eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
315 دنبال‌کننده
48.4هزار عکس
21.7هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهید: با وجود تلاشهای انجام شده در دوران جنگ موفق نشدیم که اثری از همسرم پیدا کنیم و ما فکر میکردیم که ممکن است که در اسارت دشمن باشد. بعد از آزادی اسرا یکی از همرزمانش در تماسی که با ما داشت به ما گفت که محمدباقر توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید. وی خاطرنشان کرد: همسرم همیشه میگفت که هیچوقت دوست ندارد به اسارت دشمن در بیاید و صحبتهایش نیز همیشه میگفت که اجازه نمیدهد به اسارت عراقیها در بیاید. همسر شهید ادامه داد: ۶ سالی که در جبهه بود در غرب کشور بود و در تیپ ۴۰ سراب حضور داشت و اواخر مأمور شده بود در لشکر ۲۱ حمزه مشغول به خدمت شود. وی در پایان بیان داشت: همسرم هیچ وقت از مشکلات جبهه صحبت به میان نمیآورد، روحیه شادی داشت و حتی زمانی که بیمار بود به ما اطلاعی نمیداد و حتی هنگامی که برای به دنیا آمدن فرزندش هم مرخصی گرفته بود، احساس میکرد که جبهه به او نیاز بیشتری داشت. شهدا باشیم حتی با یک صلوات هدیه به روح شهید 🌹🕊 و همه شهدای اسلام 😭🌷🍃 اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى🍃مُحمَّــــــــدٍ وآل مُحَمَّد و عجل فرجهم 🌹 ‎‌‌‌┅═༅࿇༅✿༅࿇༅═┅ 💐  ألـلَّـھُمَ الرُزقنا زِیارَة ڪَربَلا💐 🌹ألـلَّـھُمَ ؏َـجــِّلْ لِوَلــیِـڪْ ألفـرَج
بعد از عملیات خیبر ؛ فرماندهان را بردند زیارت امام رضا(ع) وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت! گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته‌ای که این چنین شده ای!! نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» چیزی نمی‌گفت. به جان امام قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟ گفت: «مصطفی! دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین‌را به امام‌رضا(ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد». عجیب بود. قبلا هروقت حرف از شهادت می‌شد، می گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی‌چه؟ اما دیگر انقطاعی شده بود.... امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.... راوی: مصطفی مولوی کتاب: نمی توانست زنده بماند خاطراتی از شهید مهدی باکری نویسنده: علی اکبری ناشر: صیام ،صفحه ۹۸٫ 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🔹‌ به مناسبت 14 تیر سالروز ربایش احمد متوسلیان! احمَد،احمَد،احمِد در عملیات بیت المقدس دو تا از فرمانده‌های تیپ‌های سپاه اسم کوچکشان \”احمد\” بود . احمد کاظمی‌و احمد متوسلیان . معرف هر دو در شبکه ی بی سیم قرارگاه احمد بود. تماس که می‌گرفتند از لهجه شان می‌فهمیدیم که کدام است . گاهی هم دو احمد با هم کار داشتند . احمد کاظمی‌، متوسلیان را این طوری صدا می‌زد : \” احمَد،احمَد،احمِد\”. صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃 فک کل اسیر🤲
# 🛑 سردار کاظمی همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت چیزی که نباید از قلم بیفتد این است که سردار کاظمی همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت، نه به حرف‌های به دست آمده از این و آن. او اعتقاد داشت آدمی که مسئولیت دارد برود خودش شرایط را لمس کند، خطرات و سختی‌های کار را ببیند و بعد با توجه به گزارشات و اطلاعات دیگران تصمیم بگیرد. می‌گفت این بچه‌های مردم دست ما امانت‌اند. می‌رفت تحقیق می‌کرد، سیستم‌ها را چک می‌کرد جز به جز طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی می‌کرد و نتیجه اینها می‌شد یک مدیریت صحیح و مدبری که اهل بازی خوردن نیست. به روایت شهید طهرانی مقدم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم😭🌷🍃
همیشه میگفت من شبانه روز حسرت دوستانی را میخورم که با شــهادت رفتنــد و از خــدا میخواهم اگر قرار بر رفتنم با شهادت اســت، پس زودتر شهادت را نصیب من کند تا زودتر به رفقای شهیدم برسم. من بارها اما به حاجی گفته بودم خدا فیض شهادت را بــا این جانبــازی به تــو داده اســت و تو به هــر طریقی که از دنیا بروی، شــهید هســتی. اما این حــرف خیلی ناراحتش میکرد. ◾️ به روایت برادرشهید احمد کاظمی صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
شنیده نشده از سردار حسین املاکی شهید قهرمان حسین املاکی قائم‌مقام لشکر ۱۶ قدس گیلان بود که در عملیات والفجر ۱۰ واژه ایثار را به خوبی معنی کرد و با دادن ماسک شیمیایی خود به یک بسیجی، جان او را نجات داد، اما خودش بر اثر استشمام گازهای سمی سیانور، دهم فروردین ماه ۱۳۶۷ در ارتفاعات بانی‌بنوک به شهادت رسید. شاید گفتنش برای ما آسان باشد، اما در وقت عمل است که مرد واقعی شناخته می‌شود و ایثار خالصانه به منصه ظهور می‌رسد.  حاج‌حسین املاکی مردی بود که به قول همرزمش مسلم حبیب‌نیا، آن قدر در طول حیات زمینی‌اش رفتار حسنه داشت که اگر در چنان موقعی ایثار نمی‌کرد و به مرگ طبیعی از دنیا می‌رفت، جای تعجب داشت.  زبردست از همرزمان شهید املاکی با نقل خاطره‌ای می‌گوید: اواخر جنگ بود قبل از عملیات والفجر۱۰ روی تپه‌ای نشسته بودیم، رو به حسین گفتم؛ جنگ اگر تمام بشود و شما شهید نشوید بعد از جنگ چه کار می‌نید، حسین سرش را پایین انداخت کمی مکث کرد. سپس سرش را که بلند کرد، در چشمانش اشک جمع شد و به من گفت؛ من شهید می‌شوم، حتماً شهید می‌شوم، شهادت من انشاالله نزدیک است. شهدا $اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
⭕️ حساسیت حاج احمد روی بیت‌المال حاج‌ احمد تازه خانه‌اش را جابه‌جا کرده بود و باغچه‌اش کود می‌خواست. چون می‌دانست پدرم باغ و گوسفند دارد، گفت هر وقت شد یکی، دو گونی کود برایش ببرم. چند سالی از تمام شدن جنگ می‌گذشت ولی هنوز سرمان شلوغ بود و نرسیدم کار را انجام دهم. گلۀ گوسفند لشکر که یادگار زمان جنگ و دام‌های اهدایی مردم بود، اطراف نجف‌آباد مستقر بود و یکی از بچه‌ها را فرستادم دو تا گونی کود گوسفندی از همان‌جا بیاورد برای باغچۀ حاجی. وقتی فهمید، حسابی من و مسئول گله را دعوا کرد و مجبورمان کرد کودها را بریزیم پای درخت‌های پادگان عاشورا. راوی: «دادا اسدالله» از نیروهای لشکر8 نجف اشرف صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
خاطرات 🌸🌷 راوے: {دوست شهید} شغل دوممان در محلہ این بود کہ مسجد محل را هر سہ روز تنظیف مےکردیم و دستمزد کارگران از اهداکنندگان جمع‌آورے مےشد و در این ماه، ، پول خودش را قبل از شہادتش بہ کارگران اهدا کرده بود..!❤🌸 😭🌷🍃 ‌‎‌‌‌‎🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🌷🍃 عبدالرحمن رحمانیان، فرمانده گردان خط شکن ابوذر لشکر 33 المهدی (عج) بود که سوم دی ماه 65 در جریان عملیات کربلای چهار و در محور اروند به فیض عظیم شهادت نائل شد. شهید قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...رحمان رفت توی آب... قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن... گفتم چرا این جوری؟ گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن! 📎فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی 🌷 ولادت : ۱۳۴۲ جهرم شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳ عملیات کربلای ۴ ، اروند 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 #،اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
«محمد وجدی گل‌تپه» در 21 فروردین‌ماه سال 1345 در شهرستان بناب چشم به جهان گشود. وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی وارد بسیج شده و با آغاز جنگ تحمیلی نیز راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و پس از چندی مجاهدت در راه اسلام، سرانجام در تاریخ نهم اسفندماه 1362 در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. بارز شهید: فردی باتقوا و معتقد به نظام، انقلاب و امام(ره) بود. نماز را خیلی دوست داشت و با خضوع و خشوع می‌خواند. اهل مسجد بود، از غیبت دوری کرده و صله رحم را به جا می‌آورد. ، مادر شهید: هر وقت از جبهه به مرخصی می‌آمد اول از همه سراغ من می‌آمد و بلافاصله به دیدار خواهر بزرگش که ازدواج کرده بود، می‌رفت. باتوجه به جوان بودنش، روح بزرگی داشت، انسان از نگاه کردن به چهره وی لذت می‌برد. بیشتر شب‌ها رخت‌خوابش خالی می‌ماند و در مسجد و پایگاه محله فعالیت می‌کرد. شهدا ذکر صلوات صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
🌷تازه می فهمم که سید علیرضا و هادی وقتی بدنبال ثبت ابراهیم می‌گشتند، با تمام وجود دانسته بودند که در این زمانه که راههای گمراهی در همه جای زندگی‌ها رخنه کرده، الگویی به ارزشمندی ابراهیم کمتر می توان یافت که همهٔ ریز و درشت اخلاق و مرامش طبق سیرهٔ اهل بیت علیهم‌السلام و در یک کلام الهی باشد. تازه دارم می فهمم شباهت‌های اخلاقی و رفتاری سید علیرضا و هادی به ابراهیم هادی اتفاقی نیست. بلکه سید علیرضا و هادی تا توانستند خودشان را و و مرامشان را همچون دوست شهید خود و الگویشان شهید ابراهیم هادی قرار دادند که همچون او برگزیده شدند و همچون او به بهترین و زیباترین شکل به لقای پروردگار خویش شتافتند و این همان بهترین مرگ‌ها یعنی است. روح مطهر شهدا و امام شهدا 😭✋🌷🍃 https://eitaa.com/jahfadarahbary