💕 جهاد زنان💕
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 #قسمت_14 فاطمه به معنای واقعی کوه نمک و خوش ص
* 🍃🌹﷽🌹🍃
#رهـایے از شـب🌒
#قسمت_15
دم دمای ظهر باصدای زنگ موبایلم به سختی بیدارشدم. گوشیم رو برداشتم تا ببینم کیه که یک هو مثل باروت از جا پریدم. کامران بود!!! من امروز برای ناهار با او قرار داشتم!!!! گوشی رو با اکراه برداشتم و درحالیکه از شدت ناراحتی گوشه چشمامو فشار میدادم سلام و احوالپرسی کردم. او با دلخوری و تعجب پرسید:
-هنوز خوابی؟!!! ساعت یک ربع به دوازدست!!!
نمیدونستم باید چی بگم؟! آیا باید میگفتم که دختری که باهات قرار گذاشته تا صبح داشته با یاد یک طلبهی جوون دست و پنجه نرم میکرده و تو اینقدر برام بیاهمیت بودی که حتی قرارمونم فراموش کردم؟!
مجبور شدم صدامو شبیه ناله کنم و بهونه بیاورم مریض شدم. این بهتر از بدقووولی بود. او هم نشان داد که خیلی نگرانم شده و اصرار داشت بیاد تا منو به یک مرکز پزشکی برسونه! اما این چیزی نبود که من میخواستم. من فقط دلم میخواست بخوابم. بدون یک مزاحم! در مقابل اصرارهای او امتناع کردم و ازش خواستم اجازه بده استراحت کنم تا حالم بهبود پیدا کنه. او با نارضایتی گوشی رو قطع کرد. چندساعت بعد مسعود باهام تماس گرفت و دربارهی جزییات قرار دیروز پرس وجو کرد. او گفت که کامران حسابی شیفتهی من شده و ظاهرا اینبار هم نونمون تو روغنه. و گله کرد که چرا من دست دست میکنم و قرار امروز با کامران رو به هم زدم. خب هرچی باشد او هم دنبال پورسانت خودش از این قرار و مدارها بود. من و نسیم و سحر و مسعود باهم یک باند بودیم که کارمون تور کردن پسرهای پولدار بود و خالی کردن جیبشون بخاطر عشق پوشالی قربانیان به منی که حالا دور از دسترس بودم برای تک تکشون و اونها برای اینکه اثبات کنند من هم مثل سایر دخترها قیمتی دارم و بالأخره تن به خواستههای شهواتی آنها میدم حاضر بودند هرکاری کنند.
اما من ماهها بود که از این کار احساس بدی داشتم. میخواستم یک جوری فرار کنم ولی واقعا خیلی سخت بود. در این باتلاق گناهآلود هیچ دستی برای کمک به سمتم دراز نبود و من بیجهت دست و پا میزدم.
القصه برای نرفتن به قرارم مریضی رو بهونه کردم و به مسعود گفتم برای جلسه اول همه چیز خوب بود. اگرچه همش در درونم احساس عذاب وجدان داشتم. کاش هیچ وقت آلوده به اینکار نمیشدم. اصلا کاش هیچ وقت با سحر و نسیم دوست نمیشدم. کاش هیچ وقت در اون خانهی دانشجویی با اونها نمیرفتم. اونها با گرایشهای غیرمذهبی و مدگراییشون منو به بد ورطهای انداختند.