یک عمر از داغ اباالفضلش غمین بود
امّ البنین نامش ولی تنهاترین بود
خود را کنیز زینب و کلثوم میخواند
هر چند بانوی امیرالمؤمنین بود
در خانهای خاکی ولی سرشار از نور
با عرشیان آسمانی همنشین بود
پرورده در دامان پاکش چار فرزند
مردآفرین مردآفرین مردآفرین بود
در سوگ سالار شهیدان روضهخوان بود
همناله با سجّاد زینالعابدین بود
میخواند از گودال و از ظهری که در آن
جسم حسینش بیکفن روی زمین بود
میخواند از مشک و علم از نهر و عبّاس
آنجا که بر فرقش عمود آهنین بود
میگفت: مادر! من فدای چشمهایت
کز چشم گریان رقیّه شرمگین بود
میخواند و داغ کربلا را زنده میکرد
با اشک و با خون چشمهای او عجین بود
در کربلا گرچه نبود امّا چو زینب
هر روز و شب در ماتم و اندوهگین بود
دیگر نمیآید صدای گریههایش
امروز روز رحلت امّ البنین بود
#جواد_امیرحسینی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi