، از همه درها و دیوارهایش، می‌گوید این شهر بزرگتری دارد. بزرگتری از هر بزرگی. با صدایی بالاتر از هر صدایی می‌گوید این من هستم، شهر خدا. بدانید خدا بزرگتر از من و همه چیزهای و اهالی ساکن در من است. 🔸شهر هم خدایی دارد، خدایی که همه را به خود می‌خواند. آدم‌ها نمی‌توانند به تنهایی، حق شهر را ادا کنند. آنها فقط می‌توانند به شهر حق بدهند که بهتر نفس بکشد، بهتر سخن بگوید و بگذارند این شهرخدا صدایش را به همه برساند. اذان عمومی‌ترین صدای شهر است. مردمی‌ترین نوای شهر است. اذان کامل‌ترین صدای شنیده شده شهری است، خدا را نجوا می‌کند، خدای همه شهر و ساکنینش، یکسان و بی‌تبعیض... @jafaraliyan mshrgh.ir/1536105
جبهه تبیین یا هژمونی تعیین؟! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸پاسخ به یک سوال بنیادین است که مشخص می‌کند، ما در کدام دسته قرار داریم. در «جبهه تبیین» یا «هژمونی تعیین». آن سوال این است: من برای شناختن خود باید خود را بشناسم‌،‌‌ یعنی از «چیستی» خود سردربیاورم؟ یا بالعکس من برای شناختن خود باید خودی را که دیگران از من می‌شناسند، بشناسم، یعنی از «کیستی» خود سردربیاورم؟ 🔸این سوال ساده و بدیهی، نطفه اولیه شکل‌گیری یک بحث درازدامن فلسفی در طول تاریخ است. به راستی ما باید «بود» خود را بشناسیم، یا «نمود» خود را. من باید «ذات و سرشت» خود را بشناسم یا «تصویر» خود را نزد دیگران؟ برای کدام باید تلاش کنم؟ بهتر بگویم، باید برای کدام اصالت قائل شوم. پرواضح است هم شناخت «خود وجودی» و هم شناخت «خود تصویری» برای همه پر اهمیت است. 🔸کمتر کسی پیدا می‌شود، برایش تصویری که دیگران از او دارند، بی اهمیت باشد. بنابراین مسأله در اصالت قائل شدن برای خودشناسی است یا خودنمایی.‌ همین نسبت را در شناخت و تفسیر از جهان هم می‌توان دنبال کرد. فهم ذات جهان اصیل است یا جهان به تصویر درآمده و نمود آن. 🔸به گمانم می‌توان میزان زیادی از تلاش‌های جبهه تبیین را متأثر از جهت‌گیری بنیادین به سمت خودشناسی تلقی کرد.‌ برای فعالین این جبهه، سوال اصلی چنین است: «منِ ایرانی مسلمان» چیست؟ و به دنبال این سوال، پرسش بعدی آن است که امتداد من ایرانی مسلمان در عرصه عمومی چگونه است؟ 🔸طبیعی است هر‌گاه بروز و ظهور عینی این هویت در عرصه عمومی مورد خدشه قرار گیرد، تلاش تبیینی او تشخیص اشکال، تحلیل و اصلاح آن به مدد بازگشت به خویشتن یا همان خودشناسی است. بازگشت به خویشتن، فضای خودبیانگری فعالین عرصه تبیین‌گر را فراهم می‌کند. در گفتار آنان جلوه‌‌ای از «بود» و هستی محقق‌شده‌شان، به بیان در می‌آید.‌ 🔸گفتارشان در راستای وجودشان است. وجود یا من ایرانی و اسلامی.‌ چنین شیوه بیانگرایانه‌ای به غایت متکثر و متلون است، چون وضع وجودی افراد متفاوت و متغیر است. این سازوکار تبیینی در نگاه جامعوی، تعیّن جبهه‌‌ای دارد.‌ یعنی با نگاهی از ‌بالا به این عملکرد متکثر و مختلف، می‌توان نام جبهه بر آن گذاشت. 🔸در مقابل این شیوه بیانگری، می‌توان از شیوه بازنمایی یاد کرد. همان روش خودنمایی یا فهم کیستی خود نزد دیگران. در این شیوه، فهم تصویری که دیگران از من دارند، اصالت دارد و من سعی می‌کنم همان را بازنمایی کنم. امتداد این نحوه خودنمایی در عرصه عمومی، منجر به اصالت یافتن جهان تصویر شده می‌شود. جهان با واسطه نمایش، شناخته می‌شود. 🔸در این شیوه، مسأله اشکال یا انحراف در تصویر یا نمود است، و فعال عرصه بازنمایی، سعی در شناخت، تحلیل و اصلاح این انحراف یا تحریف صورت گرفته دارد. مسأله او خودنمایان‌گری است و هرچه این قاب را با خدشه وارد کند، باید دفع و طرد شود. عنصر نمایانگر به‌دنبال هویت تصویری است و این تصویر را بیرون به او می‌دهد. نوعا چیزی ساختنی است یا تصنعی و تحمیلی.‌ 🔸او خواسته یا ناخواسته در بند شباهت‌یابی به قوی‌ترین عامل هویت ساز تصویری است. برای عناصر نمایانگر، نمودی تعیین می‌شود. آنان مصرف‌کننده این تصویر تعیین شده‌اند و با بازنمایی‌شان همان تصویر را تکرار می‌کنند. با نگاهی از بالا به عملکرد عناصر نمایان‌گر، می‌توان نوعی یکسان‌سازی تصویری را مشاهده کرد.‌ 🔸گویی یک هژمونی تعیین‌کننده، پشت یکسان‌سازی تصویری است. تکثر در او راه ندارد، اما نمایش تکثر چرا... . فکر می‌کنم طی سال‌های اخیر تقابل اصلی بین جبهه تبیین و هژمونی تعیین بوده است. گذر زمان به نفع جبهه تبیین است، اما هژمونی تعیین دست از آزار ممتد بر نمی‌دارد. زمانی با نمایانگری تصویری از مرگ طبیعی مهسا، اکنون با مظلوم‌نمایی از کشته‌شدگان صهیونیسم... @jafaraliyan http://fna.ir/3fd8c5 mshrgh.ir/1536122
شکست ایده «حبس نفرت در اسرائیل» جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید برای بسیاری از افراد، این سوال بوجود آمده باشد، که چگونه در میان بخشی از مردم کشورهای اروپایی، احساسات ضد‌صهیونیستی با وجود حمایت دولت‌های آنان از اسرائیل، اجازه ظهور و بروز می‌یابد؟ مثلا ویدیویی از کریستین رونالدو جهانی می‌شود که گویا میکروفون خبرنگار اسرائیلی را گرفته و پرتاب می‌کند. یا تظاهرات و راهپیمایی‌های ضد اسرائیلی بدون مخالفت علنی در این کشورها برگزار می‌شود؟ 🔸تحلیل این موضوع قدری عمیق‌تر از لاییه روئین به نمایش در آمده است. یادداشت پیش‌رو را برای پاسخ به همین سوال نوشته‌ام و در ادامه خواهم گفت چرا چنین وضعی دوام نخواهد یافت، زیرا پیروزی اخیر جبهه مقاومت و ضربه تاریخی و سهمگین آن، منجر به شکست ایده «صدور نفرت به اسرائیل»، در این جوامع می‌شود. 🔸واقعیت آن است که دولت‌های غربی در یک روال تدریجی، موضوع نفرت تاریخی از یهود در جوامع مسیحی را، با تاسیس رژیم صهیونیستی، به جغرافیایی دورتر از خود صادر کردند. بعد از این اقدام، کارکرد اقدامات غیرمشروع، ضدانسانی و تروریستی رژیم اشغالگر، در ناخودآگاه جمعی بخشی از مردم اروپا، تولید نفرت بیشتر از جریان یهود خارج از سرزمین‌های قاره سبز بود. طوری که ارتکاب هر اقدامی از سوی چنین رژیم منفوری برای مردم این کشورها، دور از ذهن و عجیب و غریب نبود. 🔸در مقابل این نفرت، مظلومیت مردم فلسطین قرار داشت که با اعمال ظلم از سوی رژیم صهیونیستی، منجر به عکس‌العمل بی‌خطر مردم این کشورها می‌شد. برای رژیم‌های اروپایی، تداوم دوگانه ظالم و مظلوم در ذهنیت مردم‌شان، می‌توانست خشونت‌های ضدیهودی درون این جوامع را کنترل کرده و آن را تبدیل به احساساتی کم‌خطر کند. 🔸سیاست‌های رسانه‌ای آنها نیز این چنین دنبال می‌شد و برای مردم آن کشورها چنین تصویر می‌شد که دولت‌هایشان خواهان برقراری صلح و پایان منازعه در سرزمین های اشغالی هستند. می‌توان گفت مساله عادی‌سازی روابط برخی کشورهای اسلامی با رژیم صیهونیستی نیز از الگویی مشابه همین تبعیت می کرد. 🔸علی رغم ژست صلح‌طلبانه؛ دولت‌های اروپایی هیچ‌گاه راضی به توقف ماجراجویی‌های صهیونیست‌ها و پایان ظلم آنها نبودند، زیرا به وجود احساسات ضدصهیونیستی بی خطر مردمشان نیاز داشتند. از طرف دیگر، اسرائیل هم دیگر آن چیزی نبود که به راحتی قابل مدیریت و کنترل باشد. 🔸با وجود کاهش محسوس قدرت صهیونیست‌ها در 20 سال اخیر و شکست‌های پی‌درپی آنها در توسعه طلبی بیشتر، ایده «نفرت صادر شده»، با هر ضرب و زوری که بود حفظ می‌شد. رمز حفظ این ایده، منفعل و مظلوم و ستمدیده بودن مردم فلسطین در مقابل فاعل و ظالم و قوی ماندن رژیم صهیونیستی بود. 🔸اما اگر معادله عوض می‌شد، مثلا جبهه مقاومت بجای اقدامات ایذایی و شهادت طلبانه که ماهیتی واکنشی داشت، وارد یک جنگ پیش دستانه، شجاعانه، غافلگیرانه، چند بعدی و ترکیبی می‌شد، داستان فرق می‌کرد. پیروزی جبهه مقاومت در تحمیل چنین ضربه‌ای، امکان واقعی شکست اسرائیل را در ذهنیت عمومی مردم جهان ایجاد کرد. 🔸این تصور ایجاد شد که می‌شود با یک جریان کوچک و جبهه مردمی در برابر یک ارتش چند میلیونی ایستاد. شکست ایده «نفرت صادرشده»، مهم‌ترین پیامد تغییر این معادله بود. کشورهای اروپایی از این به بعد با نگاهی هراسان به موج حمایت از مردم فلسطین در جوامع خود می‌نگرند. با شکست این ایده، امکان درگیری با عناصر این رژیم در خود کشورهای اروپایی برای مسیحیان معتقد، امری دور از دسترس نیست. 🔸نفرت از صهیونیسم تنها منحصر به حمایت لفظی از مظلومان فلسطینی نخواهد شد، از این به بعد، امنیت عناصر صهیونیستی در چنین کشورهایی بیشتر از قبل به مخاطره خواهد افتاد. پیروزی جبهه مقاومت، امری درونماندگار در سرزمین‌های اشغالی نیست، این پیروزی به بیرون مرزها نیز منتشر می‌شود، طوری که دیگر مکانی امن برای فرار صهیونیست‌ها باقی نمی‌گذارد. ابعاد این پیروزی بسیار بیشتر از آنچه که رخ داده یا می‌دهد، است. باید دانست، هم رژیم صهیونیستی رفتنی است، هم تفکر صهیونیستی محوشدنی است... @jafaraliyan http://fna.ir/3fdnre mshrgh.ir/1536151
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسرم، دخترم بلند شوید چرا چنین بی‌حال و بی‌جان روی تخت دراز کشیده‌اید پسرم، دخترم بلند شوید من از این درد به کجا پناه برم می‌دانم نباید آن‌چنان چنین رنجی را فریاد کنم نمی‌خواهم مزاحم خواب شیرینتان شوم پسرم، دخترم آرام و بی‌صدا بلند شوید مبادا مادری دیگر از صدای درد من، هراسان شود پسرم، دخترم بیدار شوید...
کاسبی با موج عصبانیت جهانی از اسرائیل ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸گاهی اوقات کج‌اندیشی و نگاه منفی به پدیده‌های روشن و گویا، بسیار سخت‌‌تر از نگاه طبیعی به ماهیت امور است. با این حال هستند کسانی که از چنین هنری بی‌بهره نیستند. کاسبی و کره‌گیری از هر اتفاق و پدیده‌ای، کار هر فردی نیست. آدم می‌ماند این جماعت کج‌اندیش را چگونه بفهمد. شهاب حائری یکی از این افراد است. 🔸او که رسالتش را نقد دانسته و تخریب را جنایت خوانده است، عموماً در تفکیک بین نقد و تخریب ناموفق بوده است. حائری مدت‌هاست از وادی نقد عبور کرده و در منتهی‌الیه فاز تخریب قرار گرفته است. او عادت کرده از هر رطب و یابسی انرژی‌ای برای تخریب تولید کند. او با چنین رفتاری اهمیت بیان و گفتارش را زائل کرده است. 🔸اما اخیراً که موج اخبار و اطلاعات روی اتفاقات فلسطین متمرکز است، فرصت را غنیمت شمرده و خواسته از تجمع ضدصهیونیستی مسلمانان و مسیحیان در لندن بهانه‌ای برای تخریب هویت مردمی نظام سیاسی کشورمان بیابد. استدلال حائری آن است که چون انگلستان اجازه برگزاری تجمعاتی (علیه رژیم صهیونیستی) ضد سیاست‌های خود می‌دهد، مردمی‌تر از ایران است. 🔸اولاً باید گفت بین تجمع قانونی و تجمع غیرقانونی فرق است. هیچ دولتی به هیچ گروهی، حق برگزاری تجمع و اعتراض غیرقانونی نمی‌دهد‌ و در صورت وقوع با آن برخورد می‌کند. اما سوال اینجاست آیا اعتراض داشتن به یک سیاست هم غیرقانونی است؟ مسلماً خیر. مسأله بر سر چگونگی ابراز این اعتراض است. اعتراض اگر با هدف بهبود، ارتقا و یا حتی تغییر یک‌ سیاست باشد، با ابزار قانونی بهتر نتیجه می‌گیرد. 🔸سوال دیگر آن است که ممکن است یک نظام‌ سیاسی نگذارد یک‌ تجمع اعتراضی علیه سیاست‌هایش برگزار شود. بنابراین معترضین مجبورند تجمعی غیرقانونی انجام دهند. اما اگر برگزاری تجمع غیرقانونی به سلب نظم شهری بینجامد یا منجر به خشونت و تخریب شود، تکلیف چیست؟ طبیعی است که نمی‌توان دست روی دست گذاشت. باید جلوی بی‌نظمی، خشونت و تخریب را گرفت. 🔸از این دست پرسش و پاسخ‌ها در رابطه با بحث‌ها و دعاوی منطقی می‌توان ارائه داد، اما همه مشکل از وقتی شروع می‌شود که افراد سنگ محک نقد را وانهاده و با عینک دودی واقعیت‌های روشن و آشکار را نظاره کنند. تاریک‌‌بینی به تاریک‌اندیشی می‌انجامد و تاریک‌اندیشی به زبان تخریب. تخریب، زبان تاریک‌بینی و تاریک‌اندیشی است. 🔸سوال روشن‌بینانه در خصوص تجمع حمایتی مسلمانان و غیرمسلمانان لندن، پرسش از چرایی چنین مجوزی است. در حالیکه، موضوع بایکوت علمی شدید ماجرای هولوکاست و برخورد حذفی با زیرسوال برندگان این ماجرا جریان دارد. یا خبر اخراج و تعلیق مجریان خبری مسلمان که تنها موضعی کوچک علیه رژیم صهیونیستی گرفته‌اند، مخابره شد. از آن بدتر خبر فشار به محمدصلاح بازیکن مصری باشگاه لیورپول برای عدم موضع‌گیری و حمایت از فلسطین منتشر شد و او مجبور به کمک مالی پنهانی به گروه‌های حامی مردم غزه شد. 🔸من در یادداشت «شکست ایده حبس نفرت در اسرائیل» یکی از دلایل چنین مجوزی را نوشته‌ام. بطور خلاصه رژیم‌های غربی مجبور به کنترل احساسات ضدیهود از طریق هدایت نفرت عمومی به سمت اسرائیل است، یعنی جا و نقطه‌ای دورتر از جامعه خود. هرچند کشش این ایده با شکست هیمنه رژیم صهیونیستی به پایان آمده است و سیاست حبس نفرت در سرزمین‌های اشغالی دوام نخواهد داشت، اما فعلاً تنها امکان کنترل چنین خشمی برای رژیم‌های اروپایی است. 🔸همانطور که رهبر معظم انقلاب بیان داشتند، در صورت تداوم جنایت‌های رژیم صهیونیستی، دیگر با هیچ تدبیری نمی‌توان جلوی ملت‌های مسلمان و غیرمسلمان را گرفت. این عصبانیت قابل کنترل نیست. تداوم جنایت‌های رژیم صهیونیسیتی، امنیت داخلی کشورهای اروپایی را زیرسوال می‌برد. حرکت تاریخی جبهه مقاومت، جرأت اقدام عملی علیه عناصر یهودی-صهیونیستی در کل دنیای غرب را بالا برده است. @jafaraliyan http://fna.ir/3fe3qp mshrgh.ir/1537549
حضرت آدم، گزارش کن! وضع بشری را زمانش رسیده که بفهمی آیشمن هم یهودی بوده و چرا در اورشلیم لانه کرده ببین این کوره‌های آدم‌سوزی را که چنین باز کرده راه قدس را، کافی است زائر جان باشی جان جهان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آدم! ببین شمایل این‌ ترس خشک‌شده را در آغوشش بگیر بشکن این صورتک دهشتناک ترس را بگیر و تنگ در آغوشت، بگذار آب شود این صورتک لرزان بگذار چشمانش دمی بیاساید آبی بنوشد لااقل راه صدایش را باز کن مباد هیچ تن زنده‌ای چنین خشک و بی‌جان گرم و محکم او را بفشار سرد است چشم‌هایش، خشک است زبانش، زخم است دهانش، محکم بگیرش، محکم، محکم‌تر... ای کاش آنجا بودیم و از ته جان، جان می‌دادیم تا هیچ ترسی چنین جرأت خشک شدن بر این صورتکان معصوم نیابد ... .
گزارشی کوتاه از یک نشست مبتکرانه 🔸به پیشنهاد و ابتکار مهدی جمشیدی، عضو هيئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشستی با هدف تذکر به شیوه ممتاز روایت‌گری شهید آوینی، در محل این پژوهشگاه برگزار شد. 🔸این روزها جای خالی روایت مقاومت به سبک آوینی بیش از پیش احساس می‌شود. ژرفای تفکر آوینی در گفتارمتن‌ مستندهای ساخته شده ایشان پیرامون آرمان فلسطین، قابل شناسایی است. 🔸مهدی جمشیدی نیز به همین حقیقت واقف شده و در ارائه خود با خوانشی مبتکرانه، خواسته، زبان مقاومت آوینی را بیابد. به بیان او سویه‌های هویتی مقاومت، در پنج گزاره قابل طرح است. جمشیدی متن این ارائه تمیز را روی کانال خود قرار داده است. 🔸اما آنچه از نظر بنده لازم است، بیان شود، نسبت عنصر تبیین‌گر با متون شهید آوینی است. گمان می‌کنم نسبت آقای جمشیدی یا افرادی چون ما با این متون،نسبت بین یک منتقد با هنرمند و آثار اوست. 🔸هنرمند صورت می‌سازد و جان کلامش را در صورتی زیبا تضمین می‌کند، اما منتقد قصد می‌کند به جان و باطن این صورت راه یابد و یافته‌اش را بیان کند. نسبت ما با متن آوینی چنین است. اما سوال اینجاست که آیا یک منتقد یا مفسر، در این بیان‌گری می‌تواند صورتی جدید خلق کند؟ 🔸فکر می‌کنم جمشیدی در چنین راهی قدم گذاشته، متن ارائه او، یک متن مألوف نیست، یک شرح عادی نیست، او نیز فهمیده روایت مقاومت به زبان آوینی ممکن نیست، مگر آنکه بهره‌ای از آن زیبایی برده باشد. 🔸بنده نیز بر همین مشی، گمان می‌کنم زبان مقاومت آوینی مبتنی بر یک مربع هویتی متشکل از «خودداری»، «خودبانی»، «خودآگاهی» و «خودسازی» باشد... @jafaraliyan
آزمون اعراض چپ‌ها از «ژیژک» حامی صهیونیسم ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸نمایشگاه کتاب فرانکفورت آلمان، با یک سخنرانی ۲۳ دقیقه‌ای افتضاح از جانب اسلاوی‌ژیژک فیلسوف چپ و معروف اسلوونیایی توأم شد. کتاب‌های ژیژک و آثار گفتاری او در ایران به‌شدت مورد توجه قشر دانشگاهی غرب‌خوانده و روشنفکری‌ قرار دارد. 🔸چپ‌های فرهنگی و‌ نوگرا نیز به شدت سمپات ژیژک و ترجمه‌کننده آثار او هستند. برخی انتشاراتی‌ها نیز آثار ژیژک را یا به مزیت آبادی گیشه‌های کتاب‌فروشی‌های خود، یا به صورت زنجیره‌ای با قصد مبتذل‌کردن اندیشه چپ، چاپ و منتشر می‌کنند.‌ 🔸هرچند این فلسفه‌بافی و موضع‌گیری از جانب او غیرمنتظره نبود و او در آزمون اغتشاشات سال گذشته ایران نیز، ابتذال و انحراف در اندیشه چپ را به رخ همگان کشید. ابتذالی که بعد از جنبش ۱۹۶۸ گریبانگیر آنان شد و آنها را تبدیل به سوپاپ اطمینان‌ بحران‌های رژیم‌های سرمایه‌داری کرد. 🔸یعنی به هر نحو، هر بحرانی را در این رژیم‌ها از سیل «تخریب مشروعیت» و «مبارزه میدانی» به «حوضچه‌های نقد» و «مجادلات کلامی» بی‌حاصل تبدیل می‌کردند.‌ ژیژک در این سخنرانی نیز دقیقاً بر چنین سبیلی سخنرانی و موضع گیری کرده است. 🔸ژیژک، جنبش حماس را نماد یک تفکر افراطی‌ سامی‌ستیز فلسطینی دانسته که به پست یک دولت افراطی بنیادگرای‌ صهیونیست خورده است. او می‌گوید وزیر امنیت ملی کنونی اسرائیل کسی است که در جوانی از سوی یکی از دولت‌های قبلی دموکرات این رژیم تروریست خوانده شده است. 🔸ژیژک دو سر این جنگ را به وجود دو جریان افراطی‌ تقلیل می‌دهد و بدین ترتیب هیچکدام امکان مصالحه را به یکدیگر نمی‌دهند.‌ ژیژک این گفته نتانیاهو مبنی بر اینکه دولت اسرائیل تنها دولت قوم یهود است و دیگران را شهروند نمی‌داند را با گفته اسماعیل هنیه که اعلام کرده‌ صهیونیست‌ها باید از زمین‌های ما بیرون بروند، همطراز دانسته است. 🔸به نظر ژیژک، ریشه تفکر اول در مشروعیت خشونت علیه غیریهودیان بدلیل هولوکاست و ریشه تفکر دوم در سامی‌ستیزی فلسطینی‌هاست. او بعد از این وسط‌بازی، به یکباره فرمان را سمت مردم فلسطین‌‌ چرخانده و می‌گوید ریشه این جنگ در سامی‌ستیزی فلسطینی‌هاست که حماس را جلو انداخته و وارد این جنگ شده است. 🔸ژیژک ادامه می‌دهد، چون حکومت دموکرات اسرائیلی مرزهای ۱۹۶۷ را معتبر شناخته بود و اکنون تنازع و اغتشاشات داخلی بین جامعه دموکراسی‌خواه و دولت بنیادگرای‌ اسرائیل در جریان بود، فلسطینی‌ها باید صبر می‌کردند تا دولت فعلی این رژیم خودبه‌خود سرنگون شود، تا دولت بعدی جلوی شهرک‌سازی‌‌های بی‌امان را گرفته و قوانین قبلی را به رسمیت بشناسند. حمله جبهه مقاومت این تنازع را به وحدت ملی تبدیل کرد. 🔸او در نهایت به اینجا می‌رسد که اساساً مشکل فلسطینی‌ها هستند که نتوانسته‌اند، بیشتر صبر کنند. یعنی نتوانسته‌اند تحمل کنند بیشتر کشته شوند، زمین‌هایشان بیشتر غصب شود، مزارع کشاورزی‌شان بیشتر تخریب شود. در یک کلام ژیژک می‌خواهد بگوید، فلسطینی منطق تسلیم را خوب بلد نبوده‌اند. یعنی همان چیزی که چپ‌ها بعد از ۱۹۶۸ یاد گرفته‌اند، رام و‌ اهلی باشند. 🔸او با همین منطق، در پایان سخنرانی‌اش بسیار محکم حمله حماس را محکوم می‌کند«من به هیچ وجه، حمله حماس را به رسمیت نمی‌شناسم، آن عمل قتل عام بود و غیر قابل بخشش بود» و در مقابل می‌گوید «من کاملاً و مطلقا حق دولت اسرائیل را برای وجود داشتن (حمله،کشتار) به رسمیت می‌شناسم» 🔸نکته آخر آنکه ژیژک در طول این سخنرانی، به هیچ وجه نتوانست خشم و عصبانیت خود را از موج حمایت حداکثری مردم کرانه باختری از حماس کنترل کند و اعتراف می‌کند نه یاسر عرفات توانست چنین فرهنگی را تغییر دهد و نه اکنون محمود عباس از چنین قدرتی برخوردار است. این اعتراف بسیار مهم است. آن‌ هم از یک متفکر چپ مایل به اسرائیل که سعی می‌کند، منطقی حرف بزند. مقاومت هویت فلسطین و فلسطینی‌ها است. اکنون زمان پایان چنین تردیدی است. در موقعیت تاریخی جدیدی قرار داریم. جبهه مظلوم مقتدر در موقعیت پیروزی است. شک نکنید. @jafaraliyan http://fna.ir/3fut1v https://irannewspaper.ir/8319/28/72956 mshrgh.ir/1539825
شروع فاز ناامنی یهودیان در اروپا 🔹قبلاً در یک یادداشت نوشته بودم، بعد از حمله بی‌سابقه جبهه مقاومت به اسرائیل، رژیم‌های اروپایی کار سختی در کنترل نفرت تاریخی جامعه معتقد مسیحی از یهود خواهند داشت. 🔸یکی از دلایل ایجاد رژیم اشغالگر همین صدور نفرت به خارج از مرزهای کشورهای اروپایی بود، اما حالا،‌ مردم اروپا ایده حبس ابد یهودیان در سرزمین‌های اشغالی را ناکارآمد دیده‌اند و جرأت یافته‌اند خود دست به کار شوند. 🔸امشب رسانه‌های فرانسوی خبر دادند، یک زن یهودی پس از آنکه در خانه‌اش در شهر لیون با چاقو مورد حمله قرار گرفت، به بیمارستان منتقل شد. 🔸بر اساس این گزارش‌ها، ضارب علاوه بر حمله، روی در خانه این زن صلیب شکسته کشیده و متواری شده است. @jafaraliyan
مقاومت و تولید فضا ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸هانری‌لوفور فیلسوف مارکسیست فرانسوی، نخستین کسی بود که با خوانش مجدد ماتریالیسم دیالکتیک هگل، بعدی جدید از شیوه‌های استثمار سرمایه‌داری را کشف کرد که به بعد فضایی استثمار معروف‌ شد. 🔸به بیان ساده، لوفور کشف کرد، روابط تولید در رژیم‌های سرمایه‌داری، از طریق تولید فضای سرمایه‌دارانه، تداوم می‌یابد. حس از خودبیگانگی کارگران، تنها حاصل شرایط کاری آنها نیست. بلکه فرآیند از خودبیگانگی در شرایط زندگی اجتماعی آنان روی می‌دهد. یعنی همان فضایی که روابط سرمایه‌دارانه را بازتولید می‌کند. 🔸لوفور رهایی طبقه کارگر را در خرق و شکافتن این فضای استثماری می‌دانست، بنابراین ایده تولید فضا توسط کنش‌گران انسانی را مطرح کرد. هویت یابی و خودیابی هر کارگر یا هر کنشگر طالب رهایی در گرو توانایی او برای تولید فضا، معنا شد. 🔸تولید فضا از نظر لوفور هم‌ بُعد محسوس داشت، هم بُعد ذهنی، هم بُعد زیسته. تولید فضای هر کنش‌گر بستگی به توانایی او در تغییر مفاهیم کلی یا تعاریف جامعه سرمایه‌داری بود. مثلا نظام سرمایه‌داری از «زندگی» مفهومی عام و استاندارد ارائه کرده بود که مردم درون آن، فضای سرمایه‌داری را بازتولید می‌کردند. 🔸تولید فضا در این مثال، تغییر این مفهوم کلی از طریق نوعی زندگی خاص، مبتکرانه و منحصر به فرد کارگر یا کنشگر در برابر شیوه رایج بود.‌‌ زندگی کارگر دیگر همان زندگی مورد انتظار جامعه سرمایه‌داری نبود.‌ روابط اجتماعی متفاوتی را شکل می‌داد. 🔸این تغییر در بعد محسوس، منجر به نوعی معماری منحصر به فرد، در بعد ذهنی منجر به تغییر ادراک و در بعد زیسته‌ به تجربه متفاوت زندگی شهری منتهی می‌شد. انواع و اقسام جنبش‌های ضدسرمایه داری در دهه شصت میلادی ریشه در همین اندیشه لوفور و پیروان شهری اون داشت. 🔸شکست جنبش می ۶۸، ضربه سختی به رواج چنین ایده‌هایی بود و تغییرات و چرخش‌های جدیدی را در اندیشه‌های چپ موجب شد. موج بازگشت به اسپینوزا یکی از همین چرخش‌ها بود. در همه این سال‌ها مسأله چپ، یافتن طبقه پیشران یا جنباندن طیف‌های تحت ستم یا استثمار شده بود. 🔸 نظام سرمایه‌داری در مقابل تمام امکانات بسیج اجتماعی را از چنگ جریانات چپ درآورد و با انواع و اقسام تاکتیک‌ها همان طبقات و طیف‌های پیش‌رو را خرید و مقاومتشان را تبدیل به کالایی قابل دادوستد کرد. معامله ابزاری قدرتمند برای مصادره مقاومت‌های این چنینی بود. سرمایه‌داری فضای مقاومت را در هم شکست. 🔸تولید فضا به عنوان ابزار مقاومت، قرار بود، فضای زندگی رهایی بخش طبقات تحت ستم را مهیا کرده و به تغییر مناسبات قدرت بینجامد. اما در عوض سرمایه‌داری را متوجه بعد فضایی کالاهای تولیدی کرد و این آگاهی منجر به تجاری‌سازی فضای سرمایه‌داری شد. ایده‌ لیبرال «فضای مصرف» و «مصرف فضایی» طرح و پیاده‌سازی شد. شهرها تبدیل به فضای مصرف شدند و کنشگران یا شهروندات مصرف کنندگان این فضا! 🔸در مقابل، شکلی از مقاومت‌ پس از انقلاب اسلامی، تجربه شد، که بیرون از هاضمه دستگاه محاسباتی و تحلیل‌گر نظام سرمایه‌داری بود. مسأله‌اش «تحقیر» بود، نه «از خودبیگانگی». نیروی محرکش ایمان دینی بود نه‌ منطق ماتریالیسم دیالکتیک. خصمش طاغوت بود، نه سرمایه‌دار. اراده‌اش عمومی و جمعی و کلی بود، نه حاصل جمع اراده‌های منحصر به فرد و تکین. انگیزه‌اش ادای تکلیف بود و نه رسیدن به نتیجه. سرکوب شدنی نبود هر چند جان‌هایی‌ را فدا می‌کرد. تغییر فاز نمی‌داد، چرخش و یا بازگشت به عقب نداشت. 🔸انقلاب اسلامی چنین الگویی از مقاومت عمومی را ایجاد کرد.‌ مقاومتی که تولید فضا می‌کرد، خرق فضا می‌کرد. فضای مقاومت بیشتر را موجب می‌شد.‌‌ خودبه‌خود پیشروی می‌کرد. فضایی که ساخت درونی محکمی را حاصل کرد. ملتی مقاوم ساخت و جامعه‌ای مقاوم تولید کرد.‌ سرنوشت‌ محتوم سرمایه‌داری در مقابلش زنجیره‌ای از شکست‌‌های پی‌درپی بود. چنین مقاومتی امکان صدور یافت. انقلاب با چنین مقاومتی صادر شد. انقلاب فضای مقاومت اسلامی را تولید و سپس صادر کرد. 🔸فضایی که این مقاومت ساخته چهار سویه هویتی مقاوم و چهار بعد ساختاری مقاوم حاصل کرده است. چهار سویه هویتی «خوددار»، «خودبان»، «خودآگاه» و «خودساز» که منجر به تولید «انسان مقاوم» شده است و چهار ساخت «جامعه مقاوم»، «رهبر مقاوم»، «دولت مقاوم» و «کشور یا سرزمین مقاوم». 🔸 این الگوی مقاومت از مرزهای جمهوری اسلامی عبور کرده‌است. مقاومت در هر جایی فضای خود را خواهد ساخت، از جمله در فلسطین. هم مردم غزه و کرانه را یک ملت مقاوم خواهد کرد، هم دولتی مقاوم را بدنبال خواهد داشت و هم سرزمین‌ها و مکان‌های غصب شده را به فلسطین بر می‌گرداند. @jafaraliyan https://tn.ai/2984309