eitaa logo
جلسات معرفتی
372 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
983 ویدیو
260 فایل
صفحه نشر بیانات و سلسله مباحث اخلاقی، عرفانی و تربیتی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی. کلاس اخلاق : روز های دوشنبه و جمعه بعد از نماز مغرب و عشاء، پیرامون بیان احادیث و قرآن کریم و مطالب معنوی توسط حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم دوستان گرامی جلسه انشالله امشب بعد نماز تشکیل می شود
توجه به نفس.mp3
3M
💎 به نفس _ شماره ۱ حسنه مباحث اخلاقی، عرفانی و تربیتی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی @jalsatmarefaty
🔰درگذشت آیت الله محمد هیدجی زنجانی معروف به مجتهد، حکیم، فیلسوف و شاعر شیعه (۱۳۴۹ق) 🔹حاج ملامحمد فرزند حاج معصوم‌علی، زنجانی هیدجی، مشهور به حکیم هیدجی، از بزرگان فلسفه و از حکماء و از عرفای نامدار ایران است. 🔸حکیم هیدجی در سال ۱۲۷۰ق/ ۱۲۳۳ ش در آبادی هیدج چشم به دنیا آمد و از نوجوانی به تحصیل مقدمات علوم دینی در زادگاهش پرداخت. ⚡️وی در سال ۱۲۹۷ یعنی در ۲۷ سالگی برای ادامۀ تحصیل راهی قزوین شد و پس از پنج سال عازم تهران شد و از محضر اساتید استفاده کرد و در علوم فلسفه و حکم، ریاضیات، نجوم، فقه و اصول متبحر شد. 🍁از اساتید ایشان می توان به حکیم جلوه، میرزا حسین سبزواری و سیدعلی خوئینی قروینی اشاره کرد. ☄ایشان پس از رسیدن به مراحل عالی علمی، به تدریس فلسفه پرداخت و شاگردان زیادی را تربیت کرد که از جمله آنها ملاعلی همدانی، علامه شعرانی، میرزا احمد آشتیانی و شیخ محمدتقی آملی می باشد. 🌀وی به تحقیق و تالیف در علوم اسلامی پرداخت و آثار چاپ شده و نشده ای از خود به یادگار گذاشت که از جمله آنها دیوان اشعار، رساله دخانیه، کشکول و تعلیقه‌ای بر منظومه سبزواری در منطق و حکمت می باشد. ◾️وی سرانجام آخر ماه ربیع‌الاول سال ۱۳۴۹ه. ق مطابق ۲ شهریور ۱۳۰۹ ه. ش در تهران وفات کرده و پس از اقامه نماز توسط شیخ عبدالکریم حائری، کنار مزار ابن بابویه قم (بالاتر از قبرستان شیخان) دفن گردید. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔺موت اختیاری(1) 🔹حکیم جلوه موت اختیاری را به عنوان دلیل بارز تجرد نفس قبول داشت، اما زیر بار نمی رفت و انکار می کرد. 🔸هیدجی شبی در حجره، وقتی مشغول تعیبات نماز عشاء بود، پیرمردی روشن ضمیر وارد حجره اش شد و گفت: آخوند! تو موت اختیاری را قبول نداری؟ گفت: نه. 🌀پیرمرد عصایش را بر زمین گذاشت و با گفتن «انا للّه‌» ی مرد. ☄️حکیم خیلی مضطرب شد و طلاب را خبر کرد و قرار شد وی را در تابوتی بگذارند و فردا دفن کنند. ⚡️در همین اثنا پیرمرد با گفتن «بسم الله‌» ی بلند شد و به حکیم گفت: حال باور کردی؟ گفت: هلاک شدم، اما باورکردم. پیرمرد گفت: برای کسب معرفت، علاوه بر علم، عبادت و ناله های نیمه شب هم لازم است و علم به تنهایی دردی را دوا نمی کند. 🍁 حکیم از آن به بعد رویه اش را عوض کرد و نیمی از اوقاتش را به درس و بحث و نیمی دیگر را به عبادت و تفکر قرار داد و به جایی رسید که از همه خلق کنده و به خدایش پیوست. 📚کتاب معادشناسی علامه طهرانی، جلدیک، صفحه ۱۰۱. (1):موت اختیاری یا مرگ اختیاری حالتی است که در مراحل بسیار بالای سیر و سلوک به عارف دست می‌دهد در این حالت روح کاملا ارتباطش را با بدن قطع می‌کند به گونه‌ای که هیچ یک از مراتب نفس با بدن ارتباط نداشته و در نتیجه قلب و سایر بخش‌های بدن از کار می‌افتد و بدن سرد می‌شود. در این حالت - خواه از نظر شرعی و خواه از نظر پزشکی - عارف مرده است. اما آنکه در اسم ممیت و اسم محیی خداوند به فنا رسیده باشد می‌تواند با اختیار خویش بمیرد و می‌تواند دوباره با اختیار خویش به این عالم برگردد. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔻پیر زن ارمنی! ▫️خود حاج شیخ می فرمود: 🔹در ایام تحصیل در اصفهان از نظر اقتصادی در وضع بسیار نامناسبی قرار داشتیم و گرسنگی ضعیف مان کرده بود. روزی گفتند که در بیرون شهر گوشت شتر تقسیم می کنند،‌ ما هم رفتیم و بعد از معطلی زیاد، پنج سیر قسمتت ما شد. از این که گوشتی گیرم آمده بود،‌ خوشحال بودم. 🔸در مسیر بازگشت، دیدم یک زن ارمنی کنار پیاده رو نشسته و دو دخترش را کنارش خوابانده بود. بچه ها از شدت ضعف،‌نای نفس کشیدن نداشتند و عن قریب روح از تنشان در می آمد. زن با زبان خودش به من فهماند که این دو بچه از شدت گرسنگی در حال مرگ هستند. گاهی هم سر به آسمان می کرد و دعایی می خواند. من خیلی ناراحت شدم، خود را فراموش کردم و به آن زن فهماندم که این جا باشید من می آیم. 🌀گوشت ها را در مدرسه کباب کرده و سریع پیش آنها آمدم. زن آن گوشت ها را کم کم به دخترانش می داد و آنها به حال حیات برگشتند. زن رو به آسمان برایم دعا می کرد. 🔺از آنها خداحافظی کردم و به مدرسه آمدم در حالی که از شدت ضعف و گرما نای ایستادم نداشتم. 🔅دراز کشیدم که بخوابم، ناگاه در حجره باز شد و پیرمردی نورانی، بقچه به دست وارد شد و حال و احوال کرد و گفت: این بقچه از ان شماست. ⚡️گفتم: چه کسی فرستاده؟ اشاره ای کرد که مپرس! کسی که چرخ و پر به دست اوست، به یاد شماهاست و از اتاق خارج شد! دنبالش روان شدم، ولی او را نیافتم! 🔷آمدم به حجره و آن بسته را باز کردم. دیدم که نانهای تافتون معطر و روغنی است که تا آن زمان از آنها ندیده و نخورده بودم. بعضی از دوستان خود را صدا زدم و جریان را نقل کردم و از آن تافتونها همه سیر خوردند و من از حالت ضعف و سستی بیرون آمدم.» 📚مدرس وارسته و بینادل، صفحه ۳۸ تا ۴۰. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🌷 فارقلیط کیست؟🌷 🌿 مرحوم فخر الاسلام، مؤلف کتاب «أنیس الاعلام»، ابتدا یکى از کشیش‌های بزرگ ومعروف مسیحى بود، اما پس ازمدتى پى به حقانیت اسلام برد و چون مردى آزاده بود، مسلمان گردید و چند کتاب نیز در رد مسیحیت و یهود نوشت. 🍃 او مقدمات مسلمان شدن خود را چنین تعریف مى‌‌کرد: 🔹«وطن من ایران(ارومیه)است» پدرانم همگى کشیش و از علماى مسیحى بودند. 🔹 از ابتداى جوانى، شوق تحصیل علوم دینى راداشتم، بنابراین سرگرم علوم دینى شدم و کم‌کم مدارج علمى راطى کردم،تااینکه کوچ کرده وخودرابه کلاس درس «استاد بزرگ مسیحی» رسانیدم. 🔹 در مجلس درس اوچهارصد نفر شرکت داشتند و من در میانشان از هوش و استعداد بیشترى برخوردار بودم،بهمین دلیل موردعلاقه استاد بزرگ مسیحی شدم، بطوریکه تنها کسى بودم که اجازه ورود به حرم استاد را داشتم. 🔹 روزى به مجلس درس استاد بزرگ مسیحی رفتم، او نیامده بود، گفتند امروز استاد مریض ‍ است و نمى‌‌آید، شاگردان خودشان بحث مى‌‌کردند. 🌷صحبت راجع به کلمه «فارقلیط» بود که این لفظ در «انجیل» آمده است هر کس آن را طورى معنى مى‌‌کرد و چیزى مى‌‌گفت. 🔹 من به دیدن استاد رفتم، او در بستر افتاده بود، گفتم: 🔹 «به مجلس درس رفتم، شما نیامده بودید، ازاین‌رو به دیدنتان آمدم». 🔸 «استاد پرسید: در نبودن من هم، مباحثه برقرار بود؟» 🌷گفتم: «آرى، درمورد کلمه فارقلیط بحث مى‌‌کردیم عده‌‌اى مى‌‌گفتند به معنى «تسلیت دهنده است»،حضرت عیسى ع فرموده است: «من مى‌‌روم و پس از من فارقلیط مى‌‌آید». 🔸 استاد گفت:«هیهات، هیچ‌کس خبر از معنى آن ندارد». 🌷تا این جمله را گفت، من که شیفته جمال بودم، دامنش را گرفتم و از او خواستم که معنى این کلمه را به من بگوید. او گفت: صلاح نیست، زیرا اظهار معنى آن براى تو و من ضرر دارد». 🔹 من اصرار کردم و او را سوگند دادم، پاسخ داد: 🔹 «من این کلمه را به تو میگویم، به شرطى که تا وقتى من زنده‌ام آن را فاش ‍ نکنى». 🔹 من پذیرفتم. او گفت: 🔸 «این کلید را بردار و آن جعبه را بازکن، در آن، جعبه‌ای قرار دارد، آن را هم بازکن، در آن کتابى به زبان «شریانى» وجود دارد که هزاران سال قبل نوشته شده است»؛ 🔹 وقتى کتاب را برداشتم، گفت: «فلان صفحه را بیاور» آن صفحه را پیدا کردم، دیدم راجع به کلمه فارقلیط بحث کرده است و گوشه‌ای نوشته؛ 🔹«فارقلیط همان حضرت محمد (ص) است». 🔹پرسیدم «این محمد (ص) کیست؟» 🔸 استاد پاسخ داد: «همان کسى که مسلمانان او را پیامبر مى‌‌دانند». 🔹 گفتم: «پس مسلمانان بر حق هستند؟» 🔸 گفت: «آرى» 🔹 پرسیدم: «پس چرا شما حق را ظاهر نمى‌‌کنید؟» 🔸 استاد بزرگ مسیحی گفت: «افسوس که من در آخر عمرم به این راز پى بردم، اما اگر آن را اظهار کنم، حکومت مرا مى‌‌کشد،به هرکجا روم،حتى در میان مسلمانهاحکومت مرا پیدا مى‌‌کند، و به قتل میرساند، صلاح من سکوت است، ولى تو جوان هستى، مى‌‌توانى فرار کنى و بروى». 🔹 دستش را بوسیدم و از او خداحافظى کرده و همان روز به راه افتادم، تا اینکه وارد «شهر شام» شدم، لطف خدا شامل حال من شد، مرا به یکى از علماى «شیعه» معرفى کردند. 🔹 به دست او اسلام آوردم و صرف و نحو و منطق و معانى بیان را خواندم، سپس به «نجف اشرف» رفتم و خدمت «سید کاظم یزدى» و «آخوند خراسانى» به مرحله اجتهاد رسیدم، پس‌ازآن براى زیارت آرامگاه حضرت امام رضا(ع) به ایران رفتم». 🔹 در تهران خبردار شدم که مسیحیان چند کتاب در رد اسلام نوشته‌‌اند، خداوند به من توفیق داد که چند کتاب در رد آن‌ها بنویسم و تهمت‌هایشان را پاسخ دهم». 🔹 مرحوم فخر الاسلام، بیست جلدکتاب بابیانی شیرین و لذتبخش نوشته است. به‌راستی‌که این تائید الهى در نصرت اسلام است که یک نفر همه تبلیغات مخالفان را باطل نماید. ◽️ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۴۹، با ویرایش. 🌺 میلاد فرخنده‌ی بزرگ‌پیام‌آور رحمت حضرت محمد مصطفی(صل الله علیه و‌آله) وحضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) خجسته باد!