#امام_علی علیهالسلام
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
به باغ فطرت ما آب نور پاشیدی
زلال کوثر تو شوق خلقت از گِل داشت
طلوع معجزۀ هر رسول نام تو بود
خدا تو را به دل انبیاش نازل داشت
مسیح دست تو از بس طبیب حاذق بود
سلامت از تو امید شفای عاجل داشت
رکوع شوق تو تنها زکات دادن نیست
نمازت آیۀ رحمت برای سائل داشت
کسی ز بعد تو دریای ایستاده ندید
که چشم حیرت دل جستجوی ساحل داشت
نگاه آینهات غرق در تجلی بود
که مثل فاطمه آیینهای مقابل داشت
به جز ولای تو ایمان قلب کامل نیست
که غیر عاشق تو در بهشت داخل نیست
طلوع میکند آن آفتاب گنبد تو
ز سمت مشرقِ صبحآشنای مرقد تو
به غیر نغمۀ «قد قامت» از منارۀ نور
کجاست جلوه کند سروِ قدّ و قامت تو
به راههای سما آشناتر از خاکی
و عین مبدأ تو روشن است مقصد تو
به رغم سورۀ انسان پیمبر نوری
فرشته میچکد از خلقت مجرّد تو
شگفت نیست کلامت طلوع معجزه است
که جبرئیل نشسته به درس اَبجد تو
تو را برای تولّد به خانه خوانده خدا
شکاف کعبه نباشد به جز خوش آمد تو
شکوه خشم خدا جلوه میکند بر خاک
اگر به معرکه بارد نگاه ممتد تو
چگونه جغد نفاق از قفس شود آزاد
که میشود در خیبر اسیر در ید تو
به فتنه ضربۀ تیغ تو بیعدد باشد
اگر چه عالمی عمرو بن عبدود باشد
شب از ستاره برای تو جان به کف دارد
کنار ساحل صبحت سحر صدف دارد
ز مشرق آمده تا اوج آسمان خورشید
هوای بوسه به گلدستۀ نجف دارد
شکوهت از شرر اهل فتنه کم نشود
مگر نه ساحل دریا همیشه کف دارد؟
از آن که قدر تو چون شام قدر پنهان ماند
کتاب خاطره وصف «مع الأسف» دارد
هنوز از لب شمشیرت آب می نوشد
اگر زمین تو فرزند ناخلف دارد
جهان فتنه اگر ماند نهروانیِ تو
سپاه عزم تو لبیک صف به صف دارد
ز حکم نافذ تو اقتدار میجوشد
عدالت از لب این چشمه آب مینوشد
تو آن گلی که مجرد ز رنگ و بو باشی
به آفرینش این خاک آبرو باشی
زبان حق شدهای تا که در شب معراج
به اشتیاق نبی طعم گفتگو باشی
من از طهارت اسم تو خوب دانستم
که خود به بردن این نام با وضو باشی
ببین که وصلۀ کفش تو خنده میآرد
به وهم اینکه به خاک اهل آرزو باشی
بگو به اهل سقیفه که نام تو نبرند
تو باشکوهتر از این بگو مگو باشی
به احتضار خود آغوش میگشاید دل
اگر به قبر و قیامت تو پیش رو باشی
به حشر از مددت با نشاط خواهم رفت
به استواری پا از صراط خواهم رفت
#جواد_محمدزمانی
@jannatolmahdi
#حضرت_زینب علیهاالسلام
سبز است باغ نافله از باغبانیات
گل کرد عطر عاطفه با مهربانیات
در سایهسار همدلیات بود آفتاب
روشن شد آب و آینه با همزبانیات
ای انتشار صبح از آفاق جان تو
ای چشمهسار نور، دلِ آسمانیات...
حتی در آن نماز شبی که نشسته بود
پیدا نشد تشهدی از ناتوانیات
ای آنکه صبح کوفه ز رزم تو شام شد
ای افتخار، آینهٔ خطبهخوانیات
آیا شکست خطبهٔ پولادی تو را
بر نیزه آیههای گلِ ناگهانیات؟...
با آن سری که در طبق آمد شبی بگو
لبریز بوسه باد لب خیزرانیات
ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن
با شور عزّت و شرف آرمانیات
#جواد_محمدزمانی
@jannatolmahdi
#امام_حسین علیهالسلام
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
شعر علیل و واژهٔ بیاشتهای آن
با اشکهای شوق تشرّف شفا گرفت
در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر
دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت
اما پس از طلوع فراگیرِ آفتاب
بیاختیار دامن مهر تو را گرفت
مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود
خورشید با تبسم تو روشنا گرفت
عالم قرار بود پس از تو شود خراب
مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت
با فطرت اویس، دل آمد به سوی تو
از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت
باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست
اذن طواف در حرم کربلا گرفت
بیشک سراغ رایحهٔ گیسوی تو را
حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت
با شوق تو مشارقِ الهام جلوه کرد
با عطر تو عوالمِ ایجاد پا گرفت
دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد
آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت
از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت
آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت
فیض عظیم با «وَ فَدَیْناهُ» موج زد
این جام را خلیل به لطف شما گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سر شانهها گرفت
عُمّان درست گفت: خدا در دم نخست
وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت
قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست
جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت
ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من
از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت
در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر
از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟!
«آنان که در مقام رضا آرمیدهاند»
دیدند «دعبل» از چه امامی قبا گرفت
من درخور عطای شما نیستم ولی
باید دهان شاعرتان را طلا گرفت
وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است»
آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت
#جواد_محمدزمانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد
سینه را آینۀ باغ شقایق كردهست
خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد
صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا
شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
آری این راه، به پایان نرسیدهست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد...
راه ما راه جهاد است، ره بیداریست
امت واحده! برخیز كه وقت یاریست
این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست
راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست
این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود
كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود
همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد
آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد
چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت
در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت...
از خدا گفت و سپس نعمت بیپایانش
وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش
خطبه میخواند و از آن نعمت برتر میگفت
آری آن روز ز الطاف پیمبر میگفت
گاه از امت و گاهی ز امامت میگفت
گاهی از سختی فردای قیامت میگفت
گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز
نگذشتهست ز داغ پدرم چندین روز
آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است
خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است!
همتی داشت در آن روز به اثبات علی
عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی
رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا
شعلهها بر جگر افروخت به شوق مولا
با همان زخم جگرسوز برون زد، آری
معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری
رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند
دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند
رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر
وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر
ناله زد ناله، از این ناله چهها باید كرد
آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد...
#جواد_محمدزمانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
شب بود اما اختری سوسو نمیزد
دست ترحُّم شانه بر گیسو نمیزد
آن شب صبوری در سرشت مادران بود
زنده به گوری سرنوشت دختران بود
ناگاه فجری مژدۀ روشنگر آورد
از خاوران نور محمد سر برآورد...
آن مرد دل را شور محشر گونهای داد
زن را کرامتهای دیگرگونهای داد
میگفت زن چون آسمانی بیکران است
آری بهشتی زیر پای مادران است
زیباترین فصل کتاب او تو بودی
والاترین زن در خطاب او تو بودی
ای نور تو شمع دلافروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر...
ای همنشان با چاه در انبوه دردش
ای همنشین ماه با گلهای زردش
با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینهبسته و دستاس؟ آری
بانو! چقدر این سادگی را دوست داری!
پیش از سفر آمادگی را دوست داری!
بانو چقدر از حسرت دیدار گفتن؟
وقت دعا «اَلجّار ثُمَّ الدّار» گفتن؟...
ای روزه از صبر سه روزت طاقتش طاق
ای سفرۀ افطار تو سرشار انفاق
از بس پی انفاقها لحظه شمردی
تا خانهات رخت عروسی را نبردی...
پلکی بزن اردیبهشتی تو باشیم
سلمان خرمای بهشتی تو باشیم
ای هُرم صحرای عطش غالب به جانت!
ای سختی شعب ابیطالب به جانت!...
بعد از پدر صبر جمیل آرامتان کرد؟
یا گفتگو با جبرئیل آرامتان کرد؟!
ما در مدینه عطر گلها را شنیدیم
اما نشانی از مزار تو ندیدیم...
ای خطبهات مهر دهان یاوهگوها
ای ندبهات بنیان کن بی چشم و روها
با خطبهات مرز امید و بیم بودی
آنجا تبر بر دوش ابراهیم بودی
گفتی: مبادا کافریها پا بگیرند
موسی نباشد سامریها پا بگیرند
نگذاشتی که بیشهها در گیر باشند
روباهها فکر شکار شیر باشند...
ای چشمهای که نبض هر دریا و رودی
از دامن خورشید ما تهمت زدودی
یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بینگین نیست
اکنون خدا را شکر بیکوثر نماندیم
این انقلاب ماست؛ ما ابتر نماندیم
بانو! جوانانت خط شب را شکستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند
لب تر کنی در معرکه جان میسپارند
ای هاجر! اسماعیلهایت بیقرارند!
بار دگر دل مژدهای روشنگر آورد
از خاوران نور محمد سر بر آورد
#جواد_محمدزمانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#وحدت_اسلامی
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست
حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست
حقیقتی که همه انبیا از آن گفتند
به امت خود از آن چشمۀ روان گفتند
حقیقتی که از آن، طاعتی فراتر نیست
حقیقتی که اساس شریعت نبویست
برادریم همه، در پناه پیغمبر
کدام نعمت از این نعمت است بالاتر؟...
اگر که خواهی از آن ذات، رحمتی ازلی
برای وحدت امّت بکوش، مثل علی
علی ستارۀ صبرش، شبی افول نداشت
و حرفهای عجولانه را قبول نداشت
علی پس از جمل آیا پی قیام گرفت؟
مگر ز همسر پیغمبر انتقام گرفت؟
علی اگر چه به سینه بسی جراحت داشت
در ازدحام صفوف نماز، شرکت داشت...
علی کجا سر بازار ظلم، حجره گرفت؟
مقدسات که را یک به یک به سخره گرفت؟
علی که در سخنش لحن ناگوار نبود
علی که اهل سخنهای نیشدار نبود...
علی نگفت و به نام علی چهها گفتند
به جان حضرت او یک به یک خطا گفتند...
بسا مرید علیاند و کارشان شوم است
علی هنوز در این روزگار مظلوم است
جنایتیست به نام علی جفا کردن
زبان به یاوه و حرف سخیف وا کردن
جنایتیست جهان را به چوب خود راندن
هر آنکه گفت ز وحدت «خلیفهای» خواندن!
هر آنکه گفت ز وحدت منافقش خواندن
برای هَدم برائت، موافقش خواندن...
کجا کس از طمع خام، شیعه خواهد شد؟
کجا به یاوه و دشنام شیعه خواهد شد؟
بههوش باش که طرد و تنش برائت نیست
اسائۀ ادب و سرزنش برائت نیست...
برادر! این دل پر زخم را مداوا کن
بیا به خاطر مولا کمی مدارا کن
برادرم، سخن از «اتحاد» باطل نیست
چنان که «روزه» و «حج» و «جهاد» باطل نیست
اگر میان من و تو هنوز مهر و وفاست
به نص آیه «اَلمؤمنون اِخوَه» به پاست
برادر! آن نفس مهرپروری چه شدهست؟
به من بگو که حقوق برادری چه شدهست؟
چه شد که بانگ به صلح و صفا زدن عار است؟
تو را به نام برادر صدا زدن عار است؟
بگو به امت پیغمبر این سخن دائم:
روایت است که «اَلمُسلِمُ اَخُ المُسلِم»...
از آن بترس که خوبان پی ستم افتند
برادران مسلمان به جان هم افتند
به افتراق زمان، افترا به هم بزنند
به نام حق علی، پشت پا به هم بزنند...
چنان مگو که کلامت به خصم، خانه دهد
به دست ظالم تکفیریان بهانه دهد
سکوت کن، نه سکوتی که گوشهگیر شوی
به دست ظالم جبر زمان اسیر شوی!
نه هر که اهل سکوت است بیگمان خفتهست
که در سکوت هزاران هزار ناگفتهست
برادرم، سحری با دلم موافق باش
بیا و پیرو راه امام صادق باش
که بر فضیلت او دست مدعا نرسد
«به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد»...
#جواد_محمدزمانی
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi