eitaa logo
اشعار مذهبی
670 دنبال‌کننده
57 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات‌الله‌علیه‌وآله کريم السّجايا، جميل الشّيم نبّى البرايا، شفيع الامم امام رسل، پيشواى سبيل امين خدا، مهبط جبرئيل شفيع الورى، خواجۀ بعث و نشر امام الهدى، صدر ديوان حشر کليمى که چرخ فلک طور اوست همه نورها، پرتو نور اوست شفيعٌ مطاعٌ نبىُّ کريمٌ قسيمٌ جسيمٌ نسيمٌ وسيمٌ... شبى بر نشست، از فلک بر گذشت به تمکين و جاه از ملک در گذشت چنان گرم در تيهِ قربت براند که بر سدره جبريل از او باز ماند بدو گفت سالار بيت الحرام که؛ اى حامل وحى، برتر خرام چو در دوستى مخلصم يافتى عنانم ز صحبت چرا تافتى؟ بگفتا: فراتر مجالم نماند بماندم، که نيروى بالم نماند اگر يکسر موى برتر پرم فروغ تجلّى بسوزد پرم... چه نعت پسنديده گويم تو را؟ عليک السلام، اى نبّى الورى درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پيروان تو باد خدايا به حقّ بنى‌فاطمه که بر قولم ايمان کنم خاتمه اگر دعوتم رد کنى ور قبول من و دست و دامان آل رسول چه کم گردد، اى صدر فرخنده پى ز قدرِ رفيعت به درگاه حىّ؟ که باشند مشتى گدايان خيل به مهمان دار السّلامت طفيل... بلند آسمان پيش قدرت خجل تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل تو اصل وجود آمدى از نخست دگر هر چه موجود شد، فرع توست ندانم کدامين سخن گويمت؟! که والاترى ز آنچه من گويمت تو را عزّ لولاک تمکين، بس است ثناى تو، طه و ياسين بس است چه وصفت کند «سعدى» ناتمام؟ عليک الصلوة اى نبّى السّلام @jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش به حال آمنه وقتی نگاهت می‌کند با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تعظیمت کند وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند هرچه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود آسمانِ خانه‌‌اش پر رفت و آمد می‌‌شود مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود با تو عبدالمطلب، عبدالمحمد می‌شود گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هاشم رسید وقت تقسیم محبت شد، ابوالقاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سینهٔ یثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلستان خدا یاس معطر مال تو ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو بوسه تا بر گونه‌‌ات اُمّ أبیها می‌‌زند روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کشتی‌بان ما تا هوای این دو دریا می‌بری طوفان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما، ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن خوش‌تر از داود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟ یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟ جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخم کن تا برج‌‌های کاخ کسرا بشکنند ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها ما عرفناکت زده آتش در این تمثیل‌‌ها بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها بی‌عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌‌رسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌‌رسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او @jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور غزل‌های فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایۀ ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید هراسان باشد مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی‌ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفۀ خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیّر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو دراین شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازۀ یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدر را بستی رفتی آن سوتر از اندیشه و در را بستی رفتی آن جا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی‌دانم شد آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز شاعر این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد @jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است نشان کوچ، در آیینه جلوه‌گر شده است بدونِ پلک زدن، چون همیشۀ تاریخ به گِردِ شمس نبوت، علی قمر شده است دُرُست، دوخته چون برق چشم در چشمش اگرچه از همه کس، دل‌شکسته‌تر شده است وداع جان و جهان می‌کند «رسول کریم» همان‌که عشق از او صاحبِ نظر شده است به یُمن تابشِ این آفتابِ عالم‌گیر شبِ جهالتِ قومِ عرب سحر شده است خدا گواست که از پرتو هدایت اوست اگر عدالت و توحید مستقر شده است اَلا رسول مکرم! که در بسیطِ زمین به کیمیایِ نگاه تو خاک، زر شده است قسم به عصمتِ یاسین، قسم به عترتِ یاس جهانِ ما به پیامِ تو تشنه‌تر شده است به شوقِ جلوه‌ای از آن جمال نورانی‌ست اگر که دیدۀ دل‌ها، خدانگر شده است ز فیضِ تربیتِ آن دم مسیحایی دعای زنده‌دلان، صاحبِ اثر شده است دوباره پنجره‌ای تا مدینه بگشاییم مدینه‌ای که یتیم از چنین پدر شده است در آن فضایِ نفس‌گیر، گرم راز و نیاز امینِ وحی خدا، با پیامبر شده است.. صدا، صدای رسولِ خداست می‌گوید صدایِ پیکِ اجل شد، صدای در شده است برای سیر در آفاقِ عالمِ ملکوت تمامِ هستی‌اش آمادۀ سفر شده است شتاب کن سوی مسجد، اذان بگوی بلال! بگو که فاطمه از غصه خون‌جگر شده است مدینه را و حرم را سیاه‌پوش کنید! صدای گریۀ زهراست، خوب گوش کنید! t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را.. فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پر خود را یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاری‌ست یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر، به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله تا نگردیده‌ست خورشید قیامت آشکار مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشک‌بار در بیابان عدم، بی‌توشه رفتن مشکل است در زمین چهرۀ خود دانۀ اشکی بکار.. دیدۀ بیدار می‌باید رهِ خوابیده را تا نگردیده‌ست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر.. رشتۀ طول امل را باز کن از پای دل از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر شبنم از روشن‌دلی، آیینۀ خورشید شد ای کم از شبنم! تو هم آیینه را کن بی‌غبار!.. شمعِ پشت سر نمی‌آید به کارِ پیش رو هر چه داری پیش‌تر از مرگ، بر خود کن نثار.. آنچه بر خود می‌پسندی، بر کسان آن را پسند آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار تا نگیرد خوشۀ اشک ندامت دامنت در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار.. تیره‌روزان را در این منزل به شمعی دست گیر تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار چون سبک‌باران ز صحرای قیامت بگذرد هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر هر سبک‌دستی که بردارد ز راه خلق، خار هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند روز محشر داخل جنت شود بی‌انتظار.. چشمۀ کوثر که آبش می‌دهد عمر اَبد دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار.. نفس کافر‌کیش را در زندگی در گور کن تا بمانی زندۀ جاوید در «دارالقرار» «ربّنا اِنّا ظَلَمنا» وِرد خود کن سال‌ها تا چو آدم، توبه‌ات گردد قبول کردگار وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی تا ز کفّار وجود خود برانگیزی دمار.. صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نام‌دار.. از صراط‌المستقیم شرع، پا بیرون منه تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی زان ‌که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست آفرینش را به ذات بی‌مثالش افتخار.. محو گردیدند از نور تو یک سر انبیا ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار.. رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع موج دریا سیل را از چهره می‌شوید غبار در رهِ دین باختی، دندانِ گوهربار را رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار ماه را کردی به انگشتِ هلال‌آسا دو نیم مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع چون سبک‌باران برون رفتی از این نیلی‌حصار.. چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است کعبه تا داده‌ست از کف دامنت بی‌اختیار چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را «رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله علیهاالسلام دلش را برده‌ای، هر وقت صحبت کرده‌ای بانو! محمد را، چنین غرقِ محبت کرده‌ای بانو! تو پیش از وحی، ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ است به قلبت اقتدا، پیش از نبوت کرده‌ای بانو! به محراب دو ابرویش، تماشا کرده‌ای حق را میان معبد چشمش، عبادت کرده‌ای بانو! اگر زر باختی، بردی دل ماه دو عالم را چه سودی، در میان این تجارت کرده‌ای بانو!.. تمام هستیِ حق: کوثرش، سهم تو شد، زیرا تمام هستی‌ات را، نذرِ اُمّت کرده‌ای بانو!.. نبودی در خُم، اما با علی داماد و مولایت به لطف دست زهرایت، تو بیعت کرده‌ای بانو! چه دُرّی، در دل دلدادگی دیدی، که از دنیا به یک پیراهن کهنه، قناعت کرده‌ای بانو! به آن دست کریمت، دارم امّیدی که در محشر ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو! t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله تو آمدی و بهشت برین مکه شدی امان آمنه بودی امین مکه شدی گل از جمال تو الهام شاعرانه گرفت محمدی شد و نام تو را بهانه گرفت گلاب، عطر تنت را به چشم می‌ساید شمیمِ پیرهنت را به چشم می‌ساید چه عطر دامنه‌داری چه شوق لبریزی عجب ادامۀ زیبا و حیرت‌انگیزی بهار و چشمه و باران و رود می‌دانند که تربیت‌شدگان کدام دامانند اگر تو لب بگشایی کلام تو خیر است سکوت تو پر پرواز منطق‌الطیر است اگر تو لب بگشایی به لهجۀ دلخواه لب مبارک تو می‌شود «کلام الله» لب تو گرم نماز است و گرم ابراز است دو مصرعی‌ست که سرمشق گلشن راز است شناسنامۀ تابندگی‌ست پیشانیت اگر مجال دهد طرۀ پریشانیت تبسم تو به ما حس و حال می‌بخشد عواطف بشری را کمال می‌بخشد به خندۀ تو بهشت برین، بدهکار است به خاک پای تو کل زمین بدهکار است به سینِ سروری تو قسم که فصل بهار به تو نه هفت که هفتاد سین بدهکار است خدا به خلقتش احسنت گفته اما باز به خُلق و خوی تو صد آفرین بدهکار است چه کرده‌ای که سلیمان به اسم اعظم تو نه یک نگین که هزاران نگین بدهکار است بگو بگو که به پیراهنت جناب کلیم چقدر معجزه در آستین بدهکار است همیشه سایه به خورشید متکی بوده دم مسیح به تو اینچنین بدهکار است به جبرئیل، امین گفته می‌شود به تو نیز به این مقایسه روح الامین بدهکار است تو با امانت خود از همه طلب داری جهان چقدر به تو بعد از این بدهکار است قسم به شانه، زمانی که شانه می‌کردی دو سوی مویت را رودخانه می‌کردی دو رودخانه موّاج تا ابد جاری! که دیده رحمت جاری به این سزاواری؟ قسم به نور! تماشایی است چشمانت رسول اکرم زیبایی است چشمانت بهشت از لب حوض تو چون وضو کرده‌ست برای خویش چنین کسب آبرو کرده‌ست اذان چه خوب ادا کرده است دِینش را همین که گفته کنارت شهادتینش را از آسمان خدا یاکریم می‌بارد به برکت تو «الف، لام، میم» می‌بارد بهار آمده با اقتباس از رویت نسیم ترجمه فارسی‌ست از مویت تویی مُشَبَّه و در شأن تو شبیهی نیست مُشَبّه‌ٌبِه تشبیه‌های ما فانی‌ست ز شرم در تب و تاب هلاک می‌افتند تمام وَجهِ شَبَه‌ها به خاک می‌افتند گل محمدی ما که سرخوش از یاسی چقدر روی گل یاس خویش حساسی عجب گلی و عجب طینت معطره‌ای چه یاس طاهره‌ای داری و مطهره‌ای حکایت تو و مولا علی و ریحانه جناس تام پروانه است و پروانه رسانده دست تو بحرین را به یَلتَقِیان چنان که ماحصلش گشته لؤلؤ و مرجان تمام عالم و آدم پر است از حَسَنات به برکت گل رویت به برکت صلوات t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمی‌داند زمین از کهکشان راز او چیزی نمی‌داند مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد چه سرو با شکوهی قامت افتاده‌اش دارد چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد که حتی مشرکان با آن‌که از جان دشمنش بودند کنار کعبه هر شب محو قرآن خواندنش بودند میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر «دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد.. میان کل عالم یک نفر با او برابر بود نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد چه آمد بر امیرالمؤمنین؟ پرسیده خواهد شد خدا یاد بشر می‌آورد آن روز فطرت را و بالا می‌برد با هم کتاب‌الله و عترت را t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله شده عالم منور از جلوات محمدی به جمال جمیل او صلوات محمدی عجب از حُسن روی او، عجب از رنگ و بوی او شده جنت معطر از گل ذات محمدی شرف قبله و سجود، هدف غایی وجود که بُوَد هستی جهان ز حیات محمدی حرکاتش خدا‌صفت، همه عرفان و معرفت نبَرَد ره خیال ما، به صفات محمدی حرمش دافع‌النغم، کرمش سابغ‌النعم دل و دستش پر از کرم به برات محمدی متجلّی به کوه طور، شجر از او گرفته نور یَد بیضا نشانی از لَمَعات محمدی دل موسی قوی از او، نفس عیسوی از او دم عیسی مؤثر از نفحات محمدی گل شعر از شفق بگیر، مدد از فیض حق بگیر برو ای مستحق بگیر صدقات محمدی t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله کيستی ای خنده‌هايت رحمةٌ للعالمين گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین ای اشارت‌های ابروهای تو لا ريب فيه مهربانی‌های چشمانت هدیً للمتقين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقی‌ست دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش تا طلوع فجر قرآن‌ها بخوانی با یقین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگشا ای نماز اولين و آخرين نخل‌های سال‌ها خشکيده خرما می‌دهند می‌نشينی تا کنار اين دل چادرنشين t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
صلوات‌الله‌علیه‌وآله فکر کردند که خورشید مکدر شده است کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است بولهب‌های زمان دست به دست زر و زور... جهل این قوم ببین چند برابر شده است خواستند اُمّت تو دشمن هم گردد و حال اُمّت از برکت نام تو برادر شده است مکر کردند که نامت مگر از یاد رود عالم از نام تو امروز معطر شده است‌ یک نظر غمزۀ چشمان محمد تابید دل اهل دو جهان جمله مُسَخّر شده است تو نبودی به دو عالم خبر از عشق نبود عشق از برکت لبخند تو باور شده است آب اگر یاد تو افتاد گلابش کردند سنگ اگر نام تو آورده به لب زر شده است ذرّه بر دامنت افتاد و به خورشید رسید خاک، بر پات زده بوسه و گوهر شده است خواند نام تو به گوشم پدرم روز نخست که دلم خانۀ اولاد پیمبر شده است خوش به حال من و این شعر که نامت بردیم حالِ هر کس که برد نام تو بهتر شده است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi