🔺به حق جدم #امام_کاظم (ع)
🔹در یکی از مجالس عزاداری، کودکی که مبتلا به صرع است، به زمین می افتد و غش می کند. اطرافیانش سراسیمه و نگران می شوند. آیت الله #سیدحسن_موسوی_شالی که در مجلس حاضر بود، بر سر کودک حاضر می شود و می گوید: «به حق جدم موسی بن جعفر(ع) برخیز».
▪️ناگهان کودک چشم باز می کند و می ایستد. حاضران تعجب می کنند. از او می پرسند: «چه اتفاقی افتاد؟».
🌱کودک جواب می دهد: «هرگاه غش می کردم، احساس می کردم چند نفر می آیند و مرا کتک می زنند؛ اما این دفعه آقایی آمد، آنها را کنار زد و به من گفت: «یکی از فرزندان ما از من خواست تا تو را کمک کنم». آن گاه مرا شفا داد. (+)
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
🔰درگذشت آیت الله #سیدحسن_موسوی_شالی؛ فقیه، امام جمعه و نماینده خبرگان تاکستان (1427ق)
🔺و علی ابصارهم غشاوة!
🔹 قرار بوده آیت الله #سیدحسن_موسوی_شالی به مدت ده شب در مسجدالنبی(ص) قزوین سخنرانی داشت. مطلع میشود که ساواک بنا دارد او را در شب نهم در منزلش دستگیر کند. از خدا میخواهد به او فرصت دهد که بتواند تا پایان شب دهم سخنرانی کند. ایشان قصد داشت در شب آخر علیه رژیم افشاگری کند.
🔸شب نهم قبل از سخنرانی، مأموران ساواک به منزل حاجآقا میروند تا او را به زندان ببرند. وی در این مورد میگوید: «ساواکیها ریختند داخل خانه؛ من نشسته بودم و استراحت میکردم. هرچه گشتند مرا پیدا نکردند؛ حتی دستشویی و حمام را هم جستجو کردند. من آنها را میدیدم اما آنها مرا نمیدیدند. قبا و عمامهام را روی کرسی جا گذاشته بودم.
⚡️ساواکیها از همسرم پرسیدند:«پس حاجآقا کجاست؟ قبایش اینجاست، عمامهاش اینجاست، کفشش جلوی در است، پس خودش کجاست؟». همسرم جواب داد:«مگر او را به من سپرده بودید که سراغش را از من میگیرید؟».
🍁فردا شب حاجآقا علیه شاه و به حمایت از امام خمینی سخنرانی کرد. او را دستگیر نمودند و سه ماه در زندان قزوین زندانی کردند.»
📚مجاهد پارسا، صفحه ۱۱۹.