🔺تحفه بهشتی از وادی السلام
▫️مرحوم #ملامهدی_نراقی:
🔹در ایام سکونت در نجف، ماه رمضانی بود که نه غذایی در منزل برای افطاری نداشتیم و نه ریالی برای تهیه آن. همسرم گفت: بلند شو برو افطاری تهیه کن. از خانه بیرون آمدم و به قبرستان وادی السلام رفتم.
🔸میان قبرها می گشتم و فاتحه می فرستادم. تا اینکه غروب شد. دیدم عده ای از اعراب جنازه را آوردند و در قبر آماده ای گذاشتم و به من گفتند: ما کار داریم، تو این میت را دفن کن.
⚡️میان قبر که شدم، دیدم دریچه ای رو به باغی بزرگ باز است. وارد شدم. باغی بود سرسبز و پر از درختان میوه. در میانه باغ قصری بود مجلل. بی اختیار سمت قصر رفتم. شخصی در صدر مجلس نشسته بود و عده ای دور او بودند و سؤالاتی می کردند....
🔅وقتی خواستم بیایم، آن شخص که روح همین میت در قبر برود، کیسه برنجی به من داد و گفت: «برنج خوبی است. ببرید برای عیالتان». از باغ بیرون آمدم و خودم را داخل قبر دیدم. کارهای میت را انجام دادم و با همان برنج به خانه بازگشتم. این برنج به قدری خوشمزه و معطر بود که موقع پخت، بویش در تمام محل منتشر می شد و همسایه ها از محل خرید آن می پرسیدند.
🌦ما مدتها از این برنج استفاده می کردیم بدون اینکه از آن کم شود، تا اینکه یکی از همسایه ها آمده بود منزل و حقیقت آن را از زیر زبان همسرم بیرون کشیده بود. بعد از آن بویش قطع شده و کم کم با استفاده کم و تمام شد.
📚معادشناسی علامه طهرانی، ج 2، ص 222-227.
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama