✅ در منابع دسته اول و دسته دوم تاریخی ( از قرن اول تا قرن چهاردهم)، ذکری از روز ولادت و درگذشت حضرت معصومه (س) نیامده ولی چند منبع در دوران اخیر ولادت ایشان را در اول ذیقعده سال ۱۷۳ق. در شهر مدینه و وفات ایشان را در روز ۱۰ ربیع الثانی سال ۲۰۱ هجری قمری عنوان کردهاند،
آیت الله رضا استادی در مجله نور علم می نویسد که قدیمیترین منبعی که تاریخ تولد و وفات حضرت معصومه را ذکر کرده کتاب نور الآفاق (منتشر شده در سال ۱۳۳۴قمری) نوشته جواد شاه عبدالعظیمی (متوفای ۱۳۵۵قمری) است. آیت الله استادی با کنار هم گذاشتن مطالب متعددی از این کتاب نتیجه میگیرد بسیاری از گفتههای او فاقد استناد و بلکه ساختگی است؛ یکی از همین سخنان ساختگی، تاریخ تولد و وفات حضرت معصومه است که از کتاب او به چند کتاب دیگر نیز راه یافته است. #مجله_نورعلم_شماره_۵۰_۵۱_ص۲۹۷_۳۰۱
#حضرت_معصومه_سلاماللهعَلیها_وفات
ادامه روایت وفات حضرت معصومه از فایل قبلی 👇👇👇👇
❇️ حجة الأسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان پژوهشگر تاریخ اسلام نیز در اعتراض به ثبت شدن این تاریخ تولد و وفات در تقویمها، ضمن باز نشر مطالب آیت الله استادی مطالبی را در نقد این دو تاریخ منتشر کرده اند. #انتقادهای_رسول_جعفریان_درباره_دوتاریخ_ساختگی
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نیز به صراحت، این دو تاریخ را مجعول معرفی کرده و ماجرای جعل آن را نیز نقل کرده است. #جرعهای_ازدریا_ج۲_ص۵۱۶
حجة الأسلام سید ضیاء مرتضوی نیز در مقالهای با عنوان تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه همین نکته را تاکید میکند؛ او ضمن گزارشی از تلاشهای بینتیجه برای یافتن تاریخ تولد و وفات حضرت معصومه، منابع مورد استناد جواد شاه عبدالعظیمی را نیز ساختگی و یا غیرقابل اعتماد معرفی میکند.#شرحی_بر_یک_سندسازی_بی_پایه
نویسنده کتاب ریاحین الشریعه که کتابش درباره زندگی زنان دانشمند شیعه است، تاریخ ادعا شده را بیاصل میداند. او با مراجعه به منبع مورد ادعای شاه عبدالعظیمی چیزی نیافته است و نقل میکند که همین مطلب را با آیت الله شهاب الدین مرعشی در میان گذارده و او نیز تاکید کرده است که این دو تاریخ ساختگی و جعلی است و آیت الله مرعشی شخص جاعل را می شناخته و انگیزه او را میدانسته است #ریاحین_الشریعه_ج۵_ص۳۱
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
ایام تعطیلی دروس،فرصت مناسب و مغتنم است برای انجام کارهای معطل زندگی و رسیدگی بیشتر به زندگی شخصی اولا و انجام عبادات شرعیه معتبره و تمرکز بر ادعیه واصله و اذکار معتبره ثانیا و حضور در سائر درسهای حوزوی جهت آشنایی با شیوه های مختلف تدریس،
أسألكم الدعاء موفقين ان شاء الله
مطلبی راجع به حدیثی که منسوب به امام کاظم علیهالسلام است:
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى اَلْجَنْدَلِ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَى اَلْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ اَلْحَدِيدِ لاَ تُزِلُّهُمُ اَلرِّيَاحُ اَلْعَوَاصِفُ وَ لاَ يَمَلُّونَ مِنَ اَلْحَرَبِ وَ لاَ يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اَللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»
(مردى از اهل قم مردم را بحق بخواند، جمع شوند در معیت او قومی چون پارههاى آهن كه بادهاى تند آنها را نلغزاند، و جز نبرد ندانند و نخواهند و بر خدا توكل دارند و سرانجام از آن پرهيزكارانست.)
در باب این حدیث باید گفت که این حدیث را علامهمجلسی در بحارالأنوار جلد ۵۷ صفحه ۲۱۶ در ضمن اخبار فضیلت شهر قم از حسنبنمحمدبنحسنقمی مولف کتاب تاریخ قم متوفی به سال ۴۰۶ قمری نقل کرده است.
کتاب تاریخ قم که به زبان عربی تألیف شده در حوالی سال ۳۷۹ قمری و در بیست باب مکتوب شده است
متن اصلی این کتاب امروز در دسترس نیست، اما ترجمه فارسی پنج باب نخست آن توسط حسنبنعلیبنحسنبنعبدالملک قمی به سال ۸۰۶ قمری انجام گرفته است. علامهمجلسی نیز اظهار داشته که به اصل کتاب دسترسی نداشته و تهیه اصل کتاب نیز برایش مقدور نبوده و از ترجمه حسن بن علی قمی استفاده کرده.
اما این روایت از نظر سندی دارای اشکالات مهمی است.
راوی اصلی روایت أيّوب بن يحيى الجَنْدَل فردی کاملا مجهول است و در کتب رجالی هیچ خبری از او نیست و در اصحاب امام کاظم علیهالسلام نامی از او ذکر نشده است.
علی بن عیسی هم که روایت را از قول أیّوب نقل کرده با شماری از راویان مشترک است و مشخص نیست کدام علی بن عیسی مقصود است که از راوی مجهول یاد شده (یعنی أیّوب) روایت کرده است.
همانطور که بیان شد این روایت را اولین بار علامهمجلسی به نقل از کتاب تاریخ قم آورده و در کتابهای معتبر و متقدم و اولیه شیعه ذکری از آن به میان نیامده است.
علاوه بر مجهول بودن راوی اصلی، راویانِ این روایت را مُرسَل نیز دانستهاند و حدیثشناسان حدیث مرسل و مجهول را ضعیف و بیاعتبار دانستهاند.
برخی علی بن عیسی را هم عصر امام رضا علیهالسلام دانستهاند
با این ترتیب بین مؤلف تاریخ قم و علی بن عیسی حداقل ۱۷۵ سال فاصله است.
یقینا حسن بن محمد بن حسن قمی این روایت را با سه تا چهار واسطه از علی بن عیسی روایت می کند که نام هیچکدام مشخص نیست.
در نتیجه حدیث فوق از لحاظ سندی بسیارضعیف است.
راوی اصلی(أیّوب بن یحیی) کاملا مجهول ، و از طبقه دوم روایت تا کتاب تاریخ قم حداقل سه طبقه از رُواتش محذوف است.
بر همین اساس به محتوای چنین حدیث کاملا ضعیفی نمیتوان اعتماد کرد.
از دیگر سوی، روایتی که فقط در کتابی آمده است که حداقل دو قرن مفقود بوده و هیچ اطلاعی از آن در دست نبوده است؛ کتابی که حتی متن عربی روایات در آن نیست، چگونه میتوان به آن اعتماد کرد، در صورتی که در روایات شیعه محل وقوع اکثر اخبار و وقایع مهم آخرالزمان در شهر کوفه معرفی شده و حتی مدارکی موجود است که در برههای از تاریخ بین این دو شهر (قم و کوفه) منازعاتی وجود داشته و در این زمان غالیان و دروغپردازان از بافتن هر یاوهای ابا نداشته و در برابر اکثر روایاتی که در فضیلت قم بافته شده میتوان روایتی نیز برای فضیلت کوفه یافت.
مطلبی راجع به حدیثی که منسوب به امام کاظم علیهالسلام است:
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى اَلْجَنْدَلِ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَى اَلْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ اَلْحَدِيدِ لاَ تُزِلُّهُمُ اَلرِّيَاحُ اَلْعَوَاصِفُ وَ لاَ يَمَلُّونَ مِنَ اَلْحَرَبِ وَ لاَ يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اَللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»
(مردى از اهل قم مردم را بحق بخواند، جمع شوند در معیت او قومی چون پارههاى آهن كه بادهاى تند آنها را نلغزاند، و جز نبرد ندانند و نخواهند و بر خدا توكل دارند و سرانجام از آن پرهيزكارانست.)
در باب این حدیث باید گفت که این حدیث را علامهمجلسی در بحارالأنوار جلد ۵۷ صفحه ۲۱۶ در ضمن اخبار فضیلت شهر قم از حسنبنمحمدبنحسنقمی مولف کتاب تاریخ قم متوفی به سال ۴۰۶ قمری نقل کرده است.
کتاب تاریخ قم که به زبان عربی تألیف شده در حوالی سال ۳۷۹ قمری و در بیست باب مکتوب شده است
متن اصلی این کتاب امروز در دسترس نیست، اما ترجمه فارسی پنج باب نخست آن توسط حسنبنعلیبنحسنبنعبدالملک قمی به سال ۸۰۶ قمری انجام گرفته است. علامهمجلسی نیز اظهار داشته که به اصل کتاب دسترسی نداشته و تهیه اصل کتاب نیز برایش مقدور نبوده و از ترجمه حسن بن علی قمی استفاده کرده.
اما این روایت از نظر سندی دارای اشکالات مهمی است.
راوی اصلی روایت أيّوب بن يحيى الجَنْدَل فردی کاملا مجهول است و در کتب رجالی هیچ خبری از او نیست و در اصحاب امام کاظم علیهالسلام نامی از او ذکر نشده است.
علی بن عیسی هم که روایت را از قول أیّوب نقل کرده با شماری از راویان مشترک است و مشخص نیست کدام علی بن عیسی مقصود است که از راوی مجهول یاد شده (یعنی أیّوب) روایت کرده است.
همانطور که بیان شد این روایت را اولین بار علامهمجلسی به نقل از کتاب تاریخ قم آورده و در کتابهای معتبر و متقدم و اولیه شیعه ذکری از آن به میان نیامده است.
علاوه بر مجهول بودن راوی اصلی، راویانِ این روایت را مُرسَل نیز دانستهاند و حدیثشناسان حدیث مرسل و مجهول را ضعیف و بیاعتبار دانستهاند.
برخی علی بن عیسی را هم عصر امام رضا علیهالسلام دانستهاند
با این ترتیب بین مؤلف تاریخ قم و علی بن عیسی حداقل ۱۷۵ سال فاصله است.
یقینا حسن بن محمد بن حسن قمی این روایت را با سه تا چهار واسطه از علی بن عیسی روایت می کند که نام هیچکدام مشخص نیست.
در نتیجه حدیث فوق از لحاظ سندی بسیارضعیف است.
راوی اصلی(أیّوب بن یحیی) کاملا مجهول ، و از طبقه دوم روایت تا کتاب تاریخ قم حداقل سه طبقه از رُواتش محذوف است.
بر همین اساس به محتوای چنین حدیث کاملا ضعیفی نمیتوان اعتماد کرد.
از لحاظ مفاد و محتوا نیز نه تنها هیچ دلیلی دال بر تطبیق این روایت با شخص آقای خمینی و انقلاب ۵۷ وجود ندارد، بلکه تعارضات آشکاری هم به چشم میخورد.
برای نمونه در روایت آمده «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ» به این معنی که «مردی از اهالی قم» دعوتکننده به حق است، در صورتی که آقای خمینی اهل قم نبوده و اصالتا اهل منطقه خمین از توابع استان مرکزی است.
اگر مدعیان بگویند منظور شروع حرکت از قم بوده و بحث اصالت فرد نیست، پاسخ میدهیم که در این صورت معصوم میفرمود «رَجُلٌ مِن قم» یعنی «مردی از قم» و با کلمه «أهل» روی قمی بودن فرد تأکید نمیکرد، چراکه در روایات اصطلاح «أهل» در کنار نام شهری، برای خبر دادن از اصالت فرد به کار میرود.
از سوی دیگر روایتی که فقط در کتابی آمده است که حداقل دو قرن مفقود بوده و هیچ اطلاعی از آن در دست نبوده است؛ کتابی که حتی متن عربی روایات در آن نیست، چگونه میتوان به آن اعتماد کرد، در صورتی که در روایات شیعه محل وقوع اکثر اخبار و وقایع مهم آخرالزمان در شهر کوفه معرفی شده و حتی مدارکی موجود است که در برههای از تاریخ بین این دو شهر (قم و کوفه) منازعاتی وجود داشته و در این زمان غالیان و دروغپردازان از بافتن هر یاوهای ابا نداشته و در برابر اکثر روایاتی که در فضیلت قم بافته شده میتوان روایتی نیز برای فضیلت کوفه یافت.
سلام علیکم
شماره قبلی استاد واگذار شده است، برای ارتباط با استاد از شماره
0939 253 3605
استفاده بفرمایید.
▪️ تفتیش عقیده به معنی بازرسی و جستجو در باورهای افراد است و به اعمالی گفته میشود که یک موضع صاحب قدرت، مردم را به دلیل باورهایی که دارند، بازخواست میکند.مشهورترین آن، تفتیش عقاید در اروپای مسیحی است.این نام از دوران قرون وسطی به یادگار ماندهاست و در برابر آزادی بیان و آزادی عقیده یاآزادی اندیشه است.
تفتیش عقاید، به بیان دقیقتر عبارت بود از هیئتهای داوری بسیار مجهز که کلیسای کاتولیک میکوشید از طریق آنها به یکپارچگی دینی مورد نظر خود نائل شود و آن را مبارزه با فرقه گرایی دینی مینامید. شروع روند تفتیش عقاید، قرن دوازدهم و درفرانسه بود. این کار توسط دستگاه کلیسا انجام میشد و متهمان بسیاری در دادگاههای تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک و جادوگری میشدند.
▪️این افراد ابتدا برای اعترافگیری شکنجه میشدند. در صورت عدم اعتراف سرنوشت معلومی برای آنها متصور نبود، اگرچه اکثر مردم تاب شکنجهها را نداشتند و اعتراف به اعمال کرده و ناکرده خود میکردند. سپس دستگاه تفتیش عقاید آنها را محکوم به مجازاتهای گوناگون و در بسیاری از مواقع به صورتهای غیرانسانی اعدام میکرد.
▪️قربانیان سرشناس تفتیش عقایداز معروفترین موارد تفتیش عقاید در دوران قرون وسطی میتوان از گالیله نام برد که به علت بازگشت وی از عقیدهاش مبتنی بر زمین مرکزی اعدام نشد.دیگر قربانی معروف تفتیش عقاید که اعدام شدجردانو برونو بود که هم به علت داشتن یکی از آیینهای ابتدایی و هم به علت عدم اعتقاد به نظریه زمین مرکزی اعدام شد.یهودیان از گروه قربانیان معروف آن بودند به ویژه در اسپانیا گروههای یهودیان را زنده زنده سوزاندند که باعث شد یهودیان زیادی از اسپانیا مهاجرت کنند .
▪️از دیگر قربانیان تفتیش عقاید میتوان به مسلمانان، والدوسیان، فراتیچلیها، شوالیههای هیکل، پروتستانها اشاره کرد.
و از افراد سرشناس قربانی میتوان به ژاندارک، یان هوس،جیرولامو ساوونارولا اشاره کرد.
🔆 زوال تفتیش عقاید در اروپا
▪️زوال این دستگاه در اروپا، به صورت ناگهانی پایان نیافت و حدود یک قرن زمان برد. چشمگیرترین دستگاه عقاید، در فرانسهٔ سال ۱۷۸۹ به اجرا درآمد که مقارن با اندیشههای آزادی خواهانهٔ ملت فرانسه بود. در پی پیروزی انقلاب فرانسه، دستگاه تفتیش عقاید مورد حملهٔ مردم قرار میگرفت و یکی پس از دیگری نابود میشد. سربازان فرانسوی در زمان ناپلئون وقتی که به اسپانیا رسیدند، همین کار را با دستگاه تفتیش عقاید آن کشور انجام دادند. اما وقتی که سپاه ناپلئون پس از چند سال در نوردیده شد و قدرتهای قدیمی در اسپانیا به کار خود بازگشتندو سیستم تفتیش عقاید نیز به جای خود بازگشت. پرتغال هم تا نیمهٔ قرن نوزدهم به کار تفتیش عقاید و آنچه نابودی بدعت گزاران مینامید ادامه داد.
اما از قرن چهارم به بعد مذاهب متکلمین و اَشکال منطق ارسطویی داخل در علتهای نحوی شد بگونهای که زجاجی در کتاب ایضاح گفته است:
علتهای نحوه بر سه قسم است:
علل تعلیمیه
علل قیاسیه
علل جدلیه
پس علت تعلیمیه علت هایی هستند برای تعلّم کلام عرب؛ زیرا ما تمام کلام آنها را نشنیدهایم بلکه برخی را شنیدهایم و برخی دیگر را قیاس بر آن نظیر کردهایم.
از همین قبیل است صیغههای اسم فاعل و احکام رفع و نصب نواسخ و...اینها را علتهای اول میگویند.
العلل الاولی پاسخ به کسی میآیند که میگوید بمَ نصبتم و بمَ رفعتم در مثل انّ زیدا قائم.
اما علل قیاسیه یعنی علل ثوانی مثال آن این است که چرا زیدا با ان منصوب شده چرا واجب است انّ نصب دهد اسم را و...
جواب نزد زجاجی آنها شبییه فعل هستند و حمل بر فعل میشوند و منسپصوب آنها شبیه مفعول است لفظاً.
اما علل جدلیه نظریه، که به آن علتهای ثوالث گفته میشود، مثال آن این است که به چه جهت این حروف به افعال شبیه هستند؟ و به کدام افعال آنها را تشبیه کردهاند؟
🔸 راجع به محراب و قبر معصوم (علیه السلام) محقق همدانی و مرحوم خویی فرمودهاند که: اگر احراز هم شود که محراب و قبر معصوم با تشخیص دقیق قبله اختلاف داشته است، اشکالی ندارد زیرا شاید امام نخواستهاند به علم غیب اعتماد کنند، کما این که در تشخیص پاکی و نجسی و تشخیص مذکّی و میتهبودن حیوان به همان علم عادی عمل میکردند و شاید در تشخیص قبله هم برای این که بر مسلمین سخت نشود، به همان علم عادی عمل میکردند.
🔹 البته راجع به قبر أمیرالمؤمنین (علیهالسلام) بحث فرق میکند زیرا دفن حضرت در آن مکان غیر عادی بود و قبر را نوح پیامبر برای حضرت تهیه کرده بود «هذا ما حفره نوح النبی» و بعید است که بخواهند در تشخیص قبله نسبت به دفن حضرت، عادی برخورد کنند و این مقدار انحراف قبله را در نظر نگیرند، مگر این که مثل مرحوم خویی بگوییم این مقدار انحراف قبله (حدود 20 درجه و یا کمتر در نجف قبله انحراف دارد) مضرّ نیست و تا 26 درجه انحراف از قبله، استقبال قبله صادق است.
🔹 و در مورد مسجد کوفه هم اختلاف است که چه مقدار انحراف از قبله دارد و ظاهراً در مسجد کوفه به اندازه 20 درجه انحراف دارد و مرحوم خویی فرمودهاند که برخی گفتهاند 12 درجه انحراف دارد و برخی گفتهاند که 21 درجه انحراف دارد. البته در محراب مسجد کوفه اگر مقدار کمی به راست منحرف شویم قبله مراعات میشود.
كلمة حول ما اشتهر علي السن الفلاسفة«كنتُ كنزاً مخفيّاً».
يتداول بكثرة على الألسن، وفي المؤلّفات، مقولة يعبّرون عنها بالحديث القدسي، يقول: «كنتُ كنزاً مخفيّاً فأحببتُ أن أُعرف فخلقتُ الخلق لكي أُعرف».
لكنه لا أصل له، وليس له سند صحيح ولا ضعيف، ولم يرد في كتب الحديث والمجاميع الروائية الشيعية والسنيّة، وإنّما من أحاديث المتصوّفة التي انتقلت بواسطة بعض الكتب المتأخّرة. ويبدو -والله العالِم- أن أقدم كتاب وردت فيه العبارة هو رسائل إخوان الصفا الذين كانوا في القرن الرّابع الهجري، حيث جاء فيها ما لفظه: «حكي في بعض الأخبار أن نبيّاً من أنبياء الله تعالى قال في مناجاته مع ربّه: ياربّ لم خلقت الخلق بعد أن لم تكن خلقته؟ فقال له ربّه على سبيل الرمز: كنتُ كنزاً مخفيّاً من الخيرات والفضائل، ولم أكن أُعرف فأردتُ أن أُعرف»، [رسائل إخوان الصفا وخلّان الوفا، ج ٣، ص ٣٥٦].
وبعد رسائل إخوان الصفا، ظهر في القرن الخامس الهجري في رسالة بالفارسية منسوبة للشيخ الرئيس ابن سينا، [در حقيقت و كيفيت سلسله موجودات وت سلسل اسباب ومسببات، ص ٥٩]. وفي القرن السادس أورده الغزالي (ت ٥٠٥ هـ) بتعبير: وهي قوله كنتُ كنزاً.. [الأربعين في أصول الدين، ص ١٣]. وبعد ذلك صار يتناقل في كتب التصوّف والأخلاق السنيّة بزيادات وتعابير مختلفة. كما في الفتوحات لابن عربي (ت ٦٣٨)، الذي عبّر عنه في موضع بعبارة: روي عن رسول الله! [الفتوحات المكيّة، ج ١٤، ص ٤٠٩].
وفي كتب سنّية متأخرة أخرى أوردوه بلفظ: «كنت كنزاً لا أعرف فأحببت أن أُعرف فخلقت خلقاً فعرّفتهم بي فعرفوني»، [الدرر المنتثرة في الأحاديث المشتهرة، السيوطي، ص١٢٦. الأسرار المرفوعة، علي القاري، ص٢٧٣. تذكرة الموضوعات، الفتني، ص ١١].
أما عند الشيعة، فقد نقله الحافظ رجب البرسي (ت ٨١٣ هـ) دون نسبته لمعصومٍ (ع)، [مشارق أنوار اليقين، ص ٣٩]. وصاحب البحار الشيخ المجلسي (ت: ١١١٠ هـ) في موضعين: الأول في شرحه لرواية نقلها عن أمالي الطوسي والفقيه للصدوق، حيث قال: قال الوالد قدّس سرّه.. كما قال سبحانه: كنت كنزاً.. والثاني في شرحه لبعض المطالب ذكر عبارة: كما روي.. [بحار الأنوار، ج ٨٤، ص١٩٩، ٣٤٤]. والغريب أن محقّق كتاب مشارق الأنوار للبرسي خرّج في الهامش العبارة بإرجاعها إلى البحار، والحال أن صاحب البحار متأخّر عن البرسي، وتعرّض له في مقدمة البحار عند الحديث عن مصادره، وقال إنه لا يعتمد ما يتفرّد بنقله لاشتماله على ما يوهم الخبط والخلط والارتفاع. وهذا الخطأ في التخريج موجود في كتب أخرى كما نجده في كتاب الكلمات المكنونة للفيض الكاشاني، فقد أرجع محقّق الكتاب إلى بحار المجلسي! والحال أن المجلسي تلميذ الفيض!
هذه أقدم كتب وردت فيها العبارة عند الشيعة، ويحتمل جداً أن كتاب مشارق الأنوار للبرسي هو واسطة انتقال المقولة من كتب الصوفية.
وقد يرد في بعض الكتابات التعبير عن المقولة بالحديث المعروف والمشهور، ولكن ذلك تسامح واضح ولا يراد من هذين الوصفين المعنى الفنّي المصطلح في علم الحديث والدراية؛ إذ كيف يكون مشهوراً والحال هو لا وجود له من أصل في كتب الأخبار والمجاميع الحديثية! وإنما يراد من ذلك كثرة تداوله على الألسن والكتابات في الحقب المتأخرة، والتي بدورها ليست ذات اعتبار، ولا يُعوّل عليها.
وأما صحّة المضمون، فمع صرف النظر عن صحة المضمون، ولكن لو سلّمنا بذلك فصحة المضمون لا تصحح الصدور، ولا تُجيز النسبة إلى المعصوم بما يوهم الثبوت.
در نگاهِ اسپینوزا، هدف از دولت، یعنی آزادی، از طریقِ آزادیِ بیان حاصل میشود. اسپینوزا این را که دولتی بتواند اندیشهیِ شهروندانش را کنترل کند ناممکن میداند. بنا بر این، تنها سؤالی که میماند این است که آیا دولت با کنترلِ زبانِ شهروندان، بهتر خود را حفظ میکند یا نه. در جواب، اسپینوزا از این برهانِ خلف استفاده میکند؛ اگر دولتی بتواند گفتار را به درجهای کنترل کند که فقط حرفهایِ مطلوباش قابلِ گفتن شود، نتیجه این میشود که مردم چیزی میگویند و چیزِ دیگری فکر میکنند. پیامدِ این وضع برایِ دولت فاجعهبار خواهد بود. اول این که این وضع، تمامِ اعتمادِ شهروندان به یکدیگر را زایل میکند. هیچ کس نمیداند که گویندهیِ سخنی واقعاً به چیزی که میگوید باور دارد یا فقط حرفی را میزند که دولت الزام کرده است. همزمان، «صنعتِ چاپلوسی و خیانت تشویق خواهد شد». نهایتاً، خودِ گفتارْ بیخاصیت خواهد شد. ترکیباتِ خاصی از کلمات ممنوع خواهند شد. مردم از ترسِ این که مبادا متهم به فتنهگری شوند ترکیباتِ تازهای از کلمات پدید نمیآورند. نه فقط همهی اَشکالِ شعر، ادبیات، و نمایش متوقف میشود، بلکه گفتوگویِ عمومی، در جایی که کاملاً بساطش جمع نشده باشد، به از_بَر_گوییِ حرفهایِ رسماً مُجاز و کلیشهای تبدیل میشود. انگار اسپینوزا کتابِ ۱۹۸۴ ِ جُرج اُروِل را خوانده بوده.
ادکینز، برنت
آزادیِ راستین،فلسفهی عملیِ اسپینوزا