eitaa logo
اشعار مذهبی
671 دنبال‌کننده
57 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو می‌گفت چه جغرافیایی؟ جهان از تو می‌گفت ازل تا ابد ساحت آفرینش به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت از آغاز عالم، از اندوه آدم قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت چه کردی تو ای ماه منظومۀ عشق؟ که هر گوشۀ کهکشان از تو می‌گفت افق تا افق خون تو می‌درخشید کران تا کران آسمان از تو می‌گفت دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت و هر آه محو غمت بود هر دم و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت تو ای جان کعبه! حرم از تو می‌خواند تو ای روح مسجد! اذان از تو می‌گفت رجزگریۀ کودکان می‌سرودت نگاه تر مادران از تو می‌گفت در آرامش پیرهن‌های مشکی هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت.. به خود آمدم، جمعیت سینه می‌زد به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت یقینی‌ترین داغ عالم تویی، تو! دل سوخته بی‌گمان از تو می‌گفت t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
قلم به صفحه نشست از غم تو گريان شد گرفت دم،به سر و سينه زد پريشان شد به ياد قصه ي تخريب آستان بقيع دل تمام محبين ز غصه ويران شد بقيع جاي خودش را درون دل دارد بهشت ماست اگرچه به خاك يكسان شد گرفت كافري از خاك پاي زائر تو به محض ديدن اين غربتت مسلمان شد يكي مزار كريم و يكي مزار كسي كه از مصائب تلخي هميشه نالان شد مزار باقر و صادق كنار يكديگر مزار فاطمه پس از چه روي پنهان شد همان كسيكه به بيت علي اهانت كرد همان دليل جسارت به اين گلستان شد دلم گرفته به يادهمان امامي كه به دست مردم نا اهل تيرباران شد ولي امان ز دمي كه تن عزيز خدا به دست مردم نامرد پست عريان شد مهدي داوري t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
هر چقدر این ‌خاک، باران‌خورده و ‌تر می‌شود بیشتر از پیش‌تر جانش معطر می‌شود این حریم آسمانی گنبدش فیروزه‌ای‌ست روز و شب مفروش با بال کبوتر می‌شود هر رواقش آینه در آینه نور است، نور صحن در صحنش صلات ظهر، ‌محشر می‌شود دل تمنا می‌کند «باب الکرم» را، عاقبت، با امام مجتبی، اینجا مُیسّر می‌شود «قال باقر»، «قال صادق» می‌نشیند بر زبان دور تا دور حرم یک روز، منبر می‌شود کربلا هم می‌رسد اینجا لبی را تر کند طرح سقاخانه‌ها روزی مُقدّر می‌شود روضه‌خوان اینجا نشسته روضه‌خوانی می‌کند در دلم تازه غم و اندوه مادر می‌شود t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد تنی که مُثله شده در برابرم باشد گمان نمی کنم این تکه های پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟! اگر خدای نکرده برادرم باشد...! چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟ فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت: کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت: گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم که قول می دهم این بار آخرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟! بد است بی کفن این مرد محترم باشد برای آن که روی پیکرش بیاندازم نمی شود بگذارید معجرم باشد؟ علی اکبر لطیفیان t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
تا به وصف حمزه بگشایم زبان می سزد گردد سراپایم زبان حمزه یعنی شیر شیران اُحد خشم فریاد دلیران اُحد حمزه یعنی یک جهان صدق و صفا حمزه یعنی جان‌نثار مصطفی این شنیدم هند از خشم و غضب کرد وحشی را به نزد خود طلب گفت در این جنگ باشد کام من تشنۀ خون یکی از این سه تن یا، محمّد را به تیغ خشم زن یا، علی یا، حمزه را از پا فکن دید آن ناپاک در حین قتال قتل احمد یا علی باشد محال تاخت هر سو در صف میدان جنگ کرد قصد جان حمزه بی درنگ حمله کرد از راه نامردی ز پشت شیر شیران را به ضرب نیزه کشت آن خروشان شیر ختم المرسلین پیکرش چون کوه شد نقش زمین هند با خشم و غضب سویش شتافت پهلویش را از دم خنجر شکافت همچو خون پاک حمزه بر زمین ریخت اشک از چشمِ ختم المرسلین من ندانم داغ آن آزادمرد با دل پیغمبر اکرم چه کرد می سزد تا خون فشانم از بصر داغ دو سردار دارم بر جگر آتش سوز درونم بر ملاست گه نگاهم بر اُحد گه کربلاست دیده ام پرپر دو باغ یاس را جسم حمزه، پیکر عبّاس را داشت در دل داغشان را فاطمه گه به صحرای اُحد، گه علقمه سنگ و کوه و دشت و صحرا گریه کرد بر مزار هر دو، زهرا گریه کرد داغ او بر قلب پیغمبر نشست مرگ این پشت برادر را شکست او شدی مُثله رخ نورانیش این یکی شد فرق تا پیشانیش او ز پهلویش روان شد خونِ دل این فرات از کام عطشانش خجل او عبا پوشید بر جسمش رسول این کنارش مادری‌کرده بتول حمزه! بوی کربلا احساس کن گریه بر مظلومی عبّاس کن او که تنها با عدو پیکار کرد دست و چشم و سر، نثار یار کرد او که از ضرب عمود آهنین گشت سرو قامتش نقش زمین این شنیدم حضرت ختمی مآب بر شهیدان یک به یک می داد آب تا رهد عبّاس از رنج و تعب جام آبی داد بر آن تشنه لب آن سرا پا مظهر صدق و صفا تشنه‌لب جان داد نزد مصطفی لب نزد بر آب و کامش تشنه بود بر لب دریا امامش تشنه بود بحر را چون شعله ای در کام دید عکس اصغر را میان جام دید تا که باران زآسمان آید فرود بر لب عبّاس از «میثم» درود استاد حاج غلامرضا سازگار t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی پریشان می‌شوم وقتی پریشان می‌شود زلفت نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی دلم لرزید و می‌دیدم به روی خاک افتادی تن تو اربااربا بود آن ساعت که جان دادی نکش پا بر زمین ای گل که جانم می‌رسد بر لب حرم تنهای تنها بود آن ساعت که جان دادی صدای خنده دشمن به گوشم می‌رسد اما عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادی تو را بین عبا چیدم شبیه ابر باریدم فراق و روضه بر پا بود آن ساعت که جان دادی تمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادی به غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادی به ضرب نیزه‌ها وا شد تن تو شبه پیغمبر نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادی یکی با سنگ می‌زد دیگری با نیزه و خنجر سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادی بیا و چشم خود وا کن که جان دادم کنار تو دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادی گذشت آب از سرم وقتی تو را سوی حرم بردم ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادی بیا و عمه‌زینب را ببر از بین نامحرم نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
لشکر دشمن سپاه بی‌شمار آورده بود راس شاه کربلا را نی‌سوار آورده‌اند لشکر تزویر و مکر و حیله و رنگ و ریا خیزران را بهر لب‌های نگار آورده‌اند تیر و سنگ و نیزه و شمشیر و تیغ و دشنه را از برای لاله‌های بی‌قرار آورده‌اند کاروان تا وارد دروازه ساعات شد مردم بازار ظلم آشکار آورده‌اند مردم مست و صدای خنده رقاصه‌ها بر دل درمانده زینب فشار آورده‌اند طبق مقتل روضه می‌خوانم که در وقت اذان اهل بیت مصطفی را سوگوار آورده‌اند شمر ملعون گفت زن‌ها را کنیزی می‌بریم بعد از آن بر دیده‌ها ابر بهار آورده‌اند گفت سرها را ز روی بام آویزان کنید تا که سرها را شبیه لاله‌زار آورده‌اند راس سقا از در و دیوار آویزان که شد اشک زینب را عجب بی‌اختیار آورده‌اند تکه‌سنگی آمد و پیشانی سقا شکست لخته خون روی رخسار نگار آورده‌اند گاه بر دندان و چشم و گاه بر ابرو زدند سنگ‌ها خون از رخ زیبای یار آورده‌اند بعد از آن سرها زمین افتاد و سرها را زدند بعد از آن اهل حرم را در غبار آورده‌اند بعضی از سرها به زیر دست و پا افتاده بود وای از آن ساعت که ظلم ناگوار آورده‌اند زینب کبری به سر می‌زد که سقای حرم این حرم را دشمنان با حال زار آورده‌اند بس کنید ای مردم شام بلا من زینبم گر چه ما را با همین قلب دچار آورده‌اند t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت خواندند اهل معرفت او را «نگین ری» با آن‌که نام و شهرت «عبدالعظیم» داشت از شهربند رنج و غم، آزاد می‌شود هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت این یاس گلشن «حسن»، این عاشق «حسین» با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت گل‌واژۀ حدیث از آ‌ن لعل جان‌فزا عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت از محضر سه حجّت معصوم فیض برد یعنی که ره به چشمۀ فوز عظیم داشت مثل کبوتران حرم‌خانۀ «رضا» روحی در آستان ولایت مقیم داشت شاگرد پاک‌باختۀ مکتب «جواد» دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت از پرتو هدایت «هادی» اهل بیت راهی به آستان خدای رحیم داشت ایمان خویش را به امامش ارائه کرد با آن‌که جان روشن و قلب سلیم داشت... طور تجلّی سه امام هُمام را او درک کرده بود و مقام کلیم داشت شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد مرغ سحر که زمزمۀ «یا کریم» داشت t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
بسم الله الرحمن الرحیم صبح صادق نشانده پای منبر هم مخالف، هم موافق را احادیثی که دارد روشنای صبح صادق را سزاوار است این مذهب به نام آن کسی باشد که عمری پرورش داد آن همه شاگرد واثق را به غیر از او که از ذریه‌ی اهل کرامت بود کسی اکرام می‌کرده مگر مزدور و سارق را؟ نمک از سفره‌های علم او برداشته یک‌عمر ابوالشّری که می‌داند تفاسیر منافق را کلام نافذ او در مقام روز رستاخیز درآورده‌ست اشک حسرت منصور فاسق را همان ملعون که تا شمشیر بر اسلام بالا برد به چشمان خودش می‌دید برق خشم خالق را گدایی که خودش را خواند امیرالمومنین شهر! - معاذالله - ببین دور خلایق هرچه لایق را سپاه ابرهه هرشب به سمت کعبه می‌رفتند به بزم خود می‌آوردند آن سلطان حاذق را میان کوچه مردی را پی مرکب دوان کردند که دارد اختیار هم مغارب هم مشارق را همین که خانه را آتش زدند و دست را بستند مجسّم می‌کند در ذهن‌ها بعضی دقایق را... همان روزی که با دستان شوم نامسلمان‌ها به مسجد برد شیطان عاقبت قرآن ناطق را # نوای روضه‌ی "نوحو علی العطشان" او‌ بوده‌ست که تا روز ابد آتش زده دل‌های عاشق را دعا می‌کرده و رحمت بر آن‌ها می‌فرستاده‌ست همین که می‌شنیده از زن و از مرد هق‌هق را امامی که نه تنها دوست، دشمن زیر دین اوست شفاعت می‌کند در محضر خالق خلایق را مجتبی خرسندی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
یوسف چرا به گوشه ی کنعان نمی رسد این هجر، این عذاب به پایان نمی رسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنه ام، چرا بارانِ رحمتی به بیابان نمی رسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت باران نمی رسد آه ای برادرم سر و سامانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمی رسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ ترک زده ام جان نمی رسد در بینِ بسترم، نفسم با تو می زند جانانِ من، به این دلِ ویران نمی رسد؟ قسمت نبود پیش تو باشم عزیز من کارم دگر به دارو و درمان نمی رسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظه های تلخ دستم به سمتِ زلفِ پریشان نمی رسد گرچه برادرانِ مرا سر بریده اند آهم به آهِ زینبِ نالان نمی رسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمی رسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خورده ای نه از کمان حرمله ها تیر خورده ای رضا باقریان t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
رنج تو را به گنج فراوان نمی‌دهم درد تو را به دارو و درمان نمی‌دهم زخم تو را به مرهم و خاک تو را به مشک خار ره تو را به گلستان نمی‌دهم سنگ غم تو شیشه قلب مرا شکست این سنگ را به گوهر غلطان نمی‌دهم عمری به بزم روضه‌ات الفت گرفته‌ام این روضه را به روضه رضوان نمی‌دهم من با محبّت تو در این عالم آمدم والله بی محبّت تو جان نمی‌دهم مهر تو را به مهر و مه و آسمان دهم؟ هرگز! خدا گواست به قرآن نمی‌دهم یک قطره اشک در غم تو هستی من است این قطره را به بحر خروشان نمی‌دهم از کودکی به بزم عزایت گریستم این گریه را به صد گل خندان نمی‌دهم من گوشه‌گیر مجلس انس تو بوده‌ام این گوشه را به عالم امکان نمی‌دهم من چشم خود به اشک عزای تو شسته‌ام این چشم را به چشمه حیوان نمی‌دهم من خاک آستان حبیب تو میثمم این رتبه را به افسر شاهان نمی‌دهم t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
بسم الله الرحمن الرحیم قبله هشتم قبله‌ی هفتم ما قبله‌ی هشتم دارد تا خراسان رضا آینه در قم دارد توبه شد عاقبت گریه‌ی هر زائر مست بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد عکسم افتاد در آیینه‌ی صحن و دیدم شیشه این مرتبه با سنگ تفاهم دارد می‌روم در حرم از صحن به صحنی دیگر موج تا در دل دریاست تلاطم دارد من از آداب حریم تو چنین فهمیدم که گدا در حرمت حق تقدم دارد از سر لطف تو در جمعیت شاعرها "شاطر عباس قمی" فیض تکلم دارد "گرچه دوریم ولی با تو سخن می‌گوییم" هر سلامی بفرستیم، علیکم دارد روسیاه است، ولی مرغ دل ما بی‌بی از سر گنبد تو حسرت گندم دارد مجتبی خرسندی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
بیا یابن الحسن ما بی قراریم کسی را جز تو یا مهدی نداریم کجایی کعبه ی آمال عشاق که ما در انتظار تو نگاریم توی حصن حصین کل عالم همه بی تو درون یک حصاریم تمام صبح و شام و روز و شبها به یاد تو ز لطف کردگاریم کجایی ای گل بستان عصمت بیامهدی که مادر انتظاریم همه در انتظار دیدن تو به راه عشق تو ما جان‌نثاریم بیایابن الحسن، ذکر لب ماست تمام جمعه ها با این شعاریم همه آماده بهرجانفشانی به درگاه شما خدمت گذاریم خداداده دو عالم را به دستت به پیش تو همه بی اختیاریم تویی آخر گل باغ ولایت ولی ما در گلستان توخاریم بیا ای یوسف زهرای اطهر که ما بر درد هجرانت دچاریم بیا ای ثانی حیدر ز غربت که ما در انتظار ذوالفقاریم تو گر آیی جهان گردد گلستان کنار تو همه باغ و بهاریم درون سینه ها،مهدی زهرا به جز مهر و ولای تو چه داریم تمام افتخار ما ولایت به نام توست ما با اعتباریم کسی جز تو در عالم یار ما نیست دعای توست ما با اقتداریم در این برهه که عالم در تباهی است به کشتی نجات تو سواریم چو سالار شهیدان ره عشق به راه دین و قرآن استواریم ز لطف خالق یکتا همه عمر کنار سفره ی تو ریزه خواریم برای دیدن روی چو ماهت تمام جمعه ها چشم انتظاریم (رضایم) این بودهردم نوایم بیا یابن الحسن ما بی قراریم حاج رضا یعقوبیان t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خیر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آن‌چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد سید حمیدرضا برقعی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
ای منتهای اشتیاق و آرزویم بگذار از دلتنگی ام با تو بگویم بی تو برایم زندگی خسته کننده ست هر روز بدتر میشود بغض گلویم هر روزِ هفته رنگ و بویِ جمعه دارد با گنبد فیروزه ای در گفتگویم درکِ حضورت سهم از ما بهتران و داغِ ظهورت بر دلِ بی آبرویم بر لب دعای عهد اما در عمل هیچ... بیزارم از خود بسکه در عشقت، دو رویم کاری برایم کن به خود برگردم آقا بگذار رنگ و رو بگیرد خُلق و خویم عمریست اشکت را درآوردم ولی تو... بخشیدی و هرگز نیاوردی به رویم علّامۂ بحرالعلومت میشدم کاش پابوسی ات می آمدم بعد از وضویم یکروز می آیی به سمت جمکرانت من هم می آیم تا که غم از دل بشویم دور و برم پُر می شود از یاس و نرگس عطرِ عبایت می نشیند روبرویم! مرضیه عاطفی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
شيخ می آيد حرم ، گمراه می آيد حرم با تمام زائرانش راه می آید حرم هيچ فرقی نيست بين زائرانش چونکه هم_ _بنده می آيد حرم ، هم شاه می آيدحرم لحظه ای خالی نمی ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب ها ماه می آيد حرم خوش به حال شاعری که ساکن شهر قم است گاه می آيد حرم ، بیگاه می آيد حرم رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب کوه از شوق زیارت کاه می آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می آيد حرم هر که می خواهد ببیند قطعه ای از عرش را راه خود را می کند کوتاه می آيد حرم بُعد منزل نيست چونکه این سفرروحانی است هرکسی هر جا بگويد : آه می آيد حرم شاه ورعيت ،مست وعارف، شيخ وگمراه و همه با تمام زائرانش راه می آيد حرم... مجتبی خرسندی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام باز هم زائرتان نیستم از دور سلام با زبانی که به ذکرت شده مأمور سلام به سلیمان برسد از طرف مور سلام کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها باز از دوریت افتاده به کارم گره ها ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم زود ما را برسانید به مشهد ، به حرم مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم ما سفارش شده ایم ، از ره قم آمده ایم یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست پیچش قافله ی ما که به سوی نور است رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟ صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است طرف پنجره فولاد هیاهو شده است باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد دست و پای فلجی باز شفا می گیرد با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن کار من هست فقط گرمی بازار شدن گر چه در باور من نیست خریدار شدن- -یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟ من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی قول دادی به همه پس به خدا می آیی هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی مجید تال t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
يا صاحب الزمان(عج) ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت  مانند مرده ای متحرک شدم، بیا بی تو تمام زندگی‌ام در عدم گذشت می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آن چه که می خواستم گذشت دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام از راه حلق تشنه ی من، مثل سَم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزّل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتّی قلم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت مولا شمار درد دلم بی نهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
پادشاها ! جـرم ما را در گذار ما گنـه کاریم و تـو آمرزگار تو نکوکاری و ما بـد کرده‌ایم جـرم بی‌پایان و بی‌حد کرده‌ایم سالها در فسق و عصیان گشته‌ایم آخر از کرده پشیمان گشته‌ایم بحـر الطاف تـو بی پایان بود ناامیـد از رحمتت شیـطان بود نفـس و شیـطان زد کریمـا راه من رحمتت باشد شفـاعت خواه من چشـم دارم کز گنـه پاکم کنی پیش از آن کاندر جهان خاکم کنی عطار http://t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم... t.me/janatmahdi http://eitaa.com/jannatolmahdi
منِ ناقابل و این لطفِ فراوان نه عجب سائلِ خسته و آقاییِ سلطان نه عجب من درِ خانۀ اربابِ کرم آمده ام دادنِ مُلک دو دنیا به گدایان نه عجب حاجتم نیست به من مُلک و مَلک بخشیدن لیک لبخند تو ای شاه خراسان نه عجب زندگی را به تو مدیونم و خود میدانم بندگی خواستن از درگه سلطان نه عجب با رضا حرفِ دلم، جان جواد این جمله است: سر به پای تو چو آهوی گریزان نه عجب دیدنِ گنبد و گلدسته چه زیباست، ولی دیدن روی تو ای خسرو خوبان نه عجب از تو و جدِّ تو و مادر تو نیست بعید حرفِ مِنّا شدنم با تو، چو سلمان نه عجب هم‌نشینیِ سحر با تو چه حالی دارد روضه خوانِ تو شوم با دلِ سوزان نه عجب بدنِ بی سرِ ارباب اگر بی کفن است بر سرِ نیزه رود قاری قرآن نه عجب چه بگویم ز غمِ عمَّتیَ المَضروبَه این که در شام شود جزوِ اسیران نه عجب آن که در کوفه به زندان بلا می افتد با سه ساله برود گوشۀ ویران نه عجب محمود ژولیده t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
قلم را، دفترم را دوست دارم و این طبع ترم را دوست دارم چقدر اینکه برایت، در زیارت غزل می آورم را دوست دارم یکی از این سحرها شاعرم کرد سحرهای حرم را دوست دارم سحرها در شبستان گوهرشاد نماز مادرم را دوست دارم نگینش را همین مشهد خریدم اگر انگشترم را دوست دارم میان زائران دل شکسته غم ِ دور و برم را دوست دارم به لطف آن سه باری که می آیی جهان دیگرم را دوست دارم شفا می خواستم اما کنارت همین که بهترم را دوست دارم وداعی نیست در رسم کریمان سلام آخرم را دوست دارم t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
آدم ندیده عاشق دلبر نمی‌شود کشتی بدون آب شناور نمی‌شود دلبر زیاد بوده و امّا در این میان هر دلبری که حضرت حیدر نمی‌شود عین علی تمامی عشق است و راه عشق پیمودنش به جز تن بی‌سر نمی‌شود شیری که نعره‌اش همه آیات زلزله است با او کسی به جنگ برابر نمی‌شود در شأن او خدا صفت لا فتی دهد جز او کسی که فاتح خیبر نمی‌شود گشتم نگرد در همه عالم به جز علی آیینه‌ای برای پیمبر نمی‌شود آدم که نه خدا که نه پس کیست این علی؟ آخر بشر که همسر کوثر نمی‌شود t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
ای آن که کاروبار تو مشکل‌گشایی است در آستان لطف تو کارم گدایی است از بس که مهربان و رئوفی برای تو فرقی نکرده است که زائر کجایی است دیدیم در نگاه بلند کبوتران در این حریم اوج اسارت، رهایی است ما صاف‌و‌ساده در طلب دیدن توایم آقا قبول کن، دل ما روستایی است دل‌های عاشقان بلادیده‌ی تو را از هرچه غیر دوست امید جدایی است ما از عدم به عشق تو رفتیم در وجود پیش از الست قدمت این آشنایی است تنها نه این که حج فقیرانی ای امام هرکس که زائر تو شود کربلایی است با دست خالی آمدم و دست پُر شدم سهم من از زیارت تو این رباعی است: "دل خسته و روسیاه، با بار گناه افتاده دلم به راه، با بار گناه چون ذره پِیِ کسب فروغ از خورشید رفتم به پناه شاه، با بار گناه" مجتبی خرسندی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور» هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور یافت چون روشنی از نور تو ای «شمس شموس»! زنده شد در دل هر ذرّه تمنّای حضور در و دیوار حریم تو دهد بوی بهشت صحن و ایوان تو دارد اثر بوسۀ حور «حجّت هشتمی» و حاجت ما عرض نیاز ای چو اجداد کریمت به کرامت مشهور سرمۀ چشم کُنَد آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» هر مسافر که شود زائر این «وادی طور» یک نظر دید تو را «یوسف» و صد مرتبه گفت: «قُل هُوَ اللهُ أحد، چشم بد از روی تو دور» «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» گر کُنَد از حرم قدس تو در «توس» عبور عشق شد فرش «قدمگاه» تو چون کرد نگاه به جمال ملکوتی تو در «نیشابور» از حدیثی که در آن روز، تلاوت کردی موج زد در همه‌جا سلسله در سلسله نور به تولّای تو ای روحِ «شب قدر» قسم به دعای تو مگر، سر بزند «صبح ظهور» دستگیرِ همه شد لطف تو در «دار الفیض» دلنوازِ همه شد مهر تو در «دارِ سرور» «یا مُعینَ الضُعَفا»! چشم امیدش به شماست گرچه عمری ز «شفق» سر زده تقصیر و قصور t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi