ماجرای هیئت رفتن حجت‌الاسلام رمضانی در جایی که به ظاهر لات و لوت بودند

ابراهیم هادی هیچ وقت لخت نمیشد ...☝️ ━━━🌹👊🌹━━━ https://eitaa.com/jahad66

روایت جواد تاجیک از شهادت رزمنده ای که در دفاع از حرم امیرالمومنین(ع) به شهادت رسید جواد تاجیک از راویان دفاع مقدس در برنامه ماه من به ذکر خاطره ای از رزمندگان ایرانی که در مقابل حمله آمریکایی ها به نجف اشرف ایستادگی کردند، پرداخت... . ━━━🌹👊🌹━━━ https://eitaa.com/jahad66

🔴کمک و شفاعت شهید دفاع مقدس در تجربه تنهایی برزخ ━━ 🌟 📖 ❣️🦋 🌺📚━━━ https://eitaa.com/maaref66

شهدا رفتند که برسند به خدا... #شهید_مهدی_زین_الدین🕊 ━━━🌹👊🌹━━━ https://eitaa.com/jahad66

«برخوردار از روحیه نیکوکاری» چند تا از بچه‌های روستا دوچرخه داشتند و به آن‌هایی که نمی‌توانستند دوچرخه بخرند، فخر می‌فروختند. اما مهدی طیاری وقتی دوچرخه خرید، آرزوی بی‌دوچرخه‌ها را برآورده کرد. بعد از تعطیلی مدرسه با آن‌ها قرار می‌گذاشت که سوارشان بکند و یا دوچرخه را به آنان می‌داد تا سوار بشنوند. یک روز موضوع انشا این بود: «در آینده می‌خواهید چه‌کاره شوید؟» مهدی نوشت: «وقتی بزرگ شدم می‌خواهم به پیرزن‌ها و پیرمردها، به فقرا و پدر و مادرم کمک کنم ...» | (شهید مهدی طیاری): ۶ ━━━🌹👊🌹━━━ https://eitaa.com/jahad66

⭕️⭕️سردار نقدی: همه برای یک عملیات بزرگ آماده باشند 🔴معاون هماهنگ کننده سپاه: آمریکا و رژیم صهیونیستی در ضعیف‌ترین وضعیت خود قرار دارند. 🚫 ما باید پرونده و کاری که ۴۶ سال است شروع کرده‌ایم را با عزت و شرافت تمام کنیم 🚫به زودی این کار انجام خواهد شد؛ همه آماده باشند. باید برای عملیات و کار بزرگ آماده شویم و کار اینها را تمام کنیم؛ بدانید کار آنها تمام است.

🌕شهید مدافع‌حرم #علیرضا_نوری 🌺در ایّام ماه مبارک رمضان، به‌خاطر بارداری و شیردهی روزه نمی‌گرفتم؛ ولی چون می‌دونستم علیرضا بدون من سحری نمی‌خوره، بیدار می‌شدم و باهاش همراهی می‌کردم و خیالم راحت بود که بدون سحری روزه نگرفته. 🌻فصل پاییز و زمستان که روزه‌های قضام رو می‌گرفتم، با اینکه علیرضا حتی یک روزه‌ی قضا هم نداشت ولی به‌خاطر من سحرها بیدار می‌شد و روزه‌ی مستحبّی می‌گرفت. می‌گفت:«می‌خوام تنها نباشی و سحریت رو بخوری! تو به‌خاطر من سحرهای ماه رمضان بیدار شدی و همراهی کردی، من هم باید جبران کنم.» 🌺مرد با وفا و بهشتی من، محبّت‌هایم را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کرد و همیشه درصدد جبران آنها برمی‌آمد. در چشم‌هایش ردّ آسمان و ردّ خدا بود. از "من" گذشت تا به "ما" رسید و عشق‌مان ابدی شد.