eitaa logo
جهاد انتظار
2.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
447 ویدیو
48 فایل
برگزاری موکب بین حرم وجمکران هرسه شنبه. 🙇برگزاری مسابقات. 🎁اهدای جوایز در موکب و کانال. 💰نذورات. 💳کمک به مجموعه امام زمانی 6037691652291436 📬راه ارتباطی: @admin_jahadeentezar ☎️تلفن تماس:09010189844
مشاهده در ایتا
دانلود
🟡مرحوم نوری در کتاب الماوی به نقل از شیخ علی به بیان این می پردازد.ایشان می گوید در یکی از که از زیارت امام علیه السلام به سوی نجف ازراه فرات برمی گشتم شخصی را دیدم که در جمع زیاد نمی زد ودر کشتی که سوار شدیم زیاد شلوغ می کردند ولی ایشان ساکت بود . این حالت برای من داشت تا وقتی که پیاده شدیم رفتم واز او درباره علت گیری از دیگران وسکوت اوسوال کرد م.او گفت که این ها سنی هستند و من هم سنی ولی مادرم است .ومن هم به برکت حضرت شیعه شدم واین داستان رانقل کرد اسمم وشغلم روغن فروشیه ویک بار که برای وارد کردن روغن به بیرون شهر رفتم در جایی با همسفری ها ولی وقتی بیدار شدم دیدم همه رفته ومن تنها هستم واحساس کردم شدم در این حال به خلف متوسل شدم ولی جواب ندادند تااینکه یاد حرف افتادم که ما یک امام زنده داریم که کنیه اش به فریاد گم شدگان می رسد ودر ماندگان وضعیفان را یاری می کند می گوید با خدا بستم که اگر نجات پیدا کنم به مذهب مادرم در بیایم ایشان را صدا زدم و کردم که یک مرتبه کسی رادیدم با سبز ،با من راه رفت وبه من دستور داد که به مذهب مادرم در بیایم وکلماتی فرمود که فراموش کرده وفرمود به زودی به آبادی میرسی که انجا همه شیعه هستند . گفتم اقای من شما با من به ان ابادی نمی اورید فرمود نه چون هزاران نفر در اطراف به من پناهنده شدند ومی خواهم انان را خلاص کنم (امام زمان حواسش به همه هست ) سپس از نظر شد .کمی راه رفتم وبه ان ابادی رسیدم به ابادی رسیدم چون مسافت زیادی بود، روز بعد به انجا رسیدم واز انجا به حله برگشتم نزد سید سید مهدی قزوینی رفتم وجریان را تعریف کردم واز اومسائل واحکام اموختم واز او پرسیدم به چه می شود ایشان را ببینم ؟فرمود ۴۰ شب به زیارت امام علیه السلام برو.من هم رفتم ۴۰ شب تا اینکه یک نوبت از ۴۰ بار باقی مانده بود روز از به رفتم ولی وقتی به دروازه رسیدم دیدم از من گذر نامه می خواهند وسخت می گیرند ومن نه گذ رنامه داشتم وخواستم برم که نشد در این حین حضرت الامرعلیه السلام رادیدم که با لباس طلبه های ایرانی با سفید بر سر داخل شهر است به اواستغاثه کردم و خواستم بیرون امد ومرا به داخل برد دیگر اورا ندیم وبا حسرت و بر فراقش ماندم . 📚مکیال المکارم/ج۱/ص۹۷-۹۸ 🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸 📱کانال مهدوی جهاد انتظار https://eitaa.com/jahadeentezar
💠مرحوم نوری در کتاب الماوی از برخی از علمای حوزه علمیه نجف نقل کرده اند که ای بود به نام محمد حسن ،سه مشکل داشت که از آن ها رنج می برد. 1⃣دچار دردی در سینه وبیماری سختی بود که از سینه اش خون می ریخت. 2⃣به فقر وتهدیستی دچار بود. 3⃣عاشق بود که پدر ومادرش رضایت نمی دادند به خاطر فقر ش با او ازدواج کنه . با خود عهد بست که شب چهارشنبه به مسجد برای عبادت ونیایش برود آخرین شب بود که ناامید وشبی تاریک بود در بیرون مسجد نشسته بود آتشی افروخت تا قهوه درست کند .در تاریکی شب مردی را دید که به سوی او می اید .ناراحت شد که اندکی دارم واین مرد می نوشد ووبرایم نمی ماند. آن مرد رسید ومرا بانام ونشان خواند سلام کرد وگفتم شما از کدام ای از فلان قبیله ای فرمود نه . به من فرمود برای چه مشکل وخواسته ای این جا آمدی ؟ گفتم شما چرا دراین مورد از من سوال می کنی؟ فرمود اگر بگویی چه به شما می رسد ؟ قهوه را تقدیمش کردم کمی نوشید وبه من داد وفرمود شما بنوشید .مشکلم رابرایش گفتم ودر جواب فرمودند :واما ات خوب می شود وازدواج هم می کنی ولی فقرت با تو خواهد بود می گوید به خود آمدم سینه ام خوب شد وبعد از یک هفته هم کردم ولی فقرم با من بود. 📚برگرفته از کتاب میر مهر 🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸 📱کانال مهدوی جهاد انتظار @jahadeentezar