eitaa logo
اشعار مذهبی
689 دنبال‌کننده
60 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور» هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور یافت چون روشنی از نور تو ای «شمس شموس»! زنده شد در دل هر ذرّه تمنّای حضور در و دیوار حریم تو دهد بوی بهشت صحن و ایوان تو دارد اثر بوسۀ حور «حجّت هشتمی» و حاجت ما عرض نیاز ای چو اجداد کریمت به کرامت مشهور سرمۀ چشم کُنَد آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» هر مسافر که شود زائر این «وادی طور» یک نظر دید تو را «یوسف» و صد مرتبه گفت: «قُل هُوَ اللهُ أحد، چشم بد از روی تو دور» «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» گر کُنَد از حرم قدس تو در «توس» عبور عشق شد فرش «قدمگاه» تو چون کرد نگاه به جمال ملکوتی تو در «نیشابور» از حدیثی که در آن روز، تلاوت کردی موج زد در همه‌جا سلسله در سلسله نور به تولّای تو ای روحِ «شب قدر» قسم به دعای تو مگر، سر بزند «صبح ظهور» دستگیرِ همه شد لطف تو در «دار الفیض» دلنوازِ همه شد مهر تو در «دارِ سرور» «یا مُعینَ الضُعَفا»! چشم امیدش به شماست گرچه عمری ز «شفق» سر زده تقصیر و قصور t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی ریحانهٔ بهشتی باغ نبوتی ای جلوه کرده حُسن تو چون گوهر از صدف ای یادگار سبزترین گوهر شرف ای آیه‌های حسن تو وَاللَّیل و وَالنَّهار ای سرو سرفراز پس از سیزده بهار... ای متّصل به وحی و نبوّت وجود تو ماه شب چهاردهم در سجود تو دُرِّ یتیم من، قدمی پیش‌تر بیا یعنی به دیده‌بوسی من بیشتر بیا گرد یتیمی از رخ تو پاک می‌کنم لب را به بوسهٔ تو طربناک می‌کنم ای نوبهار حُسن در آفاق معرفت پیشانی تو مطلع اشراق معرفت... ای نوجوانی تو، سرآغاز شورِ عشق ای روشنای دیدهٔ موسای طورِ عشق عشق و عقیده، آینهٔ روشن تو شد تقوا و معرفت، زره و جوشن تو شد ای پاگرفته سروِ قدت در کنار من ای چون علی قرار دل بی‌قرار من ای ماه من که از افق خیمه سر زدی آتش به جان عشق، به مژگانِ تر زدی وقتی صدای غربت اسلام شد بلند مثل عقاب آمدی اینجا و پر زدی از لحظهٔ وداع من و اکبرم چقدر با التماس بر در این خانه در زدی تا من به یک اشاره دهم رخصت جهاد خود را به آب و آتش از او بیشتر زدی «اول بنا نبود بسوزند عاشقان» اما تو خیمه در دل شور و شرر زدی نخل بلند عاطفه! این التهاب چیست؟ این شوق پر گشودن مثل شهاب چیست؟ روح شتابناک تو غرق شهادت است در هر نگاه نابِ تو برق شهادت است با غیرت تو واهمهٔ ساز و برگ نیست در روشن ضمیر تو پروای مرگ نیست مرگ از حضور چشم تو پرهیز می‌کند تیغ از ستیغ خشم تو پرهیز می‌کند ای موج اشک و آه تو«اَحلی مِنَ العسل» ای مرگ در نگاه تو «اَحلی مِنَ العسل» مانند گیسوی تو که چین می‌خورد هنوز شمشیر تو نوکش به زمین می‌خورد هنوز اما چه می‌شود که دل از دست داده‌ای در راه دوست آنچه تو را هست داده‌ای شور جهاد در دل تو شعله‌ور شده‌ست یعنی تمام هستی تو بال و پر شده‌ست اشکم خیال بدرقه دارد، خدای را آهسته‌تر که وقت دعای سفر شده‌ست از اشک تو جواز شهادت طلوع کرد از چهرهٔ تو صبح سعادت طلوع کرد قربان ناز کردنت ای نازنین من گوش تو آشناست به «هل من معین» من شوق تو چون تلاوت قرآن شنیدنی‌ست بالا بلند من، حرکات تو دیدنی‌ست ای ابروی تو خورده ز غیرت به هم گره ای قامت ظریف تو کوچکتر از زره داری به جنگ اگرچه شتاب، ای عزیز من پایت نمی‌رسد به رکاب، ای عزیز من گلبرگ چهره در قدم من گذاشتی کوه غمی به روی غم من گذاشتی t.me/janatmahdi http://eitaa.com/jannatolmahdi
الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ‏ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی»... به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم»... t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام دل بی‌شکیب از غم فصل جدایی است جان، بی‌قرار لحظهٔ وصل خدایی است این شامِ هجر نیست، که باشد شب وصال این روزِ مرگ نیست، که روز رهایی است این زهر نیست، شربتِ شیرین آرزوست این کوزه نیست، چشمهٔ حاجت‌روایی است هرگز ننالم از غمِ بیگانه، ای دریغ رنجی که من کشیده‌ام از آشنایی است شد روزگارِ من، سپری سال‌های سال با همسری، که شیوهٔ او بی‌وفایی است من در وطن غریبم و تنها، کسی نگفت این شاهد شهید مدینه، کجایی است یارانِ من، ز باغ وفا گل نچیده‌اند! آیینِ مهرورزیِ آنان، ریایی است در تنگنای سینهٔ من، این دل صبور آیینهٔ مجسّمِ صبرِ خدایی است دارم هزار عقده به دل، باز طبعِ من مثل نسیم، عاشق مشکل‌گشایی است :: فرمود با برادر خود: غنچهٔ مرا با خود بِبَر، که بوی خوش آشنایی است تو باغبانِ گلشنِ عشق و شهادتی این ارغوانِ عاشقِ من، کربلایی است فردا که تیر، بوسه به تابوت من زند بال و پرِ بلندِ عروجِ نهایی است دانی که در بقیع چرا چلچراغ نیست؟ خورشید، بی‌نیاز ز هر روشنایی است... t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است نشان کوچ، در آیینه جلوه‌گر شده است بدونِ پلک زدن، چون همیشۀ تاریخ به گِردِ شمس نبوت، علی قمر شده است دُرُست، دوخته چون برق چشم در چشمش اگرچه از همه کس، دل‌شکسته‌تر شده است وداع جان و جهان می‌کند «رسول کریم» همان‌که عشق از او صاحبِ نظر شده است به یُمن تابشِ این آفتابِ عالم‌گیر شبِ جهالتِ قومِ عرب سحر شده است خدا گواست که از پرتو هدایت اوست اگر عدالت و توحید مستقر شده است اَلا رسول مکرم! که در بسیطِ زمین به کیمیایِ نگاه تو خاک، زر شده است قسم به عصمتِ یاسین، قسم به عترتِ یاس جهانِ ما به پیامِ تو تشنه‌تر شده است به شوقِ جلوه‌ای از آن جمال نورانی‌ست اگر که دیدۀ دل‌ها، خدانگر شده است ز فیضِ تربیتِ آن دم مسیحایی دعای زنده‌دلان، صاحبِ اثر شده است دوباره پنجره‌ای تا مدینه بگشاییم مدینه‌ای که یتیم از چنین پدر شده است در آن فضایِ نفس‌گیر، گرم راز و نیاز امینِ وحی خدا، با پیامبر شده است.. صدا، صدای رسولِ خداست می‌گوید صدایِ پیکِ اجل شد، صدای در شده است برای سیر در آفاقِ عالمِ ملکوت تمامِ هستی‌اش آمادۀ سفر شده است شتاب کن سوی مسجد، اذان بگوی بلال! بگو که فاطمه از غصه خون‌جگر شده است مدینه را و حرم را سیاه‌پوش کنید! صدای گریۀ زهراست، خوب گوش کنید! t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد تو صبح روشن عشقی که با تبسم خود جهان شب‌زده را غرق نور خواهی کرد به یک نگاه تو دل‌ها به هم شود نزدیک به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد دلم شکیب ندارد، ولی یقین دارم که سنگ را به نگاهی، صبور خواهی کرد برای آن‌که پُر از عطر انتظار شوند سحر به خاطرِ گل‌ها، خطور خواهی کرد صفای خیمۀ سبزت کجا، بهشت کجا؟ بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد نشسته، منتظر رجعتت، ستارۀ صبح قسم به کعبه! که روزی ظهور خواهی کرد خدا گواست که سیمای کعبه را آن روز به یک دو بوسه پُر از شوق و شور خواهی کرد تو باغ را به طوافِ بهار خواهی بُرد و داغ را ز دل لاله، دور خواهی کرد به دشت کرببلا، دعوت از شقایق‌ها به میهمانی بزمِ حضور خواهی کرد برای آن که بپیچد عبیر یاسین، باز ز کوچه‌های مدینه، عبور خواهی کرد کنار آیۀ عصمت، در آستان بقیع تمام سورۀ غم را، مرور خواهی کرد قسم به پرچم سرخ شفق، خدا داند شمیمِ یادِ تو، از ما بلا بگرداند t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله شده عالم منور از جلوات محمدی به جمال جمیل او صلوات محمدی عجب از حُسن روی او، عجب از رنگ و بوی او شده جنت معطر از گل ذات محمدی شرف قبله و سجود، هدف غایی وجود که بُوَد هستی جهان ز حیات محمدی حرکاتش خدا‌صفت، همه عرفان و معرفت نبَرَد ره خیال ما، به صفات محمدی حرمش دافع‌النغم، کرمش سابغ‌النعم دل و دستش پر از کرم به برات محمدی متجلّی به کوه طور، شجر از او گرفته نور یَد بیضا نشانی از لَمَعات محمدی دل موسی قوی از او، نفس عیسوی از او دم عیسی مؤثر از نفحات محمدی گل شعر از شفق بگیر، مدد از فیض حق بگیر برو ای مستحق بگیر صدقات محمدی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیهاالسلام مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت تو زهرۀ فلَکی، رشک ماه و پروینی که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش، خدای را، به دعای سفر نیاز نداشت دعای نیمه‌شبت سِیرِ آسمان می‌کرد که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت بهشت روی زمین، خانۀ گِلین تو بود که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت حکایت دلِ تنگ تو را توان پرسید، ز لاله‌ای که به خونِ جگر نیاز نداشت وجود پاک تو می‌سوخت از شرارۀ غم دگر به شعلۀ قهر و شرر نیاز نداشت گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی دگر به خواهش از چشمِ تر نیاز نداشت برای سبز شدن، گلبُن محبت و عشق به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت میان چشمۀ اشک تو عکس زینب بود اگر شبِ تو به قرص قمر نیاز نداشت... حریر دست تو مجروح بود از دستاس به تازیانۀ بیدادگر نیاز نداشت t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز چه نشستید که در‌های عنایت شد باز جاری از طور ولایت شده سر‌چشمۀ نور چشم دل خیره شد از دیدن این چشم‌انداز تا که از چرخ چهارم شنود «روح‌الله» سخنی روح‌افزا، زان دو لب روح‌نواز گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت زهره گردید هم‌آغوش جگر گوشۀ ناز به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟ یا نبی آمد و شق‌القمر است این اعجاز؟ مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» وادی قدس شد از جلوۀ خورشید حجاز ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز به خدا آینۀ حُسنِ رسول اللهی ای ظهور ازلی، ای ابدیّت‌پرواز به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست آفرین خواند بر آن صورت و صورت‌پرداز جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت در سراپردۀ عصمت که شود محرم راز؟ کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود دست نامحرم از این مکتب محروم‌نواز آه و افسوس که همراه سپاه تو نبود یک وفا‌پیشه و یک جان‌به‌کف و یک سرباز اُمّت از دایرۀ عشق تو بیرون رفتند ای وجود تو به تشریف امامت ممتاز عرقِ شرم به پیشانیِ سجاده نشست چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک خلق در شیب نشیب‌اند و تو در اوج فراز غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع» هر گفتار غمی، سوی تو می‌‌آید باز شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد عوض شمع دل فاطمه در سوز و گداز آرزوی «شفق» این است که گاهی او را به طواف حرم پاک تو بخشند جواز t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
علیه‌السلام علیهاالسلام الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ‏ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی»... به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم»... t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد ستاره‌سوخته‌ای، صحبت از غمی دارد شب است و بر لب شطّ فرات، زمزمه‌ای‌ست به پای نخل که گیسوی درهمی دارد شب است و ماه به هر خیمه‌ای که می‌نگرد نشسته مادری و بزم ماتمی دارد شب است و دشت، به خون خفته؛ خیمه، سوخته است به وسعت ابدیّت، جهان غمی دارد شب است و سنگ صبوری به ناله می‌گوید کجاست دُرّ یتیمی که همدمی دارد؟ شب است و دختر معصوم سیدالشهدا برای نوحه‌گری، فرصت کمی دارد شب است و سایۀ اهریمنی شتاب‌آلود رَود به سوی سلیمان که خاتمی دارد شب است و داغِ جگرسوزِ سینۀ مظلوم ز اشک فاطمه، امّید مرهمی دارد شب است و این همه غم، در عوالم ملکوت خدا گواست، پیمبر چه عالمی دارد شب است و ماتم اصغر گرفته است، رباب ز گاهوارۀ او، چشم برنمی‌دارد شب است و قافله‌سالار شاهدان شهید به دست، مشعل و بر دوش، پرچمی دارد شب است و بر سر سجّاده‌ای پُر از اخلاص بلند‌‌قامت عصمت، قد خمی دارد شب است و زینبِ دور از حسین می‌داند نفس کشیدنِ بی‌او، چه ماتمی دارد... t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین... روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین... این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده‌ست سندِ دیدن محبوب به امضای حسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خیمۀ گل‌های حسین روزه یعنی که توقف به لب شط فرات اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین وقت افطار شد، ای سوخته در آتشِ دل! «روزه یعنی عطش و روضۀ لب‌های حسین» t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi