eitaa logo
جهاد
46 دنبال‌کننده
119 عکس
301 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمدرضا شفیعی پیکرش پس از شانزده سال، از عراق سالم به وطن برگشته بود. سرهنگ عراقی هنگام تحویل پیکر به بچه‌های تفحص، گریه می‌کرد و می‌گفت: مدت زیادی جنازه را زیر آفتاب گذاشتیم و پودر مخرب جسد روی آن ریختیم؛ ولی فقط کبود شد و باز هم سالم ماند. سالم ماندن بدن انسان پس از شانزده سال، ما را به گذشته‌ی محمدرضا کشاند. مادرش می‌گفت: از۴-۵ سالگی نمازش را کامل می‌خواند. چهارده‌ساله بود که برای رفتن به جبهه خیلی تلاش می‌کرد؛ اما به خاطر سن کمش، مسئولین ثبت‌نامش نمی‌کردند. روز آخر ثبت‌نام، دست توی شناسنامه‌اش برد تا سن‌وسالش بیش‌تر نشون بده و هزار تا صلوات هم نذر امام زمان کرد تا مولایش سربازی‌اش را بپذیرد. محمدرضا حاجتش رو از امام زمانش گرفت و رفت. حاج حسین کاجی، هنگام خاک‌سپاری شهید، ترک نشدن نماز شب، دائم‌الوضو بودن، مداومت بر غسل جمعه، نخوردن آب از روز جمعه و نگه داشتن آن برای غسل، و مالیدن اشک‌های زیارت عاشورا بر بدنش را از علت‌های جاودانگی جسم شهید دانست. مجله‌ اشراق اندیشه، قسمت خاکریز
بابانظر.pdf
3.06M
📚عنوان : بابانظر (خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد) ✍️نویسنده : مصطفی رحیمی 📖موضوع : دفاع مقدس
🔹اکثر مردم میگن که کاش جلوی کرونا رو تو همون می‌گرفتن تا وارد کشور‌های دیگه نشه. 👈اتفاقا همین‌کار‌و در مقابل داعش انجام دادن که برخی(معلوم الحال‌)، بهشون گفتن که اینا برای پول رفتن😏
خاکریز.pdf
1.26M
📚عنوان : آخرین خاکریز ✍️نویسنده : میکائیل احمدزاده 📖موضوع : دفاع مقدس
شلخته تر از این پاسدار ها تو زندگیم ادم ندیدم، لباساشون یا خاکیه یا خونیه وقتی هم که برمیگردن یا دست و پاشونو جا گذاشتن یا سرشونو یا هم که اصلا برنمیگردن تازگیا هم که لباساشون فقط بوی مواد ضدعفونی کننده میده
دیر آمد، زود رفت! دانشجو بود و جوان، آمده بود خط، داشتم موقعیت منطقه را برایش می‌گفتم که برگشت و گفت: «ببخشید، حمام کجاست؟» گفتم: حمام می‌خوای چیکار؟! گفت: میخوام غسل شهادت کنم. با لبخند گفتم: دیر اومدی زود هم میخوای بری. باشه! آن گوشه را می‌بینی؟ آنجا حمام صحرایی است. بعدش دوباره بیا اینجا. دقایقی بعد آمد. لباس تمیز بسیجی به تن داشت و یک چفیه خوشگل به گردن. چند قدم مانده بود که به من برسد یک گلوله توپ زیر پایش فرود آمد و... راوی: حاج حسین یکتا
💬 در عملیات والفجر شهید زین‌الدین دستور داد گردان سیدالشهدا برن رو ارتفاعات لری. وقتی ما رسیدیم روز بعد بالاسر بچه‌هایی که شب عملیات تو درگیری به شهادت رسیده بودند، بعضی‌هاشون مجروح شده بودند تو این ارتفاعات؛ همدیگر رو بغل کرده بودن که خیلی سردشون نشه. در حین اینکه خونریزی ادامه پیدا کرده بود، تو بغل هم به رسیده بودن. تو بغل هم خشک شده بودند. وقتی آقا مهدی -شهید زین‌الدین- رسید، نمیشد اینها رو از هم جداکرد. دوتاییشون رو باهم بلند کردن و گذاشتن رو قاطر، بستند که ببرند عقب و آقا مهدی شروع کرد به گریه کردن... 🎙به روایت حاج حسین یکتا
حرفی باقی نمیمونه ؛ خدا قوت دلاور
❤️ داستان شهداء همسر سردار بروجردى در مورد مواظبت بر نماز اول وقت ایشان مى گوید: محمّد در عرض ده سال زندگى مشترکمان طورى بود که همیشه نمازش ‍ را در اول وقت اقامه مى کرد. در طول مسافرتهایى که با محمّد داشتیم ، هرگاه در راه صداى اذان به گوشش مى رسید، هر کجا بود ماشین را پارک مى کرد و همانجا نمازش را بجا مى آورد. اگر چه به مقصدى که مورد نظرش ‍ بود دور یا نزدیک بود. بارها به ایشان گفتم : حالا که نزدیک مقصد است نمازتان را شکسته نخوانید بگذارید وقتى به منزل رسیدیم نمازتان را کامل بخوانید. محمّد در جواب مى گفت : حالا که موقع اذان است نماز مى خوانیم شاید به منزل نرسیدیم . اگر رسیدیم دوباره کامل مى خوانم و در تمام این مدّت هیچگاه یاد ندارم که او بدون وضو باشد.❤️
🔅امام على علیه ‏السلام : در راه خدا با دستهاى خود جهاد كنید، اگر نتوانستید با زبانهاى خود و اگر باز هم نتوانستید با قلب خود جهاد كنید. 📚بحارالأنوار، ج100، ص49، ح23