eitaa logo
متی ترانا و نراک
318 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.4هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 🔰شهید حسن غفاری در متولد شد. زمستان سال ۸۵ کرد و حاصل این مهلا خانم و علی آقا است. شهید می گوید: در روز هر کسی چیزی می‌گفت؛ یکی می‌گفت دویست سکه، و دیگری می‌گفت کم است. بزرگ مجلس گفت‌: 🔰 مهریه را کی و کی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنی‌های مهریه من همه حواسم به بود،هر بار که صدای حضار مجلس بلند می‌شد و صدای دیگری بلند تر، حسن غمگین و غمگین‌تر می‌شد، و هر لحظه بیشتر می شد 🔰تا اینکه سرآمد و به پدرم گفت‌: حاج آقا اجازه می‌دهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم، وقتی به اتاق رفتیم گفت‌: کالا که نمی‌خواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی بدهم یک می‌دهم، اگر شما هم باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم. 🔰نظرت با هفت عشق:💗 قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست⁉️ و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی. از این حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم. یک سال آخر همیشه از شهادت و رفتن صحبت می‌کرد، اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با و دوستان شهیدش زندگی می‌کرد. هر وقت تنها می‌شدیم، 🔰می گفت: جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. من شهادت هستم...دو روز مانده بود به رمضان روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم‌: حسن جان فقط خرما نخریدی. با هم کردیم. رفت چند دقیقه بعد برگشت، دو تا جعبه خرما خرید، آورد خانه🏚 و گفت: 🔰فاطمه خانم بیا این هم من برای شما و . رفتم قرآن📖 را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید ما رد شدیم و گفتم‌: حالا نوبت شماست، گفت: می‌ترسم نکند حاجت دل💘 من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست. 🔰همیشه می‌گفت دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شوم و اگر فرصتی باشد با خون💔 خودم بنویسم ‌قائدنا خامنه‌ای‌ و می‌گفت: دوست دارم من را غیر از این که حالا هستم ببینید و سفارش می کرد اگر من# شهید شدم نگذار بچه‌ها صورت من را ببینند. همان شد که می‌خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره☄ شهید شد که از صورتش چیزی باقی نماند. 🌷 🌷 🍃🌹صلوات
🌾از قدیم گفته اند: "خاک سرد است؛ آن‌هایی را که خیلی دوستشان داریداز دست بدهید، کم کم آرام " 🌾ماه‌ها از می‌گذرد.. از آن سحرگاهی که با شنیدن خبر ،بغضی سنگین بر دیواره گلویمان چنگ انداخت و حس تلخ یتیمی،پیکر را در آغوش فشرد. 🌾داغ رفتنت تازه است حاج قاسم!این داغ ، روی سینه‌مان سنگینی می‌کند.خاکِ تو سرد نیست ! گرم است.. سردار دل ها حاج 🌷 🍃🌹صلوات
💠امام حسن عليه السلام : 🌹با مردم به گونه اى رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند🌹 📚 أعلام الدّين ،ص 29
🌸ســــــــــــلام 🍃صبحتون به شادی 🌸جمعه تون عالـی 🍃الهی بهترینها نصیبتان 🌸 روزتون قشنگ🌸
گفتند که عاشقی و دیوانه‌‌ای در باب خیال و خم ابروی که‌ای گفتند بگو؛ به قصد قربت گفتم سید علی الحسینی الخامنه‌ای... الله
نم نم کاروان اسرا به شام می‌رسد شهر را چراغانی کرده‌اند بساط ساز و آواز مهیاست روی بام خانه‌ها سنگ به تعداد کافی هست همه آمادهٔ استقبال‌اند از مهمان‌های کربلا ... مولا جان پیش از آنکه قامت زینب خمیده تر شود دگر بیاييد ... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ ▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
پیامبر اکرم (ص) : اگر ميان پيروان ما طالب حاجتی باشد،خدابه واسطه خواندن حديث کساء در اولين جمعه ماه صفر؛برآورده ميكند انشاءالله التماس دعا👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسم دنیا درهمین است آنکه آمد رفتنی ست بعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست تا توانی خلق را ازخود مرنجان با سخن آنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست عمرو جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی شیشه ی عمرگرانم عاقبت بشکستنی ست ثروتت بند است برشب شهرتت با یک تبی عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاست خرقه‌ی زرهم بپوشی سیم و زرنابردنی ست.
‍ چند ساعتی از افطار گذشته و آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند. جگرش می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود است غربت میراث . دیروز میان امروز میان خانه فردا میان و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های است نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد! چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن" و فرو می‌رود در آغوشی برادرانه... سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام می‌کند دستان برادر را می‌گیرد.سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود کمی آنطرف تر مردانه بغضش را فرو می‌دهد.دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟ چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن" حسین لب می‌گشاید تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟" و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است در آستانه حجره، مادر را می‌بیند.با همان ، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، و پدرش با لبخند نگاهش می‌کنند. زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر رخت عزا بر تن می‌کند پیکرِ غرق تیرش را به خاک می‌سپارند وماتم را به آغوش می‌کشد زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند. اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!! سخت است برادری،برادرش را خاک کند. به مناسبت سالروز شهادت (ع) عجل لولیک الفرج
⭕️ انقلاب اسلامی هزاران همدرد برای رقیه قهرمانِ کوچک با روحی بزرگ در دل خود دارد 👤رقیه کربلا تنها نیست 🚩 سلام خدا بر رقیه های انقلاب سلام بر مظلومانِ فاتح، یادگاران مظلوم شهدا 🏴یاد شهداء ذکر صلوات.