.
از این حرام لقمه ی بی شرف که ملیجک دشمن هست و نسخه بدل نیما زم ملعون هست بیشتر از این توقع نداریم
#روحانی_نما
#لجن_پراکن
#دلقک_استکبار
#منافق
#نفوذی
#حرام_لقمه
#بی_شرف
🔵 سالگرد ترور «شهدای پیروزی» در بغداد و چند نکته
🔹تحلیل
🔹 ساعاتی پیش، مراسم بزرگداشت سالگرد ترور «شهدای پیروزی» در میدان التحریر بغداد و با حضور جمعیت انبوه مردمی برگزار شد. درباره این مراسم چند نکته وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود:
🔸 شطرنج سیاسی عراق پس از اعتراضات اکتبر 2019 که به تغییر دولت در این کشور منتهی شد، به نحوی بود که کنشگری گروههای مقاومت چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه نظامی-امنیتی با محدودیتهای مهمی روبهرو شد. رویداد ترور فرودگاه بغداد، نخستوزیری الکاظمی و تلاش وی برای انحصار سلاح در دست دولت و حملات گاه و بیگاه به نیروهای مقاومت در عراق را میتوان ازجمله مهمترین دلایل این محدودیتها دانست.
🔸 با این وجود، جریان مقاومت با دو گام سیاسی یعنی تصمیم پارلمان برای اخراج نظامیان آمریکایی و سپس حملات مکرر به کاروانهای نظامی این کشور، تلاش کرده تا فضای اثرگذاری و کنشگری خود را بازسازی و بهبود بخشد. اما هر دوگام بهویژه خروج نظامیان آمریکایی با مخالفتهای آشکار و پنهان برخی از گروههای سیاسی روبهروست. در این چارچوب به نظر میرسد راهپیمایی باشکوه امروز و شعارهای ضد آمریکایی آن بتواند هزینه ماندن آمریکا در عراق را افزایش دهد.
🔸 راهپیمایی میدان التحریر همچنین نشان داد که هواداران جریان مقاومت در عراق، نسبت به بدنه معترضان اکتبر چندان هم کمشمار نیستند و با توجه به دارا بودن برخی مؤلفههای قدرت، میتوانند حتی از اثرگذاری بیشتری نسبت به انقلابیون برخوردار باشند.
🔸 در این میان اما مقتدی صدر بازهم بیرون از هر چارچوب و قاعدهای ایستاد و نشان داد به هیچ وجه نمیخواهد در کنار نام هیچ فرد و جریانی غیر از خودش بایستد. صدر شب گذشته بدون اشاره به سالگرد ترور فرودگاه بغداد، با انتشار بیانیهای تأکید کرد که برخی گروهها و کشورها میخواهند عراق را وارد میدان تنش نظامی کنند. مقتدی هویت خود را در چنین مرزبندیهای متصلبی دیده و بعید است که به آسانی در کنار محور مقاومت قرار گیرد.
❌توجه توجه❌
🔴📣 به اطلاع میرساند به مناسبت ایام سالگرد شهادت حاج #قاسم_سلیمانی و چهلم شهید #فخری_زاده کاروان خودرویی با هدف مطالبه انتقام سخت در 👇👇
🔴⬅️ روز چهارشنبه ۱۷ دی ماه
⏰ ساعت ۱۱ صبح
🔴⬅️ مبدا ؛ ولنجک #کهف_الشهدا
🔴⬅️ مقصد: #بهشت_زهرا تهران
همراه با سخنرانی و روضه خوانی با محوریت #انتقام_سخت
از امت انقلابی دعوت میشود این کاروان را همراهی بفرمایند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملیات کربلای ۵ شلمچه
یاد کربلای جبه ها کرده دلم
هدیه ای ناچیز تقدیم به شیرمردان عملیات غرور آفرین کربلای پنج
هرنفس بوی سیب می آید
ازمسیرشلمچه این شبها
زنده شد یادکربلای پنج
یادسربندهای یا زهرا
........
هرکسی پهلویش که ترکش خورد
گفت یافاطمه زپاافتاد
به گمانم که لحظه ی آخر
روی دامان مادرش جان داد
.......
میرسد بوی چادر خاکی
ازکنار تمام پیکرها
فاطمیه ، شلمچه، این ایام
صحنه ی کوچه بود معبرها
......
چه پسرها که بی پدر گشتند
چه پدرها که بی پسر گشتند
رفت گردان و دسته ای آمد
رفقا بی رفیق برگشتند
.......
هرزمان رو زدم به قافله ها
پاسخ آمد بروبرو جانیست
بهرتسکین درد من جایی
خوب تر ازبهشت زهرا نیست
.......
هرشب جمعه قطعه ی شهدا
جای جامانده های جنگ شده
دل دنیاگرفته ی ماهم
بهردیدار یار تنگ شده
🌹🕊🌴🌷🌴🕊🌹
🌹 #پیامکی_از_بهشت 🌹
خداوندا فقط مي خواهم #شهيد شوم ، #شهيد در راه تو .
خدايا مرا بپذير و در جمع #شهدا قرار بده.
خداوندا روزي #شهادت مي خواهم كه از همه چيز خبري هست الا #شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همهد كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا #شهيد راه خودت قرار ده.
با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق #شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق.
نمي دانم چه بايد كرد، فقط مي دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي يابم.
هر موقع آماده مي شوم چند كلمه اي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نمي دانم كدام را بنويسم .
از درد دنيا، از دوري #شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا .
هزاران هزار حرف ديگر كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد مي كرديم.
اگر سخت است، خدا را داريم .
اگر در سپاه هستيم ، خدا را داريم .
اگر درد دوري از #شهداي عزيز را داريم، خدا را داريم.
اي خداي #شهدا، اي خداي #حسين_ع ، اي خداي #فاطمه_زهرا_س ، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت #شهيدم كن .
#يا_رب_العالمين
1_756823620.mp3
3.37M
🔉🔊نواهنگ محشر و فوق العاده عالی
و بسیار زیبای صبح روز سه شنبه
با صدای حاج مهدی رسولی
🎼صبح روز سه شنبه من
پا شدم با دو چشم خیس
دیدم انگار توی این شهر
هیشکی عین خیالش نیست
#فاطمیه
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#پیشنهاد_دانلود
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
خطاب به همسرش امیرالمؤمنین على علیه السلام كرد: من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى.✨
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#قاب_نفوذ 1⃣
🔴 خلبان شاه و رئیس جمهور!
"بهزاد معزی" کاپیتان خلبان، روز 26 دی 1357 با هواپیمای شاهین، محمدرضا پهلوی شاه خائن را از چنگ مردم ایران فراری داد. سپس به دستور اربابانش، در حرکتی مزورانه، هواپیما را به ایران بازگرداند و مدعی شد به زور مجبور به این کار خائنانه شده است.
از آن به بعد طبق ماموریتی که برایش تعریف کردند، به جمع خلبانان انقلابی و مومن پیوست تا هرچه بیشتر خود را جهت اجرای برنامه های آینده مهیا کند.
وی به محض بازگشت به ایران، مستقیما به دفتر منافقین در تهران مراجعه کرد و برای انجام هرگونه خدمت به منافقین، اعلام آمادگی نمود.
ماموریت جدید معزی این بود:" فراری دادن "مسعود رجوی" رهبر گروهک تروریستی منافقین (مجاهدین خلق) که دستش به خون مردم آلوده بود و "ابوالحسن بنی صدر" که از مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران خلع شده بود.
سرانجام روز 6 مرداد 1360، دراوج اعتراضات مردم ایران علیه خائنین، معزی همان هواپیمای شاهین که با آن شاه را از ایران فراری داد، مجددا ربود.
این بار مسافرین معزی، نه شاه و چمدان های پر از طلا و جواهرات و اموال ملت، که تعدادی از رهبران و فرماندهان جنایتکار و تروریست منافق بود.
در گوشه ای از هواپیما، فردی ظاهرا مهماندار، با آرایش و لباس زنانه پنهان شده بود که همچنان خود را رئیس جمهور ایران می دانست: ابوالحسن بنی صدر!
او در ۲۱ دی ماه ۱۳۹۹ بر اثر سرطان در بیمارستانی در پاریس مرد و به اربابانش پیوست
#بنی_صدر
#رییس_جمهور
#نفوذی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🚀 مرحله اول رزمایش پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله ۱۵ سپاه برگزار شد / غرش موشک های بالستیک ایران
پ.ن: در اصل این تحرکات رزمایش نیست بلکه آمادگی و تمرین برای درگیری گسترده علیه اهداف دشمن متخاصم در محدوده غرب آسیاست.
#آمریکا_را_زیر_پا_له_می_کنیم
#اسرائیل_باید_از_صفحه_روزگار_حذف_شود
#سپاه_پاسدار_انقلاب_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فیلم کاملتر از اصابت دقیق موشکهای سپاه به اهداف
🔺زندان الرشید (۱)
❇️ خاطرات سردار گرجی
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
چهارم تیرماه ۱۳۶۷
هوای جزیره گرم و شرجی بود. عرق از سر و رویم می ریخت. آرام از پله های قرارگاه پایین رفتم. پس از سلام و احوال پرسی با بچه ها، وارد سنگر علی هاشمی شدم. دیدم عده ای از بچه های عملیات، مخابرات، و اطلاعات کنارش نشسته اند. با دیدن من خداحافظی کردند و رفتند. وقتی با علی تنها ماندم، احساس کردم خسته است. چشم هایش از بی خوابی گود افتاده بود. درباره وضعیت جزیره، موقعیت نیروهای عراقی، و تصمیماتش سؤال کردم. در حالی که پتویی را پشت کمرش قرار میداد گفت: «گرجی، از بیرون که وارد جزیره شدی بوی شیمیایی را حس نکردی؟» گفتم: «چرا، اتفاقا خیلی حس کردم.» لحظه ای چشمانش را بست و گفت: «عراق امروز، اول صبح، یک آتش تهیه سنگین روی سرمان ریخت. بعد هم جزیره را از زمین و هوا شیمیایی زد. بچه های همه یگانها در جزیره شیمیایی شده اند. آن قدر مجروح شیمیایی داریم که امکان تخلیه آنها نیست.
یگانهای توپخانه ۶۴، الحديد، و تیپ سوم شعبان، که وظیفه اجرای آتش را داشتند، در همان ساعت اول حمله، شیمیایی شدند. بیشتر توپچی ها به شهادت رسیدند یا مجروح شدند. آنهایی که سالم مانده بودند قبضه های توپ را رها کردند. البته حق هم داشتند. چون اگر می ماندند، کاری از دستشان برنمی آمد.»
علی به حرفهایش ادامه می داد و من می اندیشیدم و با خود میگفتم: «امروز، چهارم تیر ماه سال ۱۳۶۷، باید از سخت ترین روزهای جنگ باشد.»
و هیچ روزی مثل آن روز وضعیتمان به هم ریخته نبود. صدای بی سیم ها لحظه ای قطع نمی شد. صدای فرمانده یگان ها در خط مقدم به گوش می رسید که به نیروهایشان امر و نهی می کردند. برای لحظه ای صدای بهنام شهبازی را شنیدم که به نیروهایش می گفت:
امروز روز مقاومت است. جزیره یادگار شهدای ماست. کوتاه نیایید!»
علی برای لحظه ای از حرف زدن ایستاد. گوشی بیسیم را فشار داد و به همه فرماندهان مستقر در جزیره گفت: «برادران، فقط و فقط مقاومت. مقاومت. این آخرین حرف و دستور من است.» و از آن سوی خط پاسخ آمد: «علی جان، ما ایستاده ایم و به حرف شما عمل می کنیم. خیالتان راحت باشد.»
دیگر خبری از کد و رمز نبود. همه آشکارا حرف می زدند. چهره على لحظه به لحظه رنگ می باخت. نگران خط مقدم جزیره بود. زیر لب ذکر می گفت و سعی می کرد بر خودش مسلط باشد. عقربه های ساعتی که بالای سر علی نصب شده بود ده صبح را نشان می داد و به کندی جلو می رفت.
آن روز حرف های علی رنگ و بوی دیگری داشت. حرف زدن و نگاه کردن على عوض شده بود. این علی آن علی که میشناختم نبود. احساس می کردم در چند قدمی حادثه ای بزرگ ایستاده ام.
پس از آنکه علی جواب بی سیم ها را داد گفت: «گرجی، سریع برو و سری به تیپ های سوم شعبان و الحديد بزن. ببین وضعیتشان بعد از حمله های شیمیایی چطور است. با خبرهایی که از بی سیم به من رسیده، باید وضعشان خراب باشد.»
با على خداحافظی کردم و از سنگر فرماندهی اش بیرون آمدم. دوست نداشتم در آن موقعیت از او جدا شوم. اما چاره ای نبود. باید به دستورهایش عمل می کردم.
در راهرو، حاج عباس هواشمی (معاون علی هاشمی) را دیدم که داشت به طرف سنگر فرماندهی می رفت. با هم سلام و احوالپرسی کردیم. وقتی از وضعیت جزیره پرسیدم، گفت: «برادر گرجی، وضع خیلی خراب است. فقط دعا کن!»
او از اقوام على بود. آن دو از ابتدای جنگ با یکدیگر همکاری می کردند. صورت حاج عباس زرد شده بود و معلوم بود خسته است. خس خس نفس هایش می گفت شیمیایی شده است. اصرار کردم و گفتم: «حاجی، بیا سری به بهداری بزنیم تا مداوا شوی.» در حالی که می خندید گفت: «برادر گرجی، دوای من علی هاشمی است. تو برو به کارت برس. من هم مثل باقی رزمندگان خط مقدم، که غریبانه می جنگند و مقاومت می کنند، خدایی دارم.» بعد دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: «برو. خدا به همراهت.»
به طرف خروجی قرارگاه رفتم. راننده ام، وقتی مرا دید، جلو آمد و گفت: «هوا خیلی آلوده است. صبر کنید ماسکی برایتان بیاورم.» حرفهای حاج عباس برایم زنده شد. به او گفتم: «نیازی نیست.
سریع ماشین را روشن کن. باید جایی بروم.»
اندکی بعد، ماشین جلوی قرارگاه ایستاد و من در حالی که ناامیدانه آنجا را نگاه می کردم به عقب برگشتم. در راه فقط جاده را نگاه می کردم. کمتر ماشینی در حال تردد بود. راننده پرسید: «برادر گرجی، به نظر شما وضع چطور می شود؟» گفتم: «چه شده؟ نکند ترسیدهای؟» گفت: «ترس؟ نه، میگویم یعنی با این اوضاع چه اتفاقی می افتد؟ چون بیشتر نیروها شیمیایی شده اند. آمبولانس ها برای تخلیه شهدا و مجروحان کم آورده اند.» گفتم: «خب جنگ است دیگر. شوخی بردار نیست. در جنگ که حلوا پخش نمی کنند.»
کانال جانبازِ شیمیائی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
کانال جانبازِ شیمیائی
🔺زندان الرشید (۱) ❇️ خاطرات سردار گرجی بقلم، دکتر مهدی بهداروند چهارم تیرماه ۱۳۶۷ هوای جزیره گرم
ادامه قسمت اول زندان الرشید
❇️خاطرات سردار گرجی زاده
ماشین جلوی مقر تیپ سوم شعبان ترمز کرد. سریع پیاده شدم و نگاهی به وضعیت قبضه های ضد هوایی کردم. کسی بالای توپهای پدافند نبود. هر چند دقیقه صدای به زمین خوردن گلوله توپی به گوش می رسید.
به سمت سنگر فرماندهی تیپ (محمود محمودی) رفتم. مسئول آن مقر، وقتی مرا دید، در آغوشم کشید و بی مقدمه گفت: «همه نیروهایم شهید و زخمی شده اند. سازمان رزم تیپ از هم پاشیده. فلج شده ایم.» گفتم: «خدا بزرگ است. باید سری هم به مقر تیپ الحديد بزنم. از آنها خبری نداری؟» گفت: «چرا، اوضاع آنها هم مثل تیپ ماست.»
با جانشین تیپ خداحافظی کردم و بیرون رفتم. فاصله مقر دو تیپ زیاد نبود. وقتی وارد مقر تاکتیکی تیپ الحديد شدم دقیقا حال و هوایی شبیه تیپ قبلی داشت. فرمانده مقر الحديد(شهید حبیب الله کریمی) هم حرفهای مسئول مقر تیپ سوم شعبان را می زد. حرف خاصی برای گفتن نداشتم. از سر همدردی گفتم: «وضعی است که پیش آمده. هر چه تقدیر خداست همان می شود.»
زود با او هم خداحافظی کردم و به سمت فرماندهی قرارگاه راه افتادم.
جانبازِ شیمیائی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکسهایی از آخرین دیدار حاج قاسم عزیز با سید حسن نصرالله؛ ۴۸ ساعت قبل از شهادت که توسط المنار پخش شده است
قصه خواب شب بچههایمان؛ نغمه لالایی کودکانمان؛ تو خواهی بود
جانبازِ شیمیائی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
https://eitaa.com/janbaz_shimiaee