eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
362 دنبال‌کننده
282 عکس
8 ویدیو
5 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۴) امکان‌سنجی اضمحلال دین در جمهوری‌اسلامی(بخش اول) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸عمل به تکلیف هدفی بود که امام‌حسین(ع) را به قیام علیه دستگاه حکومت یزیدی وا داشت. در یادداشت قبلی گفته شد، دو تهدید داخلی و خارجی زمینه‌ساز قیام امام‌حسین(ع) شد. دستگاه سیاسی یزید به‌قدری از حکومت اسلامی فاصله گرفته بود که در موقعیت تهدید بیرونی قرار داشت. 🔸از طرف دیگر، ثروت‌اندوزی و رفاه‌زدگی قاطبه نخبگان و آقازاده‌ها به نام اسلام، چهره دین را شبیه نظام تبعیض و طبقه‌بندی اجتماعی دوران جاهلیت کرده بود. به بیان دیگر اسلام در اذهان مسلمان عادی و بی‌آلاف و علوف، دچار تغییر ماهوی شده بود. تحمل فساد علنی در دستگاه یزید برای مردم تبدیل به امری عادی شده بود و واکنشی بر نمی‌انگیخت. 🔸دستگاه حکومت نیز دوام خود را در تزریق حس تحقیر و زدودن حس اعتماد در مردم، دنبال کرده و کرامت و عزت‌نفس از مردم و مسلمانان عادی گرفته بود. تهدید داخلی به همین معنای تهی‌شدن مضمون و روح اسلام از جامعه مسلمین بود. 🔸این شرایط زمینه قیام یا جهاد امام‌حسین را به‌منظور عمل به تکلیف اسلامی فراهم کرد. گفته شد، براین اساس و از آنجایی که عمل امام برای ماموم حجت است، در هر دوره تاریخی که امکان و زمینه قیام فراهم شد، از این تکلیف و سنت الهی مقدرشده نباید اعراض کرد. ادعا شد در دوره معاصر این امکان و زمینه قیام فراهم شد. 🔸بعد از انقلاب حسینی در سال ۶۱ هجری، شرایط وقوع انقلاب اسلامی مجددا فراهم شده بود که با هدایت مجاهدانه امام‌خمینی(ره) و انگیزه مردمی به ثمر نشست. اما آیا مجددا امکان مواجه‌شدن اسلام با دو تهدید داخلی و خارجی وجود دارد؟ همین سوال البته با صورت‌بندی‌های مختلف از عملکرد حکومت اسلامی پرسیده شده و بعضا منجر به نظرورزی‌ها و قضاوت‌هایی نیز شده است. 🔷🔶پاسخ اجمالی به پرسش امکان اضمحلال دین در جمهوری اسلامی 🔸در یادداشت اول پاسخی اجمالی به این پرسش داده شد. در آنجا گفته شد، جنس سیاست‌ورزی در دوران جمهوری اسلامی، از جنس سیاست‌ورزی حسینی است. در دوران جمهوری اسلامی از طریق تحکیم و تقویت ساختارهای نظام و نقش‌یابی و قدرت‌یابی مردم، مبتنی بر سیاست حسینی، با این دو تهدیدمقابله شده است. سیاست حسینی موانع آگاهی مردم و آزادی شناخت آنان را ایجاد کرد. 🔸این موضوع یک ادعای صرف نبود، در یادداشت دوم به معنایابی شهادت به‌عنوان یکی از درس‌های قیام عاشورا، پرداخته شد؛ درسی که براساس سیاست حسینی، تبدیل به موتور محرک اجتماعی در جامعه پس از انقلاب اسلامی شده است. یعنی شهادت به‌مثابه جهاد تا پای جان، با هدف عمل به تکلیف الهی از میادین صرفا نظامی به میدان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دانشی وارد شد. 🔸زمینه عمل به تکلیف الهی در فضای جمهوری اسلامی با هدایت امام و رهبری توسعه یافت. لازمه استحکام و ساخت قوی درونی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی، پیشرفت و حرکت به سمت تولید قدرت اجتماعی، قدرت فرهنگی و علمی بود؛ حرکتی که نمی‌توانست یک عمل معمولی باشد؛ چراکه اگر با مخاطرات و موانع مواجه می‌شد، متوقف می‌شد. 🔸تقریبا هیچ حرکتی در این میادین، بی‌خطر و بی‌مانع طبیعی و انسانی نبود، بلکه این مانع‌زدایی و مقابله، روحیه مجاهدانه می‌طلبید. همین فرهنگ جهادی، یکی از درس‌هایی بود که از عاشورا گرفته شد و با سیاست حسینی تبدیل به روح پیشرفت در میادین فوق‌الذکر شد.  🔶🔷پرسش از تهدیدات وجودی دین و ۲ پاسخ ناقص 🔸اصل امکان بازگشت تهدیدات وجودی دین، حتی در عهد جمهوری اسلامی، قابل‌انکار نیست. یعنی به‌عنوانی یک امکان منطقی و خطر در کمین، این موضوع همیشه، مدنظر امام و رهبری بوده است. یکی از مهم‌ترین اشارات در این زمینه، مربوط به دیدار سال گذشته رهبری با کارگزاران قضایی بود که در آنجا بیان داشتند خداوند با هیچ امتی عهد اخوت نبسته است، اگر خلاف سنت‌های الهی عمل کنیم ممکن است به سرنوشت امت‌هایی مبتلا شویم که قوم برگزیده الهی بودند. 🔸بنابراین با این نگاه، سوال مناسب در موضوع امکان مواجه‌شدن دین با تهدیدات وجودی در دوران جمهوری اسلامی، آن است که بگوییم، آیا عملکرد حکومت و مردم در نظام جمهوری اسلامی اولا مبتنی بر سنت‌های الهی بوده است یا خیر؟ ثانیا اگر بله، میزان ابتنای سیاست و جامعه، حکومت و مردم بر سنت‌های الهی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟ 🔹جواب ناقص اول: یک جواب که این روزها در قالب شبهه مطرح شده، آن است که انقلاب اسلامی با تکیه بر آرمان‌ها و ارزش‌های الهی پیروز شد، اما هرچه از روز پیروزی و علی‌الخصوص دوران امام‌خمینی(ره) فاصله گرفتیم، میزان فاصله نظام سیاسی از آن شعارها و ارزش‌ها بیشتر شد. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️ برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۴) امکان‌سنجی اضمحلال دین در جمهوری‌اسلامی(بخش دوم) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔹جواب ناقص دوم: جواب دیگری که باز هم در قالب شبهه به این سوال داده شد، آن است که جمهوری اسلامی به درس‌ها یا بایدهای نهضت حسینی توجه داشت، اما از نبایدها یا عبرت‌های منجر به واقعه کربلا غافل شد و همین موضوع، عامل انحراف مسیر شده است. 🔸 در هردوی این پاسخ‌های ناقص، انحراف از مسیر دین با تشبیه رفتارهای جمهوری اسلامی با رفتارهای حکومت بنی‌امیه، (چه معاویه و چه یزید)، جلو می‌رود. یک تئوری و سه روش کلی در این خصوص مورد استفاده قرار می‌گیرد. 🔸 در آن تئوری گفته می‌شود، ام‌المسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرارگرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمی‌گذارد رفتارها و منش‌ حاکمیت موردنقد و اصلاح قرار بگیرد. روش‌های نقد بر اساس این تئوری نیز چنین است: ▫️در روش اول هر آسیب و ناکارآمدی نظام سیاسی به‌عنوان شاهد مثالی از وضعیت امروز با یک مثال تاریخی از حکومت بنی‌امیه تطبیق داده می‌شود. ▫️در روش دوم هر رخداد ایمانی همچون برپایی مجالس عزاداری حسینی، راهپیمایی اربعین، سرود سلام فرمانده، جشن غدیر و... تابع اهداف سیاسی حکومت تعریف می‌شود که مناسک را از خلوص دینی و خودجوشی مردمی خالی می‌کند. ▫️در روش سوم گفته می‌شود نظام با ایجاد آگاهی کاذب و تزریق جهل مقدس در مردم، نظیر حکومت بنی‌امیه، روح اسلام و مسلمانی را در مردم میرانده و تنها یک صورت و جسم بی‌جان از اسلام باقی گذاشته است.  🔶🔷بررسی مهم‌ترین دعاوی ۲ جواب ناقص بالا 🔸در هردوی این پاسخ‌های ناقص، ادعا شده هرچه از ابتدای پیروزی انقلاب و علی‌الخصوص دوران امام‌خمینی(ره) فاصله گرفته‌ایم، میزان فاصله نظام از آرمان و ارزش‌های الهی بیشتر شده است. به بیان دیگر، میزان پایبندی یا ابتنای نظام به سنت‌های الهی روز به روز کمتر از قبل شده و اکنون با حکومتی مواجهیم که به‌جای تنظیم خود با سنت‌های الهی، آن سنت‌ها را با خود تطبیق می‌دهد. 🔸یعنی از سنت‌های الهی برای توجیه اقدامات و رفتارهای خود استفاده می‌کند. علی‌الاصول در چنین حکومتی هم از دین استفاده ابزاری می‌شود، هم از دینداری، هم از دینداران. به بیان دیگر، نظامی که با هدف احیای دین دست به انقلاب در صورت و سیرت نظام سیاسی قبلی زد، اکنون دچار چرخش هدف شده و اسلام را وسیله‌ای برای هدفی دیگر قرار داده است. 🔸 عموما گفته می‌شود این هدف، افزایش قدرت نظام سیاسی بوده و این پدیده موجب افزایش قدرت حاکمان و کاهش قدرت مردم و اسلام شده است. حتی گفته می‌شود نظام سیاسی به‌دلیل نداشتن پایگاه یا قدرت مردمی، فرار به جلو کرده و درحال پیشروی خارجی و ایجاد قدرت منطقه‌ای است.  🔶🔷پاسخ کامل؛ ابتنای سیاست حسینی به عبرت‌های عاشورا 🔸در بند قبلی تقریبا امهات دعاوی مطرح‌شده دو پاسخ ناقص، به نحو اجمالی مطرح شد. از اینجا به بعد قصد داریم چرایی این پاسخ‌های ناقص را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. با توجه به اینکه به پایان یادداشت چهارم نزدیک می‌شویم، تنها به محورهای کلی تحلیل این پاسخ‌ها پرداخته و تفصیل آن را به یادداشت پایانی موکول می‌کنیم: 🔹اول؛ اصالت‌بخش به فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل. این مساله ناشی از غلبه رویکرد جامعه‌شناسی فرمالیستی است که برای تحلیل پدیده‌ها، محتوا را بی‌اعتبار خوانده و فرم را اصیل می‌پندارد. با همان مبنای فرمالیستی، تمام رژیم‌های مدرن را می‌توان متهم به انحصار قدرت از طریق کنترل و نظارت بر مردم، حتی در حوزه خصوصی افراد کرد. 🔹دوم؛ بنای سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرت‌های عاشورا. یعنی همان بیان رهبری که می‌گوید باید ببینیم، اولا چه حادثه‌ای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد. به صورت مختصر، رهبری عمده بحث عبرت‌ها را مخصوص دوره حکومت اسلامی می‌داند. ▫️درمورد اینکه چه حادثه‌ای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده ایشان نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50 سال منتهی به واقعه کربلا را تحلیل می‌کنند. در این بحث روشن می‌شود ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است. ▫️درمورد اینکه چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد نیز، بحث مهم نزول خواص اهل حق است. در این بحث نیز روشن می‌شود تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. در انتها نیز می‌توان با این دو راهبرد، تحلیل کرد آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین. @jafaraliyan mshrgh.ir/1512199
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۵-پایانی) جمهوری اسلامی در کشتی نجات حسینی(ع) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در یادداشت قبلی پیرامون موضوع «امکان انحراف یا اضمحلال دین در حکومت اسلامی» ابتدا به طرح پرسش از چنین امکان پرداختیم و گفتیم، پرسش درست آن است که بگوییم، میزان تمسک سیاست و جامعه یا حکومت و مردم به سنت‌های الهی، درطول دوران جمهوری اسلامی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟ 🔸پس از بررسی دو پاسخ ناقص و روایت مدعیات آنها، مقرر شد در این یادداشت به‌نحو تفصیلی، ضمن جواب قطعی به این سوال مهم، دلیل نقصان آن دو پاسخ را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. 🔸دو محور کلی که در یادداشت آخر به آن خواهیم پرداخت؛ ▫️یکی بررسی چگونگی ابتلای دو پاسخ ناقص به رویکرد فرمالیستی(ظاهری) در تحلیل واقعیت‌های اجتماعی ▫️و دیگری شاخص‌گذاری درست براساس نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی است. 🔶🔷اول. اصالت فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل 🔸فارغ از تمام ضعف‌ها و ایرادات متعدد واضح بر دو پاسخ ناقص ارائه‌شده، شاید مهم‌ترین و مبنایی‌ترین ایراد، قصد آگاهانه یا ناآگاهانه این دسته از پژوهشگران دینی در تحمیل زاویه دید دانش مدرن به مقوله‌ای اساساً ناهمساز با آن است. 🔸این تعمیم و تطبیق، هم منجر به درک ناقصی از پدیده‌های تاریخی می‌شوند که خارج از دوران مدرنیته هستند، هم از تحلیل پدیده‌های بیرون از فلسفه مدرنیسم نظیر حکومت اسلامی عاجز است. یکی از مهم‌ترین نشانه‌های این نقصان، تحلیل کالبدی و جسمانی پدیده‌های اجتماعی است. 🔸به بیان دیگر در این نگاه، اولا آن چیزی به‌عنوان واقعیت اجتماعی دارای اعتبار است که حتما پدیدار شود و ثانیا هر پدیداری که بتوان از آن الگوی تعمیم‌پذیر قابل‌انطباق با پدیدارهای مشابه بیرون کشید، معتبر است. 🔹الف. بلاموضوع بودن علایق، معنا و محتوای روابط اجتماعی در برابر فرم این تعاملات ▫️گئورگ زیمل یکی از جامعه‌شناسان معاصری است که به‌صورت شفاف و بدون‌تعارف، به لزوم تفکیک بین صورت و سیرت پدیده‌ها اشاره کرده و نوشته است اگر قرار باشد علمی وجود داشته باشد که موضوع آن جامعه و نه چیز دیگری باشد، باید منحصرا به بررسی این تعاملات، این انواع و فرم‌های جامعه زیستی بپردازد. ▫️به‌اعتقاد وی در دانش جامعه‌شناسی آن چیزی که در صحنه جامعه قابل‌دیدن است، تعاملات بین افراد و آثار و تاثیرات ظاهری این ارتباطات است. از نظر وی غیر از این، هر چیز یا محتوای دیگری که درون جامعه یافت می‌شود، جامعه نیست. ▫️بنابراین وظیفه جامعه‌شناس، سوا کردن فرم‌های تعامل یا جامعه زیستی از محتوایشان به‌وسیله تحلیل و جمع کردن آنها به‌نحو نظام‌مند در ذیل یک دیدگاه علمی منسجم، به‌معنای دقیق کلمه است. ▫️زیمل بر این اساس نتیجه می‌گیرد، ما درمی‌یابیم که فرم واحدی از تعامل میان افرادی در گروه‌های جامعوی که به‌لحاظ هدف و معنایشان کمترین شباهت ممکن را دارند، حکم‌فرماست. ▫️به‌عنوان‌ مثال، فرم‌های مشابهی چون؛ برتری، فرودستی، رقابت، تقسیم‌کار، تشکیل احزاب، نمایندگی، «همبستگی درونی توام با انحصاری بودن نسبت به بیرون» و ویژگی‌های مشابه بی‌شمار دیگر، هم در دولت، هم در اجتماعی دینی، هم در باند توطئه‌گران، هم در انجمنی اقتصادی، هم در مدرسه و هم در خانواده یافت می‌شوند. ▫️وی در پایان با عبارتی تکان‌دهنده می‌نویسد، هرچقدر علایقی که به این مجامع، منجر می‌شوند متفاوت باشند، فرم‌هایی که علایق در آنها متحقق می‌شوند عین هم هستند.  🔹ب. اهمیت معنا و محتوای روابط مردم در مجامع مختلف ▫️در یادداشت چهارم اشاره شد، آن دو پاسخ ناقص از یک تئوری کلی نشات می‌گیرند که در آن گفته می‌شود، ام‌المسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرار گرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمی‌گذارد روش‌ها و منش‌های حاکمیت مورد نقد و اصلاح قرار گیرند. ▫️ با شرحی که در بند قبلی داده شد، دلیل نقصان این پیش‌فرض یا تئوری کلی روشن می‌شود. نقص تحلیل در آنجایی راه می‌یابد که پژوهشگر دینی ابتدا به تفکیک «شکل» تعامل مردم و حاکمان از «محتوای» این تعامل می‌پردازد. ▫️سپس با اصالت دادن به آن شکل یا مدل تعامل، دست به قضاوتی ارزشی می‌زند، یعنی هم منطق کار علمی خود را که باید حداقل در ظاهر نمایانگر بی‌طرفی باشد، نقض می‌کند و هم خواسته یا ناخواسته با ملاک و شاخصی دینی یعنی شاخصی محتوایی، این مدل تعاملات را تحلیل می‌کند. ▫️در مقابل اگر از همان ابتدا، تحلیل خود را براساس محتوا و معنای این تعامل استوار می‌کرد، هم دچار این تناقض‌گویی منطقی نمی‌شد و هم نقد مناسب‌تری ارائه می‌داد. ▫️واقعیت آن است که اگر بخواهیم میزان یا تطابق رفتار یا تعامل مردم و حاکمان را با سنت‌های الهی بسنجیم، باید ببینیم آیا این رابطه، به‌معنای قرآنی، رابطه‌ای ولایی است یا غیرولایی. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️ ▫️بر این اساس می‌توان دو شاخص تعیین کرد؛ یکی میزان وحدت و اتفاق بین صفوف مومنین و دیگری میزان ایمان و گرایش مومنین به ولایت‌الله. ▫️اگر این دو شاخص، رو به زوال باشد، مدعای آن دو پاسخ ناقص، بیراه نیست، اما اگر این دو شاخص بهبود یافته باشد، بنابراین نه‌تنها دین در مسیر اضمحلال قرار ندارد، بلکه در ریل تعالی و پیشرفت حرکت می‌کند. ▫️ مقایسه حوادثی مانند اغتشاشات سال گذشته با رخدادهایی نظیر سرود سلام فرمانده، جشن غدیر، عزاداری محرم و رخدادهای پیش رو همچون اربعین حسینی(ع) می‌توانند سنجه مناسبی درخصوص کیفیت این دو شاخص باشند. 🔶🔷دوم. تمسک سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرت‌های عاشورا 🔸همانطور که قبلاً گفته شد، برای این منظور، اولا باید دید، چه حادثه‌ای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد؟ گفته شد رهبری، در مورد اینکه چه حادثه‌ای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده، نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50سال منتهی به واقعه کربلا را ملاک قرار می‌دهند. 🔸 در این بحث روشن می‌شود، ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است. در مورد اینکه چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد نیز بحث مهم نزول خواص اهل حق را بیان کرده‌اند. در این بحث نیز روشن می‌شود، تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. 🔸با بررسی این دو بحث، می‌توان تحلیل کرد، آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین. 🔹الف. چه بر سر جامعه نبوی آمد؟ ▫️شاید سوال درست برای ورود به این بحث، این باشد که آیا هر جامعه اسلامی، به همان عاقبت جامعه نبوی دچار می‌شود که به واجب شدن تکلیف قیام بر امام حسین(ع)، رخداد آن فجایع، تنها ماندن امام(ع) و شهادت همه یاران وی منجر شد؟ ▫️پاسخ کوتاه است و معنادار؛ اگر جامعه اسلامی عبرت بگیرد، خیر؛ اگر عبرت نگیرد، بله. در اینجاست که نبایدهای عاشورا معنا می‌یابد، یعنی نبایدهای دوران جمهوری اسلامی همان عبرت‌های عاشورای حسینی است. به بیان رهبری، پیامبر اکرم(ص) نظامی به‌وجود آورد که خطوط عمده آن چهار مقوله مهم بود: ▫️اول، معرفت شفاف و بی‌ابهام؛ معرفت نسبت به دین، معرفت نسبت به احکام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تکلیف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پیامبر و معرفت نسبت به طبیعت. ▫️دوم، عدالت مطلق و بی‌اغماض؛ عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداری‌های عمومی و نه خصوصی، عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسئولیت‌دهی و مسئولیت‌پذیری. ▫️سوم، عبودیت کامل و بی‌شریک در مقابل پروردگار، یعنی عبودیت خدا در کار و عمل فردی، عبودیت در نماز، عبودیت در ساخت جامعه، در نظام حکومت، نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی میان مردم. ▫️چهارم، عشق و عاطفه‌ جوشان؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم، محبت به پیامبر، محبت به اهل‌بیت(ع)، محبت به همسر و محبت به فرزند. ▫️به بیان رهبری پیامبر درطول 10سال اول، به‌معنای واقعی کلمه این خطوط را بنا کرد، اما فرصت تعمیق نیافت. در همین‌جاست که مساله امامت، وصایت و تداوم مسیر معنادار می‌شود، منتها این فرصت از دست رفت و جامعه نبوی رفته‌رفته و به‌تدریج رو به ضعف رفت و جامعه حتی فرصت کوتاه حکومت علوی و حسنی را نیز از دست داد. در یادداشت‌های قبلی به برخی مصادیق و زمینه‌های این انحراف علی‌الخصوص در دوران یزید پرداخته شد. 🔹ب. چه بر سر جمهوری اسلامی ممکن است، بیاید؟ ▫️در پاسخ به این سوال که اگر از عبرت‌های عاشورا درس نگیریم، چه چیزی ممکن است بر سر جمهوری اسلامی بیاید، مساله عوام و خواص اهمیت می‌یابد. به بیان رهبری اگر چشمان تیزبینی باشند که اعماق را ببینند، نگهبانان امینی راه را نشان دهند، مردم صاحب‌فکری کار را هدایت کنند و اراده‌های محکمی پشتوانه این حرکت باشند، مسیر دین و انقلاب دچار انحراف و اضمحلال نخواهد شد. ▫️در کلام رهبری، مردم در هر جامعه و کشوری به دو دسته عوام و خواص تقسیم می‌شوند. خواص کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم‌گیری کار می‌کنند. با این مبنا خواص صرفا نخبگان ثروت، قدرت، دانش، دین و صاحب‌شان اجتماعی نیستند، بلکه ممکن است در آنها فقیر و بی‌سواد و بی‌قدرت و بی‌شأن و غیرروحانی هم باشد، ملاک فهمیدگی و عمل براساس تصمیم‌گیری و تشخیص است. ▫️درمقابل عوام دسته‌ای هستند که نمی‌خواهند بفهمند، یا تحلیل و درک کنند. به تعبیر دیگر تابع جو هستند و دنبال آن را می‌گیرند. بر این اساس ممکن است در این دسته همان نخبگان ثروت و قدرت و دانش و دین نیز باشند. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️ ▫️در میان خواص هم دو دسته وجود دارد، خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. هر عقل سلیمی حکم می‌کند که تکلیف خواص طرفدار حق از یک‌طرف آن است که با خواص طرفدار باطل بجنگند و مقابله کنند و از طرف دیگر از قرار گرفتن در جبهه عوام نیز حذر کنند، یعنی براساس درک و تحلیل و بصیرت عمل کنند. ▫️امروز جمهوری اسلامی برخوردار از خواص طرفدار حق است و دقیقا دشواری کار از همین‌جا شروع می‌شود، یعنی مساله نبایدها در این نقطه معنا پیدا می‌کند، زیرا خواص طرفدار حق نیز خود دو دسته‌اند: یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت، راحت، نام و همه‌ متاع‌های خوب قرار دارند، اما مجذوب آن نمی‌شوند و در صورت لزوم از آن دست برمی‌دارند. ▫️دسته دیگر نمی‌توانند و مجذوب می‌شوند. رهبری نتیجه می‌گیرد اگر در جامعه‌ای خواص طرفدار حقی که می‌توانند در صورت لزوم از متاع دنیا دست‌ بردارند در اکثریت باشند، هیچ ‌وقت چنین جامعه‌ای به سرنوشت جامعه دوران امام حسین(ع) مبتلا نخواهد شد. 🔶🔷ج. جمع‌بندی 🔹چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در جامعه اسلامی وقتی در سراشیبی ضعف و سقوط قرار می‌گیرد که اکثریت خواص اهل حق آن، به‌گونه‌ای مجذوب متاع دنیوی شوند، که در هنگام لزوم یا آزمون‌های دشوار، نتواند دست از آن بشوید. 🔹این موضوع، همان بلایی بود که بر سر جامعه نبوی آمد و به بیان رهبری موجب شد، حسین بن علی به مسلخ کربلا رفته، یزید بر سر کار آمده و بنی‌امیه هزارماه بر کشوری که پیغمبر به‌وجود آورده بود، حکومت کند. 🔹درست در همین‌جاست که جامعه امامت به جامعه سلطنت تبدیل می‌شود. «جامعه اسلامی، جامعه امامت است، یعنی در راس جامعه، امام است. انسانی که قدرت دارد، اما مردم از روی ایمان و دل، از او تبعیت می‌کنند و پیشوای آنان است. اما سلطان و پادشاه کسی است که با قهر و غلبه بر مردم حکم می‌راند، مردم دوستش ندارند. مردم قبولش ندارند. مردم به او اعتقاد ندارند.» 🔹اکنون که در پایان یادداشت آخر، معلوم می‌شود برای پاسخ کامل به کمیت و کیفیت میزان ابتنای جامعه اسلامی به سنت‌های الهی، شاخص درست چیست، می‌توان از پژوهشگران دینی خواست با چنین روش و شاخصی عملکرد جمهوری اسلامی را نقد و بررسی کنند. پاسخ احتمالی روشن می‌سازد، آیا جمهوری اسلامی در مسیر اضمحلال و انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین. @jafaraliyan mshrgh.ir/1512472
جامعه پرحرف، جامعه پرشبهه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز دیگر شاید کمتر کسی باشد که به تأثیر و انرژی کلمات واقف نبوده و حرف را باد هوا بداند. یکی از بدترین وضعیت‌های ممکن در هر جامعه‌ای عارضه پرحرفی است. در یک جامعه پرشده از حرف‌ها، امکان پرسش بسیار سخت و بعید می‌شود. گویی برای همه چیز جوابهایی وجود دارد، جواب‌هایی که نمی‌گذارد، پرسش‌های واقعی شکل بگیرد. 🔸نگارنده در این یادداشت می‌خواهد بگوید، چرا جامعه نیاز به پرسش واقعی دارد و چرا شبهات جای پرسش‌ها را گرفته‌اند؟ برای پاسخ به این سوال نیاز به تامل و دقت بیشتری داریم. بگذارید از اینجا شروع کنیم که عارضه پرحرفی در یک جامعه چگونه شکل می‌گیرد. 🔸به نظر می‌آید، پرحرفی، بستر اصلی طرح شبهات یا سوالات فریبنده است. ریشه پرحرفی در تخیل، توهم و فانتزی است. برای پرحرفی در خصوص چیزی، باید آن چیز را فانتزی دید یا در موردش تخیل کرد. تخیل و فانتزی نیز خود، ریشه در رازآلود دیدن پدیده‌ها و واقعیت‌ها دارد. یک پدیده یا یک واقعیت باید چیزی غیر از آن صورتی که دیده می شود، باشد. رازی پس پشت خود داشته باشد، رازی که نیاز به رمزگشایی دارد. 🔸رازآلود دیدن واقعیت‌ها نیز ناشی از «عدم شناخت کافی» است. به بیان بهتر، وقتی در مورد پدیده‌ای حس رازآلود بودن به ما دست می‌دهد که در آن، چیزی برای کشف شدن باقی مانده باشد. یعنی از مواجهه با آن پدیده احساس عجب و حیرت کنیم. 🔸معمولا در رفتن به یک آدرس جدید یا فضایی ناشناخته دچار این حس می‌شویم. وقتی در یک شهر به آدرسی جدید می‌رویم، مدام در خصوص اینکه آیا مسیر را درست رفته‌ایم یا خیر دچار شک و تردید هستیم. به آدرس‌دادن‌های افراد، یقین نداریم. حس گم شدن، داریم. 🔸گویی در آن کوچه و خیابان چیزهایی وجود دارد که قرار است غافل گیرمان کند، در حالیکه آن کوچه و خیابان هیچ فرقی با جاهای دیگر ندارد. حتی آدم‌ها هم برایمان ناشناخته به نظر می آیند، مدام رفتارمان را می‌پاییم تا جلب توجه نکنیم. 🔸این وضعیت رازآلود، حاصل عدم شناخت کافی است. رفتار عادی مردم در آن نقطه ناشناخته، توجهمان را بیشتر جلب می کند، حس غرق شدگی در فضایی دیگر را داریم، حس می‌کنیم محیط بر ما فائق آمده است و هزار حرف دیگر. با کنار رفتن این پرده جهل، رازآلودگی محیط نیز رنگ می‌بازد. 🔸با همین مثال می‌توان گفت، شناخت کافی، نیاز به تکرار و تذکر دارد، تکرار و تذکر نیز به معنای عدم توقف و حرکت است. برای شناخت بیشتر محیط یک آدرس ناشناخته، رفتن و حرکت مجدد به سمت آن آدرس، رازآلودگی را به میزان زیادی کم می‌کند. شناخت بهتر با حرکت بیشتر ممکن می‌شود. 🔸با حرکت معکوس از «جهل به رازآلودگی« و از «رازآلودگی به تخیل و فانتزی» و از «تخیل و فانتزی به پرحرفی»، می‌توان نتیجه گرفت، یک جامعه پرحرف، جامعه‌ای است که با موانعی برای شناخت کافی مواجه است. در این جامعه، شبهه به معنای دقیق کلمه کارگر می‌افتد. شبهه یا همان گفتار شبیه به واقع. همان تخیل ناشی از عدم شناخت کافی واقعیت‌ها. 🔸به زعم نگارنده، پرحرفی جریان شبهه‌پرداز و پرگویی مطبوعات جریانات معارض با واقعیت‌های اجتماعی، ریشه در حفظ وضعیت ناشناخته‌ماندن پدیده‌ها و صحنه میدانی دارد. باید آن چنان پرتلاش گفت و جای همه مردم روایت کرد که تلاشی برای شناخت کافی واقعیت و پدیده‌ها از سوی مردم صورت نگیرد. گویی راوی، به عنوان نماینده این شناخت ناقصداز سوی مردم باور می‌شود. 🔸برای همین است که زبان جریان پرگو و حراف در روایت حرکات میدانی مردم، الکن است. حضور میدانی مردم، حرکت بیشتر مردم، مساوی با شناخت بیشتر صحنه و شناخت بیشتر صحنه به معنای اعتبارزدایی از آن روایت‌های ناقص و گفتارهای شبه واقعی است. 🔸شناخت کافی، امکان پرسش واقعی را فراهم می‌آورد. مردم متوجه می‌شوند، مساله‌شان چیست. خود را از بند مساله‌سازی‌های غیرواقعی و ناپرسش‌های اجتماعی می‌رهانند، به شناخت کافی می‌رسند و برای بهبود وضعشان مطالبات واقعی طرح می‌کنند. 🔸از همه مهم‌تر می‌توانند تشخیص دهند، روایت‌های کم‌صدایی وجود دارد که دست بر قضا برای شناخت بهتر، حرکت بیشتر را انتخاب کرده است. برای تبیین واقعیت، تلاش وافر می‌کند و قصد واقعی‌اش، تخیل زدایی، راززدایی و جهل‌زدایی است. هرچند مردم در صحنه می‌دانند، روایت واقعیت هم کم‌صداتر است هم کم‌حرف‌تر، چون حرکت را لازمه شناخت می‌داند و اهل عمل است. @jafaraliyan http://fna.ir/3e40c6 mshrgh.ir/1513661
🔸دوست و برادر اندیشه‌ورزم، «سعیدتوتونکار»، متن کوتاهی در خصوص یادداشت اخیر بنده نگارش فرموده‌اند که توجه مخاطبین گرامی را به آن جلب می‌نمایم. 🔸«سعیدتوتونکار» کانالی با عنوان «دفترتمرین» به این آدرس دارند: https://eitaa.com/daftaretamrin 🔸متن مورد نظر به این شرح است: «گاهی برای کور کردن تشنگی، آدم‌ها را در حرف غرق می‌کنند. سؤال آدم را معنی می‌کند. سؤال به تو می‌گوید کجا هستی. آنگاه با کوتاه‌ترین بند حرف ارتباط برقرار می‌شود. وقتی حرف زیاد شد، سرنخ‌های سؤال گم می‌شود. یادت می‌رود کجا بودی. برای یک سؤال نپرسیده‌ات، هزار جواب روی سرت ریخته. چاه نکنده، مناره آمده است. حرف شنیدن بدون سؤال، مثل آب دادن زیاد به گلدان است. ریشه را می‌گنداند. آدم‌ها باید یک به یک حرف‌ها را پوست بکنند، مغزش را میل کنند و رشد کنند یا اگر میلی نیست، کنار بگذارند. وقتی حرف زیاد شد، با پوست می‌بلعی. ورم می‌کنی. پر می‌شوی؛ اما سیر نه. قبل از تشنه شدن، کلمه نوشیدن مایه درددل است، نه زنده‌دلی. اصحاب تحریف، نمی‌خواهند شما حرف‌ها را میل کنید. می‌خواهند آنها را ببلعید تا ندانید چه به خوردتان دادند. تا ندانید سؤالتان چیست و چه پاسخی دارد. نمی‌خواهند شما رشد کنید. می‌خواهند شما را بمیرانند، بگندانند، بیمار کنند.»
سیاست‌ورزی ناجور خاتمی و لاریجانی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸برای آن دسته از افرادی که سیاست را فن «کسب قدرت»، «اعمال قدرت» و «حفظ قدرت» می‌دانند، تکنیک «برچسب‌زنی»،‌ مهارتی حیاتی است. زبان سیاسی این افراد، به وصله-پینه کردن چیزهای ناجور عادت کرده و به همین دلیل هم، ابایی از «ناجورخواندن رقیب» نیز ندارند. 🔸«برچسب‌زنی» نام شیک‌ و مجلسی «ناجورخوانی» است. برچسب زدن به زبان ساده، تحمیل یک وصله ناجور به تن یک‌ پدیده یا واقعیت است.‌ «ایدریئن بیرد» در کتاب زبان سیاست، کارکرد برچسب‌ها را رجوع سریع روزنامه‌نگاران و مفسران به یک پدیده یا شخصیت سیاسی، دانسته است. 🔸کار برچسب‌زن، خوراک حاضر و آماده دادن به طیف ژورنالیست‌ و مفسر سیاسی است تا به یک برداشت ساده از یک پدیده یا واقعیت چندلایه و چندبُعدی برسند. با این مقدمات، سوال اینجاست که، چرا سیاست‌مداران «دوررفته» و «بازنشسته»، به تکنیک برچسب‌زنی روی آورده‌اند؟ 🔸این روزها دو برچسب «خالص‌سازی» و «خودبراندازی» ابزار کار طیف روزنامه‌نگار و مفسر سیاسی اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا (میانه‌گیر) در هجمه به نظام و ارکان آن شده است و کمتر متنی می‌توان از عناصر این طیف سراغ گرفت که به نحو تلویحی یا تصریحی به این دو برچسب نپرداخته باشد. 🔸الف. برچسب‌ خالص‌سازی در کنار کارکرد ژورنالیستی خود، سه کارکرد دیگر را بدنبال دارد: اول. جایگزینی مناسب و مشروع‌تر برای برچسب تند «یکسان‌سازی» اصلاحات است. دوم. با ساده‌سازی واقعیت، تکثر و تفاوت منش‌ مدیریتی و حکمرانیِ قوای سه‌گانه، همه آنها را به یک چوب می‌راند. سوم.‌ می‌خواهد غیرمستقیم بگوید، مردم و نظام جایی برای بازگشت آنان به صحنه سیاست باز کنند. 🔸ب. برچسب خودبراندازی نیز در کنار کارکرد خوراک‌دهی به طیف رسانه‌ای اصلاح‌‌طلب، چند هدف دیگر را نیز دنبال می‌کند: اول. از زیر بار مسئولیت خرابی وضع موجود دولت مورد حمایتشان(اعتدال)، شانه خالی می‌کنند، دوم. بدنبال محو نقش پررنگ خود در دمیدن آتش براندازی و اغتشاش در سال گذشته هستند، سوم. می‌خواهند عاملیت مستقیم خود در بروز خشونت‌های احتمالی آتی را، پنهان سازند. 🔸به زعم نگارنده، برچسب‌ «خالص‌سازیِ» لاریجانی و «خودبراندازیِ» خاتمی، دو روی یک سکه‌اند‌. نوعی انقطاع از واقعیت و به بیان بهتر هراس از مواجهه واقعی با واقعیت‌های موجود، زبان سیاست‌ورزی آنان را ناجور و ناطور کرده است. از نظر آنان بهترین راه حل در شرایط فعلی، ساده‌بینی صحنه است. از این نظر برچسب‌زنی یک تکنیک ابتکاری یا تهاجمی نیست، بلکه نشانه انفعال و ناچاری است. زبان حال سیاست‌ورز ناجوربین چنین است: اگر واقعیت صحنه به نفع ما نبود، با «ناجورسازیِ» واقعیت، صحنه را خوشایند خود می‌کنیم. 🔸به اعتراف محمدرضاتاجیک تئوریسین اصلاح‌طلب، «وضعیت مزاجی و دماغی و جسمی و روحی و روانی جریان اصلاح‌طلبی امروز، چندان مساعد نیست...روح سرگشتگی، تناقض، معضل بی‌جواب، فقدان راه، عبور ناپذیری، معما و دشواری گزینش در آن موج می‌زند» به همین دلیل به اصلاح طلبان توصیه می‌کند «نباید از دوباره سعی‌کردن، شکست خوردن و بهتر شکست‌خوردن‌ بهراسند». هراس از مواجهه با واقعیت، اصلاحات را به خودبراندازی می‌اندازد، برچسب‌زنی چیزی را عوض نمی‌کند، چون با کژبینی، واقعیت کج نمی‌شود. @jafaraliyan mshrgh.ir/1513918
یأس، پایه اعمال سلطه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از برداشت‌های صحیحی که می‌توان از فلسفه اسپینوزا وام گرفت، آن است که «نااُمیدی سوژه‌های منقاد(تسلیم)» تولید می‌کند. می‌شود اینگونه تفسیر کرد که قدرت مادی از طریق پمپاژ «غم»، سوژه‌ها را مطیع و فرمانبردار نگاه می‌دارد. به بیان دیگر اصل متأثرکنندگی انسان‌ها (غمگین‌سازی)، پایه اعمال سلطه است. 🔸پرواضح است، خروجی مأیوس‌سازی و ناامیدکردن انسان‌ها، حس غمگینی و متأثرشدگی است. یأس‌آفرینی البته همیشه به صورت مستقیم و عریان رخ نمی‌نماید. گاهی شکل امید واهی به خود می‌گیرد. پر پیداست سوژه‌های امیدوار، انسان‌های آزاد، فعال، شاد و اهل حرکت هستند. 🔸برای تبدیل کردن انسان‌های امیدوار به سوژه‌های منقاد، گفتار مأیوسانه صرف، کارگر نمی‌افتد. در اینجاست که امید واهی پاگیر افراد پرامید می‌شود.‌ گفتمان سلطه، از طریق همین اصل متأثرکنندگی و غمگین‌سازی، سوژه‌های خود را ساخته و پرداخته می‌کند. چرا می‌گوییم سلطه، چون خروجی اعمال قدرت او تبدیل انسان‌های امیدوار‌ و آزاد به افرادی آرزواندیش و مقلد است. 🔸گفتمان سلطه تنها به معنای نظام‌‌سلطه یا جریان سلطه نیست. آنها تعین‌ بیرونی و خارجی این گفتمان هستند، منظور «روابط سلطه» است که در درون همه اجتماعات داخلی امکان‌ بروز و ظهور می‌یابد.‌ بر اساس این برداشت، روابط سلطه حتی بین دو انسان متأثرکننده و تأثرپذیرنده امکان برقراری دارد. هر کس که بذر ناامیدی را در دل دیگری بکارد، ناخواسته آن فرد را تبدیل به سوژه‌ای غیرآزاد و تسلیم شرایط و وضع موجود کرده است. از این نظر گسترش ناامیدی، بسترساز سلطه بیرونی یا همان جریان سلطه است.‌ 🔸نسخه بدیل روابط سلطه در یک جامعه، وجود رابطه‌ای است‌ که در آن دو طرف هم‌زمان روی یکدیگر تأثیرگذاری متقابل ولو با شدت و ضعف داشته باشند، نوعی هم‌جوشی و پیوند شکل بگیرد. حس هم‌افقی و همردیفی وجود داشته باشد. در این روابط امید جریان می‌یابد، حرکت خلق می‌شود و ایمان به راه شکل می‌گیرد. 🔸 بنابراین ضامن رهایی از روابط سلطه، مقابله با گفتار و گفتمان یأس است. سوژه‌های آزاد نیاز به امیدواری دارند، امیدواری فضا و محیط آزادی را بازتولید می‌کند و متقابلاً محیط یا کشور آزاد، امیدواری را. هر انسان امیدواری که کشوری آزاد می‌خواهد، باید مروج امید و ایمان به راه باشد.‌ ناامیدی روابط سلطه را مستقر می‌سازد، همانطور که امیدواری روابط اجتماعی (ولایی) را. @jafaraliyan https://tn.ai/2934829
🔸امشب بخش‌هایی از مصاحبه مهم مرحوم حجت‌الاسلام «علی ابوالحسنی» معروف به «استاد منذر» را -که در سال ۸۹ از ایشان گرفتم-، منتشر می‌کنم. این مصاحبه تماماً در خصوص «شیخ شهید» (شیخ فضل‌الله نوری) بود و حاوی نکات مهمی است.
روایت مرحوم منذر از پیشگامی شیخ‌شهید در انقلاب اسلامی ✍گزیده‌ای از مصاحبه سال ۸۹ 🔸یک نکته است که بسیار اساسی و مغفول در تاریخ انقلاب است. مرحوم شیخ به فجیع‏تر‏ین وضع شهید شد. یاران او هم یا کشته شدند، یا منزوی شدند و یا تبعید شدند. ظاهراً فاتحه شیخ خوانده شد و زحماتش از بین رفت. 🔸اما نه! شیخ با قیامش و شهادتش، شکافی عمیق بین متن مردم و ملت با حکومت ایجاد کرد. [حکومت بعد از مشروطه] حکومت‏ها همه کاری می‏کردند، تسمه از گرده مردم می‏کشیدند، هر چه می‏خواستند می‏کردند و به راه خود می‏رفتند. مردم هم به راه خود. 🔸و این مانع رسوخ غربزدگی به عمق وجود ملت ما شد چون گسست ایجاد کرد. [فهمیده بودند] این حکومت، حکومت ظلم و جور است. این حکومت، حکومت دین نیست، ضد دین است. 🔸[می‌دانستند] این حکومت روی استخوان‏های خرد شده‏ی شیخ فضل‏الله بنا شده است. بنابراین حکومت یزیدی است.‌ لذا حتی مردم حقوق‌بگیر دستگاه دولتی، حقوقشان را با پیشنماز محله، مرجع تقلید یا نماینده‏ی مرجع تقلید دست‌گردان می‏کردند. 🔸حکومت همه کار کرد. سیاست و اقتصاد و فرهنگ رسمی‏آن همه خلاف اسلام و ضد اسلام بود. اما مردم از آن برکنار بودند. مردم راه خودشان را می‏رفتند. اگر این گسست ایجاد نمی‏شد، هفتاد سال تجربه‏ی غربزدگی داشتیم. 🔸 تا مغزاستخوان جامعه‏ی ما رسوخ می‏کرد. و زمانیکه امام پرچم قیام را بلند کرد، دیگر پاسخ اجابتی به او داده نمی‏شد. امام علم قیام را در جامعه‏ای برافراشت که بین مردم متدین و توده ملت و حکومت تا بن دندان غرب زده گسست وجود داشت. 🔸به این دلیل [نوعی مقاومت اجتماعی ایجاد شده بود و حکومت] بی حجابی را با ضربه بر جامعه وارد و تحمیل کردند. روسری را [به زور‌] از سر زنان مسلمان کشیدند و چادرها را پاره پاره کردند و عمامه‏ها را برداشتند و کت‏های بلندی را که غیر روحانیون می‏پوشیدند از کمر قیچی کردند و... چون گسست ایجاد شده بود. 🔸شیخ فضل‏الله با خون خودش بزرگترین سد در برابر غرب زدگی را ایجاد کرد. گسست میان ملت متدین و حکومت صددرصد وابسته و تا بن دندان غوطه خورنده در فرامین استعمار. شیخ فضل‏الله پیروز شد. بالاترین پیروزی. 🔸مستمسک بزرگ علمای ما در طول دوران مشروطیت بعد از شیخ، اصل دوم متمم قانون اساسی است که شیخ مطرح کرد. مدرس با این اصل و در پرتو این اصل به مجلس آمد و مردم  تهران و ایران شناختنش و به آن جایگاه رفیع وتأثیرگذار ش نایل شد. 🔸حاج آقا نورالله به این عنوان پرچم قیام را بلند کرد. آیت‏الله حاج آقا حسین قمی‏با این عنوان بعد از شهریور 1320 آمد و منع حجاب را برداشت و بعضی مسائل دیگر را پیاده کرد. مثل ناظر شرعیات در کشور. 🔸رژیم می‌خواست مرحوم آیت‏الله کاشانی را در 1334 بکشد، اصل دوم به دادش رسید. امام را بعد از 15 خرداد می‏خواستند محاکمه صحرایی کنند و شهید کنند و این کار را می‏کردند. اصل دوم متمم قانون اساسی به دادش رسید. 🔸گفتند مجتهد مصونیت دارد. مجتهد می‏تواند مصوبات مجلس را وتو کند. حتی امام بعد از پیروزی انقلاب بارها به این اصل برای پاسخ دادن به شبهات مخالفین و معاندین و جا انداختن بعضی مسائل در جمهوری اسلامی، تمسک کرد. 🔸خوشبختانه نهاد شورای نگهبان هم بر همان مبنا باز تولید شد. این پیروزی کمی‏نیست. این پیروزی بسیار بزرگی است. والا مردم ما آلوده به مسائل حکومت می‏شدند و غربزدگی تا مغز استخوانشان رسوخ می‏کرد. 🔸کما اینکه ما بعد از انقلاب که وارد در مدار شبکه‏ی جهانی شدیم، عین ویروسی که از طریق اینترنت وارد کیس کامپیوتر شما می‏شود، ویروس‏هایی داخل جامعه‏ی ما شد که نمونه‏هایش را مثل بروز مسائل بی حجابی و مسائل دیگر می‏بینیم. 🔸ما از طریق حکومتی که قبول داشتیم، وارد این شبکه شدیم. گریزی هم از آن نداشتیم. شیخ اگر این گسست را ایجاد نمی‏کرد ما وارد شبکه‏ی سیاسی داخل و جهانی می‏شدیم و همان بلا به سرمان می‏رفت که قابل توصیف نیست.اما خون شیخ ما را حفظ کرد و علما هم متوجه این نکته [شده] بودند. @jafaraliyan (متن کامل این مصاحبه ۱۲سال پیش در نشریه فرهنگ عمومی منتشر شده بود) mshrgh.ir/1514226
شهر غریبه‌ها یا خودی‌ها؟! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸می‌توان گفت، یکی از ذهنیت‌های رسوخ‌یافته‌ در سال‌های اخیر، تصور ساکنین شهر از یکدیگر به‌‌ عنوان «غریبه‌» است.‌ وجود این ذهنیت، تا حدود‌‌ «حد و مرز» رفتار مردم در فضاهای شهری را مشخص می‌سازد و بایدها و نباید‌های خاص خود را تولید می‌کند.‌ 🔸غریبه فرض کردن، مساوی با کشیدن دیوارهایی از بی‌توجهی یا بی‌اهمیتی شهروندان به یکدیگر است. این موضوع منجر به استقرار و تثبیت فرهنگ «کارنداشتن» مردم با یکدیگر شده است. کسی با کسی کاری ندارد و اگر فردی خلاف این فرهنگ عمل کرد، مصداق بارز «سرک کشیدن» در حوزه خصوصی دیگران محسوب می‌شود. 🔸رفتار ما مبتنی بر این فرهنگ، تنظیم می‌‌شود.‌ مثلاً من شهروند در مترو به خود حق می‌دهم در گوشی شخصی‌ام هر فیلمی یا تصویری را (حتی تصاویر خانوادگی) ببینیم و در همان لحظه این انتظار را از فرد کناری داشته باشم که چشمش به صفحه گوشی من نیفتد.‌ هرچند برای اطمینان گاهی با نگاه زیرچشمی او را می‌پایم. 🔸زندگی در میان غریبه‌ها، اقتضائات دیگری هم دارد،‌ مثلاً همه چیزهایی که در افراد موجب جلب توجه ما می‌شده است، باید کم‌کم عادی و بی‌اهمیت شود. با اینکه در‌ فرهنگ غریبگی میل به دیده‌نشدن‌ یا جلب توجه نکردن در اکثر افراد غالب است، اما برخی می‌خواهند هم دیده شوند، هم غریبه بمانند. یعنی طوری جلب توجه کنند که دیگران با آنها کاری نداشته باشند. 🔸به بیان دیگر با اینکه کاملاً جلب توجه می‌کنند، می‌خواهند از اضطراب نگاه‌های خیره به خود خلاصی یابند. یعنی هم می‌خواهند «دیده شوند»، هم می‌خواهند «نادیده گرفته» شوند.‌‌ در جامعه‌شناسی مدرن چنینی نیازی معتبر شناخته شده و با اصطلاح «بی‌اعتنایی مدنی» مشروعیت یافته است. حدوسطی بین نگاه خیره و نادیده گرفتن کامل. 🔸در واقع فرهنگ غریبگی از ما سازگاری با چیزهای عجیب و غریب را طلب می‌کند. هم ببینیم، هم نبینیم. اگر می‌بینیم، بی‌اعتنایی کنیم، انگار ندیده‌ایم. این روزها مسأله برهنگی و بی‌حجابی چنین سیری را طی می‌کند. وقتی با صحنه‌ای زننده مواجه می‌شویم، سرمان را پایین انداخته یا حداکثر تکانی به نشانه تأسف می‌دهیم و نادیده می‌گیریم.‌ 🔸ما بی‌آنکه بدانیم در حال سازگاری تدریجی با مسأله برهنگی و بی‌حجابی هستیم. جای بسی تأسف است که جامعه‌شناسان و متفکرین غریبه شهر ما هم در حال تئوریزه کردن چنین سازگاری‌ای هستند. در جاهایی دیدم که این برهنگی و بی‌حجابی را متفاوت پوشی خوانده و لازمه هضم آن را هم، بی‌اعتنایی مدنی فرض کرده بودند. 🔸بگذارید به جملات ابتدایی این متن بازگردیم. در شهر غریبه‌ها، نهی از منکر، مصداق کار داشتن و سرک کشیدن به حوزه خصوصی افراد دانسته می‌شود. در فرهنگ غریبگی، چنین صحنه‌هایی تاب آورده‌ نمی‌شود. ویدیوهای کتک خوردن آمرین به معروف زیاد شده است. فرهنگ غریبگی خشونت موجود در این ویدیوها را توجیه می‌کند، اما آن سطل ماست و این تذکر را ناهنجار می‌داند. 🔸شهر ما شهر غریبه‌ها نیست و اگر چنین ذهنیتی بوجود آمده یا داشته‌ایم، نیاز به بازاندیشی داریم. شهر ما شهر خودی‌هاست. شهر آشنایان دور و نزدیک. در شهر خودی‌ها، ارتباط و توجه معروف است نه منکر. همه به هم ربط داریم و به یکدیگر بی‌توجه نیستیم. ما یک شهر ارگانیک هستیم، برای رشد نیاز به هم‌جوشی و پیوند داریم. شهر ما مکانیکی نیست که برای کاهش اصطکاک نیاز به روغن‌کاری(بی‌اعتنایی مدنی) داشته باشد. همه ما برادر و خواهر هستیم، نگذاریم شهر دست غریبه‌ها بیفتد. @jafaraliyan http://fna.ir/3e5asy mshrgh.ir/1515228
گرگ‌ها اهلی نمی‌شوند! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸آیا می‌توان گرگ‌ها را هم اهلی کرد؟ پاسخ ساده است. نمی‌شود گرگ‌ها را اهلی کرد. اما برخی بدشان نمی‌آید شانس خود را امتحان کنند.‌ گمان می‌کنند، می‌شود آنها را تعلیم داد. فکر می‌کنند، مسأله فقط آن‌ است که به گرگ‌ها نباید گرسنگی داد. هم باید خوراک داد هم طعمه. خوراک برای پرکردن شکم، طعمه برای اطفای درندگی. 🔸اما گرگ‌ها‌ از دریدن سیر نمی‌شوند، آنقدر طعمه‌ها را می‌درند تا تمام شود. به ساز گرگ‌ها نباید رقصید. گرگ‌ها اهلی نمی‌شوند. گرگ‌ها را باید رهانید. گرگ‌ها توبه نمی‌کنند. اگر توبه به معنای بازگشت باشد، گرگ‌ها فقط برای دریدن بازمی‌گردند. گرگ‌ها غریزه دریدن دارند. رفتارشان اصلاح نمی‌شود.‌ با گرگ‌ها نمی‌شود مشق اصلاحات کرد.‌ 🔸گرگ‌ها زوزه می‌کشند، از بلندترین بلندی‌ها، از دورترین دوردست‌ها. گمان می‌کنند می‌توانند به هلال ماه چنگ بزنند، چون نمی‌توانند، زوزه می‌کشند. می‌خواهند صدایشان را برسانند. صدای گرگ‌ها بلند شده است. غریزه‌ به سمت طعمه هدایتشان می‌کند، اما طعمه به چنگشان نمی‌آید. صدای گرگ‌ها بلندتر شده است. گرگ گرسنه خطرناک‌تر است و غریزه‌اش قوی‌تر. 🔸گرگ گرسنه خشن‌تر می‌شود، میل به دریدن در او شدیدتر می‌شود، به هر دری می‌زند، اما این تقلا ضعیف‌ترش می‌کند. با اینکه خشم و صدایش بالاتر می‌رود، اما زورش کمتر می‌شود. صدای گرگ‌ها شدیدتر شده است اما تله‌ها بهتر کار می‌کنند. مسأله گرگ‌ها دیگر طعمه نیست، تله‌ها امانشان‌ را بریده.‌ گرگ‌های گرسنه نمی‌خواهند به تله بیفتند، اما تله‌ها از آنها قوی‌تر است. گرگ‌ها فهمیده‌اند برای رسیدن به طعمه، اول باید تله‌ها را بدرند. «گرگ‌ها اهلی نمی‌شوند، تله‌ها را کم نکنید، گرگ‌‌ها اصلاح نمی‌شوند، تله‌های قدیمی را اصلاح کنید.» @jafaraliyan mshrgh.ir/1515184
خانه‌ حریم می‌خواهد، خانواده حرمت! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸مدت‌هاست معلوم شده، تأمین آرامش و امنیت با آن‌ تصویر کودکانه داشتن خانه‌ای با دیوارهای محکم و بتنی، چقدر دور از واقعیت است. در قصه‌ها به ما گفته بودند برای امان‌یافتن، کافی است فقط خانه خود را محکم بسازید. بجای ساختن خانه‌ی حصیری‌ یا خانه‌ی چوبی، خانه‌ای سنگی و آجری بسازید که از شر گرگ‌ها در امان یابید.‌ 🔸بعدها معلوم شد، حتی خانه‌‌های بتنی بی حیاط‌ یا بی‌حریم، امنیت ندارند.‌ آخر اعضای خانه نمی‌توانند خود را درون آن چاردیواری محبوس کنند. آنها باید بیرون بیایند. چقدر ترسناک است که مرز ناامنی از جلوی درهای ورودی خانه‌هایمان شروع شود. چه تشویشی می‌آورد که پشت همین دیوارهای بی‌حریم خانه‌مان صدای تیروترقه آشوب، دل‌هایمان‌ را بلرزاند. 🔸فهمیدیم باید حیاطی هم داشته باشیم، با دیوارهای بلند، با دوربین‌های قوی، با صداگیر‌هایی حرفه‌ای تا حوادث پشت این مرزها، سوژه تماشای ما باشند. تا خیالمان راحت باشد اگر دیوارهای حیاطمان صدمه‌ای می‌بیند، خانه‌هایمان امن و امان است. دیگر مسأله‌ یا دردسر شیرین‌مان، توسعه این حیاط و استحکام بلندی‌های آن بود. 🔸اما امان از برخی اهالی ناسازگار، درون این خانه‌های محکم. کم‌کم فهمیدیم هم خانه حریم می‌خواهد، هم اعضای خانواده. حرمت پدری، حرمت مادری، حرمت برادری، حرمت خواهری و حرمت فرزندی. هر عضوی فارغ از ایفای نقش خود، نیاز به داشتن حد و مرزها و قلمروسازی‌هایی داشتند.‌ 🔸با این که گزندی استحکامات خانه و حیاط را تهدید نمی‌کرد و حق حیات اهالی خانه تضمین شده بود، اما این استحکام، دلیل کافی در تنظیم روابط اهالی خانه نبود. خاصه آنکه، وسوسه‌های قلمروزدایی روزبه‌روز بیشتر می‌شد.‌ اهالی‌ بدنبال نقش‌یابی‌های جدیدتری بودند.‌‌ برخی بر پدر خرده می‌گرفتند که این خانه چند و چون است و چرا آن‌گونه نیست. 🔸برخی فرزندان خانه را ترک گفتند، برخی دیگر روزن‌هایی کوچک بر تن دیوار حفر کردند و تصمیم گرفتند همبازی بچه‌گرگ‌ها شوند. آنان که ترک گفتند، طعمه گرگ‌ها شدند، اینها هم که دیوارها را سوراخ کردند، خلق و خوی بچه گرگ‌ها را گرفتند.‌ دیگر نه حرمت پدری را پاس می‌داشتند، نه خواهری و مادری و برادری را. پدر اما همه فرزندان را دوست می‌داشت، حساب آنها که رفته بودند هیچی اما گرگ‌خویی برخی فرزندان را تحمل می‌کرد. 🔸پدر می‌دانست خانه را باید حفظ کرد، قلمرو حیاط خانه را باید افزود، بی‌حرمتی برخی فرزندان و نق و نوق دیگران را باید تحمل کرد و روزن‌های دیوار را هم باید ترمیم کرد. تن دیوار ممکن بود زخمی شود، اما پی آن هرگز نمی‌لرزید. خانه بدون حیاط و خانواده بدون حریم دوام نمی‌آورد. پدر اینها را می‌دانست، خانه را محکم‌تر می‌کرد و امید را دل فرزندان روشن‌تر. پدر خانه و خانواده را با هم می‌خواست، منتها با حفظ حریم و حرمت‌هایش. @jafaraliyan mshrgh.ir/1515843
در نکوهش گِردنویسی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸بخش قابل ملاحظه‌ای از عناصر دست به قلم و موثر اصلاح‌طلب از مکلّا گرفته تا معمّم، یادگرفته یا عادت کرده‌اند که در قلم و گفتار نیش‌دار و گوشه‌زن باشند و در رفتار گِرد و جذاب جلوه کنند. 🔸همه ما کم‌و‌بیش به تفاوت رفتار این طیف با شکل گفتار و نوشتارشان، واقفیم و در بسیاری از برخوردهایمان این تفاوت منش‌ را مشاهده کرده‌ایم. در گفتار و نوشتار، تند و تیز و گوشه‌زن ظاهر می‌شوند، اما در رفتار بسیار خود را جذاب و روادار نشان می‌دهند. 🔸در این نوشتار کوتاه، قصد نقد چنین تفاوتی را ندارم و قضاوت در خصوص این شکل از کنش‌گری را بر عهده مخاطب می‌گذارم، اما می‌خواهم به نکته‌ای اشاره نمایم. بخش قابل توجهی از جامعه دست به قلم و تبیین‌گر انقلابی، در جایی که توجیه ندارد، ترجیح می‌دهند، گِردنویس شوند. 🔸از وصف‌های کلی در نقد فلان نویسنده نقطه‌زن و بعضاً هتاک اصلاح‌طلب استفاده می‌کنند.‌ گمان می‌کنند، ضمیر مرجع خود را خواهد یافت و ذهن مخاطب را پرسوال باقی می‌گذارند. بخشی گمان می‌کنند، اگر نقطه‌ای نقد کنند، از حمایت کافی برخوردار نبوده و سپری در برابر هجوم بی‌امان جریان مقابل نخواهند داشت. 🔸بخشی دیگر نقد را مساوی با تخریب دانسته و به اشتباه خود را گرفتار برخی ملاحظات نابجای اخلاقی می‌نمایند‌. برخی دیگر به هر شکل ممکن از قرارگرفتن در یک موضع‌ مشخص، فرار کرده و خود را فراجناحی تصور می‌کنند. 🔸قصد نگارنده، توصیه به تندنویسی بی‌منطق و عصبانی‌گویی نیست. می‌خواهد بگوید، در جایی که لازم است، خودداری و پرهیز از نقدنقطه‌ای، مصداق نقض غرض تبیینی است. باید این اطمینان را به خود و جامعه دست به قلم تبیینی بدهیم که بدون قرارگرفتن در موضع مشخص و نقدنقطه‌ای نمی‌توان انتظار تأثیر اجتماعی داشت. 🔸مردم حرف محکم را واقعی‌تر از سست‌نویسی، ملاحظه‌کاری، همه‌راضی‌خواهی و گردنویسی می‌دانند. چنین پذیرش عمومی، دلیل ساده‌ای دارد و آن اینکه در زدن حرف حق و راست نباید متزلزل بود. حرف محکم، انرژی دارد، حس دارد، ملموس است. @jafaraliyan mshrgh.ir/1515910
پروژه تولید گناه‌ جمعی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید یکی از لایه‌هایی که در مسأله رسوایی‌های اخلاقی و بی‌حجابی‌های اخیر، کمتر مورد توجه قرار گرفته، پیشرانی این دو گناه به ظاهر فردی در ایجاد فضای «گناه جمعی» باشد. 🔸در این یادداشت کوتاه می‌خواهم یکی از پشت‌پرده‌های بروز و ظهور چنین پدیده‌هایی را مورد تأمل قرار دهم و به این دو مسأله از زاویه نقش آنان در ایجاد جامعه‌ای سازگار با گناه، نگاهی ویژه داشته باشیم. 🔸شاید یکی از ابعاد حرام‌ سیاسی اعلام کردن گناه بی‌حجابی نیز همین مسأله باشد. گناه‌جمعی خروجی «جامعه سازگار با گناه» است. جامعه سازگار با گناه، یا «بی اعتنا به منکر»، مستعد انفعال و پذیرش گناه می‌شود. 🔸در جامعه پذیرای گناه و منفعل، زمینه مظلوم واقع شدن و تبعیت از ظالم ایجاد می‌شود. وابستگی، سلطه‌پذیری، یأس و کسالت از یک‌طرف، خالی کردن جبهه‌حق و میل به سکوت و بی‌عملی در دفاع و طرفداری از آن، طرف دیگر این پروژه خطرناک است. 🔸خطر از دست رفتن استقلال نیز چنین جامعه‌ای را تهدید می‌کند. بنابراین در کنار اثرات مخربِ آنی و مقطعی انتشار فلان رسوایی اخلاقی یا بی‌حجابی‌ها و بدن‌نمایی‌های خیابانی، نباید از تأثیرات جمعی، ذهنیت‌ساز و رسوب‌کننده این گناهان در روان‌جمعی غفلت کرد.‌ 🔸در این خصوص نمونه‌های تاریخی نیز قابل اشاره است.‌ شاید شهر کوفه یکی از روشن‌ترین‌ مثال‌های جامعه سازگار با گناه باشد که مرتکب بزرگ‌ترین گناه جمعی تاریخ، یعنی خالی کردن پشت ولی و امام‌ زمانه خود شد، گناهی که عذاب وجدانش هنوز هم دست‌ از سر مردم این قطعه جغرافیایی برنداشته است. 🔸نمونه دیگر، کنارکشیدن مردم صدرمشروطه در دفاع و حمایت از شیخ فضل‌الله بود،‌ موردی که به بیان و تحلیل رهبری، مصداق نوعی گناه جمعی بود. طبیعی است بعد از انقلاب اسلامی، در یک کشور با مردمی چنین آگاه، اهل حق و با تجربه، پروژه تولید گناه جمعی، باید بسی پیچیده‌تر و چندلایه‌تر طراحی شود.‌ 🔸به زعم نگارنده، دو بعد از ابعاد این پروژه پیچیده، «عمومی‌کردن پنهان‌ترین گناهان» و «عادی‌سازی عمومی‌ترین گناهان»، است. در این پروژه، جدا از نقش مستقیم دشمن و دست پیدای او، طیفی از نخبگان و متفکرین معارض قرار دارند که در حال صورت‌بندی مفهومی و نظری چنین تغییرات اجتماعی هستند. 🔸تقریباً در همه این نظریه‌های سازگاری با گناه، فصل مشترک، تئوریزه‌کردن عنصر بی‌ارادگی و ناتوانی انسان در برابر تغییرات اجتماعی و لزوم همراهی با آن است. برخی مانند همچون مهدی بازرگان در کتاب سازگاری ایرانی، چنین عنصری را ذاتی شخصیت ایرانی می‌داند(!)، که به دلیل تجربه «زیست‌زراعی»، منفعل و سازگار و توسری‌خور است. 🔸البته او این وصف را در خصوص جامعه قبل از انقلاب اسلامی روا می‌دارد و منظورش عادت ظلم‌پذیری در برابر حاکم ظالم است. اما همین ایده که متناسب با فضای جامعه پیشاانقلابی است مستمسک جامعه‌شناسی دیگر همچون سعید معید‌فر در نظریه «سازگاری عرفی» برای توجیه فرهنگ بی‌قانونی یا قانون‌ستیزی می‌شود. 🔸او می‌خواهد فرهنگ قانون‌گریزی برخی از مردم را توجیه کند، بنابراین می‌گوید مردم قانون را به زبان خودشان ترجمه می‌کنند. انفعال در برابر تغییر منفی در این نظریه مشهود است. 🔸 مورد زننده‌تر دیگر فردین علیخواه جامعه‌شناس جوان‌تر این جبهه است که در یادداشتی با بهره‌گیری از نظریات فلان جامعه‌شناس غربی بی‌حجابی را به تفاوت و تکثر در پوشش(متفاوت‌پوشی)، تقلیل می‌دهد و برای پذیرش آن پیشنهاد می‌کند بی‌اعتنایی مدنی، لازمه زندگی شهرنشینی است! 🔸از این دست موارد هر چند اندک اما باز هم وجود دارد. غرض آن بود که بدانیم، پشت ظاهر چنین گناهانی، ابعادی نادیدنی‌تر موجود است که زمینه تولید گناه جمعی را فراهم می‌سازد. گناه جمعی موجب توقف، کندی‌ حرکت، کسالت، سلطه‌پذیری و در نهایت خلوت‌شدن جبهه حق می‌شود‌. نسخه بدیل و راهگشا، سازگاری جامعه با سنت‌های الهی است نه بی‌اعتنایی به گناهان. @jafaraliyan https://tn.ai/2939025 mshrgh.ir/1516635
یادداشت «پروژه تولید گناه جمعی» 🔸ارتکاب حرام سیاسی، زمینه ایجاد «جامعه سازگار با گناه» را فراهم می‌کند. جامعه سازگار با گناه، فضای تولید «گناه جمعی» را آماده می‌کند. در حال حاضر پروژه تولید گناه جمعی با دو عملیات مخرب دنبال می‌شود: اول. «عمومی‌کردن پنهان‌ترین گناهان» (اشاعه فحشای پنهان) دوم. «عادی‌سازی عمومی‌ترین گناهان» (بی‌اعتنایی مدنی به بی‌حجابی). گناه جمعی، جامعه را مستعد شکست کرده و سرآمدی امت اسلامی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. @jafaraliyan
پیامدهای پروژه تولید گناه جمعی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید برای برخی این سوال ایجاد شده باشد که چگونه ممکن است «گناه جمعی» زمینه‌ساز شکست اجتماعی شود؟ در یادداشت دیگری گفته شد، «عمومی‌‌کردن پنهان‌ترین گناهان» یعنی اشاعه فحشای پنهان و «عادی‌سازی عمومی‌ترین گناهان» یعنی بی‌اعتنایی مدنی به بی‌حجابی، زمینه ایجاد «جامعه سازگار با گناه» را موجب می‌شود. چنین جامعه‌ای نیز آماده ارتکاب «گناه‌جمعی» می‌شود. 🔸به نظر می‌آید، اگر مهم‌ترین پیامد ارتکاب گناه جمعی را شناسایی کنیم، تا حدود زیادی پاسخ پرسش بالا را توانسته‌ایم بدهیم. این پیامد مهلک، بسترساز شکست اجتماعی(توقف، کندی‌‌حرکت، سلطه‌پذیری، خلوت‌شدن جبهه حق و تغییر ارزش‌ها) می‌شود. «کاهش‌ تقوای‌جمعی» مهم‌ترین پیامد ارتکاب «گناه‌جمعی» است. 🔸شاید به میزانی که معنای تقوای فردی برای بسیاری از مردم، معلوم است، مفهوم تقوای جمعی روشن نباشد. بنابراین این سوال پیش می‌آید که تقوا به معنای پرهیز و‌ پروای خدای متعال داشتن در اعمال فردی، چگونه امکان بروز و ظهور جمعی می‌یابد؟ زمانی که جمعی از مردم در رفتار و سعی اجتماعی خویش، ملاحظه خدا را بر ملاحظه غیرخدا ترجیح دهند.‌ 🔸قاعدتاً وقتی مردم بخواهند ملاحظه خدا را در رفتار جمعی، داشته باشند، نیاز به پیاده‌سازی آرمان‌های الهی در جامعه خویش دارند.‌ به زبان دیگر باید احکام الهی را در جامعه خود ساری و جاری سازند نه احکام غیرالهی یا فرمان و دستورات نفسانی. اجرای احکام الهی یا تقوای جمعی، نیاز به حرکت و قیام لله دارد.‌ باید در برابر همه اراده‌های موجود غیرخدایی، ایستاد و زمینه تحقق حکم الهی را فراهم ساخت.‌ 🔸گناه‌جمعی از این نظر منجر به کاهش تقوای جمعی می‌شود. گناه‌جمعی عینیت‌بخشی به اراده‌های غیر الهی است و تابعی از ملاحظه غیرخدا داشتن در تعاملات اجتماعی است. بنابراین طبیعی است در جامعه‌ای که مبنای آن تحقق اراده الهی بوده، ارتکاب گناه جمعی منجر به سلطه پذیری و فرمان‌بری از ما‌سوی‌الله یا هر فرد و امر غیر‌خدایی می‌شود.‌ 🔸در ساحت سیاست، کاهش تقوای جمعی، منجر به هدف‌ و مقصد شدن شدن قدرت می‌شود. جریاناتی برای کسب، اعمال و حفظ قدرت دست به هر کاری زده و استفاده از هر ابزاری را توجیه می‌کنند.‌‌ گروه‌هایی که در رسیدن به قدرت ملاحظه خدا را ندارند، قدرت را وسیله‌ای برای ارضای خواهش نفسانی نظیر مال‌اندوزی، شهرت‌مندی و شهوت‌رانی می‌کنند.‌ اشرافیت نشانه چنین ترجیحی است. سکوت، بی‌عملی و عدم موضع‌گیری در بزنگاه اغتشاش و فتنه نشانه چنین ترجیحی است.‌ 🔸در ساحت اجتماعی، کاهش تقوای جمعی، منجر به بی‌ارادگی جمعی در برابر تحولات منفی جامعه می‌شود. جامعه سازگار با گناه، همان جامعه بی‌اراده در برابر عادی شدن و عمومی شدن گناه است و متفکرینش نیز ساحت تفکر و نظریه اجتماعی را ابزاری برای توجیه چنین سازگاری‌ای قرار می‌دهند. بدتر از آن، اقدام برای احیای اراده جمعی در برابر این تحولات منفی را، تقبیح کرده و منکری ضدمدرن می‌دانند.‌ 🔸در ساحت اقتصادی با وجود نزدیکی به ساحت سیاسی، کاهش تقوای جمعی منجر به فرهنگ «دم غنیمت‌ شماری»، سواستفاده از بیت‌المال، «تعارض منافع»، «ارتشا» و... آسیب‌های دیگر می‌شود. فرد به کرسی نشسته یا نماینده مجلس و کارمند دولتش، فرصت بدست آمده را غنیمت دانسته و توبره خویش را پر می‌سازد. ترجیح اراده غیر‌خدا بر خدا در حوزه اقتصادی، یعنی ناامیدی از وضع موجود اقتصادی و احتکار برای آینده‌ خود. چون امید به خدا جای خود را به امید داشتن از غیرخدا می‌دهد. 🔸همه اینها که گفته شد، نشان می‌دهد چگونه یک جامعه سازگار با گناه در تمام ابعاد خود مستعد شکست می‌شود. اما در آخر باید گفت، از این مقدمات چه نتایجی حاصل می‌شود: ▫️اینکه بخش قابل‌توجهی از اصلاح‌طلبان با جریان ضد انقلاب، در حمایت از سازگاری، عادی‌سازی و عمومی‌سازی منکرِ بی‌حجابی هم داستان شده‌اند، نشان می‌دهد آنها، خواسته یا ناخواسته در جهت پروژه شکست اجتماعی قدم گذاشته‌اند. ▫️اینکه رسانه‌های رسمی و غیررسمی جریان اصلاحات نقش اول اشاعه فحشای پنهان و رسوایی‌های اخلاقی اخیر را دارند، نشان می‌دهد، ورود آنان در ساحت سیاسی تنها با هدف قدرت، اعمال و حفظ آن به هر قیمتی است. ▫️جریان حامی ارتکاب گناه جمعی، یعنی اصلاحات -با این مقدمات-، به معنی واقعی کلمه، دچار کم‌تقوایی یا بی‌تقوایی جمعی بوده و به همین دلیل‌ در خصوص نظام اسلامی، شکست‌اندیش و زوال اندیش شده است. ▫️کاربست کلیدواژه خودبراندازی توسط خاتمی و عناصر اصلاح طلب، یا کلیدواژه سقوط توسط محسن رنانی و طیف جامعه‌شناس این جریان، ریشه در همین مسأله دارد. آنها آرزوخواه شکست اجتماعی، زوال سیاسی، سقوط نظام و براندازی حکومت هستند. @jafaraliyan http://fna.ir/3e6d5d mshrgh.ir/1516877
تأملی در خطای پدیدارشناسی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸من فکر می‌کنم، پدیدارشناسی اشتباه کرد که تمرکزش را روی فهم و شناخت «ساختار آگاهی از چیزها»، گذاشت: اینکه چرا ما به اشیاء روی می‌آوریم و اینکه چرا اشیاء خاصیت پدیدارشوندگی دارند.‌ به نظرم خلافی اساسی در این نوع پرسش‌گری اتفاق افتاد. 🔸پدیدارشناسی با چنین پرسش‌هایی به این نتیجه رسید که باید برود دنبال اینکه چرا چیزهایی توجه ما را جلب می‌کنند و چرا ما جذب(ملتفت) آن چیزها می‌شویم. به بیان دیگر مساله او فهمیدن دلایل "جلب توجه" بود. 🔸برای همین به یک نظریه شناخت رسید. اینکه وقتی ما به چیزی توجه می‌کنیم، همزمان از تمام پیرامون و اطراف آن چیز غفلت می‌کنیم. یا به قول پدیدارشناسان اطراف و پیرامون را در پرانتز قرار می‌دهیم تا آن چیز را بهتر درک کنیم. بر مبنای همین شناخت هم، به توصیه‌هایی رسید. 🔸گفت برای بهتر فهمیدن باید بهتر و بادقت‌تر دید و از توجه به اطراف صرف نظر کرد. به این ترتیب ما در آگاهی از چیزها، مجبوریم یک چیز، یک چیز جلو برویم. واضح تر بگویم، امکان فهم چیزها در کلیت خود، یا همه چیزها با هم بسیار سخت و ناممکن می‌شد. 🔸اگر آگاهی ما اینگونه باشد که پدیدارشناسی می‌گوید، در واقع چیزی را برای ما عوض نمی‌کند یا تغییری در شناخت و وضعیت ما نمی‌دهد. ما خود به خود و همیشه هر لحظه درگیر یک چیز هستیم تا از آن چیز فراغت نیافته‌ایم، به چیز دیگر نمی‌پردازیم. 🔸البته ممکن است شما بگویید، برخی هستند که همزمان مشغول چند چیز هستند یا همزمان به چند کار مشغول هستند، ولی باز هم این موضوع مساله‌ای را از ما حل نمی‌کند، چون جواب پدیدارشناسی به ما آن است که می‌توان با «مهارت» بجای اشتغال به یک چیز، چند چیز را همزمان درنظر گرفت. 🔸باز این چند چیز، شناخت کلی به ما نمی‌دهد. من پیشنهاد می‌کنم، پدیدارشناسی به جای اینکه مساله‌اش آگاهی از چیزها (به صورت تکی تکی)، باشد بیاید و تمرکزش را روی «سلب آگاهی از چیزها به صورت تکی» قرار دهد. یعنی بجای اینکه دغدغه "جلب توجه" داشته باشد. دغدغه‌اش "سلب توجه" باشد. 🔸گمان می‌کنم، پدیدارشناسی از همان اول اشتباه کرد که با دیدن چیزها می‌خواست به شناخت ساختار آگاهی برسد، او باید می‌فهمید، اتفاقا لازمه آگاهی کامل و یکجا از همه چیزها، ندیدن تک تک چیزها است. او باید توجه انسان را از یک چیز، به همه چیزها معطوف می‌کرد. 🔸او باید می‌گفت آگاهی وقتی حاصل می‌شود که یک چیز توجه ما را به خود جلب نکند. او نباید می‌گفت، پیرامون و اطراف یک چیز را در پرانتز بگذارید و نبینید. آخر این چه نحوه آگاهی است که همزمان با ناآگاهی از بقیه چیزها، قرار است حاصل شود. 🔸سلب توجه باید نطفه شکل‌گیری پدیدار‌شناسی می‌شد. مشغول نشدن به تکثرات، منجر به باز شدن چشم آگاهی از همه چیزها به صورت همزمان می‌شد. کلیت چیزها، روابط چیزها و همه را با هم می‌دید. درگیر جزئیات نمی‌شد، آگاهی‌اش را مخدوش نمی‌کرد. 🔸پدیدارشناسی بجای اینکه بفهمد، "من" چگونه آگاهی از یک چیز پیدا می‌کنم، باید دنبال این می‌رفت که بفهمد، "ما" چگونه آگاهی از همه چیزها پیدا می‌کنیم. آگاهی جمعی به جای آگاهی فردی. باید سوالش این می شد که چگونه می توان به آگاهی جمعی رسید و آن را حفظ و ارتقاء داد. به راستی چه دانشی به ما آگاهی جمعی داده و آگاهی "ما" را ارتقاء می بخشد؟ پاسخ ساده است، قدری تأمل کنیم. @jafaraliyan mshrgh.ir/1517275
هان شاهچراغ؛ جای زخم‌هایمان هنوز درد می‌کند! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸جنگ قاعده خود را دارد، هم کشته می‌شویم و هم کشته می‌گیریم. شهید معرکه می‌داند ممکن است، رفتنش بازگشتی نداشته باشد. آشنایان و خانواده او هم می‌دانند. چه شهید شود، چه جانباز، چه اسیر و مفقودالاثر. حتی مردم پشت جبهه هم قاعده جنگ را پذیرفته‌اند و می‌دانند.‌‌ با اینکه زخم می‌خورند، اما جای زخم را فراموش می‌کنند. 🔸اما این قاعده در زمان صلح برعکس است. صحنه، صحنه نامردی است. کسی انتظار جنگ ندارد. تحمل غافل‌گیری خیلی سخت است. حتی برای مامور حراست جلوی درب حرم. حتی برای خادمین و محافظین‌حرم.‌ چه برسد به مردم معمولی. مسأله همین جاست. کشتن مردم معمولی نقض صلح همه مردم کشور است. 🔸صحنه تیراندازی حتی رعب‌آورتر از انفجار تروریستی است. تیراندازی و تیرخوردن یک حس ملموس برای همه ما مردم معمولی است. تروریست وقتی تیر می‌اندازد، تو نمی‌دانی از کجا می‌خوری، نفرات کناری تو فرو می‌ریزند، هر لحظه می‌دانی تو نفر بعدی هستی. همین حس به شکل ناخودآگاه به همه ما هم که آنجا نیستیم منتقل می‌شود. 🔸هیچ‌کس نمی‌گوید خداراشکر که ما آنجا نبودیم، چون همه حس می‌کنند یکی مانند خودشان آنجا بوده و چه بسا ممکن بود آن فرد، خود ما بوده باشیم. این است که می‌گوییم هنوز جای زخم ۴ آبان شاهچراغ‌مان‌ درد می‌کند. زخم جنگی را می‌توان راحت‌تر فراموش کرد، اما زخم نامردی معلوم نیست کی خوب شود. 🔸 من آن روز نوشتم دشمن واقعی است، باورش کنیم، امروز نیز با اینکه روان‌ مردم آرام‌ است، مجددا می‌گویم، دشمن را جدی‌تر بگیریم. دشمن، موجودی پشت مرزهای ما نیست، دشمنی دشمن فقط محدود به چند درگیری مرزی محدود نیست. این حادثه جای زخم‌هایمان را دوباره فشرد و گفت دشمن همین حوالی است، اگر جدی نگیریم. @jafaraliyan mshrgh.ir/1517575 http://fna.ir/3e6lm2
ترور شخصیت تبیینی چیست؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸نمی‌خواهم از آن ترور شخصیتی بگویم که همه ما‌ کم و بیش در موردش چیزی می‌دانیم.‌ می‌خواهم از نوعی ترور بگویم که در این یکسال و خورده‌ای سرمان آمده. پیشتر شاید همان معنای اول را تجربه کرده بودیم ولی اکنون می‌توان از گونه‌ای دیگر هم حرف زد. 🔸هرچند صحبت کردن در خصوص این گونه جدید قدری سخت است، اما سعی می‌کنم گام به گام به چنگش آورده و در بندِ کلمات و معنا محصورش کنم. همه ما اگر نیک بنگریم، یک شخصیت فردی داریم یک شخصیت تبیینی. هر کس از تشخصی فردی برخوردار است که حمله و هجمه به آن را برنمی‌تابد. نمی‌گذارد به راحتی تحقیرش کنند. 🔸 او وجود خود را در گرو حفظ همین تشخصش می‌داند.‌ با همان تشخص است که همه می‌شناسندش و با او ارتباط می‌گیرند. اگر تشخص را از او بگیری، فرقی نمی‌کند باشد یا نباشد. گویی چیزی برای معرفی خودش ندارد و نمی‌تواند بگوید این فردی که می‌بینید، «من» هستم. ترور شخصیت از نوع اول، همین گونه است. یعنی از او چیزی را که مایه شناخت، آبرویش بوده و با آن امکان زندگی و تعامل اجتماعی داشته است را، بگیرند. 🔸نوع دوم اما اینگونه نیست، در این شکل از ترور، تشخص فرد‌ مورد هجمه وارد نمی‌شود، حتی شاید از تشخص و آن چیزی که اخلاق فردی او را نشان می‌دهد، تعریف و تمجید هم شود، اما شأن ناطقیت او‌ زیرسوال می‌رود.‌ حتی اگر حرف درستی هم بزند، کاری با این جلوه شخصیتی او‌ کرده‌‌ باشند که افکار عمومی بگویند، می‌دانیم حرف درستی زده است، اما چون فلانی آن حرف را زده قبول نداریم.‌ 🔸به بیان بهتر، طوری شخصیت تبیینی فردی یا افرادی را ترور کرده‌اند که‌ هر کلامی از آن‌ فرد صادر شود، دیگران آن را مستحق نشنیده‌ گرفتن بدانند. گمان می‌کنم، یکی از دلایل کم‌اثر شدن گفتار تبیینی عناصر تبیین‌گر چنین پدیده‌ای باشد. معارضین با ترور شخصیت تبیینی، عملاً عناصر تبیین‌گر را تبدیل به سوژه‌هایی بی‌اثر یا کم‌اثر کرده‌اند. 🔸با این حساب مسأله فقط این نیست که تنها باید حرف‌های درست، منطقی، موجه، مطابق با واقع و مناسب با فضا زد،‌ بلکه باید برای اعاده حیثیت شخصیت تبیینی عناصر تبیین‌گر هم چاره‌ای اندیشید. ما باید هم بگوییم، چرا این حرف تبیینی درست است و هم بگوییم چرا فلان فرد تبیین‌گر استحقاق زدن این حرف درست را دارد. 🔸همزمان نباید فقط دل‌مشغول پاسخ به تبیین ناقص یا کاذب طرف مقابل بود، باید به این بُعد هم پرداخت که چرا آن عنصر معارض و مخالف، نا‌معتبر است. ترور شخصیت تبیینی، منجر به امتناع گفتگو و افزایش خصومت اجتماعی می‌شود. 🔸اگر به وضعیتی برسیم که در آن عناصر تبیین‌گر موجود باشند، اما گوش شنوایی برای تبیین موجود نباشد، عملاً گفتگویی در نمی‌گیرد، حتی اگر حرف‌های خوبی برای زدن داشته باشیم. باید برای اعاده حیثیت عناصر تبیین‌گر فکر جدی کرد و گرنه کلام تبیینی نه تنها شنیده نمی‌شود، بلکه مورد هجمه هم قرار می‌گیرد. @jafaraliyan mshrgh.ir/1517741
دختربچه‌ای بلند‌پرواز! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز دختربچه‌ای را دیدم که به همراه مادرش خرامان خرامان که نه، در حال پرواز بود. دختربچه روی زمین بند نبود، عزم پریدن داشت و مدام در حال جست و خیز بود، مادرش اما دستش را می‌گرفت و به زمین بازش می‌گرداند. او هرچند به سان پرنده‌ای کوتاه‌پرواز می‌ماند، اما همان‌قدر هم مادر، طاقت فاصله نداشت. 🔸می‌دانستم دختربچه‌ها چندان زمینی نیستند، حداقلش این است که رویاهای کودکانه‌اش همه در آسمان و به آسمان گره خورده است. گویا همه‌چیز بی‌وزن و سبک، باید نزد آنها حاضر باشد. تقریباً تمام تجارب‌شان به نحوی رنگ آسمان هم دارد. با همین شور و شیدایی هم راه می‌روند. راه که نه، پرواز می‌کنند، هر چند کوتاه و کم. 🔸برای دختربچه‌ها البته حرف از آسمان زدن هم شیرین است. هرچند دوست دارند همه را از زاویه آسمان ببینند، اما قاعدتاً دوست ندارند، همه مانند آنها آسمانی باشند. باید دختربچه باشی تا بفهمی چرا آسمان فقط باید برای او سند زده شود. معمولاً این مادرها هستند که دختربچه‌ها را با زمین هم آشنا می‌کنند. اما آنها هیچ وقت فرصت صحبت از آسمان را با پدرها از‌‌ دست‌ نمی‌دهند. 🔸نمی‌دانم چرا، ولی فکر می‌کنم، دختربچه‌ها راحت‌تر هم آسمانی می‌شوند، خصوصاً اگر بخواهند هم‌صحبت پدرهای آسمانی‌شان‌ شوند.‌ آخر همه پدرها که روی زمین نیستند. برخی ترجیح داده‌اند زودتر آسمانی شوند. دختربچه‌ به آسمان نزدیک‌است، به پدرآسمانی نزدیک‌تر. برای همین است که برای دختربچه‌های پدر از دست داده، حرف از آسمان می‌زنند. 🔸باز نمی‌دانم چرا همیشه اینطور نیست، برخی زبان دختربچه‌ها را خوب بلد نیستند.‌ بدتر از آن برخی حتی بلد نیستند، نباید پدر را جلوی دختربچه‌ها آزار داد، چه برسد به آنکه رگ حیاتش را بزنند. دختربچه‌ها همینطوری روی زمین بند نیستند، وای به حال روزی که بینند هم‌زبان آسمان‌شان را هم از دست داده‌اند.‌ 🔸صفر نزدیک است، سفر دختربچه‌ای هم به آسمان نزدیک‌تر. دختربچه‌ها قانون آسمان را بهتر می‌دانند، روی زمین بند نیستند. اما این دختربچه‌ نبود که به آسمان رفت، این آسمان بود که سمت او آمد. آسمان‌ به دیدارش آمد، او فقط آسمان‌ را در آغوش گرفت و بلندپروازی کرد... @jafaraliyan mshrgh.ir/1518200
فلسفه جذابیت سپاه و بسیج ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸به شخصه هیچ شاخص و ملاکی برتر  و بهتر از "حرکت" در تشخیص و تمایز چیزهای زیبا از نازیبا نیافتم. این جمله شاید قدری عجیب به نظر آید، اما سعی خواهم کرد در این نوشته کوتاه بگویم، چرا حرکت می‌تواند مبنا و معیار زیبایی چیزها باشد. بر این اساس می‌توان گفت، چیز زیبا، محصول حرکت صحیح است. 🔸حرکت صحیح نیز به خودی خود به مدد ابزار صحیح ممکن می‌شود. در واقع ابزار به ما این امکان را می‌دهد تا روی واقعیت عینی حرکتی بزنیم یا اثرگذار شویم. هر چند خود این ابزار نیز، واقعیتی عینی و بخشی از طبیعت است، اما این ما هستیم که با پاره یا بخشی از طبیعت روی پاره یا بخشی دیگر از طبیعت اثر می‌گذاریم. 🔸با تکرار استفاده (حرکت) ما از ابزار صحیح برای تأثیرگذاری بر طبیعت، مهارت‌هایی شکل می‌گیرد که بهتر نیازها و اهداف‌مان را تأمین می‌کند. بنابراین با ممارست ما در حرکت صحیح برای تغییر در طبیعت، طبیعت شکل زیباتری به خود می‌گیرد.‌‌ فرد یا افرادی که دارای چنین مهارت‌هایی برای تغییر طبیعت به نفع بیشترین تعداد انسان‌ها هستند، خواهی نخواهی برای مردم محبوب و جذاب می‌شوند.‌ 🔸حال بیایید فرض کنیم، گروه‌ها و افرادی هستند که مهارت تغییر طبیعت به ضرر بیشترین تعداد مردم را دارند. در واقع آنها طبیعت را تخریب و ویران می‌کنند و آثاری نازیبا از خود بجا می‌گذارند. طبیعتاً این سنخ از افراد یا گروه‌ها که کارشان کاشتن ترس و تخریب است، نباید انتظارشان درو کردن محبوبیت و جذابیت باشد.‌ آنها نزد مردم منفورند. 🔸در مقابل اگر گروه‌هایی باشند که هم هنر تغییر طبیعت به نفع بیشترین تعداد انسان‌ها را با بهترین ابزار ممکن (کم‌ترین هزینه) را دارند و هم خرابکاری‌های گروه‌های مخرب را خنثی می‌کنند، خودبه‌خود نزد مردم جذابیتی مضاعف خواهند داشت. 🔸پرواضح است چنین وضعیتی برای گروه‌های معارض به هیچ وجه قابل تحمل نیست، بنابراین چون نه امکان تخریب طبیعت را دارند و نه توان مقابله با گروه‌های محبوب مردم را، چاره‌ای جز تخریب تصویر آن گروه‌ها پیش راه خود نمی‌دانند. با این حال تخریب چهره نیز نتوانسته جلوی حرکت بی‌وقفه گروه‌های محبوب مردم را بگیرد. خطر آنجاست که حرکت به عنوان مبنای زیبایی و جذابیت، متوقف یا کند شود.‌ 🔸بسیج مستضعفین و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همان گروه‌های محبوبی هستند که همواره حافظ حالت پیشروندگی انقلاب بوده‌اند.‌ یعنی نه تنها متوقف یا کند شده‌اند، بلکه سرعت حرکت انقلاب را حفظ کرده‌اند و این رمز جذابیت واقعی این دو نهاد است. @jafaraliyan mshrgh.ir/1519133 http://fna.ir/3e82sg
پاسداری از واقعیت چگونه ممکن است؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸ما در وضعی قرار داریم که روایت‌ها واقعیت‌ها را می‌سازند، نه واقعیت‌ها. اما اسلام چیز دیگری به ما می‌گوید، باطن‌ها. نیات. کیست که چنین روایت کند؟ 🔸کم داریم، یا نداریم، بنابراین به رقابت با روایت‌ها می‌پردازیم و معمولا هم شکست می‌خوریم. پذیرش سلطه روایت بر واقعیت، وارد شدن به یک بازی از پیش‌باخته است. 🔸شما حالا بیا و بگو من چگونه می‌توانم نیات را پدیدار کنم، چگونه می‌توانم بر اساس نیات حکم و قضاوت کنم. پاسخ مشخص است، امکان ندارد. 🔸واقعیت خوب جلو نمی‌رود، درست جلو نمی‌رود. واقعیت را باید تغییر داد. واقعیت را باید درست کرد. با روایت و یا قضاوت، تنها می‌توان برای مدت کوتاهی از وضع معیوب اکنون عبور کرد. 🔸واقعیت اما با نیات پاک، تغییر می‌کند، می‌گویی قربانی می‌خواهد می‌گویم بله گریزی نیست. همین نیات پاک کارهای اساسی و تغییرات جدی در واقعیت ایجاد می‌کنند. 🔸می‌پرسی نیات پاک از کجا حاصل می‌شود، می‌گویم از اخلاص. باز می‌پرسی اخلاص از کجا می‌آید، می‌گویم با پاسداری از خود. می‌گویی منظورت تقوا است، می‌گویم بله چنین است. 🔸می‌پرسی آیا با این تقوا می‌شود، بنیانی درانداخت، می‌گویم بله، فقط کافی است همزمان پاسداری از «خود» را به پاسداری از «ما» سرایت داد. 🔸می‌گویی مثال بزن، می‌گویم همین بچه‌های پرامید بسیج و سپاه که با نیات پاک کار می‌کنند، واقعیت را تغییر می‌دهند. می‌گویی پس چرا سروصدایی ندارند، می‌گویم چون روایت بر واقعیت‌های خوب مسلط است. 🔸می‌گویی راه‌حل چیست؟ می‌گویم همچنان حرکت مخلصانه برای تغییر واقعیت معیوب. همین که مردم حس کنند هنوز کسانی هستند که بی‌حرف و گپ، هوایشان را دارند، کافی است. روایتش باشد برای زمانی که واقعیت‌ها، خود به زبان آمدند. @jafaraliyan mshrgh.ir/1519808
دلیل حرکت صحیح چیست؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از مخاطبان محترم کانال، نکته‌ درستی را به بنده متذکر شدند که ضمن سپاس از ایشان، خواستم اندکی به آن بپردازم. 🔸ایشان به درستی دلیل حرکت مخلصانه و زیبای برادران سپاه و بسیج را در ویژگی ولایت‌پذیری آنان دانسته بودند.‌ درک درستی که نیاز به چند خطی توضیح دارد. 🔸حرکت صحیح نیاز به جهت دارد، با حرکت بدون جهت و بی‌مقصد، نمی‌توان آثار یا تغییراتی در طبیعت ایجاد کرد که به صورت توأمان بیشترین خیر ممکن را با کمترین هزینه ممکن بوجود آورد. 🔸آن حرکت جهت‌دار، حرکت ولایی است. حرکت ولایی، حاصل نوعی تربیت بدنی، ذهنی و زبانی است که از گرایش شدید تمام جان به یک منبع جلب، ناشی می‌شود. «ولایه‌الله» 🔸یعنی اگر انسان با ساحت بدن، ذهن و زبان خود، در شعاع جذب این منبع جلب قرار بگیرد، حرکت ولایی اتفاق می‌افتد. یعنی در دایره ولایت الهی قرار می‌گیرد. 🔸خمیرمایه حرکت ولایی نیز، «حُب» است. آن منبع جلب «دوست‌داشتنی» است و محبت خود را عرضه می‌دارد. انسانی که گرایش شدید به چیزی پیدا می‌کند، خواه ناخواه حب به آن چیز در او ایجاد می‌شود. و همین حب انرژی حرکت بدنی، ذهنی و زبانی او را فراهم می‌کند. 🔸نقش نبی(ص) و امام(ع)، ایجاد این محیط جذب و حرکت یا مانع‌زدایی از این مسیر ولایی است. موانع همان چیزهایی است که حرکات بی‌جهت یا خلاف جهت ولایی است. راه قرارگرفتن در دایره ولایت الله، عبادت خدا و راه عبادت، اطاعت از اوست. 🔸اطاعت از خدا هم رضایت به خواسته‌های الهی را موجب می‌شود، رضایت هم منجر به حرکت حُبی می‌شود. حرکت مخلصانه که هم زیبا می‌بیند و هم زیبایی می‌آفریند، چنین است. بنابراین حرکت صحیح به عنوان مبنای زیباسازی چیزی جز ولایت‌پذیری نمی‌تواند باشد. @jafaraliyan mshrgh.ir/1520161