aviny-01.mp3
289.1K
🎙بگذار اغیار هرگز درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است
وروح ما در چه ملکوتی شادمانه سر میکند
وسرما در هوای کدامین یارخود را از پا نمیشناسد
#جهاد
#شهیدآوینی
@jahadisahab
#روایتپنجم
آخرین باری که چشمش به آفتاب افتاد شاید
وقتی بود که وسط آسمان خودنمایی میکرد.
از فصلها سر سبزی یا شکوفه باران، طلایی
آفتابخورده، سفید یانارنجی،و از خش خش
برگها کدام را بخاطر می آورد؟
وقتی جلوی در خانه شان رسیدیم حدوداً ۹
صبح بود، برادران جهادی به کمک گل،آجرها
را محکم میکردند تا دیوارشان تا ثریا صاف
رود.... . این خانه نیز مثل چند خانه ی دیگر
اینروستا، داشتصاحب سرویس بهداشتی
می شد. کودکان این خانه چشم از بچه های
عمرانی برنمیداشتند تا مبادا اینتغییراتبه
وجود آمده غافلگیرشان کند.بالا و پایین می
پریدند،وگاهی دست به کمر گرفتهو مهندس
ناظر این پروژه می شدند. و گاهی در غفلت
برادران بیل به دست، در حرکتیزیرکانه بیل
را دست میگرفتند و زورآزمایی میکردند،و
عمو همبامهربانینگاهشانمیکردو بالبخندی
«بیا هنوز مرد نشدی» را تحویلشان میداد و
ادامهٔکار، آنها با کمک گِل، دلِشکستهی سقف
خانه را بند میزدند تا باران بدون اجازه به
خانه سرک نکشد و اهالیخانه به زحمت دو
چندان نیافتند.
با ورود ما، مرغ وخروسها به بیرون رفتند
امّا، صدای اعتراض بزغاله ها درآمده بود.
پیرمردی که جلوی خانه ، روی تخته سنگی
نشستهو چانه خود را رویدستانش کهحایل
بین عصا شده بود قرار داده و چشمانش بی
هیچ هدفی باز بود.وقتی دستانشرا گرفتند
و هدایتش کردند متوجه شدیم که، دنیایش
هیچ رنگی ندارد.و جاده ی نگاهش هیچ ردی
نداشت...
گروه ما امروز دونفر بیشتر داشت برای همین
روی مختصر زیرانداز این خانه جا نمیشدیم
و تنگهم نشستیم تا صاحبخانه خجالتزده
نشود... .استکان چایداغ را، به رسم پذیرایی
برایمانآوردند. واینبار پیرمرد روشندل متکلم
وحده بوداز روزهاییمیگفتکهچشمانش سو
داشت.فقط کسی قدر نور را میداند که در
تاریکیگرفتار شده باشد.با هیجان وحسرت
از امیدهاییمیگفت کهحالا رخت ناامیدیبه
تن کرده بودند، اوضاع نابسامان اقتصادی که
جایخود، اینکه اینجا هم،تنها اتاق خانه را با
حیواناتاهلیشان شریکبودند هم درد نبود!
شکایت این پیرمرد،از نبود امکانات درمانیو
حادثهیتلخ آبمرواریدیکهعملنشدهوتبدیل
به آب سیاه شده وبیناییاش را بهتاراج برده
بود... . خود را شکستخورده میدید، چراکه
روزی،تکیهگاه خانهبودهوحالا برایاینکه قلوه
سنگی به پایشنگیرد مجبور بود تکیه کند به
دست دیگری. پیرزن درست است خودش هم
خیلی نای ایستادن نداشت ، اما بودنش برای
پیرمرد قوت قلب بود.
از دو ستون وسط خانه نگفتم برایتان؟
دو کنده چوب درخت، که نا صاف از دل کوه
جدا شده،و نزدیک هم قرار گرفته بودند، هم
بار سنگین سقفِ پیر را بردوش میکشیدند و
هم تکیه گاه اهالی بودند به وقت خستگی...
آنها هم، پیر و فرتوت بودند اما باید محکم و
استوار میماندند چرا که تنها سرپناه جوانان
این خانه نیز همین چهار دیواری بود....
@jahadisahab
🔹نوروز سال1404با شما در مناطق محروم خوزستان ایذه
🔮اردوی جهادی سحاب در زمینه های
*طلاب(نیروی جهادی خانم و آقا)
*عمرانی
*مربی کودک و نوجوان
* پزشک متخصص
*روانشناسی
🗓تاریخ۱۴۰۴/۰۱/۰۱لغایت۱۴۰۴/۰۱/۱۱
📝شماره تماس
09128535833
@jahadisahab
❤️اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّهَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ
سلام بر تو اي بجا مانده خدا در زمينش، سلام بر تواي پيمان خدا كه آن را برگرفت و محكمش كرد
#سلامـامامـزمانم
#انتظار
@jahadisahab
اکران اختصاصی فیلم سینمایی (موسی کلیم الله)
ویژه برادران و خواهران جهادی گروه
🟠به صورت خانوادگی
🔶️زمان: یکشنبه ۲۶ اسفند ماه ساعت ۲۱:۱۵
🔶️مکان: بلوار بسیج(۳۰ متری هنرستان) بین کوچه ۲۰ و ۲۲ سینما آیه
🟠جهت ثبت نام پیام دهید.
@Sedmahditaheri