eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
316 دنبال‌کننده
48.6هزار عکس
22هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰در سال‌های دفاع مقدس چای☕️ مرهمِ خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند 🔰روزی در محضر آقا و شهید حاج ابراهیم همت(فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ)🌷 بودیم که در آن صحبت از کنترل بود. 🔰حاج همت به آقا مهدی گفت: نگهبانان شما برای نیروهـای سایر لشکرها سخت می‌گیرند😕 و اجازه نمی‌دهند راحت عبور و مرور کنند مگر بلد باشند. 🔰آقای مهدی در پاسخ گفت: شما یقین دارید که آنها لشکر ما هستند⁉️ حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را می‌شناسم حتی حدّ خط را هم می‌شناسم! آقا مهدی با تعجب😟 پرسید: چطور چگونه می‌شناسید؟ 🔰حاج همت در جواب گفت: شناختن و حدود لشکر شما کاری ندارد، اصلاً مشکلی نیست☺️ هر خطی که از آن دود🌫 به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه چای لشکر شما روی آتش می‌جوشد😅 همگی خندیدیم... (سالروز شهادت) 🌹🍃🌹صلوات
🔸تو جاده می رفتم دیدم یه کنار جاده داره میره، زدم کنار سوار شد. "سلام و علیک" و راه افتادیم🚗 داشتم می رفتم با دنده سه و سرعت ۸۵ تا 🔹بهم گفت: اخوی شنیدی لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر برن⁉️ یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به لشکر 🔸تو راه که میرفتیم چند تا ستادی رو سوار کردم دیدم خیلی تحویلش می گیرن😕 می خواست پیاده بشه بهش گفتم خیلی برات در نوشابه باز می کنن لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم😉 یه لبخندی زد و گفت: همون که به عشقش زدی دنده چهار شهید مهندس فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا. بدن نازنینش در رودخانه دجله ناپدید گردید😔 🌷 🌹🍃🌹صلوات
✨ای عاشقان❤ابا عبدالله بایستی"شهادت"را در گرفت 🌱گونه ها از شوقش سرخ🥀 شود و ضربان قلب💞 تندتر بزند. 🌷 🌷🍃
🕊️💛 محله چهره‌اش را پوشانده بود.😳 معلوم بود همان مرد همیشگی نیست☺️. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است!😱 ⭕قصه این بود که زن رفتگر محله شده بود. به او مرخصی نمی‌دادند. 😕 🍂می‌گفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش. 💕 آقا مهدی ❤️خودش جای رفتگر آمده بود سر کار👌. |💫| |🌷| 🌹🍃صلوات
: - بهش گفتم:توی راه که بر می گردی,یه خورده کاهو و سبزی بخر. - گفت:من سرم خیلی شلوغه می ترسم یادم بره,.. رو یه تیکه کاغذ هر چه میخوای بنویس,بهم بده. - همان موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفترچه یاد داشت  و یک خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتمشون تا چیزهایی که میخواستم تویش بنویسم,یک دفعه بهم گفت: ها! - جا خوردم...!! - گفت:اون خودکاری که دستته مال ! -  گفتم:من که نمیخوام باهاش کتاب بنویسم.دو سه تا کلمه بیشتر نیست. 👈- گفت:نه!کم و زیاد فرقی نمیکنه,بیت الماله! ( خاطره ای از شهید مهدی باکری به نقل از همسر شهید) 🌹🍃🌹🍃صلوات
بعد از عملیات خیبر ؛ فرماندهان را بردند زیارت امام رضا(ع) وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت! گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته‌ای که این چنین شده ای!! نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» چیزی نمی‌گفت. به جان امام قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟ گفت: «مصطفی! دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین‌را به امام‌رضا(ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد». عجیب بود. قبلا هروقت حرف از شهادت می‌شد، می گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی‌چه؟ اما دیگر انقطاعی شده بود.... امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.... راوی: مصطفی مولوی کتاب: نمی توانست زنده بماند خاطراتی از شهید مهدی باکری نویسنده: علی اکبری ناشر: صیام ،صفحه ۹۸٫ 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
می‌گفت: از خدا خواستم بدنم حتی یک وجب از خاک زمین را اشغال نکند! آب دجله او را برای همیشه با خود بُرد... صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم سلام بر شهدا ✋😭🌷🍃
به ما گفت : من تندتر می‌روم شما پشت سرم بیایید تعجب کرده بودیم !! سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعـت بگیرد !! غروب نشده رسیدیم گیلانغرب ... جلو مسجدی ایستاد ؛ ماهم پشت سرش نمــاز که خواندیم ، سریع آمدیـم بیـرون ... داشتیم تنـد تنـد پوتین‌هایمان را می‌بستیم که زود راه بیفتیم گفت : کجا با این عجله ؟! میخواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیـدیم ... روح مطهر شهدا و امام شهدا صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم سلام بر شهدا ✋😭🌷🍃
یادم هست برای یکی از آشنایان که به خاطر دیدن عملکرد های غلطِ بعضی از آدم های به ظاهر مذهبی که دست اندرکار بودند، در نمازش کاهلی شده بود، نامه نوشت. برایش نوشت که نماز ارتباط انسان با خداست و هیچ ربطی به مسائل سیاسی و اجتماعی ندارد. در هیچ شرایطی نباید آن را ترک کرد. روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃
📌 آیه ای که وقت شهادت، مهدی باکری بر زبان جاری کرد 🔹️ دم دمـایِ شهـادت هـم، آیـه ای را کـه همیشه موقـع سخـنرانی می خـواند را با صدای بلند می گـفت و شلـیک میکـرد: ■ «الْحَـمْدُ لِلَّهِ الَّـذي هَـدانا لِهـذا وَ ما كُنَّـا لِنَهْـتَدِيَ لَـوْ لا أَنْ هَـدانَا اللَّه» که یک دفعـه تیـر خورد و افتـاد. 🔸️ وقتی هـم گذاشتیمش روی قـایق کـه برش گردانیم عقب؛ دستهایش را به حالت دعـا گـرفته بـود بـالا و ذکـر می گفت: یک چیزی مثل «الله؛ الله؛ الحمد لله» که قـایق مورد اصابت موشک آرپی جی قرار گرفت و آقا مهـدی را رساند به خـدا. 🎙راوی: جمشید نظمی 📚 به مجنون گفتم زنده بمان روح مطهر شهدا و امام شهدا 😭✋🌷🍃
یک روز گرم تابستان، شهید باکری از محور به قرارگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد. مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید؟ جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما! مهدی این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی...😭💔 ‎‎‌‌ روح مطهر شهدا و امام شهدا 😭✋🌷🍃 https://eitaa.com/jahfadarahbary
پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. 🌷 ‎‎‌‌‎ روح مطهر شهدا و امام شهدا 💔✋🌷🍃 https://eitaa.com/jahfadarahbary