eitaa logo
جهاد تبیین
19هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.5هزار ویدیو
327 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 (5) 🚩میلاد امام هادی(ع) مبارکباد ⭕ضرورت تبلیغِ همگانی : در اين پيام رسانی ، لازم است دقت شود كه اگر در پس ذهن فرزندان يا دوستان, پرسشی نهفته است پاسخ داده شود. ✍️ رسول خدا (ص) در فرمودند: ⚡️ معاشِرَ النَّاسِ! انّی قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْليغِهِ، حجَّةً عَلي كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبِ، و عَلي كُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ يَشْهَدْ، ولِدَ أَوْ لَمْ يُولَدْ، فلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ، و الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلی يَوْمِ الْقِيامَةِ. 💢 اي مردم! من آنچه را که مأمور به ابلاغش بودم به شما ابلاغ کردم و گفتم، و ماموریت خود را انجام دادم، تا حجّتی باشد بر حاضر و غائب، و بر همه‌ی كسانی كه حضور دارند يا ندارند , و همه‌ی کسانی که به دنيا آمده‌اند يا نيامده‌اند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندانِ خود تا روز قيامت این پیام را برسانند... احتجاج طبرسي، ج1 ص 79 🔴.فراموش شده👇 امام صادق (ع)فرمود : غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر ثواب اطعام, "یک میلیون پیامبر و صدیق و یک میلیون شهید  و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد.(بحار ج6 ص 303) درجای دیگر ایشان فرمودند : غذا دادن به یک نفر در این روز مانند غذا دادن به همه پیامبران و صدیقان است... (مفاتیح الجنان ص500) به گونه ای که امام صادق (ع) اصلا این روز را روز اطعام الطعام نامیدند... (بحار ج95 ص323) امام رضا (ع) فرمود : پدرم به نقل از پدرش (امام صادق (ع)) نقل کرد که فرمود : روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است... 💥 "صیغه برادری" در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در عید غدیر. به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان برادری بین خود 👥👤جاری کردیم. 😊 دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم بوده و حامل جسم مجروح و یا شهید هم باشیم.😍 به شب عملیات رسیدیم و آتش 💥شدید دشمن امان مان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با ترکشی زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم.😋 خبر به برادران صیغه ایم رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند.😇 با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از ناراحتی می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او لذت😍 می بردم. برای تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم"😢 حمید هم با لهجه شیرین و عامیانه اش گفت: "بابا کی نگران توهه😳 به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به هیکل سنگینت نبود."😰و سالهاست جمله اش نقل هر مجلس مان شده و بهانه ای برای خندیدن مان.😊😂 -گلخندهای-آسمانی-ناصر-کاوه راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا
🇮🇷دستور عجیب سرتیپ عراقی برای یک شهید🌷 راوی: حسن یوسفی 🔸«یک بار یکی از بچه‌ها آمد و به ما گفت که ان شاءالله ما تا ۴۵ روز دیگر می‌رویم ایران. در حالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از اعلام آزادی اسرای ایرانی نشده بود. بچه‌ها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند. این برادر رزمنده یک آدم مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم. به او گفتیم حالا گیریم آزاد هم شدیم. اگر برویم ایران، تو می‌خواهی رسیدی خانه‌ات، چه کار بکنی؟ گفت:«من با شما نمی‌آیم. چون قبل از آزادی می‌میرم. شما در این اردوگاه برای من چهل روز عزاداری می‌کنید. جنازه‌ام را دور اردوگاه تشییع می‌کنید.» بچه‌ها در جوابش گفتند: «همه حرف‌هایت را که باور کنیم، این یکی را که چهل روز برایت عزاداری برپا باشد را باور نمی‌کنیم. تشییع جنازه را که نمی‌گذارند انجام دهیم. ضمناً این بعثی‌ها برای آقا امام حسین(ع) که در کشور خودشان دفن است نمی‌گذارند عزاداری کنیم، چطور می‌خواهند بگذارند برای تو عزاداری کنیم؟» 🌷سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت، یک سرتیپ عراقی مسئول کل اردوگاه‌ها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاه‌ها سرکشی می‌کرد و بسیار هم مغرور بود، آمد. یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک نفر مرده. نمی‌دانم چطور شد که آن ژنرال عراقی گفت: برویم ببینیمش. همه تعجب کردند چون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن جنازه‌ی اسیر اقدام نمی‌کرد. ملحفه را خودش از روی پیکر شهید کنار زد. ما خودمان هم منظره‌ای که دیدیم را باور نکردیم. چهره شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود. انگار آنجا را با چیزی روشن کرده بودند. چهره سفید و نورانی و براق. هر کسی که آنجا چهره شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد. تا مدتی حالت چهره‌اش را فراموش نمی‌کردیم. 🌷همان موقع که همگی چهره دوست شهیدمان را دیدیم، آن سرتیپ عراقی یک سیلی محکم زد توی گوش سربازش که کنار ایستاده بود و گفت:«لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...» دیگر باورش شده بود که این شهید است و از آنجا آن بعثی هم زیر و رو شده بود. گفت: « برای این شهید باید چهل و پنج روز عزاداری کنید و دستور می‌دهم بدنش را دور تا دور اردوگاه سه بار تشییع کنید.» او که این‌ها را می‌گفت بچه ها گریه می‌کردند. اتفاق عجیبی بود. بعد یکی از ایرانی‌ها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمی‌توانیم عزاداری کنیم. افسر بعثی گفت: چرا؟ جواب دادند: چون ما چهل روز دیگر می‌رویم. گفت: شما از کجا این حرف را می‌زنید؟ جواب داد: خود این شهید قبل از شهادتش گفته. افسر بعثی گفت: «اگر او گفته پس درست است.» 🔶🔸سر چهل روز دیدیم درها باز شد و صلیب سرخی ها آمدند داخل و گفتند که دیگر باید به ایران بازگردید.🔸🔶 📖 سیری در زمان - جلد سوم - صفحه ۵۴۵ الی ۵۴۶ 🖊تحقیق وپژوهش:استاد مهدی امینی ✅ کانال رسمی اندیشکده راهبردی فتح
🌷 هر روز با شهدا 🌷 🚩 امام خمینی (ره): خرمشهر را خدا آزاد کرد. 🚩امام خامنه ای: 👈 وقتی ما اعلام کردیم خرمشهر را پس گرفته‌ایم، تا یکی دو روز خبرگزاری های دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند... 💥 در ادامه با پایمردی تیپ 27 محمد رسول الله (ص) در مقابل پاتک های تیپ های زرهی عراق به رهبری سردار مفقود الاثر حاج احمد متوسلیان بر روی جاده اهواز به خرمشهر👌 دو لشکر 14 امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی ولشگر 8نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی خرمشهر را محاصره کردند💪 هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، این دو لشگر نیروهای عراقی را در خرمشهر ابتدا محاصره و سپس با جدالی نه چندان سخت با گرفتن 11 هزار اسیر در یک روز, خرمشهر را آزاد کردند...✌ 💥در تاریخ ۱۳۶۱/۰۳/۰۳ خرمشهر که با ۳۴ روز مقاومت در برابر دشمن سقوط کرده بود، پس از ۵۷۵ روز اشغال و ویران شدن خانه ها و اماکن عمومی و دولتی، در کمتر از ۲۵ روز آزاد شد. بازتاب این پیروزی شگرف تا مدت ها در رسانه های جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود... 🚩فتح خرمشهر به منزله بزرگترین پیروزی نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و مهلک ترین ضربه به دشمن تلقی شد... ⬅️ از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می‌دیدم. ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. شهید سید محمدعلی جهان‌آرا !!! 🌷عملیات بیت المقدس بود، آزاد سازی خرمشهر. حسن تک تیرانداز بود من هم تیربارچی. اولین روز سقوط شهر بود که وارد خرمشهر شدیم. تک و توک درگیری توی شهر بود. هلی‌کوپترهای عراقی هم که دیگر محل نیروهای خودشان را نمی‌دانستن، مرتب در حال گشت بودند. حسن گفت: مجید من برم تو این سنگر ببینم چه خبره. 🌷ربع ساعتی گذشت که دیدم، یک عراقی از در سنگر آمد بیرون، تا آمدم ببندمش به رگبار، گفت: نزن بابا، حسنم! خودش بود، یک دست لباس نو عراقی پوشیده بود. قیافه سبزه اش هم کمک کرده بود تا بشود یک عراقی تمام عیار! 🌷به سنگر لجستیک عراقی ها تک زده بود. چند دقیقه بعد سر و کله یه هلی‌کوپتر عراقی پیدا شد، من پناه گرفتم، اما حسن ایستاد و چشم دوخت به هلی‌کوپتر. چند لحظه بعد یک بسته بزرگ از هلی‌کوپتر جلو حسن افتاد. تا هلی‌کوپتر چرخید هر دو بستیمش به رگبار. هلی‌کوپتر که فرار کرد، رفتیم سراغ بسته. بازش کردیم، پر آب میوه خنک بود. در آن گرمای خرداد چقدر چسبید. حسن دیگر آن لباس را بیرون نیاورد و بین بچه ها معروف شد به حسن عراقی! _گلخندهای_آسمانی 🌹خاطره ای از شهید حسن صفرزاده معروف به حسن عراقی منبع: سایت نوید شاهد که در جیب جا شدند! 🌷نزدیک به ۱۹ کیلومتر راه را باید تا رسیدن به جاده آسفالت اهواز ـ خرشهر ‌می‌پیمودیم. نیرو‌ها نه در جیب خشاب داشتند و نه به اندازه کافی قمقمه که به آن‌ها بدهیم.‌‌ همان شب قبل از حرکت آمدند و کنار رودخانه به هر نفر دو سه خشاب و چند مشت فشنگ دادند. برادرهای ما به دلیل نداشتن جیب خشاب ناچار شدند فشنگ‌ها و خشاب‌های اضافی را توی جیب شلوارشان بگذارند. 🌷....بعضی‌ها هم که کوله پشتی داشتند آن‌ها را در کوله پشتی ریختند. با یک وضع فقیرانه و مظلومانه‌ای این برادر‌ها روانه عملیات شدند، ولی آن ایمان و اخلاص شان چنان روحیه‌ای به آنان داده بود که هیچ کس غصه کم و کسری مهمات و تدارکات را نداشت. راوی: رزمنده دلاور اسماعیل قهرمانی فرمانده شهید گردان منبع: سایت تابناک
💠 آنچه موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد 🌷شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان پیش مردم بزرگ می شود. آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد، همان طوری که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایین تر از عادی آنها هم که جمهوری اسلامی را بپا کردند، مردم عادی هستند و کسانی که بالا بالاها نشسته اند، هیچ دخالتی در این مسائل نداشته و ندارند... صحیفه نور،جلد 19،صفحه188 مورخ:1364/04/25 💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند📜 اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفته😞و متفڪر ... شب ازش پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود⁉️ 💢بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم .🌹 💥 هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند. 💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.  گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما. 💥 ضعف مرا به حساب انقلاب و مکتب من نگذارید...اين جمله با همه اعتقادش می زد...نصب كرده بود پشت ميزش... خيلي مواظب بود خلاف زير دستانش را كسي به نام انقلاب نگذارد.از انقلاب براي خودش مايه نمي گذاشت. "هيچ وقت" 💥 آقای رجایی شما حزب اللهی هستید؟ خبرنگار این را پرسید: زيركي كرده بود, مي خواست جواب نخست وزیر را بسنجد. گفت: اگر حزب اللهی باشم از نوع لاجوردی هاست... 💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای  را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس.😇 💥 عشق به ولایت:«از ابعاد مهم زندگی ایشان (شهید باهنر) عشق شدید شهید به ولایت بود. ایشان در کلاس‌های درس امام(ره) شرکت می‌کرد و از این طریق به شخصیت والای امام پی‌برد. او از شاگردان بزرگ امام بود و با ورود امام به ایران از اولین کسانی بود که از ایشان استقبال کرد. در روزهای بعد از پیروزی انقلاب، همواره به عنوان یکی از بازوهای قوی ولایت‌ فقیه به شمار می‌رفت. او می‌گفت: هر زمان مشکلات به ما هجوم می‌آورد، با رسیدن به خدمت امام، امید و نیرویی تازه می‌گیریم و مشکلات حل می‌شود. این حاکی از اطمینان و علاقه او به خط رهبری و ولایت فقیه بود.» -زندگی-به-سبک-شهدا-ناصر-کاوه به نقل از محمدرضا باهنر(فرزند شهید)
🌷آشنایی مختصر با خانواده شهید پرور عماد و جهاد مغنیه👈 از فرماندهان جهادی حزب الله لبنان👇 🌹یک هفته قبل از شهادتش از سوریه خانه آمد، پنجشنبه شب بود نصف شب ديدم صداي ناله و گريه جهاد ميآيد. رفتم در اتاقش از همان لاي در نگاه كردم ديدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گريه است و دارد با امام زمان (عج) صحبت ميكند. دلم لرزيد ولي نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزي نديدم. صبح موقعي كه جهاد مي خواست برود موقع خداحافظي نتوانستم طاقت بيارم از او پرسيدم پسرم ديشب چی می گفتی؟... چرا اينقدر بي قراری مي كردی؟... چي شده؟... جهاد خواست طفره برود براي همين به روي خودش نياورد و بحث را عوض كرد. من به خاطره دلهره اي كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سوالاتمو با جديت تكرار كردم، گفت چيزي نيست مادر... من نماز می خواندم ديگر....ديدم اين طوری پاسخ داد نخواستم بيشتر از اين پافشاري كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم... مرابوسيد وبغل كرد و رفت. بعد از شهادتش, متوجه شدم آن شب به خداوند و امام زمان(عج) چه گفته و بين شان چه گذشته و آن لحن پر التماس براي چه بوده است... مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خواب. بهش گفتم: چرا دیر کردی؟... منتظرت بودم! گفت: دیر کردیم... طول کشید تا از بازرسی ها رد شدیم...گفتم: چه بازرسی؟... گفت: بیشتر از همه سَرِ بازرسی نماز وایستادیم... بیشتر از همه درباره "نماز صبح" مى پرسند.... کتاب مدافعان حرم, ناصر کاوه راوی مادر شهید جهاد مغنیه و همسر شهید عماد مغنیه 🌹مادر شهید عماد مغنیه خطاب به سید حسن نصر الله دبیرکل حزب الله (پس از شهید شدن سه پسرش و شهادت نوه اش جهاد مغنیه), ضمن عذرخواهی از او اعلام کرده است که دیگر هیچ یک از فرزندانش برای او باقی نمانده تا تقدیم راه خدا کند. شهید عماد مغنيه، معاون دبیرکل و مغز متفکر حزب الله لبنان بود که بیشترین عملیات نظامی علیه اسرائیل را به نام خود ثبت کرد. این شهید والا مقام توانسته بود شاگردانی تربیت کند که در جنگ 33روزه، در زمين، تانک های فوق مدرن نسل پنجم مرکاوا، در هوا هلیکوپتر های فوق مدرن آپاچی، و در دریا کشتی جنگی فوق مدرن ساعر را منهدم کنند! گزارش های دستگاه های اطلاعات نظامی اسرائیل از سربازان ارتش اسرائیل هاکی از وجود چریک هایی بود، که همه جا بودند ولی در عین حال هیچ جا نبودند!... به طوری که بسیاری از سربازان ارتش دچار افسردگی های شدید شدند. او در بعلبک قله دو کوه را به هم متصل کرده بود و یک مسیر هوایی ایجاد کرده بود! شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید عماد مغنیه می گوید: او مثل یک شمشیر ضربه میزد و مثل یک شبح ناپدید می شد! کتاب مدافعان حرم, ناصرکاوه خاطراتی از مادر شهیدان مغنیه از فرماندهان حزب الله لبنان 💥 مادر شهید عماد مغنیه خطاب به سید حسن نصر الله دبیرکل حزب الله (پس از شهید شدن سه پسرش و شهادت نوه اش جهاد مغنیه), ضمن عذرخواهی از او اعلام کرده است که دیگر هیچ یک از فرزندانش برای او باقی نمانده تا تقدیم راه خدا کند... خاطراتی از مادر شهیدان مغنیه از فرماندهان حزب الله لبنان 💢"لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله"        💥بحث شهادت که می شود, فاطمه مغنیه می گوید:مادر من یک زن فوق العاده است... "خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. "همه را مامان آرام کرد❣ بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم😭 💥 خطاب به بابا گفت الحمدلله که وقتی "شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند..."همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم.😓 بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و👇 "قرآن و زیارت عاشورا خواند" 💚 💥 خبر "شهادت جهاد "را هم که شنید همین طور.دلم سوخت وقتی دیدمش💔برادرم جهادمثل بابا شده بود... 😇 مادرم, خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود😭جای کبودی و خون مردگی ها😔 تصاویر "شهادت  بابا و جهاد" با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم😭 باز مادر غیر مستقیم  من و مصطفی را ارام کرد ، وقتی صورت جهاد را بوسید گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده."البته هنوز به اربا_اربا نرسیده،"وبا لحنی بغض الود گفت 👇 "لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله" باز باصبرش غوغا به پا کرد.😓 بعد هم مادرم خودش رفت توی قبر جهاد. سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا خواند در قبر....😔 -_خاطرات_دردناک راوی فاطمه دختر شهید مغنیه ...
🌷آشنایی مختصر با خانواده شهید پرور عماد و جهاد مغنیه👈 از فرماندهان جهادی حزب الله لبنان👇 🌹یک هفته قبل از شهادتش از سوریه خانه آمد، پنجشنبه شب بود نصف شب ديدم صداي ناله و گريه جهاد ميآيد. رفتم در اتاقش از همان لاي در نگاه كردم ديدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گريه است و دارد با امام زمان (عج) صحبت ميكند. دلم لرزيد ولي نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزي نديدم. صبح موقعي كه جهاد مي خواست برود موقع خداحافظي نتوانستم طاقت بيارم از او پرسيدم پسرم ديشب چی می گفتی؟... چرا اينقدر بي قراری مي كردی؟... چي شده؟... جهاد خواست طفره برود براي همين به روي خودش نياورد و بحث را عوض كرد. من به خاطره دلهره اي كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سوالاتمو با جديت تكرار كردم، گفت چيزي نيست مادر... من نماز می خواندم ديگر....ديدم اين طوری پاسخ داد نخواستم بيشتر از اين پافشاري كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم... مرابوسيد وبغل كرد و رفت. بعد از شهادتش, متوجه شدم آن شب به خداوند و امام زمان(عج) چه گفته و بين شان چه گذشته و آن لحن پر التماس براي چه بوده است... مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خواب. بهش گفتم: چرا دیر کردی؟... منتظرت بودم! گفت: دیر کردیم... طول کشید تا از بازرسی ها رد شدیم...گفتم: چه بازرسی؟... گفت: بیشتر از همه سَرِ بازرسی نماز وایستادیم... بیشتر از همه درباره "نماز صبح" مى پرسند.... کتاب مدافعان حرم, ناصر کاوه راوی مادر شهید جهاد مغنیه و همسر شهید عماد مغنیه 🌹مادر شهید عماد مغنیه خطاب به سید حسن نصر الله دبیرکل حزب الله (پس از شهید شدن سه پسرش و شهادت نوه اش جهاد مغنیه), ضمن عذرخواهی از او اعلام کرده است که دیگر هیچ یک از فرزندانش برای او باقی نمانده تا تقدیم راه خدا کند. شهید عماد مغنيه، معاون دبیرکل و مغز متفکر حزب الله لبنان بود که بیشترین عملیات نظامی علیه اسرائیل را به نام خود ثبت کرد. این شهید والا مقام توانسته بود شاگردانی تربیت کند که در جنگ 33روزه، در زمين، تانک های فوق مدرن نسل پنجم مرکاوا، در هوا هلیکوپتر های فوق مدرن آپاچی، و در دریا کشتی جنگی فوق مدرن ساعر را منهدم کنند! گزارش های دستگاه های اطلاعات نظامی اسرائیل از سربازان ارتش اسرائیل هاکی از وجود چریک هایی بود، که همه جا بودند ولی در عین حال هیچ جا نبودند!... به طوری که بسیاری از سربازان ارتش دچار افسردگی های شدید شدند. او در بعلبک قله دو کوه را به هم متصل کرده بود و یک مسیر هوایی ایجاد کرده بود! شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید عماد مغنیه می گوید: او مثل یک شمشیر ضربه میزد و مثل یک شبح ناپدید می شد! کتاب مدافعان حرم, ناصرکاوه خاطراتی از مادر شهیدان مغنیه از فرماندهان حزب الله لبنان 💥 مادر شهید عماد مغنیه خطاب به سید حسن نصر الله دبیرکل حزب الله (پس از شهید شدن سه پسرش و شهادت نوه اش جهاد مغنیه), ضمن عذرخواهی از او اعلام کرده است که دیگر هیچ یک از فرزندانش برای او باقی نمانده تا تقدیم راه خدا کند... خاطراتی از مادر شهیدان مغنیه از فرماندهان حزب الله لبنان 💢"لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله"        💥بحث شهادت که می شود, فاطمه مغنیه می گوید:مادر من یک زن فوق العاده است... "خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. "همه را مامان آرام کرد❣ بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم😭 💥 خطاب به بابا گفت الحمدلله که وقتی "شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند..."همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم.😓 بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و👇 "قرآن و زیارت عاشورا خواند" 💚 💥 خبر "شهادت جهاد "را هم که شنید همین طور.دلم سوخت وقتی دیدمش💔برادرم جهادمثل بابا شده بود... 😇 مادرم, خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود😭جای کبودی و خون مردگی ها😔 تصاویر "شهادت  بابا و جهاد" با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم😭 باز مادر غیر مستقیم  من و مصطفی را ارام کرد ، وقتی صورت جهاد را بوسید گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده."البته هنوز به اربا_اربا نرسیده،"وبا لحنی بغض الود گفت 👇 "لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله" باز باصبرش غوغا به پا کرد.😓 بعد هم مادرم خودش رفت توی قبر جهاد. سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا خواند در قبر....😔 -_خاطرات_دردناک راوی فاطمه دختر شهید مغنیه ...
🌺 عاشقان عيدتان مباركباد.🦋 ❌ عيد فطر شبيه روز قيامت! 🔴 اميرمؤمنان على(ع) در روز عيد فطر خطبه ‌اى ايراد کردند و چنين فرمودند: 🔰 اى مردم! امروزِ شما، روزى است که در آن به نيکوکاران پاداش داده مى ‌شود و بدکاران در آن زيان مى ‌کنند. امروز، شبيه ‌ترين روزها به قيامت شماست. با بيرون آمدن از خانه ‌هايتان به مصلا، از بيرون آمدن از گورها و رفتن به پيشگاه خداوند ياد کنيد و از توقف و ايستادن در محل نماز، وقوف خود در برابر خدا را به ياد آوريد، و از بازگشت به خانه ‌هايتان، بازگشت خود را به جهنم و بهشت فرا ياد آريد. 📚 روضة الواعظين، ص ٥٦٤ !! 🌷چون اسامی ما به صلیب سرخ جهانی گزارش نشده بود، زبان تهدید و دست بزن عراقی‌ها بر سر و رویمان دراز و قوی‌تر بود. بیشتر تهدیدها راجع به نماز بود و خصوصاً شکل جماعت آن. با همه این خط و نشان کشیدن‌ها، ما تصمیم گرفتیم که ستون نماز جماعت را علم کنیم و اغلب اوقات هم این کار را انجام می‌دادیم. 🌷غیر از نماز جماعت، نماز عید فطر را هم در پایان ماه رمضان و روز عید سعید فطر خواندیم و البته تاوان آن را نیز پرداختیم؛ تاوان آن رفتن به زیر چرخ دنده‌های شکنجه و کتک بعثی‌ها بود. گاه در ۲۴ ساعت، به اندازه ۲ لیوان آب به ما برای آشامیدن می‌دادند. ما نیمی از همین مقدار کم را برای وضوی نماز شب نگه می‌داشتیم و نماز شب را هم برپا می‌کردیم.... کتاب کشکول خاطرات دفاع مقدس، ناصر کاوه راوی: آزاده سرافراز محمدمهدی حسینی 👓 وقتی حاکم اسلامی حکم کرد که امروز اول ماه است، همه‌ی کسانی که قضیه برایشان روشن نشده است، ملزمند که به حکم او عمل کنند؛ 🔹 مگر کسی که خودش دیده باشد، یا کسی بداند که حاکم در این حکم، به شهادت فلان کس استناد میکند که او عادل یا خبره نیست و اشتباه کرده است. اگر کسی این را بداند، واجب نیست به حکم حاکم عمل بکند؛ ‼️ اما همه‌ی مردمی که در کوچه و بازار راه میروند و دنبال هلال نرفته‌اند، یا اطلاعی پیدا نکرده‌اند و نمیدانند که اوضاع واحوال چگونه است، یا تفحص هم کرده‌اند، ولی چیزی برای آنان ثابت نشده است، به مجرد این‌که حاکم حکم کرد که امشب یا امروز شب یا روز عید فطر است و یا اول ماه میباشد، ‼️ بر همه‌ی آنها واجب است که اطاعت کنند؛ فرق هم نمیکند که مجتهد یا مقلد، عامی یا عالم یا جاهل باشند؛ همه موظفند که طبق حکم حاکم عمل کنند. ۶۹،۲،۶ دیدار عمومی در آخرین روز ماه رمضان... 💥بازی‌گوشی جالب یک مدافع حرم:👇 💧دو ساله که بودم او را همراه خودم برای نماز عید فطر به مسجد محل بردم که چند قدمی خانه، وسط کوچه بود. کلی خوراکی و اسباب‌بازی برایش برداشتم تا مشغول شود. در قنوت رکعت اول، حواسم به سمت محمدرضا کشیده شد و از لای انگشتان دستم نگاهش کردم. بچه خوش خوراکی بود، خوراکی‌هایش را مشت می‌کرد و می‌خورد... 💧اواخر رکعت بود که متوجه شدم محمدرضا نیست. با نگرانی نمازم را تمام کردم. محمدرضا را از صف اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم و حواس‌پرت، پابرهنه به خانه برگشتم. محمدرضا همه مُهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها بازی می‌کرد. بچه بازیگوشی بود و کنترلش سخت. تشخیص دادم او را با خودم به مسجد و هیئت نبرم، اما سعی کردم خانه را شبیه مسجد و هیئت کنم...😃😄 -مدافعان_حرم منبع: کتاب«ابو وصال»
مرواریدهای بی نشان - ناصر کاوه.pdf
23.42M
📔 | 🌸🍃انتشار رایگان pdf تمام رنگی، «»، بمناسبت هفته دفاع مقدس، «کتاب شهدای زنان» پرافتخار کشورم، جمهوری اسلامی، که به دست و... به شهادت رسیدند... این کتاب را بخوانید و برای اینکه در ثواب آن شریک باشید، آنرا منتشر کنید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
فهمیده: 🔹🔸🔹😭 چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود شد😭 مراقب خود، اطرافیان و مان باشیم. 👇👇👇 امروز صبح که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی می کند😳 خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد اول در خانه نامه اش را می نویسد که برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش میکنند برای همین موقع دستگیری میگوید مرا اعدام کنید اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با دینی با او تعامل می کنند تمام ذهنی اش به هم می ریزد بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند از زندگیش می پرسند برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم میکنند. آخر تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این برند، به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک برادرم را کشتم، مجید رضا میگوید چند به دلم مانده، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭 بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭 او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت دوتا جوان ما را شهید نکرد بلکه دوتا جوان را شهید کرد ویک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد ‏را تبدیل به یک کرد. مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم. https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3 ✍دکتر اصغری نکاح روانشناس و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
⚘﷽⚘ 🌺 حر_مدافعان_حرم شهید مجید_قربانخانی می گفت:👇 خواب مادرسادات را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قَسم شان داد و کارش راه افتاد... 📎یادشهدا_باصلوات 🍁شهید_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی 💥روحیه_ی_شهید مجید روحیه ی بسیار بالایی داشت، حتی شب عملیات پشت ماشین هم همش می گفت و می خندید و سر به سر همه می ذاشت...😍 💥شوخ_طبعی_شهید همیشه خندون خیلی شوخ طبع بود وقتی نبود جای خالیش حس میشد روحیه ای بود برامون کلی جشن پتو می گرفتیم بهش میگفتم عشق بیسیم قبل رفتن تو میدون جنگ فرمانده گفت شما دوتا با هم باشید به شوخی گفت بیسیم بدید بهم همه خندیدن بعد گفت با این میگن از هرکی بدت میاد باهاش میزارنت خندید بوسم کرد گفت داداش حلالم کن کلی خندیدیم باهم 💥شجاعت_شهید مجید خیلی شجاع بود خیلی مردونه جنگید برا حمایت از دین جانش را می‌داد. نترس و شجاع بود... مجید تو حرم گریه میکرد که بی بی بخرتش میگف ببین اشکامو بی بی نوکرت اومده ببین منو بخرم بزار بشم فدات بشم مثل عباس مثل علی اکبرت عربا عربا بشم بزار مثل علی اصغرت لب تشنه جون بدم...😰 -مدافعان-حرم راوی: همرزم شهید تقدیم به روح مطهر:👇 🌺 شهید_مجید_قربانخانی 💥اندکی تامل... داستان مجید راشنیدم، خالکوبی دستش را دیدم ، از شرو شورش حرفهایی شنیدم .چشمانم را خوب که باز کردم اطرافم را دیدم که پُراست از مجیدهایی که ما ندیدیم ... شایدهم دیدیم ولی همونجور که باب میلمان بود. مادرش گفت "نمیدانم بین او وخدا چه معامله ای شد که ورق زندگیش برگشت ...؟؟😇 اما من میدانم ‌‌!! خدای مجید همان خدای حُریست که یک تنه سینه سپر کرد تا زینب بی برادر نشود ، من میدانم ! خدای مجید همان کارگردانی است که تا آخرین ثانیه از فیلم زندگی را نمیتوانی حدس بزنی ... از افکارم شرمم می گیرد. خدایا مارا ببخش که از ظاهر دیگران برای خودمان باطن میبافیم 💥چه کسی میداند پشت تک تک چهره مجیدهای این شهر چه قلبی نهفته ؟؟با کمی تامل در قصه مجید شهر ما میفهمی که خدا هر که را که بخواهد آبرو می بخشد یک لحظه .، یک آن کافیست برای عزت بخشیدن عزتی که مجیدمیشود (مجید)ماندگار ، عزیز ، حُر مَنش ، مدافع عزت و شرف، ودرآخرهمانند مولایش شهید... 💥داستان شهید قربانخانی آدمی را یادحدیثی از حضرت امیرالمونین(ع) می اندازد که خطاب به مالک میفرماید "ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال خطا دیدی صبح به آن چشم نگاهش نکن ، شاید سحر توبه کرده و تو نمیدانی ... نام و یادش تا ابد جاویدان 💥دلنوشته یکی از بانوان محترم شهرک ولیعصر 💥 بازخوانی بخشی از بیانات کمتر دیده شده رهبر انقلاب👈 به‌مناسبت تفحص پیکر مدافع حرم، شهید مجید قربانخانی👇 🔹 «همه حاضر نیستند فداکاری کنند؛ آن کسانی که فداکاری میکنند برجستگان امّتند. بعضی‌ها به اسلام، به خدا، به پیغمبر عقیده دارند امّا حاضر نیستند دردسر و مشکل قبول کنند؛ اینها با کسانی که در راه خدا مجاهدتهای بزرگ و سنگین را تحمّل میکنند یکسان نیستند. 🔹 جمهوری اسلامی بدون تردید مدیون شهدا و خانواده‌های آنها است. اگر شهیدان شما، این جوانهای شما نبودند و نمیرفتند و فداکاری و جانبازی نمیکردند -چه اینها، چه آنهایی که در دوره‌ی دفاع مقدّس رفتند، چه آنهایی که گاهی در خیابانها شهید میشوند- وضع کشور این‌گونه که شما می‌بینید نبود. ناامنی و تسلّط دشمن و نابسامانی آن‌چنان کشور را می‌انباشت که هیچ‌کس از عهده‌ی علاج آن برنمی‌آمد. آن کسی که نگذاشته است کشور به آن وضعیّت دچار بشود، همین جوانهای شما هستند.  🔹 گاهی میدان جنگ، منطقه‌ی غرب کشور و خوزستان و کردستان و اینها است که با حکومت بعثی صدّام میجنگند؛ گاهی هم چه در عراق، چه در سوریه با داعش میجنگند؛ گاهی هم با ضدّانقلاب میجنگند. 🔹 مشکل همه‌ی ما انسانها و ما مدّعیان در زندگی و به قول آن شاعر «مدّعیان صف اوّل» این است که نمیتوانیم از خواسته‌های خودمان بگذریم و عبور کنیم و صرف‌نظر کنیم ولی این جوان شما توانسته؛ فرق این است. این مشکلاتی که در کشور وجود دارد به‌خاطر همین است که ماها یکی‌مان، ده‌تایمان، چندتایمان، نتوانسته‌ایم بر ضعفهای خودمان فائق بیاییم و این جوانهای مجاهد فی‌ سبیل‌الله، این جوانهای شما بر ضعفهای خودشان فائق آمده‌اند. اینها هم مثل ما، مثل بقیّه‌ی افراد بشر، میل به راحتی و آسایش و فرزند و همسر و پدر و مادر داشتند امّا دل کندند؛ توانستند بر این ضعفها فائق بیایند. این عظمت آنها است و همین توانسته کشور را نجات بدهد.» ادامه👇 http://naserkaveh.com/%d9%be%db%8c%da%a9%d8%b1-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%ae%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b4%d8%aa/
60- ertebate nikoo.pdf
7.22M
60 📗ارتباط نیکو زیر یک سقف ✍️ علی نقی فقیهی
⚘﷽⚘ 🌺 حر_مدافعان_حرم شهید مجید_قربانخانی می گفت:👇 خواب مادرسادات را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قَسم شان داد و کارش راه افتاد... 📎یادشهدا_باصلوات 🍁شهید_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی 💥روحیه_ی_شهید مجید روحیه ی بسیار بالایی داشت، حتی شب عملیات پشت ماشین هم همش می گفت و می خندید و سر به سر همه می ذاشت...😍 💥شوخ_طبعی_شهید همیشه خندون خیلی شوخ طبع بود وقتی نبود جای خالیش حس میشد روحیه ای بود برامون کلی جشن پتو می گرفتیم بهش میگفتم عشق بیسیم قبل رفتن تو میدون جنگ فرمانده گفت شما دوتا با هم باشید به شوخی گفت بیسیم بدید بهم همه خندیدن بعد گفت با این میگن از هرکی بدت میاد باهاش میزارنت خندید بوسم کرد گفت داداش حلالم کن کلی خندیدیم باهم 💥شجاعت_شهید مجید خیلی شجاع بود خیلی مردونه جنگید برا حمایت از دین جانش را می‌داد. نترس و شجاع بود... مجید تو حرم گریه میکرد که بی بی بخرتش میگف ببین اشکامو بی بی نوکرت اومده ببین منو بخرم بزار بشم فدات بشم مثل عباس مثل علی اکبرت عربا عربا بشم بزار مثل علی اصغرت لب تشنه جون بدم...😰 -مدافعان-حرم راوی: همرزم شهید تقدیم به روح مطهر:👇 🌺 شهید_مجید_قربانخانی 💥اندکی تامل... داستان مجید راشنیدم، خالکوبی دستش را دیدم ، از شرو شورش حرفهایی شنیدم .چشمانم را خوب که باز کردم اطرافم را دیدم که پُراست از مجیدهایی که ما ندیدیم ... شایدهم دیدیم ولی همونجور که باب میلمان بود. مادرش گفت "نمیدانم بین او وخدا چه معامله ای شد که ورق زندگیش برگشت ...؟؟😇 اما من میدانم ‌‌!! خدای مجید همان خدای حُریست که یک تنه سینه سپر کرد تا زینب بی برادر نشود ، من میدانم ! خدای مجید همان کارگردانی است که تا آخرین ثانیه از فیلم زندگی را نمیتوانی حدس بزنی ... از افکارم شرمم می گیرد. خدایا مارا ببخش که از ظاهر دیگران برای خودمان باطن میبافیم 💥چه کسی میداند پشت تک تک چهره مجیدهای این شهر چه قلبی نهفته ؟؟با کمی تامل در قصه مجید شهر ما میفهمی که خدا هر که را که بخواهد آبرو می بخشد یک لحظه .، یک آن کافیست برای عزت بخشیدن عزتی که مجیدمیشود (مجید)ماندگار ، عزیز ، حُر مَنش ، مدافع عزت و شرف، ودرآخرهمانند مولایش شهید... 💥داستان شهید قربانخانی آدمی را یادحدیثی از حضرت امیرالمونین(ع) می اندازد که خطاب به مالک میفرماید "ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال خطا دیدی صبح به آن چشم نگاهش نکن ، شاید سحر توبه کرده و تو نمیدانی ... نام و یادش تا ابد جاویدان 💥دلنوشته یکی از بانوان محترم شهرک ولیعصر 💥 بازخوانی بخشی از بیانات کمتر دیده شده رهبر انقلاب👈 به‌مناسبت تفحص پیکر مدافع حرم، شهید مجید قربانخانی👇 🔹 «همه حاضر نیستند فداکاری کنند؛ آن کسانی که فداکاری میکنند برجستگان امّتند. بعضی‌ها به اسلام، به خدا، به پیغمبر عقیده دارند امّا حاضر نیستند دردسر و مشکل قبول کنند؛ اینها با کسانی که در راه خدا مجاهدتهای بزرگ و سنگین را تحمّل میکنند یکسان نیستند. 🔹 جمهوری اسلامی بدون تردید مدیون شهدا و خانواده‌های آنها است. اگر شهیدان شما، این جوانهای شما نبودند و نمیرفتند و فداکاری و جانبازی نمیکردند -چه اینها، چه آنهایی که در دوره‌ی دفاع مقدّس رفتند، چه آنهایی که گاهی در خیابانها شهید میشوند- وضع کشور این‌گونه که شما می‌بینید نبود. ناامنی و تسلّط دشمن و نابسامانی آن‌چنان کشور را می‌انباشت که هیچ‌کس از عهده‌ی علاج آن برنمی‌آمد. آن کسی که نگذاشته است کشور به آن وضعیّت دچار بشود، همین جوانهای شما هستند.  🔹 گاهی میدان جنگ، منطقه‌ی غرب کشور و خوزستان و کردستان و اینها است که با حکومت بعثی صدّام میجنگند؛ گاهی هم چه در عراق، چه در سوریه با داعش میجنگند؛ گاهی هم با ضدّانقلاب میجنگند. 🔹 مشکل همه‌ی ما انسانها و ما مدّعیان در زندگی و به قول آن شاعر «مدّعیان صف اوّل» این است که نمیتوانیم از خواسته‌های خودمان بگذریم و عبور کنیم و صرف‌نظر کنیم ولی این جوان شما توانسته؛ فرق این است. این مشکلاتی که در کشور وجود دارد به‌خاطر همین است که ماها یکی‌مان، ده‌تایمان، چندتایمان، نتوانسته‌ایم بر ضعفهای خودمان فائق بیاییم و این جوانهای مجاهد فی‌ سبیل‌الله، این جوانهای شما بر ضعفهای خودشان فائق آمده‌اند. اینها هم مثل ما، مثل بقیّه‌ی افراد بشر، میل به راحتی و آسایش و فرزند و همسر و پدر و مادر داشتند امّا دل کندند؛ توانستند بر این ضعفها فائق بیایند. این عظمت آنها است و همین توانسته کشور را نجات بدهد.» ادامه👇 http://naserkaveh.com/%d9%be%db%8c%da%a9%d8%b1-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%86%d8%ae%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b4%d8%aa/
.. وقتی با کتاب خـودم (کوچـه نقـاش ها) رفتیم خدمت حضرت آقا یه جمله قشنگی گفتن: «این قشر بچه‌های داش مشدی، تنها قشری هستن که از انقلاب طلب ندارن؛ بدهکارن همیشه.» 🔸 یادمه روز نهم جنگ آقاچمران منو صدا کرد و گفت: « یه گروه داریم شکارچی تانکن؛ وقتی تانک رو می‌زنن نمی‌تونن در برن. ما یه طرحی زدیم یه سری موتورسوار می‌خوایم.» من اومدم تهرون سراغ رفیقم جلیل که عشق موتور داشت. با هم گشتیم ۵۰-۴۰ تا موتورسوار بردیم اهـواز. توی نخست‌وزیری یه بابایی این بچه‌ها رو دید و شاکی شد گفت: «اینا کیه آوردی؟» گفتم: «ما پیش نماز که نمی‌خواستیم! موتورسوار می‌خواستیم که اینا رو آوردیم.» اما به مرتضی علی اینا رسیدن اهواز دونه دونه اینا رو دکتر بغـل کرد. خیلیا با کفش و پوتین نماز می‌خوندن. آقای ابوترابی خدابیامرز پیش نماز ما بود اونجا. همه خاطرخواه مرام دکتر شدن. 🔹 خـدا رحمت کنه عبـاس زاغــی رو. یه بابایی بود اعتیاد داشت؛ یه کم مواد با خودش آورده بود جبهه بخوره. دکتر چمران که فهمید، مواد رو ازش گرفت. بعد صبح و ظهر به این جیره می‌داد تا ترک کرد. توی محاصره دهلاویه، عباس واسه ما مهمات آورد توی برگشتم یه خمـپاره خورد و تیـکه تیـکه شد. 🔸 یه عده فکر می‌کنن آسمون درش باز شده شهدا و اولیاالله اومدن پایین. نه بابا همین سینه‌سوخته‌ها بودن "یاعـلی" گفتن. قبول کردن خمـینی برای مردم لایی نمی‌کشه. دیدند خمـینی قبل و حالا و آینده؛ شکلش یه شکله. مردم دیدن روی صداقت "یاعـلی" می‌گه بـرا همـین بهـش "یـا عـلی" گفـتن. ▪️ سید ابوالفضل کاظمی گردان عمـار لشگر حضرت رسول (ص) 🍂ناصرکاوه
کتاب نماز معراج مومن-min.pdf
1.22M
📗 نماز معراج مؤمن 🔹آموزش نماز و صحت قرائت اذکار نماز ✍️ اداره دارالقرآن حرم مطهر رضوی
💥 اعترافات افسر سابق سازمان سیا ❓ آنچه رسانه‌های دنیا برایمان روایت می‌کنند، چقدر به واقعیت نزدیک است؟ 🎬 جان استاکوِل؛ افسر سابق : 1⃣ چهارصد با سازمان سیا همکاری داشتند. 2⃣ ما داستان‌هایی که می‌خواستیم را می‌نوشتیم و منتشر می‌کردیم. 3⃣ سپس همان داستان را برای خبرنگارانی در اروپا که از ما می‌گرفتند می‌فرستادیم تا پوشش دهند. 2⃣ سیا به بعضی از نویسندگان پول می‌داد که برایش بنویسند! 💥 آنچه در مصاحبهٔ فوق شنیدید، مؤید مطالبی است که در گذشته، ضمن پروندهٔ ارتش سرّی روشنفکران منتشر کرده بودیم. به‌عنوان نمونه می‌توانید مقالهٔ ذیل را در این‌باره بخوانید: 📖 ترجمه؛ سلاح تبلیغات استراتژیک 👉 https://jscenter.ir/slave-jews/muslim-zionism/5933 📚 متن کتاب «ارتش سرّی روشنفکران» 👉 https://jscenter.ir/slave-jews/muslim-zionism/9952 ارادتمند: ناصرکاوه