eitaa logo
جهاد انتظار
2.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
449 ویدیو
48 فایل
برگزاری موکب بین حرم وجمکران هرسه شنبه. 🙇برگزاری مسابقات. 🎁اهدای جوایز در موکب و کانال. 💰نذورات. 💳کمک به مجموعه امام زمانی 6037691652291436 📬راه ارتباطی: @admin_jahadeentezar ☎️تلفن تماس:09010189844
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 🟠شیخ نوری از علمای مبارز دوران مشروطه در مرداد 1288 به شهادت رسید. او که به دنبال کردنِ مشروطه بود، از سوی مغرضان آماج و تهمت قرار گرفت و او را به مشروطه خواندند. سرانجام نیز با همین اتهام، وی را به آویختند. این درحالی بود که مقامِ واقعی مشروطه را پاس داشتند. مثلا براى - بزرگ‌ترين دشمن مشروطه - حقوق تعيين شد؛ غيربالغش به پادشاهى برداشته شد و فرمانده نظام بريگاد كه سال قبل را به بسته بود، مورد قرار گرفت. گويى تنها كسى كه در اين ميان به وظيفه خود عمل نكرده، فضل‌الله نورى بود. در آن حال، دشمنان براى شيخ از فضاى هيجانى و بى‌منطق حاكم برجامعه سود فراوان بردند. يپرم‌خان معتقد بود شيخ بايد صورت گيرد، زيرا احساسات خيلى زود فرو مى‌خوابد و اگر دیر شود، اجراى چنين حكم ننگينى امكان‌پذير نخواهد بود. از این رو شیخ به سرعت و شد. شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری با قوانین غربی و غیراسلامی بود. او می‌خواست اسلامی بر جامعه ایران حاکم باشد. امام (ره)در این‌باره می‌فرمایند: «جرم شيخ فضل‌الله بيچاره چه بود؟ جرمش اين بود كه [می‌گفت] قانون بايد اسلامى باشد. جرم شيخ اين بود كه احكام [را] غيرانسانى نمى‌دانست، انسانى مى‌دانست.» در آخرين دقايق حيات خويش ماندگارترين را از خود به يادگار نهاد: «خدايا! تو شاهد باش كه من آن‌چه كه بايد بگويم به اين گفتم... خدايا! تو خودت باش كه در اين دم آخر هم باز به اين مردم مى‌گويم كه اين اساس هستند كه مردم را دادند... اين اساس، مخالف است... من و شما مردم بماند پيش محمدبن‌عبدالله(صلی الله علیه وآله وسلم)». 📚: کتاب ستاره‌اى بر دار (نگاهى به زندگى شهيد شيخ‌فضل‌الله نورى). 🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸 📱کانال مهدوی جهاد انتظار https://eitaa.com/jahadeentezar
❇️در عصر امام هادی علیه السلام شخصی بنام ، ساکن و پیرو مذهب تشیع بود . ❇️از عبدالرحمن پرسیدند؛ چرا تو امام هادی علیه السلام را پذیرفتی،[و شیعه شدی]؟ ❇️در پاسخ گفت : من فقیر بودم، ولی در جرات و سخن گفتن قوی. در سالی همراه جمعی از اصفهانی ها به عنوان اینکه به ما ظلم می شود، برای شکایت به شهر نزد متوکل (دهمین خلیفه عباسی) رفتیم، کنار در قلعه متوکل منتظر اجازه ورود بودیم، ناگهان شنیدم که متوکل دستور احضار امام علیه السلام را داده تا او را به قتل برساند. من به یکی از حاضران گفتم :این کیست که فرمان به احضار و سپس او داده شده است؟ ❇️در جواب گفت :این کسی است که ها(شیعه ها) او را امام خود می دانند، من تصمیم گرفتم در آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا می کشد. ❇️بعد از ساعتی دیدم امام هادی سوار بر اسب آمدند، مردم تا او را دیدند در طرف راست و چپ اسب او ، به راه افتادند، همین که چشمم به امام هادی خورد محبتش بر دلم جای گرفت ، کردم که خداوند وجود نازنینش را از شر متوکل حفظ کند، همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می کردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود: ❇️خداوند دعایت را مستجاب می کند، و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد. من از اینکه امام چنین از نهان خبر داد شدم، بطوری که رنگم تغییر کرد . ❇️حاضران گفتند چه شده ؟ چرا چنین حیرت زده ای؟ گفتم :خیر است، ولی اصل ماجرا را به کسی نگفتم. بعدا که به اصفهان برگشتم، کم کم بر مال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم ، و اکنون بیش از سال دارم. این بود علت من که این گونه به حقیقت رسیدم. 📚الثاقب فی المناقب: صفحه ۵۴۹ 🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸 📱کانال مهدوی جهاد انتظار @jahadeentezar