#درسهای_قرآنیِ_عاشورا
#قسمت_اول
🏴گر تو میخواهی مسلمان زیستن،
🏴نیست ممکن جز به قرآن زیستن،
🏴رمز قرآن از حسین(ع) آموختیم
🏴از فروغش شعلهها افروختیم
✍️ یکی از مهمترین برنامههای جهان تشیع موضوع عزاداری و گریه بر حضرت امام حسین(ع) است. از ابعاد مختلف و با روشنفکری در دهه محرم اقامه عزا به خوبی صورت میگیرد.
🔸🔹 همیشه این عزاداریها نیاز به بصیرت دارد، مهمترین مسئلهای که در ماه محرم کمتر به آن توجه میشود این است که در این ایام، عزاداران و حسیندوستان کمتر به تلاوت_قرآن میپردازند،
✨در حالی که خود امام(ع) فرمودند:
« لَکُم فِیَّ اُسْوَةٌ »
یعنی گام به گام در این حرکت من سرمشق و الگو وجود دارد.
🔹🔸 یکی از این الگوهایی که برای ما درنظر گرفته شده است :
تلاوت قرآن کریم بهصورت دائم علیالخصوص در ماه محرم است۰
📚برگرفته از کتب تفسیر
🖤 @jahadalmarah
💕 جهاد زنان💕
یکی از معضلات جدی برخی خانوادهها هست بنظر شما بهترین درمان برای اعتیاد جنسی چی هست؟! 🔻پاسخ فرداشب
سلام شبتون بخیر و عافیت🌷
🔸اکثر افرادی که سوال دیشب رو ازشون پرسیدیم این پاسخ رو دادن که باید این افراد اصلاح مزاج بشن و فکرشون اصلاح بشه و....
این راههای درمانی که این دوستان فرمودن، قبول داریم درمان هست اما خب یا مقطعی هستند یا غيرقابل انجام یا حاشیهای.
🔹شخصی که معتاد جنسی هست یک درمان خیلی حرفهایتر نیاز داره. درمان هم باید خیلی خوب و سریع جواب بده و گرنه اثر عکس میگذاره
🔸👈بگذارید پاسخ سوال رو با بحث اقتدار مرد شروع کنیم. شاید از خودتون بپرسید آخه اعتیاد و مشکلات جنسی چه ربطی به اقتدار داره؟! 🤔
صد البته که این رو جواب میدیم اما خب باید حوصله کنید و صبورانه همراهمون باشید. 😉
🔰یکی از مهمترین اصول زندگی مشترک توجه به همسر هست. هم مرد و هم زن در زندگی مشترک، #نیاز_به_توجه دارند
🔅👈این #نیاز_به_توجه با روشهای مختلفی تأمین میشود. مثلا در زنان با محبت و اخلاق خوب تأمین میشود و در مردان با اقتداردهی
❋👈به عبارت دیگر وقتی یک مردی به همسرش محبت میکند و با لطافت و اخلاق خوب با او برخورد میکند یعنی دارد یک اصل اساسی زندگی مشترک و نیاز ذاتی او را تامین میکند
❁👈یا وقتی یک خانم اقتدار همسرش را حفظ میکند و آن را تقویت میکند، این نیاز ذاتی او را تأمین میکند
✍ سید روح الله حسینی
#قسمت_اول
#تربیت_جنسی
#همسرداری #اصول_زندگی_مشترک
🔰به کانال «جهاد زنان» در ایتا بپیوندید👇
💞 @jahadalmarah
هدایت شده از مادران شریف ایران زمین
.
#م_روح_نواز
(مامان #محمدحسن ۱۰ساله، #محمدعلی ۷ساله، #محمدحسین ۵ساله، #محمدرضا ۳ساله)
#قسمت_اول
متولد سال ۶۷ در تهرانم؛ با
دو خواهر و یک برادر.
فرزند سوم خانواده بودم و چون فاصلهی سنی کمی باهم داشتیم، همبازیهای خیلی خوبی بودیم.😍
مادر و پدرم اهل سختگیری نبودن. یادم نمیاد برای انجام کاری با سختگیری شدیدشون مواجه شده باشم. شایدم یه جوری هنرمندانه مخالفت میکردن که ما اذیت نشیم.😉
مادرم با ما، خیلی همدل و همراه بودن. خیلی خوب حرفامونو گوش میدادن؛ انگار که داشتیم با یه دوست همسن خودمون صحبت میکردیم.☺️
مادرو پدرم با اینکه هیچکدوم تحصیلات دانشگاهی نداشتن ولی برای تحصیل ما خیلی زحمت کشیدن.
دوران دبستان رو تو یه مدرسه دولتی، نزدیک خونهمون درس خوندم.
از راهنمایی، وارد مدارس غیرانتفاعی شدم و اول دبیرستان رو در مدرسه انرژی اتمی تحصیل کردم.
از بچگی درس خوندن رو دوست داشتم؛ اما اول دبیرستانم با عنایت خدا فوقالعاده بود و مثل ساعت کار میکردم. ساعت ۳ از دبیرستان میرسیدم خونه. تا ۳:۳۰ ناهار می خوردم. ۳:۳۰ تا ۴:۳۰ میخوابیدم و وقتی ۴:۳۰ ساعت زنگ میخورد، من مثل آدم تیر خورده، سیخ مینشستم و هیچ وقفهای بین تصمیمم و اجرایی شدنش نمیافتاد.
جزء نفرات برتر کلاس بودم.
اما از سالهای بعد، چون مدرسهم رو عوض کردم و وارد مدرسهای شدم که من بهترین دانشآموزش بودم، توهم بیجا بهم دست داد و تلاشم کم شد!
تو مدارس قبلی من جز خوبها بودم ولی بهترین نبودم و همیشه جای تلاشی برام بود.
این شد که سال اول دانشگاه قبول نشدم و پشت کنکور موندم.
سال بعدش، یعنی سال ۸۶، وارد رشته زیست شناسی گیاهی دانشگاه شهید بهشتی شدم.
گذرم تا به در خانهات افتاد، حسین
خانه آباد شدم...؛ خانهات آباد حسین❤️
من تا زمان دبیرستان، تو رعایت حجاب چندان سفت و سخت نبودم.
یه بار، تو شام غریبان امام حسین، هیئتی رفتم، که حال و هوای عجیبی داشت و تو تغییر مسیر زندگیم خیلی موثر بود.
به علاوه یه سفر حج، و یه دوست خیلی خوب تو دبیرستان، که خیلی تو انتخاب مسیر زندگی، کمکم کرد.👌🏻
چند ماه پس از ورود به دانشگاه، برادر همون دوستم به خواستگاری من اومدن.
ایشون، کارشناسی حقوق داشتن و آخرای دوران سربازیشون بود ولی هنوز کار نداشتن.
اما پدرم که شناخت کافی از خانوادهشون داشتن، پذیرفتن و حدود یه ماه بعد عقد کردیم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
📗🖌📗
🖌📗
📗
#رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀
#قسمت_اول↩️
سالها از آرام گرفتن چمران میگذرد و روزهای جنگهای سرنوشتساز پایان یافتهاند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام "غاده چمران" با لحنی شکسته داستانی روایت میکند، "داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمهی عشق گفت و رفت به سوی کلمه بینهایت."
سالها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت میگذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت میکند، داستان "مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص . "
دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالأخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم میآید" با همهی غمی که در دلش بود خندهاش گرفت، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید؟ چه میدانست! حتماً نه. خبرنگاری کرده بود، شاعری هم، حتی کتاب داشت. اما چندان دنیاگردی نکرده بود. "لاگوس" را در آفریقا میشناخت چون آنجا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را، چون به آنجا مسافرت میرفت. بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت میکرد و آنها خرج میکردند، هر طور که دلشان میخواست. با این همه، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل. هر چند نمیفهمید چرا!
نمیفهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند. حتی نمیفهمیدم چه میشود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی، از مصیبت.
خانهی ما در صور زیبا بود، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد. شبها در این بالکن مینشستم، گریه میکردم و مینوشتم. از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف میزدم، با ماهیها، با آسمان. اینها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ میشد. مصطفی اسم مرا پای همین نوشتهها دیده بود. من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین. در بارهاش هیچ چیز نمیدانستم، ندیده بودمش، اما تصورم از او آدم جنگجوی خشنی بود که شریک این جنگ است.
ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی، روحانی شهرمان، پیشم آمد و گفت: آقای صدر میخواهد شما را ببیند. من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم، مخصوصا این اسم را. اما سید غروی خیلی اصرار میکرد که آقای موسی صدر چنین و چناناند، خودشان اهل مطالعهاند و میخواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هرچند به اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر، ایشان از من استقبال زیبایی کرد. از نوشتههایم تعریف کرد و اینکه چقدر خوب دربارهی ولایت و امام حسین(ع) "که عاشقش هستم " نوشتهام. بعد پرسید: الان کجا مشغولید؟ دانشگاهها که تعطیل است. گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم. گفت: اینها را رها کنید، بیایید با ما کار کنید.
پرسیدم (چه کاری؟)
گفت: شما قلم دارید، میتوانید به این زیبایی از ولایت، از امام حسین(ع)، از لبنان و خیلی چیزها بگویید، خوب بیایید و بنویسید.
گفتم: دبیرستان را نمیتوانم ول کنم، یعنی نمیخواهم.
امام موسی گفت: ما پول بیشتری به شما میدهیم، بیایید فقط با ما کار کنید.
من از این حرف خیلی ناراحت شدم. گفتم: من برای پول کار نمیکنم، من مردم را دوست دارم. اگر احساسم تحریکم نکرده بود که با این جوانان باشم اصلاً این کار را نمیکردم، ولی اگر بدانم کسی میخواهد پول بیشتر بدهد که من برایش بنویسم احساسم اصلاً بسته میشود. من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنویسم. و با عصبانیت آمدم بیرون. البته ایشان خیلی بزرگوار بود، دنبال من آمد و معذرت خواست، بعد هم بیمقدمه پرسید چمران را میشناسم یا نه. گفتم: اسمش را شنیدهام .
گفت: شما حتماً باید اورا ببینید.
#ادامه_دارد.......
✍از زبان همسرشان غاده
🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊
صآحِبالزمآݩدوستَٺدآرَم🌻👇🏻
| @sahebzaman_dosetdaram |
📗
✏️📗
📗✏️📗
🔰به کانال «جهاد زنان» در ایتا بپیوندید👇
💞 @jahadalmarah
Part01.mp3
11.09M
📙کتاب صوتی سه دقیقه در قیامت
📣#قسمت_اول
🔴سه دقیقه در قیامت روایتی کوتاه، جذاب و حیرت آور از برزخ است. این کتاب همچون دیگر آثار موسوم به تجربه نزدیک به مرگ حاصل مشاهدات فردی است که تنها سه دقیقه در فضایی بین دنیا و آخرت بوده اما همین سه دقیقه، زندگی او را متحول کرده است...
🔸️ادامه دارد...
⭕️ارسال این فایل صدقه جاریه است.
🔻به بزرگترین ظهور خواهی قرن بپیوندید.👇👇
🌐 https://eitaa.com/joinchat/1723334719C00bdc13985