eitaa logo
اشعار مذهبی
699 دنبال‌کننده
60 عکس
4 ویدیو
3 فایل
آدرس در تلگرام https://t.me/janatmahdi آدرس در واتس آپ https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM آدرس در ایتا https://eitaa.com/jannatolmahdi آدرس در سروش http://sapp.ir/jannatolmahdi آدرس سایت اینترنتی Www.janatmahdi.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
بد جور دل‌شکسته‌ای و گریه می‌کنی از اشک چهره شسته‌ای و گریه می‌کنی بگذار تا عبای تو را ما تکان دهیم بر خاک‌ها نشسته‌ای و گریه می‌کنی امشب به صبح امر به فرما طلوع مکن امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی خون جگر برای شما قوت شب شده با ناله عهد بسته‌ای و گریه می‌کنی زنجیرها که پشت تو را زخم کرده‌اند هر روز بین دسته‌ای و گریه می‌کنی هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز یک گوشه‌ای نشسته‌ای و گریه می‌کنی آبی بزن به صورت مادر ز دست رفت چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی @jannatolmahi
گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه ذکرِ یا اُم‌البَنین یعنی همان یا فاطمه خانه‌ی بی فاطمه هرگز نمی‌خواهد علی هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه حضرتِ اُم‌البَنین از جلوه‌های فاطمه‌است گرچه زهرا رفت اما هست اینجا فاطمه بچه‌های فاطمه بر دامنِ اُم‌البَنین خواب می‌رفتند و می‌دیدند رویا: فاطمه از همان اول همه گفتند مادرجان به او چشمشان می‌دید در این خانه تنها فاطمه با ادب فرمود : آقاجان بگو اُم‌البَنین وَرنه نامش را صدا می‌کرد مولا  فاطمه او کنیزی آمد و زهرا عزیزِ خویش کرد او زمین بوسید و زینب گفت اُمّا فاطمه مریم و آسیه و حوا و هاجر کیستند مادر عباس وقتی می‌رسد با فاطمه روز محشر چادر او هم شفاعت می‌کند تا که می‌آید به محشر پشت زهرا فاطمه بچه‌های او هم آری بچه‌های فاطمه‌اند نیست او در کربلا و هست اما فاطمه  بسکه یا اُم‌البَنین از ما گره وا می‌کند هست بر لبهای ما یافاطمه یافاطمه دورِ زهرا بچه‌ها بودند و مولا بود حیف وای از اُم‌البَنین این‌بار تنها بود حیف @janatmahdi https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM https://eitaa.com/jannatolmahdi
چشم تو در کار حسین است و بس کار تو تکرار حسین است و بس بیرق سنگین تو وقت قیام دست علمدار حسین است و بس قلب تو انگار گرفتار اوست هر که گرفتار حسین است و بس پرده‌گشا دیدن روى شما لحظه دیدار حسین است و بس @janatmahdi https://chat.whatsapp.com/GNrNYw6uBbEFeBunVJoiXM https://eitaa.com/jannatolmahdi
دریا به چشم گریه‌کنانت چو شبنم است یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است شکر خدا که با همه ناقابلی‌مان اشکی برای عرض ارادت فراهم است دیوار کعبه گشته سیه‌پوش داغ تو یعنی تمام سال خدا هم محرّم است زهرا به دست سینه‌زنت آب می‌دهد هر کس که هست با تو در این خیمه مَحرم است بگذار تا نفس بزنم در عزای تو این آرزوی هر شب عیسی‌بن‌مریم است یک گوشه از تمامی شش‌گوشه‌ات حسین دارالشفای درد غریبان عالم است بانی روضه‌هات خدا بود خود نوشت هر کس که شد به عشق تو دیوانه آدم است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد همینکه زهر، جگر را درید و  هِی اُفتاد سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد چه کرده با جگرش زهر، مادرش می‌دید چگونه تا درِ حجره رسید و هِی اُفتاد گرفته بود اباصلت  از بغلهایش نشست و پاشُد و آهی کشید و هِی اُفتاد برای زهر نه در کوچه یادِ مادر بود صدای ناله‌ی زهرا شنید و هِی اُفتاد گذاشت دست به در ، میخِ شعله‌ور را دید گذاشت دست به پهلو خمید و هِی اُفتاد رضا نبود، حسن بود و پاره‌های جگر  به خاک، خون زِ لبانش چکید هِی اُفتاد به یادِ روضه‌ی یابن الشبیب و یادِ سر و لباس کهنه و آنکه برید و ... هِی اُفتاد زِ خیمه تا به بلندی، زِ تل سویِ گودال چقدر عمه‌ی ما هِی دوید و هِی اُفتاد نکرد رحم حرامی به طفلِ بی بابا که پابرهنه دوید و بُرید و هِی اُفتاد به من دهید که سر را برایتان ببَرم شما که هِی نوکِ نیزه زدید و هِی اُفتاد t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید زحمتِ خانه شدم بسکه زمین گیر شدم وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید باز هم پیرهن تازه‌ی من خونین شد باز با پیرهنِ تازه پرستار رسید ولی از بسکه نخوابید زِ بی خوابیِ من جانبِ بستر من دست به دیوار رسید گرچه دلتنگِ تماشای حسینم اما... چشمِ زخمیِ مرا نیمه شبی تار رسید لابه لای نَفَسم لخته‌ی خون می بینم از همان روز که بر سینه‌ام آزار رسید از همان روز که آتش به سراغم آمد از همان روز که در بود و ستمکار رسید شعله‌ای حلقه زد و چادر من را سوزاند ناله‌ای تا که زدم خنده‌ی انظار رسید خویش را در پَسِ در جمع نمودم شاید نرسد زخم به محسن ولی انگار رسید خویش را در پَسِ در جمع نمودم اما در به من خورد و به او ضربه‌ی مسمار رسید t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است نقطه‌ی "فا" علی و نقطه‌ی "با "فاطمه است کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است بارها محضر او خورد زمین جبرائیل بارها گفت محمد به حرا فاطمه است بیش از کعبه پیمبر به طوافش می‌رفت یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم حجت الله عَلی  حُجَّتنا فاطمه است گفت سوگند به مظلومی تو کم نشود یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که همه گفتند مگر شیرخدا فاطمه است همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است چادرش را نتکاند   آخ ببینید همه نام او مردم نامرد  چرا فاطمه است روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد تا که او هست فقط ناله‌ی ما فاطمه است t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرت زهرا بیاورد یک دم بس است از دو دم ذوالفقار او تا حال صد سپاه کمی جا بیاورد افتاده از نفس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضر مولا بیاورد وقت نبرد اوست و جبریل آمده تا دستمال زرد علی را بیاورد @janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرت زهرا بیاورد یک دم بس است از دو دم ذوالفقار او تا حال صد سپاه کمی جا بیاورد افتاده از نفس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضر مولا بیاورد وقت نبرد اوست و جبریل آمده تا دستمال زرد علی را بیاورد t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
مست است هر که نعره او شور یاعلی‌ست مرد است هر که قبله او مرتضی علی‌ست حجّش قبول هر که به ایوان طلا رسید بختش بلند هر که گره خورده با علی‌ست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علی‌ست گفت از علی مع الحق و از حق مع علی من مانده‌ام علی‌ست خدا یا خدا علی‌ست ظهر غدیر نقش عقیق رسول شد مولا علی‌ست تا که خدا هست تا علی‌ست ما شاهرگ به پای علی می‌زنیم شکر شرح تمام غیرت ما خون ما علی‌ست t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
_غدیر این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست این کیست که جز دامنِ او دسترسی نیست این کیست که در سِیطَره‌اش بود و نبود است عالم سَرِ این سفره به غیر از قفسی نیست این کیست که حتی همه‌ی هولِ قیامت در پیشِ تجلّیِ ظهورش قَبَسی نیست این کیست که در هولِ هراس آورِ محشر جز سایه‌ی او هیچ کجا دادرَسی نیست این کیست که یک عُمر نبی گفت و ستودش بالاتر از این دستِ خدا دستِ کسی نیست - - صد جام به شُکرانه‌ی این باده شکستیم تا هست علی تا به اَبَد باده پرستیم خورشید اگر آب کُنَد پا به سَرَش را جبریل اگر فرش کُنَد بال و پَرَش را اَفلاک اگر خاک شود یا که غباری از پایِ تو گر سُرمه کِشَد چشم تَرَش را شب پُر کند از پولک و مهتاب و ستاره دامانِ تو را تا که ببیند سحرش را اینها همه هیچ‌اند در آنجا که خداوند رو کرده به شکلِ تو تمامِ هنرش را نام تو چه دارد که به هنگام رَجَزها از هِیبتِ آن شیر دریده جگرش را ای شاهِ سواران نظری کُن به پیاده حالا که خدا دست اُخُوَت به تو داده - - آرامش طوفانیِ گیسویِ تو عشق است طوفانِ تماشاییِ اَبرویِ تو عشق است با آتشِ هر ضربه‌یِ دستِ تو خدا گفت تیغی بزن ای مرد که هوهویِ تو عشق است بر تیغه‌ی شمشیرِ تو حَک کرده خداوند بر پهنه‌یِ هر معرکه بازویِ تو عشق است خورشید طلوع می‌کند از کُنجِ حریمَت یعنی که در این خاک فقط کویِ تو عشق است سجاده‌ام از جنسِ غبارِ قدمِ توست این قبله که داریم فرا رویِ تو عشق است - - سر تا به قدم هرچه که داریم فدایت عشق است اگر سر بِدَوانیم به پایت هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه نامی که محمد به حرا گفت علی بود وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود آن نغمه که در کوچکی‌ام مادرم آموخت با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود لالاییِ ما بود همین نام که هر شب با زمزمه و گریه‌ی ما گفت علی بود تا لحظه‌یِ مرگَم لبم از نام تو گویاست یا حضرتِ حیدر تپشِ سینه‌ی زهراست t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi
مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند زحمتِ زائرِ نوازی‌هایِ او را از قدیم جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است بارِ او را آسمانی‌ها به قرآن می‌کِشند در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود از دو چشمانش خجالت اَبر و باران می‌کِشند آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند دختران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند پایِ او عادت ندارد بر زمین باشد اگر عمه‌ها جایِ عمو او  را به دامان می‌کِشند موقعِ خوابش فرشته‌های غمگینی فقط بالِشان را را رویِ تاولهای سوزان می‌کِشند عمه‌هایش نیمه‌شب وقتی که خوابش می‌بَرد یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان می‌کِشند دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید چادرش را هرطرف با دستِ طفلان می‌کِشند با طنابی که به دستش داشت مشکل می‌رود با طنابی که به گردن داشت آسان می‌کِشند سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک طفل را دنبالِ بابا  نیزه‌داران می‌کِشند خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت از تنورِ گرم  مردم بیشتر نان می‌کِشند قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است بسکه در این کوچه‌ها مویِ پریشان می‌کِشند گفت دیگر عمه دندانهای شیری‌ام نماند وای با سیلی چرا در شام دندان می‌کِشند t.me/janatmahdi eitaa.com/jannatolmahdi