eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهانِ کتاب) 📚
14.4هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
25 ویدیو
5.6هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستان #رمان #تاریخی #فلسفی #روانشناسی 📮راه ارتباطی: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: کاراگاهی مجرب در دوران مرخصی اش به کشف جنایتی می‌پردازد. ژرژ سیمنون، داستان پرداز و جنایی نویس ، چنان داستانی التهاب انگیز از این داستان بوجود آورده است که موجب پیدایش روشی نو در رمان های جنایی گشته است. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: کتاب کارد و طناب شامل پنج داستان پلیسی - جنایی اثر ژرژ سیمنون، نویسنده مشهور بلژیکی است. نویسنده، شخصیت «بازرس مگره» را آفرید و او را شخصیت اصلی اکثر داستان‌های خود قرارداد. داستان‌های کتاب کارد و طناب، مانند دیگر آثار سیمنون، درون‌مایه‌ای جنایی و پلیسی دارند. در اغلب داستان‌ها، قتلی روی داده و حوادثی مشکوک، مخاطب را به ماجراجویی فرا می‌خواند. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: نامزدی آقای ایر ماجرای مردی منزوی به نام آقای ایر را روایت می‌کند که همسایه‌هایش از او می‌ترسند. او خیلی پایش را از در خانه‌ بیرون نمی‌گذارد. فقط هفته‌ای یک‌بار به کلوب بولینگ می‌رود، جایی که همه خیال می‌کنند او پلیس است. وقتی زنی در حوالی محل زندگی او به قتل می‌رسد، سرایدار خانه انگشت اتهام را به سوی او نشانه می‌گیرد. از آن به بعد، پلیس چشم از او برنمی‌دارد و هر روز و هر ساعت تعقیبش می‌کند. اما تنها گناه آقای ایر این است که به دختری که نباید، دل بسته است... ژرژ سیمنون، نویسندۀ بلژیکی، بیشتر با کارآگاه مگره، شخصیت اصلی رمان‌های جنایی‌اش، شناخته شده است؛ اما نامزدی آقای ایر از معدود آثار اوست که در سری داستان‌های کارآگاه مگره جا ندارد. این رمان پیش از این دو بار به انگلیسی ترجمه شده و در سال ۱۹۸۹ اقتباسی سینمایی از آن روی پرده رفته است. رمان‌های روان‌شناختی ژرژ سیمنون،آمیزه‌ای از پرداخت استادانه و کالبدشکافی هوشمندانۀ روان انسان‌هاست. او ترس‌ها، عقده‌های روانی، گرایش‌های ذهنی و وابستگی‌هایی را توصیف می‌کند که زیر نقاب زندگی یکنواخت روزمره پنهان هستند و ناگهان با انفجاری غیرمنتظره به خشونت و جنایت منتهی می‌شوند. ویلیام فاکنر، نویسندۀ شهیر آمریکایی، دربارۀ او می‌گوید: «خواندن آثارش را دوست دارم. او مرا به یاد چخوف می‌اندازد.» 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚 🖌 نویسنده درباره کتاب: تمامی داستان‌های این مجموعه جز داستان‌هایی‌اند که مجله الری کوئین هرساله به عنوان داستان جنایی سال انتخاب کرده است و این انتخاب مبنی بر نوآوری در ژانر جنایی بوده است. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚 کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: مرد لندن داستانی است جنایی از زندگی مردی که به علت قتل به چند سال حبس محکوم می‌شود. (لویی مالوان) قهرمان اصلی داستان است. او سوزن‌بان ایستگاه دریایی است. یک شب در حین انجام وظیفه متوجه زد و خورد دو مرد در اسکله می‌شود. یکی از آنها که (بران) نام دارد، همراهش را به داخل آب می‌اندازد. (مالوان) در این هنگام چمدانی را که داخل آب پرت شده است بر می‌دارد و به طور ناخواسته (بران) را به قتل می‌رساند. ادامه داستان با چگونگی رسیدگی به این پرونده شکل می‌گیرد. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: ماجرای «کافه لیبرتی» در آنتیب در جنوب فرانسه روی می دهد. کمیسر مگره برای حل معمای قتل مردی که از پشت چاقو خورده است به ساحل کت دازور می رود. در آنجا درمی یابد که مرد مقتول از مشتریان کافه ای به نام کافه لیبرتی بوده و گاه هنگام مسافرت به ریویرا چندین روز آنجا اقامت می کرده است. ملاقات مگره با پسر مرد مقتول او را با زوایای تاریکی از زندگی خصوصی متوفی آشنا می سازد و این سرآغاز کشف توطئه ای هولناک است که ریشه در حرص و انتقام دارد. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: سربازرس "مگره" مامور کشف راز قتل بازرگانی با نام "مسیو گاله" می‌شود. ماجرا ابتدا، ظاهری ساده دارد، یک بازرگان دوره‌گرد در اتاق هتلش به قتل رسیده است. اما مگره از هر سو بوی نادرستی استشمام می‌کند و از وضعیت مرگ مقتول، تحت نام عوضی و با شلیک گلوله‌ای که هیچ‌کس صدایش را نشنیده و ضربه چاقویی که به قلبش فرو رفته، به هر چیز مشکوک شده و تحقیقات وسیعی را آغاز می‌کند. او در پایان درمی‌یابد که مقتول شخصی بی‌دست و پا بوده است که حاضر شده نام و اصالت خانوادگی خویش را به "گاله" واقعی بفروشد و با نهادن نام وی بر خود تمام روال زندگی خویش را تغییر داده و با تهدید افراد و باج‌گیری از آن‌ها روزگار بگذراند. گاله واقعی که تحت نام "سن هیلر" به زندگی ادامه می‌دهد، به موضوع اقرار کرده و در اعتراف‌های خود از باج‌گیری و فشارهای مقتول سخن می‌گوید. سرانجام مگره درمی‌یابد که با وجود کینه بسیار سن هیلر از مقتول، وی خود با ترفندی عجیب و گمراه‌کننده دست به خودکشی زده است. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌نویسنده درباره کتاب: «ژوزفِ» پیر که به دلایل مرموزی نامش در فهرست بازنشستگان نیامده بود، با حالتی تبانی‌گرانه با او خوش و بش کرد و زمزمه‌کنان گفت: سربازرس، بازرس «لاپوآنت» منتظر شما است. مطابق معمول دوشنبه‌ها، عده‌ای در اتاق انتظار و راهروهای طویل اداره می‌لولیدند. در میان آنها چند چهره‌ی تازه؛ دو سه‌تا زن جوان، از آن نوع افرادی که آدم انتظار دیدن آنها را در آن مکان نداشت اما در عین حال از آشنایان قدیمی محسوب می‌شدند که گهگاهی به این در یا آن در مراجعه می‌کردند، نیز حضور داشتند. مگره وارد دفترش شد، پالتو و کلاه و آن شال‌گردن کذایی را در گنجه‌ی لباس‌ها آویزان کرد. لحظه‌ای مردّد ماند که آیا مطابق توصیه‌ی مادام مگره چتر را باز کند و بگذارد خشک شود یا نه، ولی سرانجام چتر را به طور بسته در گوشه‌ای از گنجه به دیوار تکیه داد. هنوز ساعت هشت و نیم صبح نشده بود. مقداری نامه روی میزش انتظار او را می‌کشیدند. به آن سر اتاق رفت و درِ دفتر بازرس‌ها را گشود و با حرکت دست با «لوکاس» و «تورانس» و دو سه بازرس دیگر سلام و علیک کرد. ــ یک نفر به لاپوآنت اطلاع بدهد که من آمده‌ام. این طرز برخورد موجب می‌شد که همه بگویند سربازرس امروز اوقات خوشی ندارد که البته حقیقت نداشت. گاهی انسان به یاد روزهایی می‌افتد که بدخلق و افسرده و زودرنج بوده است و در خاطره‌اش آنها را از خوش‌ترین روزهای زندگی‌اش به شمار می‌آورَد. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: در این رمان، سربازرس مگره از دو روز پیش تنها بوده و همسرش برای مراقبت از خواهر بیمار خود به آلزاس رفته؛ مگره هم عادت به زندگی مجردی ندارد. او نمی خواهد شب را در آپارتمان ساکت و خاموشش تنها بماند، و مایل نیست به دعوت همکارش به خانه او برود. قدم زنان به سینما رفته و آخر شب تازه به خانه آمده که تلفن زنگ زده و خبر ناگواری را به سربازرس می دهند: بازرس ژانویه (افسر تحت فرمان مگره) به ضرب گلوله به شدت مجروح شده است. در ادامه داستان،سربازرس به صحنه سوء قصد می رود؛ کوچه لومون، محله ای که با آپارتمان ها و اتاق های اجاره ای اش، منظره ای شهرستانی دارد. سربازرس چمدان خود را می بندد و تصمیم می گیرد در ساختمانی اقامت کند که متعلق به دوشیزه کلمان است: زنی چهل و پنج ساله، چاق و مهربان. بازرس ژانویه در تعقیب سارق جوانی که مستأجر آن ساختمان بوده، محل را زیر داشته که هدف گلوله قرار گرفت. سربازرس یکایک مستاجران ساختمان را به شیوه خودش بازجویی می کند و دیری نمی گذرد که سربازرس، پولوس جوان، همان سارق تحت تعقیب، را از زیر تختخواب خانم کلمان بیرون می آورد. همین اتفاق سرآغاز ماجراست. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌نویسنده: درباره کتاب: نزدیکی‌های شب بود. زنی پشت دخل چرت می‌زد. بخار از قهوه‌جوش فوران می‌کرد. درِ آشپزخانه باز بود و از توی آن صدای ویزویزِ رادیویی شنیده می‌شد، انگار بچه‌ای به جانش افتاده باشد و یک لحظه هم از موج عوض کردن دست برندارد. همه چیز مثل همیشه بود، تنها چند مورد جزئی بود که قبلاً سابقه نداشت و همین کافی بود تا فضای ایستگاه در هاله‌ای از رمز و راز و ماجرا فرو رود؛ مثلاً یونیفرم کارکنان طرفین، و همچنین تضاد میان آگهی‌های تفریحات زمستانی در آلمان و آگهی نمایشگاه تجاری اوترخت. و هیئت آدمی در یک گوشه: مردی حدودا سی‌ساله با لباسهای نخ‌نما و صورتی رنگ‌پریده که سرسری اصلاح شده بود. کلاهی شُل و وارفته به سر داشت که بفهمی نفهمی خاکستری بود. قیافه و سر و وضع مرد طوری بود انگار از سفر دور اروپا برگشته باشد. با قطار از هلند رسیده بود. به مأمور کنترل بلیتی برای بره‌من نشان داده بود و او هم به آلمانی توضیح داده بود که امکان نداشته مسیری از این پرپیچ و خم‌تر انتخاب کند، مسیری که حتّی یک قطار سریع‌السیر هم نداشت. مرد هیچ حرکتی نکرد که ناشی از آن باشد که منظور مأمور کنترل را فهمیده است. به زبان فرانسوی سفارش قهوه داد. همه از سر کنجکاوی به او زل زده بودند. چشمهای مرد دو دو می‌زد و حسابی گود افتاده بود. سیگارش را انگار به لب پایینی‌اش چسبانده بودند. چیز مهمی نبود، اما همین کافی بود که خستگی یا بی‌اعتنایی او را نشان دهد. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: سربازرس «مگره»، درگیر پرونده جنایی عجیبی با گره های کور بسیار است. در خانواده ای مردی کشته شده است و همسر و خواهرزن وی مظنونین اصلی به شمار می آیند. مگره و کارآگاهانش بارها و بارها از این دو بازجویی کرده و خانه را بررسی می کنند و بالاخره سرنخ هایی به دست می آورند. در این خانواده غیرمعمولی، همه با هم دشمن هستند و قصد جان هم را دارند. هیچ کس به دیگری اعتماد ندارد، طوری که از خوردن و آشامیدن در منزل هم حراس دارند. در شبی که قتل به وقوع پیوسته بود، خواهرزن به قصد کشتن خواهرش قهوه وی را به سم آغشته کرده بود، اما مقتول به اشتباه آن را آشامیده و در حالی که می خواسته به همسرش شلیک کند، از پای درآمده بود. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: پيرزنی به نام "آنتوان دكارامه"، به تنهايی در يك آپارتمان زندگی می كند. روزی آنتوان به اداره پليس می رود و ضمن بيان وضعيت زندگی خود، اظهار می كند كه اثاثيه منزلش در غياب او جابه‌جا می شود. او معتقد است كه گاهی اشخاص مرموزی او را تعقيب می كند . "ميگر" ـ فرمانده پليس ـ پس از اطلاع از اظهارات پيرزن، تصميم می گيرد كه به او كمك كند، اما يك روز وقتي برای ملاقات مادام دكارامه منزل خود را ترك می كند، با صحنه قتل پيرزن مواجه می شود و ... 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59