تحقیق به قصد تبلیغ
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸 چگونه میتوان هم به تبلیغ اولویت داد و هم تحقیق را لازمه آن دانست. به عبارت دیگر اگر بگوییم تبلیغ در درجه اول اهمیت قرار دارد و نیازی فوری و حیاتی است، آیا تحقیق نوعی وقتکشی یا هدررفت فرصت محسوب نمیشود؟ در این یادداشت میخواهم با پاسخ به این سوأل، روشی را بیابم که ما را از این ناسازگاری ظاهری عبور دهد.
🔸معمولاً اکثر قلمبهدستان، یادداشتنویسان، گویندگان و تریبون داران حرفهای یا با اکتفا به دانش موجود و فعلی خود، پدیدهها را خوانش کرده و تحلیل میکنند، یا فرصتی کوتاه به خود داده تا قدری تأمل و فکر کرده و به خلق ایدههایی جدید دست یابند. این افراد با ترکیبی از تحلیلهای حاصل شده و ایدههای تألیفی؛ گفتار، نوشتار یا محصول خود را برای رساندن به مخاطب آماده میکنند.
🔸بسته به توانایی عنصر تبیینگر، _چه دانش، چه مهارت تبیینی او_، این محصولات، قابل کیفیتسنجی و ارزیابی هستند. با این حال، ذخیره دانایی و قوه اندیشهورزی عنصر تبیینگر برای تولید محصول با کیفیت، پایانناپذیر نیست. این ذخیره هم نیاز به تقویت دارد هم نیاز به بازیابی. یعنی هم باید داناییهای و مواد جدیدی به او اضافه شود و هم دانستههای قبلی یادآوری شود.
🔸اما مسأله اینجاست اگر وارد مقطعی زمانی نظیر دوره کنونی شدیم که فرصت کافی برای چنین ذخیرهسازی و بازیابی انرژی نداشتیم چه باید کرد؟ طبیعی است با چنین وضعی، در بلند مدت صرف رساندن پیام به گوش و دل مخاطب، نمیتواند چنین جانهای تشنه آگاهی را سیراب و بینیاز سازد. وانگهی سیل شبهات و پیامهای دروغ، فرصت کافی برای شارژ قوه تبیینی به ما نمیدهد. در این وضع، چگونه میتوان هم در میدان ماند، هم کیفیت محصول تبیینی را بالا نگاه داشت؟
🔸پاسخ ساده است: «تحقیق به قصد تبلیغ». بنظر میآید اگر عنصر تبیینگر خود را با قصد تبلیغ و تبیین، ملتزم به خوانش متن،کتاب و سند سازد، آن مسأله تا حدود زیادی حل خواهد شد. توضیح بیشتر آنکه، چنین کنشی، به همزمانی تحقیق و محصول نظر دارد نه توالی یا ترتیب زمانی دو امر مجزا. یعنی آن نویسنده یا گوینده، با نظر به خروجی و محصول بهروز، التزام به متنخوانی و تحقیق داشته باشد.
🔸همان لحظه که میخواند، قلمش را میلغزاند، نه فقط برای یادداشت برداری، یا محوریابی، بلکه با نظر به کار نهایی. متأسفانه امروز دیگر حتی فرصت کافی برای بازگشت به یادداشتها و محورها هم وجود ندارد. نویسنده یا گوینده باید با خوانش متون، همزمان متن تولید کند، به نوعی خودآگاهی ناظر به خروجی یا تولید متن جدید برسد.
🔸تحقیق به قصد تبلیغ، کار ما را از ابتدا جهتدار میکند. باید به خودمان بقبولانیم که تبیین از زمان تحقیق یا خواندن شروع میشود، نه بعد از آن. تأمل به قصد تولید موثر می افتد. تبلیغ مؤثر با تحقیق عملی ممکن میشود. بدون درک این همزمانی، تبلیغ، خبررسانی صرف میشود. تحقیق هم گوشهنشینی و تیرهوایی پرتاب کردن!
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1508158
http://fna.ir/3dld2u
تعارض منافع در صف نانوایی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔹امروز در صف نانوایی سنگک محله ما، مشاجره و بگومگویی در گرفت که میتواند تا حدی درسآموز بوده و بیان آن خالی از لطف نباشد. ماجرا از این قرار بود که، یکی از مشتریها، به نفر جلویی و عقب خود سپرده بود که نوبتش را نگاه داشته، تا برای خریدی کوچک به مغازهای در نزدیکی همان محل برود و برگردد. تا او برگشت، صفی طولانی شکل گرفته بود و نوبت نفر جلویی وی شده بود.
🔹طبق نوبت او باید نان خود را میگرفت، اما من و نفرات پشت سرم او را ندیده بودیم. این بود که فرد پشت سر من به آن فرد اعتراض کرد که احترام صف را نگاه دارد و پشت نفر آخر قرار بگیرد. اما آن مشتری گفت که نوبت داشته. فرد پشت سر من این استدلال را نپذیرفت و این شد که آن دو، وارد بگو و مگویی مودبانه و به مرور کمتر مودبانه شدند.
🔹نفر جلویی مشتری داستان ما و عقبی او تصدیق کردند که نوبت داشته است. اما فرد پشت سری بنده، این گواهی را هم دلیل قانعکنندهای نمیدانست. تقریبا بقیه صف یا ساکت بودند و یا حق را به همان مشتری میدادند.
🔹 معمولاً هم این موضوع در تشکیل صفها عرف است. فرد عصبانی پشت سر من که دید، نتوانسته جمع را با خود هماهنگ کند، لب به موعظه و غرولند گشود. در این فاصله آن مشتری نام خود را خریده و رفته بود. فرد عصبانی که طاقت صفایستادن نداشت، شروع به نکوهش جمع حاضر کرد.
🔹از اینکه همه مشکلات ما ناشی از سکوت مردم است و اصلاح امور از همین صف نانوایی شروع میشود گفت. از اینکه اگه همه مثل امروز سکوت نمیکردند وضع مملکت این نبود، گفت و همینجور حرفحرفحرف.
🔹او فهمیده بود، اشتباه کرده و دیگران هم پی به خطایش بردهاند، بنابراین چارهای نیافت جز آنکه این اشتباهش را که از بیصبری حاصل شده بود، با گره زدن به خلقیات مردم ایران و مشکلات ملک و مملکت توجیه کند.
🔹با خود گفتم، واقعاً ما روزانه چقدر سعی در توجیه خطاها، اهمالها و بیعملیها، و یا پوشاندن منافع شخصی با گره زدن آنها به موضوعات ملی و میهنی هستیم. در این تجربه فهمیدم، ما خواسته یا ناخواسته، ممکن است در موارد بسیاری دچار چنین خطاهایی شویم و با اینکه ممکن است خودمان هم خبر نداشته باشیم، نزد دیگران چنین رفتاری عیان و آشکار باشد.
🔹همین هم هست که قاطبه مردم فرق مسئول دلسوز با غیردلسوز را متوجه میشوند. یا فرق خدمت و نمایش را میفهمند. یا فرق منفعتجویی شخصی در پوشش خیرعمومی را متوجه میشوند. میدانند فرق اعتراض برای مصالح عمومی با اعتراض برای اغراض شخصی، صنفی، گروهی و جناحی را متوجه میشوند.
🔹بر این اساس طبیعی است با رشد آگاهیهای عمومی نسبت به رفتارهای اجتماعی و شدیدتر شدن نظارتها مردمی و حکومتی روی عملکرد دستگاههای دولتی، روز به روز شناسایی مصادیق چنین توجیهاتی سختتر از گذشته خواهد شد. همین موانع موجب میشود که برخی کارمندان متخلف، یا برخی مردم کژ رفتار، در ارتکاب چنین توجیهاتی دست به ابتکارات جدید زده و حواسها را از دور بر خود پرت کند.
🔹یکی از آن تکنیکهای جدید همانطور که اشاره شد، سازمانی یا ملی جلوه دادن رفتار متخلفانه، و توجیه سوءرفتار یا خطای خود از این طریق است. اگر اینگونه به موضوع نگاه کنیم، مسألهای مانند «تعارض منافع»(ترجیح منفعت شخصی بر اهداف سازمانی یا ملی) را میتوان مسألهای اجتماعی خواند، نه فقط دولتی و سازمانی.
🔹البته در سطح اجتماع تعبیر بهتر «تزاحم منافع» است. با تجربه امروز فهمیدم، شاید حل مسأله «تعارض منافع» در دستگاههای دولتی و ملی، بستگی به شناسایی مصادیق تزاحم منافع مردم در بافت جامعه دارد. تا زمانی که عدهای در جامعه باشند برای جبران یا توجیه خطای خود یا تأمین منافع خویش همه مشکل را به بیرون از خود(جامعه و کشور)، حواله میدهند، احتمالا در دستگاههای دیوانی نیز «حامیانی» خواهند داشت.
@jafaraliyan
تأملی در باب مشاهده بیواسطه شهر
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸کمی که سرمان را به اطراف بچرخانیم و با نگاهی دقیق تر دور و ور خود را بپاییم، متوجه میشویم، همه اشیاء و اعیان گویا به سان رسانهای، میخواهند چیزی به انسان بگویند. گویا میلی در اشیاء و چیزهای اطراف ما موجود است که خواهان پدیدار شدن برای ماست.
🔸همانطور که ما به اطراف و اکناف روی میآوریم، چه بسا اطراف و اکناف هم به نوعی سمت ما روی آورده و میخواهد چیزی بگوید. درک پیام اشیاء شاید با التفات یا تاملی روزانه، همان موقع که سوار اتوبوس، تاکسی و یا حتی مترو هستیم ممکن شود.
🔸اما ماجرا از وقتی شروع میشود که این اشیاء و چیزها، سخنگویانی غیرخود پیدا میکنند. به یک معنا گویا مسئولیت پدیدارشوندگی و معناداری خود برای انسانها را به چیزهای دیگری میدهند که واسطه رساندن پیام شوند. وساطت چیزها یا افرادی برای نمایندگی چیزها یا افرادی دیگر از این منظر، ناشی از خلاء نگاه متاملانه ما انسانها به اطراف خود است.
🔸ما به ساختمانی که در آن زندگی میکنیم، چگونه روی میآوریم، به کوچهای که از آن عبور میکنیم چگونه روی میآوریم، با خیابانی که در آن قدم میزنیم یا سواره حرکت میکنیم، چه نوع مواجههای داریم، آیا فرصت پدیدارشوندگی این اعیان را به آنها میدهیم، یا بنا بر سنت و عادات مألوف روزانه تنها از آنها رد میشویم؟
🔸به ماشینهای پارک شده در کوچه، تاکسیهای عبوری در خیابان، اتوبوسهای شرکت واحد و مترو چگونه نگاه میکنیم؟ نمیدانم ولی گمان میکنم، برایمان بیشتر میصرفد تا بجای دقیق شدن و تامل در این همه اعیان، بگذاریم توجهمان ملتفت چیزهایی شود که به زبان و بیان آمدهاند. منظورم آن است که رسانهای شدهاند.
🔸من در این یادداشت نمیخواهم منکر کارکردهای رسانه شوم، میخواهم به این موضوع تنبه دهم که شاید گاهی لازم باشد، قدری فرصت به پدیدارشدن چیزهای صامت و انسانهای بی صدا بدهیم. شاید در این نوع مواجهه معلوم شود، چه هزینههایی بابت عدم تامل و التفات به جهان پیرامون خود متحمل شدهایم.
🔸چه جاهایی بوده که متوجه نشدهایم، این رسانه یا این پیامرسان، به نفع مردم کار میکرده یا از خلاء تاملشان سوءاستفاده میکرده. چه جاهایی که به غلط در برابر خیرخواهیهایی ایستاده و تولید سوءظن کرده. چه جاهایی بجای تسهیل در امور ملک و مملکت و رساندن پیام خدمت به مردم، مانع جاری شدن امور مملکتی و نفع عمومی شده است.
🔸رسانه را نمیتوان دربست پذیرفت، این موضوع ربطی به اعتماد یا بیاعتمادی ندارد، رسانه را باید با محک تامل و نگاه نقادانه آزمود. همین نگاهی که فرصت پدیدارشدن واقعیت بیواسطه را به انسان میدهد، منتها اگر تصمیم بگیرد بدون واسطه رسانه به واقعیتهای میدانی روی آورد.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1508571
تقابل دین با فربگیِ «مناسک مصرف»
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸چند سالی است ادبیات پرحجمی توسط ژورنالهای هنرومعماری و نشریات مرتبط به فضاهای شهری، با موضوع «مصرف فضایی» تولید و منتشر میشود. در این مکتوبات، به طور نمادین، "شهر" پیامبر مدرنیته و "پرسهزنی" مذهب او نامیده شده است.
🔸در واقع به یک معنا، تلاش وافری برای تولید مناسک جهت "مصرف" فضاهای شهری صورت گرفته و هر روز به کم و کیف آن اضافه می شود. ترویج مناسک مصرف و تعبد به ادای آن، به قدری عام و طبیعی می شود که امکان فکر کردن به آن یا محل سوال واقع شدنش سخت و عجیب به نظر می آید.
🔸در واقع پرسه زن، مومنِ متعبد و مقلدِ "مناسک مصرف" است. مناسک مصرف به حدی جدی است که برخی از متفکرین و تئوریسین های غربی را معطوف به نظرورزی پیرامون تعریف پرسه زنی، و خصوصیات پرسه زن کرده است. در یک جمله می توان پرسه زنی را به نوعی "عمل گم شدن در شهر" تعریف کرد. خصوصیات پرسه زن نیز مبتنی بر همین تعریف عبارت است از:
▫️ الف. حرکت بی هدف و بی جهت.
▫️ب. مشاهده مناظر شهری و نگاه انتقادی ( نگاه خیره و سوءظن آلود) به کنشگران شهری
▫️ج. اشغال فضای خیابان با هدف مصرف فضای آن.
🔸اگر بخواهم این ادبیات شیک علمی را ترجمه واقعی و میدانی نماییم باید گفت، خروجی حرکت بی هدف و بی جهت، همان «ولگردی» است. خروجی دیدن مناظر شهری و نگاه انتقادی، همان «چشمچرانی» و نگاه خیره است. خروجی اشغال فضای خیابان نیز، پاتوق سازی است. تقید پرسهزن به مناسک مصرف هم مقطعی و نوبهای نیست. هرروزه و هر ساعت او در حال ولگردی، چشم چرانی و پاتوق سازی است.
🔸در واقع هنر نظام سرمایهداری در چنین صورتبندیهای شیکی از بطالت جلوه میکند. عاطل و باطل چرخیدن در خیابان تبدیل به یک ارزش و آن ارزش تبدیل به یک منسک (پرسه زنی) میشود. خیابان و سوژههای درون او نیز متناسب با چنین مناسکی تنظیم می شود. هم خیابان و هم سوژهها و انسانهای شهری خود را مستعد بیشتر دیدهشدن میکنند تا مبادا به مناسک مصرف لطمه بخورد.
🔸بقای زیست شهری سرمایهدارانه به وجود چنین نهادسازیهایی و اصرار بر توسعه آن است. صنعت مد، دقیقا در راستای تداوم همین منطق شکل گرفته است. انواع و اقسام مدلهای بدنسازی و مدیریت بدن، انواع و اقسام شیوههای تغییر ظاهر و ... دیگر مظاهر همین مناسکسازیهای بیامان است.
🔸در مقابل این نظم تمامیتخواه و فربگی بیوقفه مناسکی، مردم دیندار ایرانی به نقد این وضعیت پرداخته و بدیلهایی را در مقابل چنین صورتبندیای از بطالت، عرضه داشته اند. شادپیمایی غدیر یکی از همین ابتکارات با هدف خروج از وضعیت بطالت است.
🔸راه پیما جای پرسهزن را میگیرد. ملاحظه (دیدن با احتیاط) جای مشاهده (دیدن بی قید) را میگیرد و بازپسگیری خیابان از فضای مصرفی به نفع مردم صورت میگیرد. در واقع با این توضیح، امکانی که دین و این مناسبات دینی به مردم ایران داده است، فراروی از نظم تمامیت خواه سرمایه داری در مدیریت فضا و مناسک مصرف است.
🔸نیاز مردم ایران به این امکانات آنی تا حدی است که چنین گشودگیهایی را با استقبال بینظیر، همراه میکنند. مردم در برابر فربگی مناسک مصرف و مذهب نظام سرمایهداری، بدنبال یافتن راههای خروج و رهایی هستند. اربعین، غدیر، محرم تنها بخشی از این امکانات و موهبتهای دینی هستند.
🔸وضع الان آنان بازگشت ناخودآگاه به دین برای رهایی از چرخه بطالت و عبور از فنآوریهای توجیه بیهودگی است. زندگی شهری در معرض تهدید فربگی مناسک سرمایهداری است، مردم فهمیدهاند این دین است که چنین تهدیدی را خنثی و بی اثر میسازد. اساسا دین علیه فربگی مناسکی است.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1508738
چرا به نمایش فرمهای عزاداری محلی نیاز داریم؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸برنامه حسینیه معلّا پس از نمایش موفق سال گذشته، امسال با ابتکارات جدید و تدوین بهتر در حال نمایش در سیمای ملی است. یکی از این ابتکارات، بازنمایی سنتهای عزاداری محلی و نه صرفاً قومی (منطقهای) است.
🔸عبور از لایههای بزرگتر قومی و شهری به لایههای کوچکتر و محلیتر عزاداری، نشانه تغییر رویکردی هوشمندانه در به رسمیتشناختن تکثر فرهنگی با دقت زیاد و در حد مردم قریههای کوچک و متوسط و یا محلههای قدیمی است. برای بسیاری از مردم کشورمان موعد عزاداری حسینی، همزمان موعد تذکر و بازگشت به کوچکترین، واحدهای سرزمینی و بازیابی تعلقات «روستایی» و «محلهای» نیز هست.
🔸با اینکه دست کم حدود پنجاه سال از تغییر ماهیت جغرافیای اجتماعی از روستا به شهر میگذرد، و در بسیاری از شهرهای بزرگ پدیده محلهزدایی رخ داده است، همچنان مردم کشورمان ریشههایشان را میجویند و یا حداقل میل به یافتن اعقاب خود را میجویند. عینیترین مسیر برای بازیابی ریشهها، رفتن به واحدهای روستایی و محلهای است و این مهم در فصل عزاداری سیدوسالار شهیدان به عینیت میرسد.
🔸بازگشت به روستاها، همزمان به معنای بازیابی «امر آشنا» نیز هست. برای خیلی از ماها شاید سنت عزاداری یک روستا موضوع جدید و نویی باشد، اما حتما غریب نیست. ما در لحظه با حس عزاداری مردم یک روستا مانند خرقان شاهرود، همراه میشویم. ابتدا گمان میکنیم، چنین شکلی از سینه زنی را بلد نیستیم، اما از پس ملاحظه این شور، خود را درون دسته میبینیم.
🔸از جاکنده شدن داوران برنامه و ورود به دسته عزاداری، همان بازیابی «امر آشنا» است. از جاکندهشدن جمعیتهای حاضر در عزاداریها و پیوستنشان به دستههای عزاداری نیز همینگونه است. امام حسین(ع)، آشناترین، عمومیترین، کلیترین و جامعترین دلیل شکلگیری اجتماعات محلی میشود.
🔸قوام سنت عزاداری به تحکیم مناسبات محلات و روستاهای کشور است. بخش مهمی از خاطرات جمعی مردم کشور ما از مواجهه دستههای عزاداری محلات و روستاها با یکدیگر ناشی میشود و عجیبتر آن است که میل به گداختن در آتش معنای عاشورا و حرکت سیدالشهداء در این مواجهه شدیدتر میشود. هر محله و روستا خود را آماده پذیرفتن و یافتن دسته دیگر محله و روستای مهمان میکند.
🔸مردم در این مراودات، همزمان در حال فریاد خروج از تکثر محلی و روستایی به وحدت حسینی هستند. همان است که به همه چیز رنگ میدهد، اما واقعیت تکثر را انکار نمیکند. مردم امری آشنا را بازمییابند. هم گذشته و گذشتگان خود را در محله و روستا پیدا میکنند، هم یاد نابترین مضمون اسلام محمدی (ص) را گرامی میدارند.
🔸با این مبنا، بازنمایی سنتهای عزاداری محلی و روستایی در حسینیه معلّا، یک اقدام ارگانیک و طبیعی است که خلأ آن سالها حس میشد. این گیرایی بیدلیل اتفاق نیفتاده است. مردم با امامحسین(ع)، هویت خود را، در کوچکترین واحدهای سرزمینی و شهری شناختهاند. این بازنمایی، هویتشان را صدا میزنند. مردم با حسین(ع) در «جایی» خو گرفتهاند و با حسین(ع) موقعیتشان را باز مییابند.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1510341
http://fna.ir/3dmnqz
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۱)
سیاست حسینی(بخش اول)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔷🔶 قبل از تجربه حکومت اسلامی دیرزمانی بود هموغم عالمان دینی و شیعی، حفظ جوهر فلسفه امامت در زمانه انقطاع وحی نبی(ص) و غیبت معصوم(ع) بود. «تبیین مکتب بهمنظور تطبیق آن با نیازهای زمان» و «رهبری سیاسی جامعه» همان جوهری بود که علمای راستین مذهب متکفل حفظ آن بودند.
🔸زمینهای لازم بود تا انقلابی دیگر علیه اسلامِ دستخوش انحراف و ارتجاع حادث شود. عصر حاضر زمینه لازم برای چنین پدیدهای را فراهم آورد. این زمینه که با جلوه انحراف از دین، به آشکارترین شکل ممکن ایجاد شده بود، با دو اتفاق کمنظیر همراه شد. اول؛ رشد شناخت اندیشه امامت بین مردم و برانگیختگی آنان، دوم؛ ظهور نوری از انوار سلاله اهلبیت که همه توجهات را به خود جلب کرد.
🔸شاید برای نخستینبار بود که زمینه و زمانه اینچنین منتظر آن اتفاق بیسابقه بود. به بیان دیگر، شاید در هیچ دورانی مانند دوران معاصر زمینه به «نتیجه» رسیدن اندیشه امامت فراهم نشده بود. قیام حسینی(ع) البته به ما یاد داده بود هدف، سوای نتیجه است و این زمینه قیام است که تحقق یا نتیجه هدف را معنادار میکند.
🔸سال 6۱ هجری، انقلاب اسلامی با شهادت امام حسین(ع) و اصحاب و یاران باوفایش ممکن شد. سال 57، انقلاب اسلامی با حکومت دینی امکان وجودی یافت. نهضت عاشورا دو جلوه پیروزمندانه داشت؛ یکی شهادت، یکی حکومت.
🔸ادعای نگارنده در این سلسلهیادداشتها، آن است که اگر حکومت اسلامی نتیجه دیگر قیام عاشورایی است، تنها درصورتی تداوم یافته و دستخوش انحراف و ارتجاع نمیشود که انقلابی بماند. در این یادداشتها میخواهیم نشان دهیم ضامن تداوم انقلاب اسلامی، «سیاست حسینی(ع)» است.
🔸 سیاست حسینی، سیاست انقلابی ماندنِ حکومت دینی است. به بیان دیگر سیاست حسینی، سیاست دوره استقرار حکومت دینی است. در یادداشت اول، ابتدا به تعریف سیاست حسینی پرداخته و برای روشنتر شدن معنای آن، نقدهایی را که از موضع تحلیل واقعه عاشورا متوجه عملکرد جمهوری اسلامی شده است، بررسی میکنیم.
🔸 این یادداشتها مبتنیبر درک و دریافت نویسنده از چهار کتاب «همرزمان حسین(ع)»، «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» ، «دو امام مجاهد» و «انسان 250ساله» مقاممعظمرهبری است.
🔷🔶سیاست حسینی چیست؟
🔸سیاست حسینی، سیاستی است مبتنیبر هدایت و مجاهدت، بهمنظور ایجاد جامعه اسلامی(ولایی) از طریق تبدیل ایمان مومنین به عمل صالح. از این نظر آنچه بیشتر اهمیت مییابد درسهای عاشورا و به بیان بهتر عبرتهای عاشوراست. درسها و عبرتهایی که در طول تاریخ جمهوری اسلامی بارها به مدد انقلاب اسلامی آمده و نهتنها جلوی لغزش یا انحراف آن را گرفته، که موجبات تعالی و رشد میدانی آن را فراهم آورده است.
🔸قیام حسینی انرژی پایانناپذیری برای تداوم انقلاب اسلامی تولید کرده که با سیاستورزی حسینی تبدیل به سوخت حرکت میشود. با بررسی اجزای این تعریف، استحکام منطق مقابله و واسازی شبهات پیرامون عاشورا علیه جمهوری اسلامی نمایان میشود.
🔹اول؛ سیاست حسینی از جنس هدایت است. در دانش سیاسی مدرن، دو جنس سیاست اصلی قابل شناسایی است. اجناسی که منجر به نظرورزی و سپس پیادهسازی شدهاند:
▫️الف، عدهای از متفکران علم سیاست، سیاست را از جنس تصمیم و متعلقات آن دانستهاند. متعلقاتی نظیر قضاوت و مدیریت. از نظر این جمع، سیاست به معنای تصمیمگیری است. تصمیمگیری در شرایط بحرانی و سخت یا طبیعی و راحت. در این نحوه سیاستورزی، هر تصمیمی میتواند به صلاح و فلاح یا فساد و تباهی بینجامد. در این نحوه سیاستورزی آنچه اهمیت مییابد، خرد تصمیمگیر است که در رژیمهای تمامیتخواه یا دیکتاتوری نمونه آن را میتوان یافت.
▫️ب، عدهای دیگر از متفکران دانش سیاسی، سیاست را از جنس روابط میدانند. این عده معتقدند سیاست زاده روابط اجتماعی مابین افراد است و باید حافظ این روابط باشد. به نوعی از برآیند روابط مابین افراد، سیاست زاده میشود. شاید تعبیر تصمیمسازی از پایین، تعبیر مناسبی برای این نحوه سیاستورزی باشد. رژیمهای مدعی مردمسالاری یا لیبرال مدعی این نوع سیاستورزی هستند. در این سیاستورزی آنچه اهمیت مییابد خرد اجتماعی است.
@jafaraliyan
ادامه در فرسته بعدی👇
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۱)
سیاست حسینی(بخش دوم)
✍ جعفرعلیاننژادی
▫️درمقابل این دو جنس سیاست، جنس دیگری نیز واقعیت دارد که موردتوجه نظریهپردازان علم سیاست قرار نگرفته است. آن جنس دیگر، جنس هدایت است. سیاست مبتنیبر هدایت نه به معنای تصمیمگیری شخصی صرف است و نه به معنای تصمیمسازی اجتماعی صرف. عنصری دیگر در این نوع تصمیمگیری دخالت دارد که ضامن فلاح و صلاح ملک و مملکت است. آن عنصر، عنصر دین است. یعنی هدایت مبتنیبر دین.
▫️البته هدایت مبتنیبر دین نیز به معنای هر هدایتی که مبتنیبر دین باشد، نیست بلکه این هدایت ذاتی اندیشه امامت است. یعنی کسانی که تبیینگر دین پیامبراند، عنان هدایت و رهبری جامعه اسلامی را در دست میگیرند.
▫️این هدایت به هیچعنوان به معنای مخالفت با آزادیهای فردی نیست بلکه به معنای ایجاد و تداوم آگاهیهای ایمانی در مردم است و از سنتهای الهی تغذیه میکند. طیف زیادی از انتقادات و شبهات واردشده بهدلیل عدم درک تفاوت جنس سیاست مبتنیبر هدایت با سیاست مبتنیبرتصمیم یا روابط است.
🔹دوم؛ جهت سیاست حسینی مجاهدانه است. قید مهم دیگری که مولفه هدایت بهعنوان جزئی از سیاست حسینی میخورد، عنصر مجاهدت است. هدایت رهبر یا امام جامعه هدایتی قعودی و در حالت ایستا نیست. این هدایت به معنای توصیه صرف کلامی به انجام واجبات یا ترک محرمات نیست. این هدایت تنها به معنای آموزش احکام شرعی و اخلاقیات دینی نیست. این هدایت یک جهت مهم دارد. جهتی که زندگی ائمه(ع) مالامال از آن بود، و در قیام حسینی(ع) در عالیترین وجه خود بهمنصه ظهور رسید.
▫️این جهاد بهطور مطلق به معنای درگیری و مبارزه با قدرتهای ارتجاعیِ ضدتعالی و تکامل انسانی است. قدرتهایی که ضداسلام و ضدقرآن هستند. بنابراین این هدایت به معنای مبارزه دائمی با دشمنان دین و قرآن در تمام عرصههاست. در این جهاد سعی و کوشش در راه خدا با قید مبارزه علیه خصم معنا پیدا میکند. بنابراین سیاست حسینی، هدایتی مجاهدانه است. استقرارش در مانعزدایی و دشمنشکنی است. با این تعریف نیز بخشی از نقدها و حملات که قیام حسینی را به مفهوم مقاومت اصلاحطلبانه تنزل دادهاند، بیمعنا میشود.
🔹سوم؛ سیاست حسینی لازمه جامعه اسلامی است. هدایت مجاهدانه، معطوف به ایجاد همبستگی، همتافتگی و تقویم روابط مومنان است. یعنی در وهله اول بین مومنان نسبت به یکدیگر ولایت ایجاد میکند. ولایت در لسان قرآن به معنای نزدیکی بسیار زیاد دو چیز است. نوعی نزدیکی که امکان خلل در آن یا وجود ندارد یا بسیار بعید است.
▫️در وهله دوم این ولایت مومنان بر یکدیگر مانع ولایت مومنان با غیر خود میشود. یعنی امکان برقرای ولایت غیرمسلمین بر مسلمین بهطور مطلق نفی میشود. در وهله سوم، نیاز بهدلیل یا همبستگی مومنان حول یک محور یا همدستی در یک نقطه وجود دارد. درغیر اینصورت، ولایت مومنان ناپایدار است و امکان ولایت غیر وجود دارد. آن نقطه و محور ولی است.
▫️سیاست حسینی، دستمایه ولی برای تداوم ولایت مومنان و جلوگیری از ولایت غیرمومنان است. بنابراین سیاست حسینی، لازمه ایجاد یک جامعه اسلامی استکبارستیز است. بخش دیگری از شبهات و حملات با این مبنا قابل نقد و اعتبارزدایی است. مجموعه نقدهایی که احیای شعائر یا مناسک را به معنای فربگی مناسکی یا اصالت فرم بر محتوا دانسته است، از این نظر قابل ارزیابی است.
🔹چهارم؛ جمهوری اسلامی تجربه پیادهسازی سیاست حسینی است. جمهوری اسلامی نمونه کارآمد و پیادهسازی موفق سیاست حسینی در تبدیل ایمان مومنان به عمل صالح است. بازخوانی کمکهای نهضت عاشورا با هدایت مجاهدانه امام خمینی(ره) و مقاممعظمرهبری در طول تجربه چهل و چندساله انقلاب اسلامی گویای این موفقیت است.
▫️با این نگاه مصادیق پرشماری از عزتیابی انقلاب اسلامی وجود دارد که در زبان و بیان امامین انقلاب اسلامی هم جاری شده است. جاهایی که آن انرژی عظیم و درسهای آن جریان بزرگ، به مدد سیاستورزی حسینی امام(ره) و رهبر انقلاب آمده است.
🔶🔷جمعبندی: نگارنده قصد دارد برای سنجش قوت و قدرت چنین برداشتی از اندیشه عاشورایی مقاممعظمرهبری، در یادداشتهای بعدی مجموعه نقدها و سوالاتی که از زاویه عاشورایی متوجه عملکرد جمهوری اسلامی شده است، مورد بررسی قرار دهد. خوانش سریع مجموعه سوالات نشان میدهد این نقدها در سه ساحت کلی هدف، فرم و روش قابل دستهبندی است.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1510376
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۲)
معنایابی شهادت در سیاست حسینی(بخشاول)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔶🔷در یادداشت قبلی سعی شد مختصات کلی «سیاست حسینی» را بهعنوان چکیده اندیشه عاشورایی رهبرمعظمانقلاب مورد بحث و بررسی قرار دهیم. این ترکیب مفهومی، خصوصیات و ویژگیهای فرعیتری نیز دارد که نیازمند توجه و تعریف است. اما درحال حاضر همین اشاره کلی، مقصود و منظور نگارنده را تامین میکند.
🔸گفته شد انرژی بیپایان عاشورا، سوخت حرکت سیاست حسینی در دوره تشکیل حکومت اسلامی است. انرژی بیپایان عاشورا در دوره استقرار حکومت اسلامی، در دو شکل درسها و عبرتها، اولا جلوی انحراف در مسیر را گرفته و ثانیا موجب رشد و تعالی جمهوری اسلامی شده است. درسهای عاشورا بایدهای سیاستورزی حسینی است، عبرتهای عاشورا نبایدهای سیاستورزی حسینی است.
🔸از میان درسهای بیشمار یا بایدهای نهضت حسینی، مساله شهادت یکی از موضوعاتی است که به انحای مختلف مورد پرسش و نقد قرار گرفته است؛ نظیر «شهادت بهمثابه اوج خشونت عشق» و «شهادت بهمعنای شکست در سیمای پیروزی». از طرف دیگر نقدهایی نیز متوجه نبایدها یا عبرتهای عاشورایی است؛ نقدهایی که معتقدند عدم توجه حکومت اسلامی به حوزه نبایدهای عاشورایی، موجب فاصله گرفتن نظام از آرمانهای انقلاب اسلامی شده است.
🔸در این یادداشت میخواهیم با بررسی نقدهای بخش اول، قوت منطقی و کارکردی سیاست حسینی در دوره استقرار حکومت دینی را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.
🔶🔷مساله شهادت در سیاست حسینی
🔸به بیان رهبری، در تفسیر جریان عاشورا و تحلیل قیام امامحسین(ع)، گرایشی وجود دارد که هدف نهضت حسینی را وصول به شهادت فرض کرده است. یعنی عدهای گفتهاند و معتقدند حضرت با توجه به درک شرایط و کمیت همرزمان و یاران خود، میدانست که نمیتواند حکومت تشکیل دهد، بنابراین اساسا به کربلا رفت تا شهید شود. یعنی فهمیده بود، چون با ماندن نمیتوان کاری کرد، باید با رفتن و شهید شدن کاری کرد.
🔸درحالی که نه در اسناد شرعی و نه مدارک اسلامی، چنین چیزی به این معنا که انسان خود را به کام کشتهشدن بدهد، وجود ندارد. درمقابل، معنای شهادتی که در شرع مقدس مورد اشاره قرار گرفته آن است که انسان بهدنبال هدف مقدسی برود که یا واجب است یا راجح و در این راه تن به کشتهشدن بدهد. درواقع از این نظر شهادت هدف نیست، نتیجه است. نتیجه پیگیری هدفی مقدس و الهی، نه هر هدف غیرالهی.
🔸این گرایش، زمینه ایجاد برخی از شبهات حول مساله شهادت را ایجاد کرده است. میتوان ماحصل چنین تلقیای را تبدیل شهادت به «هدف» یا «نتیجه غیرالهی» دانست. به بیان دیگر، یا شهادت نیاز به هدفی بیرون از خود ندارد، بلکه دلیل شهادت اعتباریابی و بزرگی فردی انسان است، یا شهادت «نتیجه» عشقی دیگرخواهانه است، در این حالت هدف بهروزی دیگران است.
🔸یعنی انسان یا میخواهد صرفا با کشتهشدنش به بزرگی و اعتبار برسد یا حاضر است صرفا بهخاطر عشق به دیگران متحمل هزینه جانی شود. در دیدگاه اول «شهادت بهمثابه شکست در سیمای پیروزی» معنادار میشود در دیدگاه دوم، «شهادت بهمعنای اوج خشونت عشق» امکان طرح و بحث پیدا میکند.
🔹الف. شهادت بهمثابه شکست در سیمای پیروزی
▫️در دیدگاه «شهادت بهمثابه شکست در سیمای پیروزی» چون شهادت تبدیل به هدف فرد شده است، با وجود اینکه کشتهشدن بهمعنای وصول به هدف فردی است و برای خود فرد نوعی پیروزی محسوب میشود، اما از منظر بیرونی این کشتهشدن، شکل شکست بهخود میگیرد. به بیان دیگر، هیچ کارکردی جز برای خود فرد نداشته و از منظر بیرونی یا دیگران، آن فرد تنها خود را به کشتن داده است، بدون اینکه نتیجهای برای دیگران حاصل کند.
▫️شهادت از این نظر، ایدهای منفعلانه و شکستخورده است که تنها داعیه یا سیمای پیروزی بهخود میگیرد، نه نتیجهای حاصل میکند و نه کارکردی دارد. در این نحوه نظرکردن به مقوله شهادت، شهادت حتی کارکرد اعزاز و بزرگی برای خود فرد نیز ندارد.
▫️اگر گمان فرد شهادتطلب این باشد که با کشتهشدنش میتواند تبدیل به الگو یا اسوهای نزد دیگران شود، به همان دلیل که گفته شد این هدف نزد دیگران حاصل نمیشود، بلکه بزرگی و اعزاز نیز با شهادت فرد شهادتخواه، کشته میشود.
@jafaraliyan
ادامه در فرسته بعدی👇
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۲)
معنایابی شهادت در سیاست حسینی(بخشدوم)
✍ جعفرعلیاننژادی
▫️بهرهبرداری عدهای از دینپژوهان منتقد از این معنای شهادت در نقد روحیه شهادتطلبی مردمی در جمهوری اسلامی هم دچار خلل منطقی است که مورد اشاره قرار گرفت، هم نافی شواهد تاریخی نهضت عاشورایی است و هم نافی کارکرد شهادت در تاریخ پس از انقلاب اسلامی است.
▫️تالیتلو منطقی این دیدگاه، شکستخوردن امامحسین(ع) بهدلیل کشتهشدن است. ریشه این خطا در عدم تفکیک بین هدف و نتیجه است. به بیان رهبری، در جبهه آنکس که کشته میشود، شکست نخورده است، آنکس که به هدف خود نمیرسد شکست خورده است.
▫️هدف دشمنان امامحسین(ع) این بود که اسلام و یادگارهای نبوت را از روی زمین براندازند که شکست خوردند. هدف امامحسین(ع) رخنه در برنامه یکپارچهشدن دشمنان اسلام و رساندن صدای اسلام و ندای مظلومیت بود که هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت به این هدف رسید.
▫️بهرهگیری ایندسته از دینپژوهان از چنین دیدگاهی در نقد روحیه شهادتطلبی مردم ایران، مشابهسازی این روحیه با روحیه کشتهخواهی تکفیری است. یعنی همان روحیهای که کشتهشدن را برای فرد تکفیری، تبدیل به هدفی در خود میکند؛ هدفی که فرد تکفیری حاضر به معامله جان خود برای رسیدن به بهشت ساختگی میشود.
🔹ب. شهادت بهمثابه اوج خشونت عشق
▫️در دیدگاه «شهادت بهمثابه اوج خشونت عشق» شهادت نتیجهای غیرالهی است که فرد شهادتطلب، کانون توجهش به دیگران و بیرون از خود است. درواقع نوعی عشق ناخودگرایانه. این عشق، عشق منفعل نیست بلکه فرد حاضر است برای بهروزی انسانهای دیگر از کل جسم خود بگذرد.
▫️ یعنی متحمل خشونت شود. در این دیدگاه شهادتطلبی نه با هدف نیل به یک آرمان دینی یا ایدئولوژیک که با هدف بهروزی و شادزیستی انسانهای دیگر توصیه میشود. درمقابل اگر کسی خشونتی را متوجه دیگران کند که خودش دستخوش زحمت نشود، میتوان آن را خشونت نفرت نامید.
▫️یعنی اگر فردی از کسی بخواهد بهخاطر او از جسم خود بگذرد، این خشونت، خشونت نفرت است. بر این اساس اگر خشونت مبتنیبر عشق در جامعهای وجود داشته باشد، بنابراین آن جامعهای شادتر و بهتر خواهد بود.
▫️سوالی که بهوجود میآید این است که در این جامعه، اگر افرادی معتقدند باشند راهی که آنها انتخاب کردهاند و حاضرند برای آن از جسم خود بگذرند، بهتر است از راهی که افراد دیگر پیدا کردهاند، ماحصل این اختلاف چه خواهد شد؟ طبیعتا یا باید هر دو گروه خودکشی کنند یا دیگرکشی.
▫️ اگر خودکشی کنند که دیگر چنین جامعهای شاد نخواهد بود، بلکه بدل به جامعهای افسرده خواهد شد که پیشروانش، راهحل را در خودکشی میبینند. اگر دیگرکشی کنند که نقض غرض کردهاند، یعنی بهجای خشونت عشق، خشونت نفرت پراکندهاند و مجددا چنین جامعهای بهدلیل امکان تخاصم، روی شادی و بهروزی بهخود نخواهد دید.
▫️نکته دیگر آنکه، گذشتن از خود با هدف بهروزی دیگر انسانها، هیچگاه بهدلیل منطق غیرالهی، امکان فرهنگشدن یا تسری پیدا کردن به دیگران نمییابد. نمونههایی اگر موجود شود، بیشتر از آنکه نشانه فرهنگ یک جامعه غیردینی باشد، یک اتفاق یا پدیده موقت است.
🔷🔶جمعبندی
🔹بهرهبرداری برخی دینپژوهان از دیدگاه «شهادت بهمثابه شکست در سیمای پیروزی»، به تولید نسخه شهادت منفعلانه و دیگرگریز میانجامد، یعنی از امکان الگوشدن یا تسری پیداکردن بیبهره است. تمسک به این ادبیات برای تولید پیرو، تنها در فضایی ممکن میشود که ادبیات فرقهای جریان یابد.
🔹هرچند در این جمعبندی فرصت بسط این موضوع وجود ندارد، اما فیالجمله و بهطور خلاصه میتوان گفت در جوامعی که میل به ذرهایشدن یا اتمیزهکردن پیروان دارند و پیرو همه هویت خود را در وجود حامی میبیند، این دیدگاه مورد بهرهبرداری قرار میگیرد.
🔹نمونه دیگر کاربست این نسخه از شهادتطلبی منفعلانه، به دوران ماقبل انقلاب اسلامی برمیگردد، یعنی زمانی که تلقی عمومی از اماممعصوم(ع) به حرکت و قیامی منتهی نمیشد. همان زمانی که از امامان نوعی تصویرسازی شده بود که ائمههدی(ع)، شخصیتهای ظلمپذیر، محکوم، غیرمبارز و تسلیم بودند و شهادتشان هم بهدلیل همین سنخ از مظلومیت رخ میداد. امامی که تنها تولید گریه میکرد و صرفا مقدس شمرده میشد.
🔹بهرهبرداری برخی روشنفکران غربخوانده که شهادت را بهمثابه اوج خشونت عشق میدانند نیز نمیتواند در جامعه اسلامی مصداق یابد. این کاربست درواقع سکولار کردن یک مفهوم عالی اسلامی است که نه در جمهوری اسلامی مصداق یافته و نه در جاهای دیگر تبدیل به فرهنگ شده است.
🔹این یادداشت را با یک نکته نهایی پایان میدهیم: «اگر قیام عاشورا، بنیان فرهنگِ «شهادت بهمثابه نتیجهِ پیجوییِ اهداف الهی» را پایهگذاری کرد، حکومت اسلامی فرهنگ شهادت را با سیاست حسینی تثبیت و تحکیم کرد.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1511021
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۳)
کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمانانه
✍ جعفرعلیاننژادی
🔶🔷شهادت موتور حرکت سیاست حسینی
🔸اجازه دهید، یادداشت سوم را از جایی شروع کنیم که نوشتار قبلی پایان یافت. در قسمت قبلی گفته شد، حکومت دینی به عنوان نتیجه دیگر قیام حسینی، شهادت را به عنوان نتیجه اول نهضت عاشورا، ثبیت و تحکیم کرد. توضیح داده شد، با پیروزی انقلاب اسلامی و سپس استقرار حکومت اسلامی، زمینه لازم برای معنایابی"شهادت"به عنوان نتیجه احیای اسلام، ایجاد شد. به بیان دیگر تجربه حکومت اسلامی، غلط بودن فهم شهادت به عنوان هدف یا نتیجه ای غیرالهی را نشان داد.
🔸نشان داده شد، "شهادت به مثابه شکست در سیمای پیروزی" نوعی صورت بندی جدید از همان مبنای غلطِ فهم شهادت به عنوان هدف است. همانطور که "شهادت به مثابه اوج خشونت عشق" نیز صورتبندی سکولار از شهادت به عنوان نتیجهای غیرالهی بود.
🔸اکنون جای این سوال باقی است که اگر شهادت، نتیجه اولِ هدفِ امام حسین(ع) یعنی احیای دین یا نجات اسلام است، در حکومت دینی که خود نتیجه دیگر قیام حسینی(ع) است، چه معنایی دارد؟ به بیان بهتر اگر حکومت دینی، "زمینه" معنایابی "شهادت به مثابه نتیجه هدفی الهی" را ایجاد کرد، خود شهادت چه کارکردی دارد؟
🔸پاسخ اجمالی آن است که شهادت موتور حرکتِ سیاست حسینی در مسیر ایجاد جامعه اسلامی، است. در دوره استقرار نظام دینی، هر حرکتی که به قصد الهی شروع شود و حرکتکننده حاضر باشد، برای ایجاد یک تغییر مثبت، مجاهدانه به مانعزدایی پرداخته و ابایی از دادن جان خود در این راه نداشته باشد، این حرکت، ثمره بسط معنایی مفهوم شهادت است.
🔸تغییری که رخ داد این بود که در جمهوری اسلامی، تجربه شهادت، از میدان حرکتهای نظامی به میدان حرکتهای اجتماعی، وارد شد. طبیعی است، این شهادت به عنوان یکی از بایدها یا درسهای قیام عاشورا، که چنین انرژی اجتماعی تولید کرده، مورد پرسش و سوال قرار گیرد. در یادداشت قبلی تلاش شد به برخی از این پرسشها و سوالات در حد توان پاسخ داده شود.
🔶🔷مساله نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی
🔸در کنار درسها یا بایدهای عاشورا، عبرتها یا نبایدهای عاشورا وجود دارد. برخی سوالات ناظر به درسها یا بایدهایی است که به هنگام مسجل شدن قیام و در هنگام مبارزه مطرح میشود؟ همانطور که گفته شد، یکی از این آموزه ها، ایثار تا پای جان برای رسیدن به هدفی است که امام (ره) به همان منظور قیام کرده است. شهادت در همین حوزه مساله گون و سوال برانگیز شده و زمینه بروز برخی خطاهای تحلیلی یا شبهات پیدا می شود. خلط بین هدف و نتیجه، یکی از همین خطاها بود.
🔸اما مسائل حوزه نبایدهای عاشورا، بیشتر روی انگیزه، زمینه و علت قیام حسینی (ع) سوار شده است. مسائلی که انکار وضعیت موجود، توسط امام حسین(ع) را، به پرسش کشیدهاند. یعنی اولا انگیزهای که موجب نفی شرایط موجود توسط امام حسین(ع) شد، مورد سوال واقع شده است. ثانیا زمینهای که موجب انکار وضعیت موجود توسط امام حسین(ع)، مورد پرسش واقع شده و ثالثا در خصوص علت جهاد امام حسین (ع) نیز شبهاتی مطرح شده است.
🔸فروکاست قیام حسینی به انگیزه ای شخصی: یکی از سوالات مهم و قابل اعتنا که ضروت شناخت فلسفه قیام حسینی را صدچندان میکند، ایجاد این ذهنیت یا تفکر است که شاید انگیزههایی موجب این حرکت و قیام امام حسین(ع) شده که آن انگیزهها، موجبها و علل در زندگی ما مطرح نیست.
🔸این تصور خود زمینه ایجاد دو پاسخ غیرمعتبر را ایجاد کرده است. پاسخ اول فهم این حرکت، ناشی از حکمی اختصاصی است که از جانب خداوند بر امام حسین(ع) تکلیف شده است. به بیان دیگر این حکم اختصاصی، تنها برای امام حسین(ع) تکلیف ایجاد کرده و این موضوع بار را از روی دوش دیگر شیعیان در طول تاریخ بر میدارد و تکلیف را آنان ساقط میکند.
🔸 پاسخ دیگر، روایتی است که انگیزه قیام حسینی را به جوشش غیرت علوی در ایشان مربوط ساخته و مطرح شده غیرت امام حسین(ع) اجازه نداد که ایشان زیر بار بیعت با یزید بروند. داستانسراییهای نیز در این خصوص شده است.
🔸مثلا گفته شده رد این غیرت را حتی در دوران کودکی امام حسین(ع) میتوان پیدا کرد. غیرت ایشان هیچ گاه اجازه نمیداد در بازی با کودکان، متحمل شکست شود و به همین دلیل اگر در بازیای شکست میخورد، نعوذباالله جرزنی کرده و حاضر نبود عقوبت یا تنبیهی که برای آن در نظر گرفته بودند را بپذیرد. در مقابل اگر پیروز میشد، ایشان با همین غیرت، کودک شکستخورده را تنبیه میکرد.
🔸فارغ از اشکالات مبرهن و واضح به شکل این روایتسازیها، دلیل ایجاد این نوع تصورات، ناشی از عدم شناخت رابطه امام و ماموم بود. جهلی که نتیجه مانعسازیهای جریان تحریف در شناخت امام بوده و هست.
🔶🔷کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمانی
🔸دو مانع اصلی در شناخت این بعد از امامت عبارتند از:
@jafaraliyan
ادامه 👇
ادمه فرسته بالا☝️
«اول تبدیل قیام حسینی (ع) به تاریخ عاشورا»، «دوم تبدیل امام حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا».
🔹اول. کارکردی که تبدیل کردن قیام حسینی به تاریخ عاشورا دارد آن است که حوادث تاریخی تحت شرایط خاصی اتفاق میافتد که در هیچ دوره ای قابل تکرار نیست. در عین حال برخی حوادث اهمیت بسیار بالایی دارد و لازم است مورد احترام قرار گیرد.
▫️چه بسا در سالگرد آن اتفاق لازم باشد، مراسم بزرگداشتی گرفته، گریهای ریخته و ثوابی برای آن دنیا جمعآوری شود. یکی از اقتضائات مدرنیته همین تاریخیگری است، یعنی چون امکان تجربی بازسازی حوادث تاریخی در عصر کنونی ممکن نیست، اعتبار آن حادثه یا ماجرا کمتر از امور تجربهپذیر است. در عین حال میتواند به عنوان تاریخ مورد احترام باشد.
🔹دوم. کارکرد تبدیل امام حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا نیز احترام قائل شدن برای شخصیتی است که در دورهای از تاریخ برای نجات بشر، حاضر شده از تمام سرمایه وجودی خویش، یعنی جسم و جانش بگذرد. قهرمانی که غیرقابل دسترس است و باید تبدیل به اسطورهای مقدس شود.
▫️اسطورهای که با نام و یادش باید برای مظلومیتش اشک ریخت. البته اشکی افتخارآمیز. باید روی سلحشوری وی و یارانش تاکید شود و روایتهای اسطورهای از صحنههای نبردشان ارائه شود. زمینه بروز و ظهور برخی از تحریفات عاشورا وجود همین دو مانع در شناخت مفهوم امامت است.
🔶🔷دعوت به شناخت امام قائم
🔸منطق رهبری در مقابل فروکاستن انگیزه قیام به نیت یا تکلیف شخصی امام حسین(ع)، دعوت مردم به شناخت مفهوم امامت است. در واقع همانطور که در یادداشت اول گفته شد، در ایجاد جامعه اسلامی به عنوان هدف سیاست حسینی، بین مردم و امام دو نوع ارتباط وجود دارد. دو نوع ارتباط محکم و خلل ناپذیر. ولایت مومنین بر یکدیگر و ولایت بین مومنین و امام.
🔸 قوام و دوام ارتباط محکم مومنین با یکدیگر، بستگی به چنگ زدن مومنین به یک ریسمان واحد یا اتحاد روی یک نقطه وحدتبخش است. امام یا ولی همان ریسمان یا نقطه مهم است. استحکام ولایت مومنین و امام و پایداری آن با مقدس دانستن یا افتخار یا قول به امام بودن امام حاصل نمیشود.
🔸این ارتباط باید ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری باشد. حفظ قوام جامعه اسلامی بستگی به قوام ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری مومنین با امام دارد. اینگونه نیست که اندیشه و گفتار و رفتار و کردار امام مختص خود او بوده و هیچ ارتباطی با مومنین نداشته باشد.
🔸چه در این صورت نقض غرض حاصل میشود، اگر سیاستورزی امام به عنوان پیشوا و راهبر عملی مربوط به خود ایشان بوده و جامعه مومنین در جهات دیگر بدنبال تشریک مساعی باشند. چه اتفاقی میافتد؟
🔸 اولا جامعه مومنین دلیل برای وحدت یا تداوم ولایت بین خودشان نمییابند، هر گروه میتواند دنبال دلیلی باشد. و ثانیا امکان ولایت غیرمومنین با ولایت مومنین بوجود میآید. موجد این سیاست هم تفرقه است هم نفوذ بیگانه.
🔸به نظر میآید، دلیل مهم تنها ماندن امام حسین(ع) و قلت یاران ایشان، دقیقا همین عدم شناخت یا معرفت به مفهوم امامت است. البته نه به معنای دانایی از ارج و قرب و اهمیت فرزند رسولالله بودن امام حسین(ع)، که این معنا نزد مردم آن زمان روشن بود. بلکه به معنای عدم معرفت به مفهوم امامت. عدم شناختی که به قعود و ترک صحنه میانجامد.
🔸 در مقابل شناخت امامت، به تبعیت از قول و عمل معصوم و برقراری ارتباط محکم و ولایی با قول و عمل معصوم(ع) منجر میشود.
🔸از این نظر، به بیان رهبری طبیعی است عمل امام حسین (ع) هم مانند گفتارش برای ما حجت باشد، و ایشان به عنوان یک «امام»، نمیتواند در اسلام حکم اختصاصی داشته باشد. بنابراین هر حکمی که درباره امام بر اساس قوانین اسلام جاری است، در حق ماموم هم همان حکم جاری است.
🔸 یک تفاوت امام با نبی در همین موضوع است. پیامبر به شأن نبوت خود دارای قوانین اختصاصی است که بر ایشان واجب است، اما بر مردم مستحب است در عین حال قوانین مشمول حال پیامبر به شأن امامتش، شامل همه مامومین میشود.
🔸در نهایت باید گفت مساله امام حسین(ع) این است که میخواهد تکلیف شرعیاش را انجام بدهد، مساله غیرت مندی یا تکلیف شخصی نیست. بنابراین اگر از لسان روایات به دست میآید که تکلیف امام حسین (ع) معین و مقرر شده که جهاد و قیام کند، به آن معنا نیست که این تکلیف اختصاصی باشد.
🔸اگر چنین شرایطی در زمان امام عسکری(ع) هم به وجود میآمد، شهید واقعه امام عسکری بود. همانطور که اگر امام حسین(ع) به جای امام حسن(ع) بود، حتما صلح میکرد.
🔸به همین مناسبت و همانطور که در یادداشتهای قبلی گفته شد، اگر زمینه و شرایطی مشابه دوران امام حسین(ع) بوجود آمد که میزان تهدیدات داخلی و خارجی اسلام تا حدی بود که بیم اضمحلال اسلام میرفت، تکلیف قیام معین و مقرر می شود هم برای جامعه مومنین، هم علمای دین. یعنی شرایط ماقبل انقلاب اسلامی.
mshrgh.ir/1511460
دستگاه حسینی(ع)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از عبارتهای گوشنواز ایام محرم، کلمه «دستگاه امام حسین(ع)» است. میزان استفاده از این واژه در سالهای اخیر بیشتر هم شده است. تقریباً از انحصار استعمال در منابر وعظ یا تریبونهای مداحی، درآمده و وارد کلام خیل زیادی از عزاداران حسینی(ع) شده است.
🔸شاید کاربرد زیاد این واژه، ما را از معنای واقعی آن غافل کرده باشد. در تلقی رایج، بُعد مکانی یا فضایی این کلمه غالب شده است. مثلاً گفته میشود در دستگاه امام حسین(ع) «جا» برای همه وجود دارد. بر همین مبنا گفته میشود، جلوی ورود هیچکس به این دستگاه را نگیرید.
🔸در این فضای حسینی(ع)، نظام احترامات جمعی هم تغییر میکند. شأن عزادار حتی از منبری و مداح هم بالاتر میرود و عزاداران جملگی، همه را محترم شمرده و هر گونه خدمت در این فضا را افتخار تلقی میکند. در بسیاری از موارد همه در حال رقابت در خدمترسانی هستند.
🔸در فضای حسینی گویی نگاهها هم تغییر میکند، مردم کمتر به خود اجازه قضاوت در خصوص عزاداران بیقید میدهند و حتی بر صفای باطن آن افراد صحه میگذارند. افراد متجاهر نیز در بسیاری موارد سعی میکنند، احترام این فضا را نگاه داشته و قدری بیشتر خود را به آداب این دستگاه نزدیک کنند.
🔸بنابراین در تلقی مکانی یا فضایی، کارکرد دستگاه حسینی، ایجاد نوعی فضای باز، فراخ و بی مرز، برای پذیرش متنوعترین طیف عزاداران است. فضایی که احترامات خاصی را میطلبد و عزادار مقید و بیقید را ناخواسته به رعایت آن وا میدارد. یعنی نوعی خودالزامی یا خودداری را در مردم ایجاد میکند.
🔸در تلقی مکانی یا فضایی از دستگاه امام حسین(ع) «کارکرد» دستگاه حسینی(ع)، یعنی تولید فضای احترام (قداست، تنبه، تربیت، حرمت) تا زمانی تداوم خواهد داشت، که دو طیف عزاداران مقید و بیقید، به الزامات ورود به چنین فضایی پایبند باشند. یعنی بدانند کجا آمدهاند و اینجا هرجایی نیست. یا جایی است که هر کاری جایز نیست. این مکان، امکانی برای تجربه جایی غیر از فضاهای معمولی است.
🔸نه مکانی برای تداوم یا تکرار همان تجارب روزمره. عزادار به این مکان آمده تا از حصار و قید تکرار و روزمرگی خلاص شود، نه اینکه همان را بازتولید کند یا آن را به چشم فرصتی برای ابتکار شیوههای جدید روزمرگی ببینید. مثلاً مکانی که در آن لباس تیره، تبدیل به تمِ مشکی شود. یا لاک رنگی تبدیل به لاک مشکی شود. یا پرسهزنی روزانه دختر و پسری به موتورسواری دختر و پسری بدل شود.
🔸با این توضیحات معلوم میشود، تلقی رایج مکانی یا فضایی از دستگاه حسینی(ع)، نیاز به یک افزونه یا مکمل حیاتی دارد و گرنه دچار خطای در تحلیل، رواداری گناه، تکرار تجارب عادی روزمره و خنثیشدن کارکرد دستگاه حسینی(ع) میشویم. آنمکمل یا افزونه، تلقی تربیتی از دستگاه حسینی(ع) است. باید برای غلبه یافتن این معنا تلاش کرد.
🔸با این افزونه میتوان دستگاه حسینی (ع) را چنین تعریف کرد: «فضایی مقدس که آداب خود را دارد و عزادار را برای تغییر وضعیت فعلیاش به خود میخواند.» چنین تعریفی دستگاه حسینی(ع) را هم «باید و نبایددار» میکند. جا برای همه هست، اما همه میدانند برای چه آمدهاند و چگونه باید بیایند. همه گناهکاران حق آمدن دارد، اما فضای حسینی را جای گناه نمیدانند.
🔸بیحجاب هم حق آمدن دارد، اما باید بداند دستگاه حسینی(ع)، جای تکرار عادات روزمره نیست. ادب دستگاهحسینی(ع)، او را از درون خوددار میکند. میداند برای چه آمده، نمیخواهد روز را مانند همه سال شب کند، ادب میکند و پوشیده میآید. دستگاه حسینی، دستگاه تغییر است نه تکرار. جا برای همه هست، اگر حرمتش را نگاه دارند.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1511959
http://fna.ir/3e2qfp
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۴)
امکانسنجی اضمحلال دین در جمهوریاسلامی(بخش اول)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸عمل به تکلیف هدفی بود که امامحسین(ع) را به قیام علیه دستگاه حکومت یزیدی وا داشت. در یادداشت قبلی گفته شد، دو تهدید داخلی و خارجی زمینهساز قیام امامحسین(ع) شد. دستگاه سیاسی یزید بهقدری از حکومت اسلامی فاصله گرفته بود که در موقعیت تهدید بیرونی قرار داشت.
🔸از طرف دیگر، ثروتاندوزی و رفاهزدگی قاطبه نخبگان و آقازادهها به نام اسلام، چهره دین را شبیه نظام تبعیض و طبقهبندی اجتماعی دوران جاهلیت کرده بود. به بیان دیگر اسلام در اذهان مسلمان عادی و بیآلاف و علوف، دچار تغییر ماهوی شده بود. تحمل فساد علنی در دستگاه یزید برای مردم تبدیل به امری عادی شده بود و واکنشی بر نمیانگیخت.
🔸دستگاه حکومت نیز دوام خود را در تزریق حس تحقیر و زدودن حس اعتماد در مردم، دنبال کرده و کرامت و عزتنفس از مردم و مسلمانان عادی گرفته بود. تهدید داخلی به همین معنای تهیشدن مضمون و روح اسلام از جامعه مسلمین بود.
🔸این شرایط زمینه قیام یا جهاد امامحسین را بهمنظور عمل به تکلیف اسلامی فراهم کرد. گفته شد، براین اساس و از آنجایی که عمل امام برای ماموم حجت است، در هر دوره تاریخی که امکان و زمینه قیام فراهم شد، از این تکلیف و سنت الهی مقدرشده نباید اعراض کرد. ادعا شد در دوره معاصر این امکان و زمینه قیام فراهم شد.
🔸بعد از انقلاب حسینی در سال ۶۱ هجری، شرایط وقوع انقلاب اسلامی مجددا فراهم شده بود که با هدایت مجاهدانه امامخمینی(ره) و انگیزه مردمی به ثمر نشست. اما آیا مجددا امکان مواجهشدن اسلام با دو تهدید داخلی و خارجی وجود دارد؟ همین سوال البته با صورتبندیهای مختلف از عملکرد حکومت اسلامی پرسیده شده و بعضا منجر به نظرورزیها و قضاوتهایی نیز شده است.
🔷🔶پاسخ اجمالی به پرسش امکان اضمحلال دین در جمهوری اسلامی
🔸در یادداشت اول پاسخی اجمالی به این پرسش داده شد. در آنجا گفته شد، جنس سیاستورزی در دوران جمهوری اسلامی، از جنس سیاستورزی حسینی است. در دوران جمهوری اسلامی از طریق تحکیم و تقویت ساختارهای نظام و نقشیابی و قدرتیابی مردم، مبتنی بر سیاست حسینی، با این دو تهدیدمقابله شده است. سیاست حسینی موانع آگاهی مردم و آزادی شناخت آنان را ایجاد کرد.
🔸این موضوع یک ادعای صرف نبود، در یادداشت دوم به معنایابی شهادت بهعنوان یکی از درسهای قیام عاشورا، پرداخته شد؛ درسی که براساس سیاست حسینی، تبدیل به موتور محرک اجتماعی در جامعه پس از انقلاب اسلامی شده است. یعنی شهادت بهمثابه جهاد تا پای جان، با هدف عمل به تکلیف الهی از میادین صرفا نظامی به میدان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دانشی وارد شد.
🔸زمینه عمل به تکلیف الهی در فضای جمهوری اسلامی با هدایت امام و رهبری توسعه یافت. لازمه استحکام و ساخت قوی درونی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی، پیشرفت و حرکت به سمت تولید قدرت اجتماعی، قدرت فرهنگی و علمی بود؛ حرکتی که نمیتوانست یک عمل معمولی باشد؛ چراکه اگر با مخاطرات و موانع مواجه میشد، متوقف میشد.
🔸تقریبا هیچ حرکتی در این میادین، بیخطر و بیمانع طبیعی و انسانی نبود، بلکه این مانعزدایی و مقابله، روحیه مجاهدانه میطلبید. همین فرهنگ جهادی، یکی از درسهایی بود که از عاشورا گرفته شد و با سیاست حسینی تبدیل به روح پیشرفت در میادین فوقالذکر شد.
🔶🔷پرسش از تهدیدات وجودی دین و ۲ پاسخ ناقص
🔸اصل امکان بازگشت تهدیدات وجودی دین، حتی در عهد جمهوری اسلامی، قابلانکار نیست. یعنی بهعنوانی یک امکان منطقی و خطر در کمین، این موضوع همیشه، مدنظر امام و رهبری بوده است. یکی از مهمترین اشارات در این زمینه، مربوط به دیدار سال گذشته رهبری با کارگزاران قضایی بود که در آنجا بیان داشتند خداوند با هیچ امتی عهد اخوت نبسته است، اگر خلاف سنتهای الهی عمل کنیم ممکن است به سرنوشت امتهایی مبتلا شویم که قوم برگزیده الهی بودند.
🔸بنابراین با این نگاه، سوال مناسب در موضوع امکان مواجهشدن دین با تهدیدات وجودی در دوران جمهوری اسلامی، آن است که بگوییم، آیا عملکرد حکومت و مردم در نظام جمهوری اسلامی اولا مبتنی بر سنتهای الهی بوده است یا خیر؟ ثانیا اگر بله، میزان ابتنای سیاست و جامعه، حکومت و مردم بر سنتهای الهی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟
🔹جواب ناقص اول: یک جواب که این روزها در قالب شبهه مطرح شده، آن است که انقلاب اسلامی با تکیه بر آرمانها و ارزشهای الهی پیروز شد، اما هرچه از روز پیروزی و علیالخصوص دوران امامخمینی(ره) فاصله گرفتیم، میزان فاصله نظام سیاسی از آن شعارها و ارزشها بیشتر شد.
@jafaraliyan
ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۴)
امکانسنجی اضمحلال دین در جمهوریاسلامی(بخش دوم)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔹جواب ناقص دوم: جواب دیگری که باز هم در قالب شبهه به این سوال داده شد، آن است که جمهوری اسلامی به درسها یا بایدهای نهضت حسینی توجه داشت، اما از نبایدها یا عبرتهای منجر به واقعه کربلا غافل شد و همین موضوع، عامل انحراف مسیر شده است.
🔸 در هردوی این پاسخهای ناقص، انحراف از مسیر دین با تشبیه رفتارهای جمهوری اسلامی با رفتارهای حکومت بنیامیه، (چه معاویه و چه یزید)، جلو میرود. یک تئوری و سه روش کلی در این خصوص مورد استفاده قرار میگیرد.
🔸 در آن تئوری گفته میشود، امالمسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرارگرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمیگذارد رفتارها و منش حاکمیت موردنقد و اصلاح قرار بگیرد. روشهای نقد بر اساس این تئوری نیز چنین است:
▫️در روش اول هر آسیب و ناکارآمدی نظام سیاسی بهعنوان شاهد مثالی از وضعیت امروز با یک مثال تاریخی از حکومت بنیامیه تطبیق داده میشود.
▫️در روش دوم هر رخداد ایمانی همچون برپایی مجالس عزاداری حسینی، راهپیمایی اربعین، سرود سلام فرمانده، جشن غدیر و... تابع اهداف سیاسی حکومت تعریف میشود که مناسک را از خلوص دینی و خودجوشی مردمی خالی میکند.
▫️در روش سوم گفته میشود نظام با ایجاد آگاهی کاذب و تزریق جهل مقدس در مردم، نظیر حکومت بنیامیه، روح اسلام و مسلمانی را در مردم میرانده و تنها یک صورت و جسم بیجان از اسلام باقی گذاشته است.
🔶🔷بررسی مهمترین دعاوی ۲ جواب ناقص بالا
🔸در هردوی این پاسخهای ناقص، ادعا شده هرچه از ابتدای پیروزی انقلاب و علیالخصوص دوران امامخمینی(ره) فاصله گرفتهایم، میزان فاصله نظام از آرمان و ارزشهای الهی بیشتر شده است. به بیان دیگر، میزان پایبندی یا ابتنای نظام به سنتهای الهی روز به روز کمتر از قبل شده و اکنون با حکومتی مواجهیم که بهجای تنظیم خود با سنتهای الهی، آن سنتها را با خود تطبیق میدهد.
🔸یعنی از سنتهای الهی برای توجیه اقدامات و رفتارهای خود استفاده میکند. علیالاصول در چنین حکومتی هم از دین استفاده ابزاری میشود، هم از دینداری، هم از دینداران. به بیان دیگر، نظامی که با هدف احیای دین دست به انقلاب در صورت و سیرت نظام سیاسی قبلی زد، اکنون دچار چرخش هدف شده و اسلام را وسیلهای برای هدفی دیگر قرار داده است.
🔸 عموما گفته میشود این هدف، افزایش قدرت نظام سیاسی بوده و این پدیده موجب افزایش قدرت حاکمان و کاهش قدرت مردم و اسلام شده است. حتی گفته میشود نظام سیاسی بهدلیل نداشتن پایگاه یا قدرت مردمی، فرار به جلو کرده و درحال پیشروی خارجی و ایجاد قدرت منطقهای است.
🔶🔷پاسخ کامل؛ ابتنای سیاست حسینی به عبرتهای عاشورا
🔸در بند قبلی تقریبا امهات دعاوی مطرحشده دو پاسخ ناقص، به نحو اجمالی مطرح شد. از اینجا به بعد قصد داریم چرایی این پاسخهای ناقص را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. با توجه به اینکه به پایان یادداشت چهارم نزدیک میشویم، تنها به محورهای کلی تحلیل این پاسخها پرداخته و تفصیل آن را به یادداشت پایانی موکول میکنیم:
🔹اول؛ اصالتبخش به فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل. این مساله ناشی از غلبه رویکرد جامعهشناسی فرمالیستی است که برای تحلیل پدیدهها، محتوا را بیاعتبار خوانده و فرم را اصیل میپندارد. با همان مبنای فرمالیستی، تمام رژیمهای مدرن را میتوان متهم به انحصار قدرت از طریق کنترل و نظارت بر مردم، حتی در حوزه خصوصی افراد کرد.
🔹دوم؛ بنای سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرتهای عاشورا. یعنی همان بیان رهبری که میگوید باید ببینیم، اولا چه حادثهای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد. به صورت مختصر، رهبری عمده بحث عبرتها را مخصوص دوره حکومت اسلامی میداند.
▫️درمورد اینکه چه حادثهای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده ایشان نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50 سال منتهی به واقعه کربلا را تحلیل میکنند. در این بحث روشن میشود ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است.
▫️درمورد اینکه چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد نیز، بحث مهم نزول خواص اهل حق است. در این بحث نیز روشن میشود تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. در انتها نیز میتوان با این دو راهبرد، تحلیل کرد آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1512199
برداشتهایی از #اندیشهعاشورایی رهبر انقلاب(۵-پایانی)
جمهوری اسلامی در کشتی نجات حسینی(ع)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در یادداشت قبلی پیرامون موضوع «امکان انحراف یا اضمحلال دین در حکومت اسلامی» ابتدا به طرح پرسش از چنین امکان پرداختیم و گفتیم، پرسش درست آن است که بگوییم، میزان تمسک سیاست و جامعه یا حکومت و مردم به سنتهای الهی، درطول دوران جمهوری اسلامی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟
🔸پس از بررسی دو پاسخ ناقص و روایت مدعیات آنها، مقرر شد در این یادداشت بهنحو تفصیلی، ضمن جواب قطعی به این سوال مهم، دلیل نقصان آن دو پاسخ را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
🔸دو محور کلی که در یادداشت آخر به آن خواهیم پرداخت؛
▫️یکی بررسی چگونگی ابتلای دو پاسخ ناقص به رویکرد فرمالیستی(ظاهری) در تحلیل واقعیتهای اجتماعی
▫️و دیگری شاخصگذاری درست براساس نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی است.
🔶🔷اول. اصالت فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل
🔸فارغ از تمام ضعفها و ایرادات متعدد واضح بر دو پاسخ ناقص ارائهشده، شاید مهمترین و مبناییترین ایراد، قصد آگاهانه یا ناآگاهانه این دسته از پژوهشگران دینی در تحمیل زاویه دید دانش مدرن به مقولهای اساساً ناهمساز با آن است.
🔸این تعمیم و تطبیق، هم منجر به درک ناقصی از پدیدههای تاریخی میشوند که خارج از دوران مدرنیته هستند، هم از تحلیل پدیدههای بیرون از فلسفه مدرنیسم نظیر حکومت اسلامی عاجز است. یکی از مهمترین نشانههای این نقصان، تحلیل کالبدی و جسمانی پدیدههای اجتماعی است.
🔸به بیان دیگر در این نگاه، اولا آن چیزی بهعنوان واقعیت اجتماعی دارای اعتبار است که حتما پدیدار شود و ثانیا هر پدیداری که بتوان از آن الگوی تعمیمپذیر قابلانطباق با پدیدارهای مشابه بیرون کشید، معتبر است.
🔹الف. بلاموضوع بودن علایق، معنا و محتوای روابط اجتماعی در برابر فرم این تعاملات
▫️گئورگ زیمل یکی از جامعهشناسان معاصری است که بهصورت شفاف و بدونتعارف، به لزوم تفکیک بین صورت و سیرت پدیدهها اشاره کرده و نوشته است اگر قرار باشد علمی وجود داشته باشد که موضوع آن جامعه و نه چیز دیگری باشد، باید منحصرا به بررسی این تعاملات، این انواع و فرمهای جامعه زیستی بپردازد.
▫️بهاعتقاد وی در دانش جامعهشناسی آن چیزی که در صحنه جامعه قابلدیدن است، تعاملات بین افراد و آثار و تاثیرات ظاهری این ارتباطات است. از نظر وی غیر از این، هر چیز یا محتوای دیگری که درون جامعه یافت میشود، جامعه نیست.
▫️بنابراین وظیفه جامعهشناس، سوا کردن فرمهای تعامل یا جامعه زیستی از محتوایشان بهوسیله تحلیل و جمع کردن آنها بهنحو نظاممند در ذیل یک دیدگاه علمی منسجم، بهمعنای دقیق کلمه است.
▫️زیمل بر این اساس نتیجه میگیرد، ما درمییابیم که فرم واحدی از تعامل میان افرادی در گروههای جامعوی که بهلحاظ هدف و معنایشان کمترین شباهت ممکن را دارند، حکمفرماست.
▫️بهعنوان مثال، فرمهای مشابهی چون؛ برتری، فرودستی، رقابت، تقسیمکار، تشکیل احزاب، نمایندگی، «همبستگی درونی توام با انحصاری بودن نسبت به بیرون» و ویژگیهای مشابه بیشمار دیگر، هم در دولت، هم در اجتماعی دینی، هم در باند توطئهگران، هم در انجمنی اقتصادی، هم در مدرسه و هم در خانواده یافت میشوند.
▫️وی در پایان با عبارتی تکاندهنده مینویسد، هرچقدر علایقی که به این مجامع، منجر میشوند متفاوت باشند، فرمهایی که علایق در آنها متحقق میشوند عین هم هستند.
🔹ب. اهمیت معنا و محتوای روابط مردم در مجامع مختلف
▫️در یادداشت چهارم اشاره شد، آن دو پاسخ ناقص از یک تئوری کلی نشات میگیرند که در آن گفته میشود، امالمسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرار گرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمیگذارد روشها و منشهای حاکمیت مورد نقد و اصلاح قرار گیرند.
▫️ با شرحی که در بند قبلی داده شد، دلیل نقصان این پیشفرض یا تئوری کلی روشن میشود. نقص تحلیل در آنجایی راه مییابد که پژوهشگر دینی ابتدا به تفکیک «شکل» تعامل مردم و حاکمان از «محتوای» این تعامل میپردازد.
▫️سپس با اصالت دادن به آن شکل یا مدل تعامل، دست به قضاوتی ارزشی میزند، یعنی هم منطق کار علمی خود را که باید حداقل در ظاهر نمایانگر بیطرفی باشد، نقض میکند و هم خواسته یا ناخواسته با ملاک و شاخصی دینی یعنی شاخصی محتوایی، این مدل تعاملات را تحلیل میکند.
▫️در مقابل اگر از همان ابتدا، تحلیل خود را براساس محتوا و معنای این تعامل استوار میکرد، هم دچار این تناقضگویی منطقی نمیشد و هم نقد مناسبتری ارائه میداد.
▫️واقعیت آن است که اگر بخواهیم میزان یا تطابق رفتار یا تعامل مردم و حاکمان را با سنتهای الهی بسنجیم، باید ببینیم آیا این رابطه، بهمعنای قرآنی، رابطهای ولایی است یا غیرولایی.
@jafaraliyan
ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️
▫️بر این اساس میتوان دو شاخص تعیین کرد؛ یکی میزان وحدت و اتفاق بین صفوف مومنین و دیگری میزان ایمان و گرایش مومنین به ولایتالله.
▫️اگر این دو شاخص، رو به زوال باشد، مدعای آن دو پاسخ ناقص، بیراه نیست، اما اگر این دو شاخص بهبود یافته باشد، بنابراین نهتنها دین در مسیر اضمحلال قرار ندارد، بلکه در ریل تعالی و پیشرفت حرکت میکند.
▫️ مقایسه حوادثی مانند اغتشاشات سال گذشته با رخدادهایی نظیر سرود سلام فرمانده، جشن غدیر، عزاداری محرم و رخدادهای پیش رو همچون اربعین حسینی(ع) میتوانند سنجه مناسبی درخصوص کیفیت این دو شاخص باشند.
🔶🔷دوم. تمسک سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرتهای عاشورا
🔸همانطور که قبلاً گفته شد، برای این منظور، اولا باید دید، چه حادثهای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد؟ گفته شد رهبری، در مورد اینکه چه حادثهای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده، نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50سال منتهی به واقعه کربلا را ملاک قرار میدهند.
🔸 در این بحث روشن میشود، ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است. در مورد اینکه چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد نیز بحث مهم نزول خواص اهل حق را بیان کردهاند. در این بحث نیز روشن میشود، تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد.
🔸با بررسی این دو بحث، میتوان تحلیل کرد، آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین.
🔹الف. چه بر سر جامعه نبوی آمد؟
▫️شاید سوال درست برای ورود به این بحث، این باشد که آیا هر جامعه اسلامی، به همان عاقبت جامعه نبوی دچار میشود که به واجب شدن تکلیف قیام بر امام حسین(ع)، رخداد آن فجایع، تنها ماندن امام(ع) و شهادت همه یاران وی منجر شد؟
▫️پاسخ کوتاه است و معنادار؛ اگر جامعه اسلامی عبرت بگیرد، خیر؛ اگر عبرت نگیرد، بله. در اینجاست که نبایدهای عاشورا معنا مییابد، یعنی نبایدهای دوران جمهوری اسلامی همان عبرتهای عاشورای حسینی است. به بیان رهبری، پیامبر اکرم(ص) نظامی بهوجود آورد که خطوط عمده آن چهار مقوله مهم بود:
▫️اول، معرفت شفاف و بیابهام؛ معرفت نسبت به دین، معرفت نسبت به احکام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تکلیف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پیامبر و معرفت نسبت به طبیعت.
▫️دوم، عدالت مطلق و بیاغماض؛ عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداریهای عمومی و نه خصوصی، عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسئولیتدهی و مسئولیتپذیری.
▫️سوم، عبودیت کامل و بیشریک در مقابل پروردگار، یعنی عبودیت خدا در کار و عمل فردی، عبودیت در نماز، عبودیت در ساخت جامعه، در نظام حکومت، نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی میان مردم.
▫️چهارم، عشق و عاطفه جوشان؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم، محبت به پیامبر، محبت به اهلبیت(ع)، محبت به همسر و محبت به فرزند.
▫️به بیان رهبری پیامبر درطول 10سال اول، بهمعنای واقعی کلمه این خطوط را بنا کرد، اما فرصت تعمیق نیافت. در همینجاست که مساله امامت، وصایت و تداوم مسیر معنادار میشود، منتها این فرصت از دست رفت و جامعه نبوی رفتهرفته و بهتدریج رو به ضعف رفت و جامعه حتی فرصت کوتاه حکومت علوی و حسنی را نیز از دست داد. در یادداشتهای قبلی به برخی مصادیق و زمینههای این انحراف علیالخصوص در دوران یزید پرداخته شد.
🔹ب. چه بر سر جمهوری اسلامی ممکن است، بیاید؟
▫️در پاسخ به این سوال که اگر از عبرتهای عاشورا درس نگیریم، چه چیزی ممکن است بر سر جمهوری اسلامی بیاید، مساله عوام و خواص اهمیت مییابد. به بیان رهبری اگر چشمان تیزبینی باشند که اعماق را ببینند، نگهبانان امینی راه را نشان دهند، مردم صاحبفکری کار را هدایت کنند و ارادههای محکمی پشتوانه این حرکت باشند، مسیر دین و انقلاب دچار انحراف و اضمحلال نخواهد شد.
▫️در کلام رهبری، مردم در هر جامعه و کشوری به دو دسته عوام و خواص تقسیم میشوند. خواص کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیمگیری کار میکنند. با این مبنا خواص صرفا نخبگان ثروت، قدرت، دانش، دین و صاحبشان اجتماعی نیستند، بلکه ممکن است در آنها فقیر و بیسواد و بیقدرت و بیشأن و غیرروحانی هم باشد، ملاک فهمیدگی و عمل براساس تصمیمگیری و تشخیص است.
▫️درمقابل عوام دستهای هستند که نمیخواهند بفهمند، یا تحلیل و درک کنند. به تعبیر دیگر تابع جو هستند و دنبال آن را میگیرند. بر این اساس ممکن است در این دسته همان نخبگان ثروت و قدرت و دانش و دین نیز باشند.
@jafaraliyan
ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️
▫️در میان خواص هم دو دسته وجود دارد، خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. هر عقل سلیمی حکم میکند که تکلیف خواص طرفدار حق از یکطرف آن است که با خواص طرفدار باطل بجنگند و مقابله کنند و از طرف دیگر از قرار گرفتن در جبهه عوام نیز حذر کنند، یعنی براساس درک و تحلیل و بصیرت عمل کنند.
▫️امروز جمهوری اسلامی برخوردار از خواص طرفدار حق است و دقیقا دشواری کار از همینجا شروع میشود، یعنی مساله نبایدها در این نقطه معنا پیدا میکند، زیرا خواص طرفدار حق نیز خود دو دستهاند: یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت، راحت، نام و همه متاعهای خوب قرار دارند، اما مجذوب آن نمیشوند و در صورت لزوم از آن دست برمیدارند.
▫️دسته دیگر نمیتوانند و مجذوب میشوند. رهبری نتیجه میگیرد اگر در جامعهای خواص طرفدار حقی که میتوانند در صورت لزوم از متاع دنیا دست بردارند در اکثریت باشند، هیچ وقت چنین جامعهای به سرنوشت جامعه دوران امام حسین(ع) مبتلا نخواهد شد.
🔶🔷ج. جمعبندی
🔹چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در جامعه اسلامی وقتی در سراشیبی ضعف و سقوط قرار میگیرد که اکثریت خواص اهل حق آن، بهگونهای مجذوب متاع دنیوی شوند، که در هنگام لزوم یا آزمونهای دشوار، نتواند دست از آن بشوید.
🔹این موضوع، همان بلایی بود که بر سر جامعه نبوی آمد و به بیان رهبری موجب شد، حسین بن علی به مسلخ کربلا رفته، یزید بر سر کار آمده و بنیامیه هزارماه بر کشوری که پیغمبر بهوجود آورده بود، حکومت کند.
🔹درست در همینجاست که جامعه امامت به جامعه سلطنت تبدیل میشود. «جامعه اسلامی، جامعه امامت است، یعنی در راس جامعه، امام است. انسانی که قدرت دارد، اما مردم از روی ایمان و دل، از او تبعیت میکنند و پیشوای آنان است. اما سلطان و پادشاه کسی است که با قهر و غلبه بر مردم حکم میراند، مردم دوستش ندارند. مردم قبولش ندارند. مردم به او اعتقاد ندارند.»
🔹اکنون که در پایان یادداشت آخر، معلوم میشود برای پاسخ کامل به کمیت و کیفیت میزان ابتنای جامعه اسلامی به سنتهای الهی، شاخص درست چیست، میتوان از پژوهشگران دینی خواست با چنین روش و شاخصی عملکرد جمهوری اسلامی را نقد و بررسی کنند. پاسخ احتمالی روشن میسازد، آیا جمهوری اسلامی در مسیر اضمحلال و انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1512472
جامعه پرحرف، جامعه پرشبهه!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸امروز دیگر شاید کمتر کسی باشد که به تأثیر و انرژی کلمات واقف نبوده و حرف را باد هوا بداند. یکی از بدترین وضعیتهای ممکن در هر جامعهای عارضه پرحرفی است. در یک جامعه پرشده از حرفها، امکان پرسش بسیار سخت و بعید میشود. گویی برای همه چیز جوابهایی وجود دارد، جوابهایی که نمیگذارد، پرسشهای واقعی شکل بگیرد.
🔸نگارنده در این یادداشت میخواهد بگوید، چرا جامعه نیاز به پرسش واقعی دارد و چرا شبهات جای پرسشها را گرفتهاند؟ برای پاسخ به این سوال نیاز به تامل و دقت بیشتری داریم. بگذارید از اینجا شروع کنیم که عارضه پرحرفی در یک جامعه چگونه شکل میگیرد.
🔸به نظر میآید، پرحرفی، بستر اصلی طرح شبهات یا سوالات فریبنده است. ریشه پرحرفی در تخیل، توهم و فانتزی است. برای پرحرفی در خصوص چیزی، باید آن چیز را فانتزی دید یا در موردش تخیل کرد. تخیل و فانتزی نیز خود، ریشه در رازآلود دیدن پدیدهها و واقعیتها دارد. یک پدیده یا یک واقعیت باید چیزی غیر از آن صورتی که دیده می شود، باشد. رازی پس پشت خود داشته باشد، رازی که نیاز به رمزگشایی دارد.
🔸رازآلود دیدن واقعیتها نیز ناشی از «عدم شناخت کافی» است. به بیان بهتر، وقتی در مورد پدیدهای حس رازآلود بودن به ما دست میدهد که در آن، چیزی برای کشف شدن باقی مانده باشد. یعنی از مواجهه با آن پدیده احساس عجب و حیرت کنیم.
🔸معمولا در رفتن به یک آدرس جدید یا فضایی ناشناخته دچار این حس میشویم.
وقتی در یک شهر به آدرسی جدید میرویم، مدام در خصوص اینکه آیا مسیر را درست رفتهایم یا خیر دچار شک و تردید هستیم. به آدرسدادنهای افراد، یقین نداریم. حس گم شدن، داریم.
🔸گویی در آن کوچه و خیابان چیزهایی وجود دارد که قرار است غافل گیرمان کند، در حالیکه آن کوچه و خیابان هیچ فرقی با جاهای دیگر ندارد. حتی آدمها هم برایمان ناشناخته به نظر می آیند، مدام رفتارمان را میپاییم تا جلب توجه نکنیم.
🔸این وضعیت رازآلود، حاصل عدم شناخت کافی است. رفتار عادی مردم در آن نقطه ناشناخته، توجهمان را بیشتر جلب می کند، حس غرق شدگی در فضایی دیگر را داریم، حس میکنیم محیط بر ما فائق آمده است و هزار حرف دیگر. با کنار رفتن این پرده جهل، رازآلودگی محیط نیز رنگ میبازد.
🔸با همین مثال میتوان گفت، شناخت کافی، نیاز به تکرار و تذکر دارد، تکرار و تذکر نیز به معنای عدم توقف و حرکت است. برای شناخت بیشتر محیط یک آدرس ناشناخته، رفتن و حرکت مجدد به سمت آن آدرس، رازآلودگی را به میزان زیادی کم میکند. شناخت بهتر با حرکت بیشتر ممکن میشود.
🔸با حرکت معکوس از «جهل به رازآلودگی« و از «رازآلودگی به تخیل و فانتزی» و از «تخیل و فانتزی به پرحرفی»، میتوان نتیجه گرفت، یک جامعه پرحرف، جامعهای است که با موانعی برای شناخت کافی مواجه است. در این جامعه، شبهه به معنای دقیق کلمه کارگر میافتد. شبهه یا همان گفتار شبیه به واقع. همان تخیل ناشی از عدم شناخت کافی واقعیتها.
🔸به زعم نگارنده، پرحرفی جریان شبههپرداز و پرگویی مطبوعات جریانات معارض با واقعیتهای اجتماعی، ریشه در حفظ وضعیت ناشناختهماندن پدیدهها و صحنه میدانی دارد. باید آن چنان پرتلاش گفت و جای همه مردم روایت کرد که تلاشی برای شناخت کافی واقعیت و پدیدهها از سوی مردم صورت نگیرد. گویی راوی، به عنوان نماینده این شناخت ناقصداز سوی مردم باور میشود.
🔸برای همین است که زبان جریان پرگو و حراف در روایت حرکات میدانی مردم، الکن است. حضور میدانی مردم، حرکت بیشتر مردم، مساوی با شناخت بیشتر صحنه و شناخت بیشتر صحنه به معنای اعتبارزدایی از آن روایتهای ناقص و گفتارهای شبه واقعی است.
🔸شناخت کافی، امکان پرسش واقعی را فراهم میآورد. مردم متوجه میشوند، مسالهشان چیست. خود را از بند مسالهسازیهای غیرواقعی و ناپرسشهای اجتماعی میرهانند، به شناخت کافی میرسند و برای بهبود وضعشان مطالبات واقعی طرح میکنند.
🔸از همه مهمتر میتوانند تشخیص دهند، روایتهای کمصدایی وجود دارد که دست بر قضا برای شناخت بهتر، حرکت بیشتر را انتخاب کرده است. برای تبیین واقعیت، تلاش وافر میکند و قصد واقعیاش، تخیل زدایی، راززدایی و جهلزدایی است. هرچند مردم در صحنه میدانند، روایت واقعیت هم کمصداتر است هم کمحرفتر، چون حرکت را لازمه شناخت میداند و اهل عمل است.
@jafaraliyan
http://fna.ir/3e40c6
mshrgh.ir/1513661
🔸دوست و برادر اندیشهورزم، «سعیدتوتونکار»، متن کوتاهی در خصوص یادداشت اخیر بنده نگارش فرمودهاند که توجه مخاطبین گرامی را به آن جلب مینمایم.
🔸«سعیدتوتونکار» کانالی با عنوان «دفترتمرین» به این آدرس دارند:
https://eitaa.com/daftaretamrin
🔸متن مورد نظر به این شرح است:
«گاهی برای کور کردن تشنگی، آدمها را در حرف غرق میکنند.
سؤال آدم را معنی میکند. سؤال به تو میگوید کجا هستی. آنگاه با کوتاهترین بند حرف ارتباط برقرار میشود.
وقتی حرف زیاد شد، سرنخهای سؤال گم میشود. یادت میرود کجا بودی. برای یک سؤال نپرسیدهات، هزار جواب روی سرت ریخته. چاه نکنده، مناره آمده است.
حرف شنیدن بدون سؤال، مثل آب دادن زیاد به گلدان است. ریشه را میگنداند. آدمها باید یک به یک حرفها را پوست بکنند، مغزش را میل کنند و رشد کنند یا اگر میلی نیست، کنار بگذارند. وقتی حرف زیاد شد، با پوست میبلعی. ورم میکنی. پر میشوی؛ اما سیر نه.
قبل از تشنه شدن، کلمه نوشیدن مایه درددل است، نه زندهدلی.
اصحاب تحریف، نمیخواهند شما حرفها را میل کنید. میخواهند آنها را ببلعید تا ندانید چه به خوردتان دادند. تا ندانید سؤالتان چیست و چه پاسخی دارد. نمیخواهند شما رشد کنید. میخواهند شما را بمیرانند، بگندانند، بیمار کنند.»
سیاستورزی ناجور خاتمی و لاریجانی!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸برای آن دسته از افرادی که سیاست را فن «کسب قدرت»، «اعمال قدرت» و «حفظ قدرت» میدانند، تکنیک «برچسبزنی»، مهارتی حیاتی است. زبان سیاسی این افراد، به وصله-پینه کردن چیزهای ناجور عادت کرده و به همین دلیل هم، ابایی از «ناجورخواندن رقیب» نیز ندارند.
🔸«برچسبزنی» نام شیک و مجلسی «ناجورخوانی» است. برچسب زدن به زبان ساده، تحمیل یک وصله ناجور به تن یک پدیده یا واقعیت است. «ایدریئن بیرد» در کتاب زبان سیاست، کارکرد برچسبها را رجوع سریع روزنامهنگاران و مفسران به یک پدیده یا شخصیت سیاسی، دانسته است.
🔸کار برچسبزن، خوراک حاضر و آماده دادن به طیف ژورنالیست و مفسر سیاسی است تا به یک برداشت ساده از یک پدیده یا واقعیت چندلایه و چندبُعدی برسند. با این مقدمات، سوال اینجاست که، چرا سیاستمداران «دوررفته» و «بازنشسته»، به تکنیک برچسبزنی روی آوردهاند؟
🔸این روزها دو برچسب «خالصسازی» و «خودبراندازی» ابزار کار طیف روزنامهنگار و مفسر سیاسی اصلاحطلب و اعتدالگرا (میانهگیر) در هجمه به نظام و ارکان آن شده است و کمتر متنی میتوان از عناصر این طیف سراغ گرفت که به نحو تلویحی یا تصریحی به این دو برچسب نپرداخته باشد.
🔸الف. برچسب خالصسازی در کنار کارکرد ژورنالیستی خود، سه کارکرد دیگر را بدنبال دارد: اول. جایگزینی مناسب و مشروعتر برای برچسب تند «یکسانسازی» اصلاحات است. دوم. با سادهسازی واقعیت، تکثر و تفاوت منش مدیریتی و حکمرانیِ قوای سهگانه، همه آنها را به یک چوب میراند. سوم. میخواهد غیرمستقیم بگوید، مردم و نظام جایی برای بازگشت آنان به صحنه سیاست باز کنند.
🔸ب. برچسب خودبراندازی نیز در کنار کارکرد خوراکدهی به طیف رسانهای اصلاحطلب، چند هدف دیگر را نیز دنبال میکند: اول. از زیر بار مسئولیت خرابی وضع موجود دولت مورد حمایتشان(اعتدال)، شانه خالی میکنند، دوم. بدنبال محو نقش پررنگ خود در دمیدن آتش براندازی و اغتشاش در سال گذشته هستند، سوم. میخواهند عاملیت مستقیم خود در بروز خشونتهای احتمالی آتی را، پنهان سازند.
🔸به زعم نگارنده، برچسب «خالصسازیِ» لاریجانی و «خودبراندازیِ» خاتمی، دو روی یک سکهاند. نوعی انقطاع از واقعیت و به بیان بهتر هراس از مواجهه واقعی با واقعیتهای موجود، زبان سیاستورزی آنان را ناجور و ناطور کرده است. از نظر آنان بهترین راه حل در شرایط فعلی، سادهبینی صحنه است. از این نظر برچسبزنی یک تکنیک ابتکاری یا تهاجمی نیست، بلکه نشانه انفعال و ناچاری است. زبان حال سیاستورز ناجوربین چنین است: اگر واقعیت صحنه به نفع ما نبود، با «ناجورسازیِ» واقعیت، صحنه را خوشایند خود میکنیم.
🔸به اعتراف محمدرضاتاجیک تئوریسین اصلاحطلب، «وضعیت مزاجی و دماغی و جسمی و روحی و روانی جریان اصلاحطلبی امروز، چندان مساعد نیست...روح سرگشتگی، تناقض، معضل بیجواب، فقدان راه، عبور ناپذیری، معما و دشواری گزینش در آن موج میزند» به همین دلیل به اصلاح طلبان توصیه میکند «نباید از دوباره سعیکردن، شکست خوردن و بهتر شکستخوردن بهراسند». هراس از مواجهه با واقعیت، اصلاحات را به خودبراندازی میاندازد، برچسبزنی چیزی را عوض نمیکند، چون با کژبینی، واقعیت کج نمیشود.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1513918
یأس، پایه اعمال سلطه!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از برداشتهای صحیحی که میتوان از فلسفه اسپینوزا وام گرفت، آن است که «نااُمیدی سوژههای منقاد(تسلیم)» تولید میکند. میشود اینگونه تفسیر کرد که قدرت مادی از طریق پمپاژ «غم»، سوژهها را مطیع و فرمانبردار نگاه میدارد. به بیان دیگر اصل متأثرکنندگی انسانها (غمگینسازی)، پایه اعمال سلطه است.
🔸پرواضح است، خروجی مأیوسسازی و ناامیدکردن انسانها، حس غمگینی و متأثرشدگی است. یأسآفرینی البته همیشه به صورت مستقیم و عریان رخ نمینماید. گاهی شکل امید واهی به خود میگیرد. پر پیداست سوژههای امیدوار، انسانهای آزاد، فعال، شاد و اهل حرکت هستند.
🔸برای تبدیل کردن انسانهای امیدوار به سوژههای منقاد، گفتار مأیوسانه صرف، کارگر نمیافتد. در اینجاست که امید واهی پاگیر افراد پرامید میشود. گفتمان سلطه، از طریق همین اصل متأثرکنندگی و غمگینسازی، سوژههای خود را ساخته و پرداخته میکند. چرا میگوییم سلطه، چون خروجی اعمال قدرت او تبدیل انسانهای امیدوار و آزاد به افرادی آرزواندیش و مقلد است.
🔸گفتمان سلطه تنها به معنای نظامسلطه یا جریان سلطه نیست. آنها تعین بیرونی و خارجی این گفتمان هستند، منظور «روابط سلطه» است که در درون همه اجتماعات داخلی امکان بروز و ظهور مییابد. بر اساس این برداشت، روابط سلطه حتی بین دو انسان متأثرکننده و تأثرپذیرنده امکان برقراری دارد. هر کس که بذر ناامیدی را در دل دیگری بکارد، ناخواسته آن فرد را تبدیل به سوژهای غیرآزاد و تسلیم شرایط و وضع موجود کرده است. از این نظر گسترش ناامیدی، بسترساز سلطه بیرونی یا همان جریان سلطه است.
🔸نسخه بدیل روابط سلطه در یک جامعه، وجود رابطهای است که در آن دو طرف همزمان روی یکدیگر تأثیرگذاری متقابل ولو با شدت و ضعف داشته باشند، نوعی همجوشی و پیوند شکل بگیرد. حس همافقی و همردیفی وجود داشته باشد. در این روابط امید جریان مییابد، حرکت خلق میشود و ایمان به راه شکل میگیرد.
🔸 بنابراین ضامن رهایی از روابط سلطه، مقابله با گفتار و گفتمان یأس است. سوژههای آزاد نیاز به امیدواری دارند، امیدواری فضا و محیط آزادی را بازتولید میکند و متقابلاً محیط یا کشور آزاد، امیدواری را. هر انسان امیدواری که کشوری آزاد میخواهد، باید مروج امید و ایمان به راه باشد. ناامیدی روابط سلطه را مستقر میسازد، همانطور که امیدواری روابط اجتماعی (ولایی) را.
@jafaraliyan
https://tn.ai/2934829
🔸امشب بخشهایی از مصاحبه مهم مرحوم حجتالاسلام «علی ابوالحسنی» معروف به «استاد منذر» را -که در سال ۸۹ از ایشان گرفتم-، منتشر میکنم. این مصاحبه تماماً در خصوص «شیخ شهید» (شیخ فضلالله نوری) بود و حاوی نکات مهمی است.
روایت مرحوم منذر از پیشگامی شیخشهید در انقلاب اسلامی
✍گزیدهای از مصاحبه سال ۸۹
🔸یک نکته است که بسیار اساسی و مغفول در تاریخ انقلاب است. مرحوم شیخ به فجیعترین وضع شهید شد. یاران او هم یا کشته شدند، یا منزوی شدند و یا تبعید شدند. ظاهراً فاتحه شیخ خوانده شد و زحماتش از بین رفت.
🔸اما نه! شیخ با قیامش و شهادتش، شکافی عمیق بین متن مردم و ملت با حکومت ایجاد کرد. [حکومت بعد از مشروطه] حکومتها همه کاری میکردند، تسمه از گرده مردم میکشیدند، هر چه میخواستند میکردند و به راه خود میرفتند. مردم هم به راه خود.
🔸و این مانع رسوخ غربزدگی به عمق وجود ملت ما شد چون گسست ایجاد کرد. [فهمیده بودند] این حکومت، حکومت ظلم و جور است. این حکومت، حکومت دین نیست، ضد دین است.
🔸[میدانستند] این حکومت روی استخوانهای خرد شدهی شیخ فضلالله بنا شده است. بنابراین حکومت یزیدی است. لذا حتی مردم حقوقبگیر دستگاه دولتی، حقوقشان را با پیشنماز محله، مرجع تقلید یا نمایندهی مرجع تقلید دستگردان
میکردند.
🔸حکومت همه کار کرد. سیاست و اقتصاد و فرهنگ رسمیآن همه خلاف اسلام و ضد اسلام بود. اما مردم از آن برکنار بودند. مردم راه خودشان را میرفتند. اگر این گسست ایجاد نمیشد، هفتاد سال تجربهی غربزدگی داشتیم.
🔸 تا مغزاستخوان جامعهی ما رسوخ میکرد. و زمانیکه امام پرچم قیام را بلند کرد، دیگر پاسخ اجابتی به او داده نمیشد. امام علم قیام را در جامعهای برافراشت که بین مردم متدین و توده ملت و حکومت تا بن دندان غرب زده گسست وجود داشت.
🔸به این دلیل [نوعی مقاومت اجتماعی ایجاد شده بود و حکومت] بی حجابی را با ضربه بر جامعه وارد و تحمیل کردند. روسری را [به زور] از سر زنان مسلمان کشیدند و چادرها را پاره پاره کردند و عمامهها را برداشتند و کتهای بلندی را که غیر روحانیون میپوشیدند از کمر قیچی کردند و... چون گسست ایجاد شده بود.
🔸شیخ فضلالله با خون خودش بزرگترین سد در برابر غرب زدگی را ایجاد کرد. گسست میان ملت متدین و حکومت صددرصد وابسته و تا بن دندان غوطه خورنده در فرامین استعمار. شیخ فضلالله پیروز شد. بالاترین پیروزی.
🔸مستمسک بزرگ علمای ما در طول دوران مشروطیت بعد از شیخ، اصل دوم متمم قانون اساسی است که شیخ مطرح کرد. مدرس با این اصل و در پرتو این اصل به مجلس آمد و مردم تهران و ایران شناختنش و به آن جایگاه رفیع وتأثیرگذار ش نایل شد.
🔸حاج آقا نورالله به این عنوان پرچم قیام را بلند کرد. آیتالله حاج آقا حسین قمیبا این عنوان بعد از شهریور 1320 آمد و منع حجاب را برداشت و بعضی مسائل دیگر را پیاده کرد. مثل ناظر شرعیات در کشور.
🔸رژیم میخواست مرحوم آیتالله کاشانی را در 1334 بکشد، اصل دوم به دادش رسید. امام را بعد از 15 خرداد میخواستند محاکمه صحرایی کنند و شهید کنند و این کار را میکردند. اصل دوم متمم قانون اساسی به دادش رسید.
🔸گفتند مجتهد مصونیت دارد. مجتهد میتواند مصوبات مجلس را وتو کند. حتی امام بعد از پیروزی انقلاب بارها به این اصل برای پاسخ دادن به شبهات مخالفین و معاندین و جا انداختن بعضی مسائل در جمهوری اسلامی، تمسک کرد.
🔸خوشبختانه نهاد شورای نگهبان هم بر همان مبنا باز تولید شد. این پیروزی کمینیست. این پیروزی بسیار بزرگی است. والا مردم ما آلوده به مسائل حکومت میشدند و غربزدگی تا مغز استخوانشان رسوخ میکرد.
🔸کما اینکه ما بعد از انقلاب که وارد در مدار شبکهی جهانی شدیم، عین ویروسی که از طریق اینترنت وارد کیس کامپیوتر شما میشود، ویروسهایی داخل جامعهی ما شد که نمونههایش را مثل بروز مسائل بی حجابی و مسائل دیگر میبینیم.
🔸ما از طریق حکومتی که قبول داشتیم، وارد این شبکه شدیم. گریزی هم از آن نداشتیم. شیخ اگر این گسست را ایجاد نمیکرد ما وارد شبکهی سیاسی داخل و جهانی میشدیم و همان بلا به سرمان میرفت که قابل توصیف نیست.اما خون شیخ ما را حفظ کرد و علما هم متوجه این نکته [شده] بودند.
@jafaraliyan
(متن کامل این مصاحبه ۱۲سال پیش در نشریه فرهنگ عمومی منتشر شده بود)
mshrgh.ir/1514226
شهر غریبهها یا خودیها؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸میتوان گفت، یکی از ذهنیتهای رسوخیافته در سالهای اخیر، تصور ساکنین شهر از یکدیگر به عنوان «غریبه» است. وجود این ذهنیت، تا حدود «حد و مرز» رفتار مردم در فضاهای شهری را مشخص میسازد و بایدها و نبایدهای خاص خود را تولید میکند.
🔸غریبه فرض کردن، مساوی با کشیدن دیوارهایی از بیتوجهی یا بیاهمیتی شهروندان به یکدیگر است. این موضوع منجر به استقرار و تثبیت فرهنگ «کارنداشتن» مردم با یکدیگر شده است. کسی با کسی کاری ندارد و اگر فردی خلاف این فرهنگ عمل کرد، مصداق بارز «سرک کشیدن» در حوزه خصوصی دیگران محسوب میشود.
🔸رفتار ما مبتنی بر این فرهنگ، تنظیم میشود. مثلاً من شهروند در مترو به خود حق میدهم در گوشی شخصیام هر فیلمی یا تصویری را (حتی تصاویر خانوادگی) ببینیم و در همان لحظه این انتظار را از فرد کناری داشته باشم که چشمش به صفحه گوشی من نیفتد. هرچند برای اطمینان گاهی با نگاه زیرچشمی او را میپایم.
🔸زندگی در میان غریبهها، اقتضائات دیگری هم دارد، مثلاً همه چیزهایی که در افراد موجب جلب توجه ما میشده است، باید کمکم عادی و بیاهمیت شود. با اینکه در فرهنگ غریبگی میل به دیدهنشدن یا جلب توجه نکردن در اکثر افراد غالب است، اما برخی میخواهند هم دیده شوند، هم غریبه بمانند. یعنی طوری جلب توجه کنند که دیگران با آنها کاری نداشته باشند.
🔸به بیان دیگر با اینکه کاملاً جلب توجه میکنند، میخواهند از اضطراب نگاههای خیره به خود خلاصی یابند. یعنی هم میخواهند «دیده شوند»، هم میخواهند «نادیده گرفته» شوند. در جامعهشناسی مدرن چنینی نیازی معتبر شناخته شده و با اصطلاح «بیاعتنایی مدنی» مشروعیت یافته است. حدوسطی بین نگاه خیره و نادیده گرفتن کامل.
🔸در واقع فرهنگ غریبگی از ما سازگاری با چیزهای عجیب و غریب را طلب میکند. هم ببینیم، هم نبینیم. اگر میبینیم، بیاعتنایی کنیم، انگار ندیدهایم. این روزها مسأله برهنگی و بیحجابی چنین سیری را طی میکند. وقتی با صحنهای زننده مواجه میشویم، سرمان را پایین انداخته یا حداکثر تکانی به نشانه تأسف میدهیم و نادیده میگیریم.
🔸ما بیآنکه بدانیم در حال سازگاری تدریجی با مسأله برهنگی و بیحجابی هستیم. جای بسی تأسف است که جامعهشناسان و متفکرین غریبه شهر ما هم در حال تئوریزه کردن چنین سازگاریای هستند. در جاهایی دیدم که این برهنگی و بیحجابی را متفاوت پوشی خوانده و لازمه هضم آن را هم، بیاعتنایی مدنی فرض کرده بودند.
🔸بگذارید به جملات ابتدایی این متن بازگردیم. در شهر غریبهها، نهی از منکر، مصداق کار داشتن و سرک کشیدن به حوزه خصوصی افراد دانسته میشود. در فرهنگ غریبگی، چنین صحنههایی تاب آورده نمیشود. ویدیوهای کتک خوردن آمرین به معروف زیاد شده است. فرهنگ غریبگی خشونت موجود در این ویدیوها را توجیه میکند، اما آن سطل ماست و این تذکر را ناهنجار میداند.
🔸شهر ما شهر غریبهها نیست و اگر چنین ذهنیتی بوجود آمده یا داشتهایم، نیاز به بازاندیشی داریم. شهر ما شهر خودیهاست. شهر آشنایان دور و نزدیک. در شهر خودیها، ارتباط و توجه معروف است نه منکر. همه به هم ربط داریم و به یکدیگر بیتوجه نیستیم. ما یک شهر ارگانیک هستیم، برای رشد نیاز به همجوشی و پیوند داریم. شهر ما مکانیکی نیست که برای کاهش اصطکاک نیاز به روغنکاری(بیاعتنایی مدنی) داشته باشد. همه ما برادر و خواهر هستیم، نگذاریم شهر دست غریبهها بیفتد.
@jafaraliyan
http://fna.ir/3e5asy
mshrgh.ir/1515228
گرگها اهلی نمیشوند!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸آیا میتوان گرگها را هم اهلی کرد؟ پاسخ ساده است. نمیشود گرگها را اهلی کرد. اما برخی بدشان نمیآید شانس خود را امتحان کنند. گمان میکنند، میشود آنها را تعلیم داد. فکر میکنند، مسأله فقط آن است که به گرگها نباید گرسنگی داد. هم باید خوراک داد هم طعمه. خوراک برای پرکردن شکم، طعمه برای اطفای درندگی.
🔸اما گرگها از دریدن سیر نمیشوند، آنقدر طعمهها را میدرند تا تمام شود. به ساز گرگها نباید رقصید. گرگها اهلی نمیشوند. گرگها را باید رهانید. گرگها توبه نمیکنند. اگر توبه به معنای بازگشت باشد، گرگها فقط برای دریدن بازمیگردند. گرگها غریزه دریدن دارند. رفتارشان اصلاح نمیشود. با گرگها نمیشود مشق اصلاحات کرد.
🔸گرگها زوزه میکشند، از بلندترین بلندیها، از دورترین دوردستها. گمان میکنند میتوانند به هلال ماه چنگ بزنند، چون نمیتوانند، زوزه میکشند. میخواهند صدایشان را برسانند. صدای گرگها بلند شده است. غریزه به سمت طعمه هدایتشان میکند، اما طعمه به چنگشان نمیآید. صدای گرگها بلندتر شده است. گرگ گرسنه خطرناکتر است و غریزهاش قویتر.
🔸گرگ گرسنه خشنتر میشود، میل به دریدن در او شدیدتر میشود، به هر دری میزند، اما این تقلا ضعیفترش میکند. با اینکه خشم و صدایش بالاتر میرود، اما زورش کمتر میشود. صدای گرگها شدیدتر شده است اما تلهها بهتر کار میکنند. مسأله گرگها دیگر طعمه نیست، تلهها امانشان را بریده. گرگهای گرسنه نمیخواهند به تله بیفتند، اما تلهها از آنها قویتر است. گرگها فهمیدهاند برای رسیدن به طعمه، اول باید تلهها را بدرند. «گرگها اهلی نمیشوند، تلهها را کم نکنید، گرگها اصلاح نمیشوند، تلههای قدیمی را اصلاح کنید.»
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1515184