📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۰۵ مهر ۱۳۹۸
میلادی: Friday - 27 September 2019
قمری: الجمعة، 27 محرم 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️8 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️23 روز تا اربعین حسینی
▪️31 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️32 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️37 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
✅ با ما همراه شوید...
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
💠 #حدیث_روز 💠
🔰 امام مهدی (عج):
💢 وَ عَنْهُ عليه السلام: إنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لاناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَلَوْلا ذلِك لَنَزَلَ بِكُمْ الْلَأواءُ وَاصْطَلَمَكُمْ الْأعْداءُ فـَاتـَّقـُوااللّه َ جَلَّ جـَلالُهُ.
🔸 از حضرت نقل شده كه فرمود: ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى كنيم و شما را فراموش نمى كنيم، اگر جز اين بود گرفتاريها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى كردند پس تقواى خداى بزرگ را پيشه خود سازيد.
📚 بحار الانوار 53: 175
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#شهید_جهاد_مغنیه
#یادش_باصلوات
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
اگر دلت را ❤
داده ای به #شهدا؛🕊
پسشـ مگیر..💔❗
بگذار در این #تلاطمِ روزگار 🌌
دل بماند...💙
#دلدادہ_را_دلی_ناب_باید..!!❣
#شهید_جهاد_مغنیه
شادی روح شهدا صلوات🌹
صبحتون شهدایی
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
🔰 لوح | #کوچه_شهید
🔺️ رهبرانقلاب: همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کویها و برزنها که نام شهید و عنوان شهادت بر فراز آنها بدرخشد؛ این موهبت هماکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد. ۹۸/۷/۳
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید احمد مشلب🌺
عشق به ولایت🌺
احمد عاشق امام خامنه ای بود و همه سخنرانی های ایشان را از شبکه صراط گوش می داد. می گفت باید در مسیر ولایت ثابت قدم باشیم و هر چه ایشان می گوید قبول داشته باشیم.
احمد همیشه می گفت: ما هر چه داریم از عاشورا و انقلاب امام خمینی است.
سنت حسنه🌷
احمد سفارش می کرد که به ایتام رسیدگی کنیم. از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده مستضعفی که می شناخت می داد. با این کار همه را در این امر مستحب شریک می کرد. بچه ها همچنان راه احمد را ادامه می دهند.
منبع: ملاقات در ملکوت، مهدی گودرزی، ترجمه آمنه صفا
شهید احمد مشلب
#شھیداحمدمشلب
#یادش_باصلوات
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
•|خـٰادِمـُ الزَّهـْرٰا|•:
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷
🌷
🌷
🌷
✨ #قرارعاشقی کانال_مشق_عشق ✨
🌷شهید حزب الله احمد محمد مشلب🌷
نام: احمد مشلب
نام پدر: محمد مشلب
ولادت: 1374/06/09 (لبنان/نبطیه)
شهادت: 1394/12/10 (سوریه/تل حمام)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: غریب طوس(به دلیل علاقه شدید به امام رضا(ع)این نام را انتخاب کردند)
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: شهید مشلب با برخورد بمب هاون 60واثابت ترکش های آن در همان لحظه به شهادت رسیدن
سن شهادت: 20ساله
علاقه: امام رضا(ع)
قسمتی از وصیتنامه شهید:
خدا تو را کمک کند ای امام زمان! ما انتظار او را نمی کشیم؛ او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم و اصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند
#یادش_باصلواتــ🌷
👈زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است.👉
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
#درمحضرقرآن
✨💝📖💝✨
🚫 #هرحرفی_روقبول_نکن
✍ قرآن میگه هر مطلبی رو، تا نسبت به صحت و درستیش، علم پیدا نکردی، قبول نکن، چون قیامت باید جواب پس بدی:
📖 وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (اسراء/۳۶)
👈 و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن، چون گوش و چشم و دل، همه ی اینها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
👈 این گوش👂هر حرفی رو شنیده،
👈 و این چشم👀 هر چیزی رو دیده،
👈 و این دل ❤️ هرچه که بهش خطور کرده،
👈 و این زبان👄 هر حرفی که زده،
📢 همه رو باید جواب پس بدیم.
☝️ تو زندگیها، چقدر از فتنهها و درگیریها بخاطر قضاوتهای عجولانه، حرفهای بدون سند و مدرک، فتوا دادنهای بدون تحقیق و علم، نقل شنیدههای بی اساس و شایعات، نسبت دادنِ چیزیهای خلافِ واقع به افراد و ... بوده.
#سبک_زندگی
☝️ واقعاً اگر همین یک دستور قرآنی رو درست عمل میکردیم، بسیاری از مشکلاتی که بخاطر شایعهسازیها، جوسازیها، قضاوتهای عجولانه، حدس و گمانهای بدون پایه و اساس، اخبار مشکوک و دروغ، و ... سرچشمه میگیره، برچیده میشد.
🔸 اهلبیت، اصحاب خودشون رو از شنیدن و گفتن هر سخنی منع میکردند و بهشون توصیه میکردند که دربانِ دل و گوش خود باشید.
و به همین آیه «لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» استناد میکردند.
مثلاً امام سجاد (ع) درباره این آیه فرمود:
🔹 "انسان حقّ ندارد هر چه میخواهد بگوید."
📚 تفسیر نور الثقلین
🙏 خدایا ما رو ببخش...
🔹 چقدر آبرو و حیثیت افراد که همینطوری به باد دادیم...
🔹 چقدر زندگیها رو که همینطوری بهم زدیم...
🔹 چقدر آدمها رو که همینطوری به خاک سیاه نشوندیم...
☝️ هنوزم دیر نشده، هر چقدرش رو که میتونیم جبران کنیم.
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
#درمحضرقرآن
🗡میگن چوب معلم گله🌹؛↘️
🍂 گاهی سنگی که لنگ میکند پای گناهمان را، یا همین سیلی ها و گوشمالی های روزگار، یا همین دردهای زمانه،همگی زنگ بیدارباش خدایند که شاید به خود آییم و برگردیم به راه بهشت و قرآن👈«وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى...لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون»📖[سجده/۲۱] 👉کاش یکی از همین روزهایی که سرمان به سنگ میخورد، برای همیشه، برگردیم به مسیر بهشت! خسته شدیم از گناه!
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
خاطره ای از زبان دختر شهید🌹:
به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم .💔
داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا❤️، بابا من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت. ✨🕊
گفتم : ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت.
من را در آغوش گرفت و بوسید😘
برای همیشه . . . 💔😭
در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛
شوق به شهادت، ✨🕊
انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. 🌱
وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد.😔
در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت...
خیلی بی تابی می کردم...
به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ 😞
مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد.
همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند.
آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند.💔🕊
آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ...🌹🕊
شهید مدافع حرم جهانپور شریفی
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
📌 داستان 🦋
📢 حتما بخوانيد🙏
👌نامه واقعی به خدا
( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)
🌸🍃این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
خدمت جناب خدا ❣
سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
✨هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است✨
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
✨مسلما خدا خلف وعده نمیکند✨
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
🌸🍃۱ - همسری زیبا ومتدین
🌹🌿۲ - خانه ای وسیع
🌺🍂۳ - یک خادم
🌼☘۴ - یک کالسکه و سورچی
🌾💐۵ - یک باغ
🌷🌱۶ - مقداری پول برای تجارت
🍁🌻۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
🌿مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی🌿
نظرعلی بعد از نوشتن ..
نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم⁉️ می گوید،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
🌸🍃نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست🍃🌸
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
✨نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند .پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الان در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
🌿 این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید 🌿
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
🌱حکایت شب اول قبر
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
دوستان
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
جهاد عزیزم دراین آشفته بازار شناختن تو اتفاقی نبود کمکمان کن بایستیم درمقابل منافقانی که اینجا شعارمن باشماهستم میدهند وآنجا من درخدمت شماهستم بتوانیم بایستیم درمقابل کسانی که انسانیت را نفهمیده اند وفقط یاد گرفته اند ازآن حرف بزنند
کمکمان کن تا جهادی زندگی کنیم
تا قلب هایمان صاف وبی کینه باشد
تا ازروی قلب کسی رد نشویم
رفیق عزیزم ازنظرپنهانی از دل نیستی
#رفیق_شهید
#جهاد_مغنیه
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
❤️بسیار زیباست👇
شيخ صدوق قدس سره از ابوذر رحمه الله نقل كرده است كه گفت؛ از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود؛
اسرافيل بر جبرائيل مباهات كرد و گفت؛
من از تو بهتر هستم!!
جبرائيل گفت؛
چگونه و به چه دليل تو از من بهترى؟
گفت؛ به خاطر اينكه من يكى از هشت فرشته اى هستم كه عرش الهى را بدوش دارند،
و من مأمور دميدن در صور هستم،
و من نزديكترين فرشته به درگاه ربوبى ام.
جبرئيل گفت؛ من از تو بهترم!!
اسرافيل گفت؛
چگونه و به چه علّت تو از من بهترى؟
جبرائیل گفت؛
به خاطر اينكه من امين پروردگار بر وحى،
و فرستاده او بسوى انبياء و رسولانم،
امر خسوف (ماه گرفتگى)
و غرق كردن اشياء به دست من است،
و خداوند امّتهائى را كه بخواهد هلاك كند به دست من هلاك ونابود مى كند.
بعد فرمود؛
اين دو نزاع خود را به پيشگاه الهى عرضه داشتند،
خداوند به آنها خطاب كرد و فرمود؛
ساكت باشيد و مباهات نكنيد،
به عزّت و جلالم قسم كسانی را آفريده ام
كه از شما بهتر هستند...
عرض كردند؛
آيا مخلوقى بهتر از ما آفريده اى در حاليكه ما از نور آفريده شده ايم؟
فرمود؛
بلى، آنگاه به حجاب قدرت فرمان داد كه ظاهر شود، وقتى آشكار شد ديدند كه بر ساق عرش نوشته شده است؛
لا إله إلّا اللَّه،"
محمّد رسول اللَّه،"
وعليّ وفاطمة،"
والحسن والحسين،"خير خلق اللَّه.
«خدائى جز خداى يگانه نيست،جل جلاله
محمّد ص فرستاده خداست،
على، ع فاطمه،س
حسن ع و حسين،ع
بهترين مخلوقات پروردگار هستند».
جبرئيل عرض كرد؛
يا ربّ؛
أسألك بحقّهم عليك أن تجعلني خادمهم!
خداوندا ! ازتو درخواست مى كنم بحقّ اين بزرگواران كه مرا خدمتگزار ايشان قرار دهى»،
و خداوند آن را پذيرفت،
پس جبرئيل از اهل بيت قرار گرفت
و او خادم و خدمتگزار ما مى باشد.
📚ارشادالقلوب ج2ص295
مدینه المعاجز ج2ص394
هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبوها وَبَعلُها وَبَنوها....
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
#وصیتنامه_شهدا وصیت نامه #شهید_حسان_اللقیس #قسمت 1⃣ بسم رب الشهداء والصدیقین سپاس خدای را که اول
#وصیتنامه_شهدا
#ادامه وصیت نامه #شهید_حسان_اللقیس
#قسمت 2⃣
سلام بر سرور شهیدان مقاومت اسلامی حزب الله، سید عباس موسوی و سایر شهیدان مقاومت اسلامی که با خون پاکشان از مقاومت حراست کردند و باعث عزت و افتخار برای مقاومت شدند.
وصیت من به رهبرم، جناب سید حسن نصرالله
سلام من به تو ای سید مقاومت و رهبر و حافظ و نگهبان مقاومت، که پیوسته آن را به انتصارات رهنمون شدی و یکی پس از دیگری افتخار برای مقاومت اسلامی رقم زدی. سید ما، جان های ما همه فدای تو باد! اگر روز و شب، خداوند را به جهت رهبری تو در مسیر مقاومت شکر گذار باشیم حق سپاسگذاری را ادا نکرده ایم. تو تمثیل این جمله در مناجات هستی که: “آنکس که تو را یافت چه گم کرد؟ و آنکس که تو را گم کرد چه یافت؟!” ما تحت رهبری تو در این مسیر مقاومت، -به اذن الله- هرگز راه را گم نخواهیم کرد.
ای صادق امین! مجاهدت در زیر لوای تو آنقدر شیرین است و آنچنان اطمینان و اعتماد قلبی به انسان می دهد که هیچ چیزی بر روی زمین قادر به از بین بردن آن نیست. خداوند تو را با دیده همیشه بیدارش حفظ و حراست فرماید. همانطور که فرزندم علی پیش از آنکه در عملیات “الوعد الصادق” در زیر لوای شما به شرف شهادت نایل آید، در مراسم عمومی، وظیفه حراست و حفاظت از شما را بر عهده داشت، پس از شهادت او را در خواب دیدیم که با عده ای از شهدا، همچنان عهده دار حفاظت از شما هستند.
اگر خداوند توفیق شهادت را روزی ام گرداند، اهل آسمان را باخبر خواهم کرد که خداوند چطور شیعیان لبنان را به وجود رهبری چون تو که مجاهدی پرهیزگار و صادق و حکیم و شجاع و متواضع و صبور و پیروز و سرفراز هستی امتیاز بخشیده است. و نیز خواهم گفت که چگونه تو را به وجود مردمی شریف و شجاع و صبور مختص گردانیده است که بسیاری از پیامبران و امامان در طول تاریخ از آن بی بهره بودند. مردمی که دوستت دارند و اطمینان به تو دارند و یاری ات می کنند و روز و شب پیوسته دعایت می کنند. خوشا به حال تو و خوشا به سعادت آنان! از خداوند می خواهم شما را و آنان را حفظ کند و شما را نصرت عطا فرماید و آنان را به سبب شما یاری دهد، و این امت را با عطای عمر طولانی برای شما متنعم سازد، و مجاهدت طولانی ات را همانند اجداد مطهرت به شهادت ختم فرماید، تا در بهشت نیز در زمره فرماندهان و امرا باشی همان گونه که در زمین امیر و فرمانده ما بودی؛ به راستی که خداوند شنوا و اجابت کننده است.
خواهش من از شما این است در مورد کوتاهی هایی که از من در دوران خدمتم سر زد مرا مورد عفو و بخشش قرار دهی، چرا که رضایت شما به معنی رضایت خدا و رسولش و ناخشنودی شما نارضایتی خدا و رسولش است. از خدا می خواهم که من و بقیه شهیدان را با شما در کنار اباعبدالله الحسین و یارانش محشور گرداند.
در خاتمه، از جنابعالی به جهت محبت ویژه و اهتمام خاص تان به بنده و خانواده ام مخصوصا بعد از جنگ تموز (۳۳ روزه) تشکر می کنم. ان شاء الله هیچگاه شما را از یاد نخواهیم برد. خداوند بهترین پاداش را از طرف این امت نصیبتان گرداند.
خادم شما که هرگز فراموشتان نخواهد کرد: حسان اللقیس
#ادامه_دارد
#شهید_حسان_اللقیس
#لبنان
#شهدای_لبنان
#حزب_الله
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
🔴توصیه جدید رهبر انقلاب به #نیروهای_انقلابی:
✅ بچّههای مؤمن باید ثبات قدم پیدا کنند
♨️ چندی پیش، رهبر انقلاب در جریان سفر به مشهد مقدس، به منزل شهید سیدرضا کیشبافان رفته و با خانوادهی این شهید بزرگوار دیدار کردند. در بخشی از این دیدار، رهبر انقلاب چنین میفرمایند: «از جملهی چیزهایی که روی آن تکیه میکنم این است که #بچّههای_مؤمن ما، بچّههایی که به این راه عقیده دارند و واقعاً از روی انگیزه دارند کار میکنند، باید #ثبات_قدم پیدا کنند. ما کم ندیدهایم افرادی را که یک روزی، چند صباحی در خطّ مستقیم بودند، بعد چشمشان به #پول و #مقام و مانند این چیزها که افتاد، از این رو به آن رو شدند.
🔰 شما در #محدودهی_نفوذ خودتان - هر مقداری که میتوانید تأثیر بگذارید - کاری کنید که بچّهها در راه مستقیم و صراط مستقیم ثابتقدم بمانند. اگر چنانچه در #صراط_مستقیم ثابتقدم ماندند و حرکت کردند، هر کسی جای خودش را پیدا میکند؛ هر کسی موقعیّتی را که میتواند مفید باشد، پیدا میکند و هیچ لزومی ندارد که من بگویم شما در فلان رشته کار کنید، در فلان قضیّه کار کنید؛ نه، وقتی ثابتقدم بودند در راه خدا، میفهمند چه کار باید بکنند؛ این توصیهی مؤکّد بنده است.»
🔶 همچنین رهبر انقلاب در این دیدار، در سفارش به یکی از طلاب جوان حاضر در جمع فرمودند: «سفارش؛ آقاجان! درس را خوب بخوان؛ انشاءاللّه ملّای خوبی بشوی و بتوانی در لباس پیغمبر برای اسلام خدمت کنی. اگر شما #روحانیِ_فاضلِ ملّایِ متدیّنِ متقّیای بشوید، فایدهتان خیلی بیش از خیلی چیزهای دیگر است...» ۹۸/۶/۱۱
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
🎤بخشی از مصاحبه با #مادر_شهیدجهادمغنيه ...
#مادرجهاد درباره چگونگی ورود پسرش به بخش جهادی حزب الله لبنان می گوید: بعد از شهادت پدرش جو بدی به وجود آمده بود. غربی ها هر تهمتی به عماد مغنیه می زدند و هر حرفی درباره اش منتشر می کردند. از این کارهایشان هم هدف داشتند. هدف از بین بردن همان اثری بود که در پیام سیدنا القائد آمده بود. اینکه مطمئن بودند این خون اثر خواهد گذاشت و باید به هر ترفندی جلوی این اتفاق را بگیرند. با آن شایعه و تهمت ها و نسبت دادن هر بدی به عماد مغنیه می خواستند نگذارند شخصیتش در چشم مردم دنیا آشکار شود. می خواستنداو را تروریستی که برای اهدافش هر جنایتی مرتکب می شده معرفی کنند این نسخه اما در منطقه جواب نمی داد. پس باید جور دیگری عمل می کردند. در کشورهای منطقه از این در وارد شدند که بیان کنند عماد مغنیه چند همسر داشته، اهل فلان تفریح و فلان مسائل بوده...تا به مردم منطقه هم القا کنند که خیر! عماد مغنیه آن طورها که شما فکر می کنید هم نبوده است. مبارز و چنین نبوده است. مردی بوده به دنبال خوش گذرانی ها و عیاشی خود. این تهمت ها و شایعات همه بعد از شهادت او خیلی رایج شد. از آن طرف اسرائیلی ها تا چند روز جشن و پایکوپی داشتند و حرف اول و آخر روزنامه ها و رسانه هایشان این بود که مغنیه تمام شد. این حرف ها خیلی جهاد را اذیت می کرد. جهاد يك وابستگی خاصی به پدرش داشت. سنش هم خیلی کم بود آن زمان. برای همین همانطور که گفتم این حرف ها و تهمت ها و شادی و ادعاهای صهیونیست ها خیلی اذیتش می کرد. همین شد که خودش آمد و گفت من در مراسم هفتمین روز شهادت پدرم خودم را معرفی می کنم و با حزب الله علنأ بیعت می کنم تا دیگر صهیونیست ها جرات نکنند بگویند مغنیه تمام شد. همان زمان هم به او گفتند که این کار برای شخص تو خطرناک است. اینکه تو را بشناسند (تا پیش از شهادت عماد مغنیه هیچ عکس و تصویری از خود و اعضای خانواده ایشان منتشر نشده بود) خطرناك است. ممکن است به فکر از سر راه برداشتنت بیفتند، اما جهاد روی حرف خودش اصرار داشت و می گفت نهایت این است که مرا می کشند، خوب شهید میشوم.
می پرسم به همین سادگی؟ و ام مصطفی می گوید: به همین سادگی می گفت جز کشتن من چه کار دیگری می توانند انجام دهند؟ | -شما با این تصمیم مخالفت نکردید؟ چرا باید مخالفت می کردم؟ برای من فقط مهم بود که بدانم این تصمیم را از سر احساس و هیجان ناشی از شهادت پدرش گرفته یا واقعا به تمام جوانب این مساله فکر کرده است. وقتی دیدم كاملا می داند که چه کار میخواهد بکند و یک احساس زودگذر نیست دیگر مخالفت نکردم...
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
#پای_درس_آقازاده_مقاومت 😍
مافرزندان مدرسه ای هستیم که درآنجایادگرفتیم آزادزندگی کنیم.
ماامنیت راازدشمن التماس نمیکنیم.
ماحق خودراباخونهایی که برای سربلندی نذزوبرآزادگی ایستاده است بازپس میگیریم.😊💪
@jahadesolimanie
⏱۶٠ _ثانیه_ _با_ _روانشناسی...
داستان آموزنده
نوع جارو كردنش كمى ناشيانه بود؛
تا حالا، در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛
بنا بر شمّ پليسيم، رفتم تو نخش؛
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مخم.
در كيوسك رو باز كردم و صداش كردم «عزيز، خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار». خيلى شق و رق، اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش، خيلى شسته رفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم سركار. مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سرماى سحرگاه ابر مي شد؛ به ذهنم رسيد دعوتش كنم داخل.
لحنمو كمى دوستانه تر كردم :«خسته نباشى، بيا داخل يه چايى با هم بزنيم».
بعد تكه پاره كردن يه چنتا تعارف، اومد داخل و نشست.
اون يكى هدفون هم از گوشش درآورد.
دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟».
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه». كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟!
موضوعش چيه؟» گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچه چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. » استكانى رو كه داشتم بالا مى بردم وسط راه متوقف كردم و با حالت متعجب تر پرسيدم:« متوجه نميشم،
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟». نگاشو يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت:
« من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخوام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد:
« من پدرم پاكبان اين منطقه است.
اقاى عزيزى.
در مورد شما و دو تا دختر باهوش شما هم براى ما خيلى تعريف كرده جناب حيدرى پور. من دكتراى اقتصاد دارم و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. هرچى بش ميگيم زير بار نمى ره بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه.
هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضاى كيوسك رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد. قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونيه...
بر اساس داستانى واقعى،
به قلم على رضوى پور، روانشناس و مربى زندگى.
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie