صبح جمعه، بهترین زمان برای تجدید عهد با امام زمان (عج) و گام نهادن در مسیر یاریرسانی است. بیایید در این روز مقدس، به یاد شهیدان و به عشق امام عصر (عج)، دستانمان را در خدمت به نیازمندان گره بزنیم و سهمی در ساختن آیندهای روشنتر داشته باشیم.
گروه جهادی شهید خدامرادی پایگاه بسیج ۱۳حسینیه اعظم زنجان
آن حالتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر منّت پیمانه بگذرد
روزی ما به دست کریمان آشناست
کفر است پای سفره ي بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد
شاعر: علي اكبر لطيفيان
امام علی علیه السلام:
از سربالایی های آسان بترس، اگر سرپایینی هایش دشوار باشد.
(اصول کافی)
#بالارفتن_های_آسان
#ثبت_نام_رایگان
گروه جهادی شهید خدامرادی با همکاری سازمان فنی و حرفهای، دوره رایگان آموزشی دوخت سرویس آشپزخانه برگزار میکند.
علاقهمندان میتوانند برای ثبتنام از ساعت ۹ الی ۱۳ با شماره 02433338888 تماس بگیرند.
با یادگیری این مهارت، فرصتی برای پیشرفت و توانمندسازی خود ایجاد کنید. منتظر حضور گرم شما هستیم
@jahadiabolfazl
بسم الله الرحمن الرحیم
خیرین گرامی،
گروه جهادی شهید خدامرادی با کمک شما عزیزان در تلاش است تا شادی و امید را به خانوادههای نیازمند هدیه دهد.
اول ماه، بهترین زمان برای همراهی در این مسیر نورانی است. کمکهای شما، حتی کوچکترینها، میتواند گرهی از مشکلات نیازمندان باز کند.
با دستان هم یاریگر باشیم.
شماره کارت مهربانی:
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۹۲۷۹۳
گروه جهادی شهید خدامرادی
پایگاه بسیج ۱۳حسینیه اعظم زنجان
@jahadiabolfazl
درِ یخچال سوپرمارکت را باز کرد. سرمای خفیفی از لابهلای قفسهها بیرون میزد، اما نگاه او گرم و سنگین بود، بر قیمتهای شیرهای پاکتی که پشت شیشههای یخچال ردیف شده بودند. آهسته زیر لب چیزی زمزمه کرد، انگار داشت با خودش درد دل میکرد.
«خیلی گرون شده...»
صدای خشدارش میان سکوت فروشگاه پیچید. دوباره دست برد سمت یکی دیگر از پاکتهای شیر. قیمتش را نگاه کرد، اخمی کرد که در عمقش چیزی جز غم نبود.
«آخه برای بچهها چی بخرم؟»
لباسهای کهنهاش بوی روزهای سخت کارگری میداد؛ دستهای پینهبستهاش، حرفهایی از جنس خستگی میزدند. معلوم بود از آن مردهایی است که هر روز آفتاب و غروب را با دستهای پر زحمت میگذراند.
همانجا ایستادم، کمی با خودم کلنجار رفتم و بعد به سمتش رفتم. قلبم نمیگذاشت بگذرم. به آرامی شانهاش را لمس کردم، نگاهش به سمت من برگشت.
«داداش، تو بخر، من حساب میکنم.»
چشمانش پر از غرور و در عین حال شکسته بود. انگار برای لحظهای مکث کرد. بعد با صدایی که به سختی از گلویش بیرون میآمد، گفت:
«نه، سلامت باشی... خدا بزرگه.»
لبخند زد، لبخندی که بیشتر شبیه زخمی بود که به سختی خودش را پنهان میکرد. رفت سمت قفسه کناری، دوتا بسته بیسکویت کوچک برداشت. قیمتشان فقط چهار هزار تومان بود. با دستهایش آنها را گرفت، دستهایی که گویی سنگینی دنیا را به دوش کشیده بودند.
دلم میخواست چیزی بگویم، کاری کنم، اما عزت نفسش، غرورش، چیزی نگذاشت. فقط نگاهش کردم. در سکوت، دردی عمیق در دلم نشست.
#بعدازشهدا_ما_چه_کردیم
🔰 پیکرهای ۹ شهید مرزبانی فراجا از ۱۶ شهید جنایت فجیع گروهک تروریستی جندالشیطان در سال ۱۳۸۷، بهتازگی در صحراهای داغ پاکستان تفحص و برای خاکسپاری به کشور منتقل شدند.
چه جانهای با ارزشی فدای اسلام و ایران شدند.
چه آرزوهایی ...
عند ربهم یرزقونند این آلاله ها
@jahadiabolfazl
هدایت شده از KHAMENEI.IR
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚙️ رهبر انقلاب: آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده! آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است...
✏️آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده؛ آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است. صدام هم به خیال اینکه ایران ضعیف شده، حمله را شروع کرد. ریگان نیز به تصور ضعف ایران، آن کمکهای آنچنانی را به رژیم صدام انجام داد.
✏️آنها و دهها متوهم دیگر به درک واصل شدند و رژیم اسلامی روزبهروز رشد پیدا کرد. من به شما عرض میکنم این تجربه این بار هم به فضل الهی تکرار خواهد شد. ۱۴۰۳/۱۱/۳
⚙️ #بسته_خبری #بخش_خصوصی #پیشگامان_پیشرفت
💻 Farsi.khamenei.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
هموطن عزیز و خیر گرامی
در این روزهای سخت، دستهای نیازمند بسیاری به یاری ما چشم دوختهاند. گروه جهادی ما با همت و همراهی انسانهای نیکوکار همچون شما، توانسته است گره از مشکلات بسیاری باز کند. امروز فرصتی دیگر برای همدلی و نیکوکاری پیش روی ماست.
بیایید با کمکهای خود، دلهای نیازمند را شاد و آیندهای روشن برای آنان رقم بزنیم.
شماره کارت:
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۹۲۷۹۳ارتباط با ما: ۰۲۴۳۳۳۳۸۸۸۸ همراه شویم در مسیر خیر. گروه جهادی شهید ابوالفضل خدامرادی پایگاه بسیج ۱۳حسینیه اعظم زنجان @jahadiabolfazl
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما را از رفتن جان مترسان!
از جان عزیزتر داشتیم که رفت
#حسین_جانم
@jahadiabolfazl
عصر سرد زمستانی بود. باد تند میوزید و سرمایش تا مغز استخوان نفوذ میکرد. گوشی تلفنم زنگ خورد. صدای خسته و گرفتهای از آن طرف خط گفت: «بچه رو تو بیمارستان تحویل بهزیستی دادم. حالا میشه کمکم کنی برای داروهای بعد از زایمان؟»
لحظهای خشکم زد. صدایش مرا به چند هفته پیش برد، وقتی برای اولین بار دیدمش. مادری بود با سه فرزند کوچک، خانهای ۴۰ متری و بیدر در گوشهای از روستا، همسری گرفتار اعتیاد، و کوهی از مشکلات که زندگیاش را به ویرانی کشیده بود.
وقتی با لحنی سرد گفت که برای چهارمین بار باردار است و قصد دارد کودک را بفروشد، انگار زمان ایستاد. با او حرف زدم، از او خواهش کردم این کار را نکند. گفتم: «کمکت میکنیم. میتونی از پسش بربیای.» اما او با اندوه و خستگی گفت: «برای این سهتا چی کردم که برای این یکی بتونم؟»
خیلی تلاش کردم قانعش کنم، از امید، از آیندهای بهتر، اما هیچ چیز او را قانع نمیکرد. در نهایت، با کلی التماس و صحبت، پذیرفت کودک را نفروشد و به بهزیستی تحویل دهد.حالا فکر کردم شاید قدمی کوچک برداشتهام، شاید کمی بار سنگین زندگیاش را کم کرده باشم.
حالا اما صدای او در گوشم زنگ میزد: «خلاص شدم.» کلماتی که پر از تلخی و بیپناهی بودند. گوشی را پایین آوردم و به نقطهای خیره شدم. بغض گلویم را فشرد. به آن کودک فکر کردم، به سرنوشتش، به خانهای که هنوز در آن سه کودک دیگر منتظر نانی برای خوردن بودند.
لعنت به فقر. لعنت به بی پناهی
#بعدازشهدا_ما_چه_کردیم