#ورود_به_شام
#مصائب_شام
پشتِ دروازه غرق ابهام است
ازدحامی عجیب در شام است
کاروان را مُعطّلش کردند
این چه جور احترام و اکرام است
به کدامین بیان کنم تشریح
فخرِ عالم به شام، گمنام است
سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم
همۀ شهر پُر ز دشنام است
جای گُل، بر سر و روی زینب
بارشِ سنگ و آتش از بام است
بهرِ تهمت زدن به آل علی
پیرِزن هم به عرضِ اندام است
اصلاً انگار این ولایتِ کفر
بی خبر از ظهور اسلام است
شامیان را حیا و عفت نیست
آل عصمت به شام بَد نام است!
بر یتیم و اسیر بَد اَخمند
از صغیر و کبیر بی رحمند
کاروان شد به پیشِ منظرها
همه دیدند پاره معجرها
آستین های پارۀ زنها
شد حجابی برای دخترها
دور از چشم حضرت عباس
ریختند آبروی خواهرها
میهمانان خارج حتی
همه دیدند بغضِ کوثرها
سرِ شب تا سحر حرامی ها
سنگ میریختند بر سرها
این مصیبات را همان بهتر
که ندیدند چشمِ مادرها
حرف بَد میزدند نامردان
پیش چشم و سر برادرها
گریۀ آسمان درآمده بود
داشت میریخت اشکِ اخترها
هر طرف غرق در فسادی بود
پایکوبی و رقص و شادی بود
وای بر شامیانِ لاکردار
بدتر از کوفیانِ بَدرفتار
اهل بیتِ حسین را بردند
از محلِ یهود تا بازار
رأسها با کجاوه ها نزدیک
تا ببینند مردمِ بَدکار
از غرورِ شکستۀ زینب
تارسیدن به کاخِ استکبار
نان و خرما تعارفش کردند
صدقه دادنِ حقارت بار
ناسزا گفتنِ حرامیِ پست
گریۀ طفل و خندۀ حضّار
ریسمان ها به دستِ اهل حرم
کعبِ نی ها به پنجۀ کفار
همه اینها به یک طرف اما
وای از چشم های پُر آزار
اُسرا را به شهر گرداندند
شهدا را چه سخت گرياندند
محمود ژولیده
t.me/janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#تنور_خولی
#مصائب_شام
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
محمود ژولیده
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#تنور_خولی
#مصائب_شام
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
محمود ژولیده
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب
چرا دو نیمی تو ای ماهِ کاملِ زینب؟
ز نیمِ دیگرت آیا، بگو خبر داری؟
کجا فتاده به خون آن شمائلِ زینب
نهاده قاتلت این سر جلوی رویم تا
به قصدِ اینکه بسوزد فقط دلِ زینب
هلا! تو ماهِ درخشانِ در کسوف امشب
ببر تو هاله ای از غم ز محفلِ زینب
بگو برادرِ زینب چرا دو نیمی تو ؟
تنت به دشتِ بلا سر به مایلِ زینب
ببین چگونه کشیدند و معجر از رویم
بیا جلوی حرامی شو حائلِ زینب
تنت به بسترِ خارا چو صید بحرِ خون
خدا کند که بیایی به ساحلِ زینب
در این خرابه نشینی اگر کم آوردم
چو بارِ غم بنشسته به محملِ زینب
در این سفر چه کشیدم فقط همینم بس
تمامِ غصه ی عالم شد حاصلِ زینب !
هستی محرابی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
چشم تو سمت من دل من گير نيزه هاست
اين سينه پاره پاره شمشير نيزه هاست
عشقت مرا به كوچه و بازار مي كشد
زينب اسير رشته زنجير نيزه هاست
سر خي معجر من و پيشانيت حسين
اثبات آيه آيه تفسير نيزه هاست
اي لاله اي كه خون چكد از ساقه ات هنوز
اين زخم هاي وا شده تقصير نيزه هاست
قرآن مخوان دوباره كه يكبار ديده ام
آن سنگ ها كه بابت تقدير نيزه هاست
قرآن مخوان كه پيرزني روي بام ها
در انتظار پاسخ تكبير نيزه هاست
اين گيسوان پخش شده بين كوچه ها
از ردپاي رأس تو در زير نيزه هاست
حالا به اين بهانه نگاهش به سوي ماست
نامحرمي كه چشم و دلش سير نيزه هاست
در بين راه نيزه تو ايستاده بود
جا ماندن كه باعث تأخير نيزه هاست؟
گفتم كه چند لحظه بخوابم ولي نشد
اين خواب هم تجسم تصوير نيزه هاست
محمدعلی بیابانی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
در ازدحام رفتم و آزار دیده ام
با دست بسته کوچه و بازار دیده ام
بعد از بریدن سر ماهت به قتلگاه
روز و شبم یکی شده و تار دیده ام
از کوفه تا به شام فقط گریه کرده ام
بر نیزه ها سر تو که هر بار دیده ام
سیلی و تازییانه همه جای خود ولی
زخم و جراحت از در و دیوار دیده ام
از شمر و زجر و اخنس و خولی و حرمله
در قافله جسارت بسیار دیده ام
در مجلس یزید که جای من و تو نسیت
دست خودم نبود به اجبار دیده ام
ابراهیم میرزایی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#مصائب_شام
از پشت بام بر سرمان سنگ مي زنند
بر زخم كهنه ي پرمان سنگ مي زنند
وقت نزولِ سوره ي توحيد بر لبت
ابليس ها به باورمان سنگ مي زنند
وقتي كه سنگشان به سر ني نمي رسد
سمت سكينه خواهرمان سنگ مي زنند
ازپاي نيزه فاطمه را دور كن پدر!
اين كورها به مادرمان سنگ مي زنند
بغض علي بهانه ي خوبي برايشان
حتي به سوي اصغرمان سنگ مي زنند
آن دختري كه با پدرش رفت و دور شد...
در كربلا جهيزيه اش جفت و جور شد
گفتم : كه كاخ مستي تان پايدار نيست
مردم لباس خاكي ما خنده دار نيست
مردان ما به نيزه و در كوچه هاي شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نيست
اي بزدلان! ز بام به ما سنگ مي زنيد
در دستهاي بسته ي ما ذوالفقار نيست
در سختي و بلا به خدا تكيه مي كنيم
سر مي دهيم در ره او، اين شعار نيست
خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنيد
پاي سر بريده كه جاي قمار نيست
خون گريه مي كني!؟ به تو حق مي دهم عمو
ديگر وسط كشيده شده حرف آبرو
كار از تمسخر لب يحيي گذشته است
از خيزران بپرس چه برما گذشته است
وحید قاسمی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#مصائب_شام
مثل قدیم با دل من ، سر نمیکنی
جانم به لب رسید ، تو لب تر نمیکنی
حرفی بزن ، جواب تو والله سنگ نیست
از چه هوای سوره ی کوثر نمیکنی؟
اینجا خرابه است ، ورودیِّ شام نیست
اینجا تو فکر غارت معجر نمیکنی
اینجا سه شعبه نیست، مرا در بغل بگیر
با من تلافی علی اصغر نمیکنی؟
اینجا فراق هست، عزا هست، غصه هست
اینجا حساب روضه ی دیگر نمیکنی
این دختر نحیف ، همان نازدانه است
فهمیدم از نگات که باور نمیکنی
من هیچ ، سر به عمّه بزن ، اذیت شده
فکری به حال غصه ی خواهر نمیکنی؟
با آن لبی که چوب زدند و حصیر شد
یک بوسه نذر گونه ی دختر نمیکنی؟
روی رگ تو بوسه ی خنجر مشخص است
فکری به حال بوسه ی خنجر نمیکنی؟
دستان زجر و سنِّ مرا در نظر بگیر
دیگر مرا قیاسِ به مادر نمیکنی
فرقی نمی کند که چطوری، فقط بمان
بابا تو فرق، بی سر و با سر نمیکنی
حمید رمی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#حضرت_زینب
#مصائب_شام
سری به طشتِ طلا در مقابلِ زینب
چرا دو نیمی تو ای ماهِ کاملِ زینب؟
ز نیمِ دیگرت آیا، بگو خبر داری؟
کجا فتاده به خون آن شمائلِ زینب
نهاده قاتلت این سر جلوی رویم تا
به قصدِ اینکه بسوزد فقط دلِ زینب
هلا! تو ماهِ درخشانِ در کسوف امشب
ببر تو هاله ای از غم ز محفلِ زینب
بگو برادرِ زینب چرا دو نیمی تو ؟
تنت به دشتِ بلا سر به مایلِ زینب
ببین چگونه کشیدند و معجر از رویم
بیا جلوی حرامی شو حائلِ زینب
تنت به بسترِ خارا چو صید بحرِ خون
خدا کند که بیایی به ساحلِ زینب
در این خرابه نشینی اگر کم آوردم
چو بارِ غم بنشسته به محملِ زینب
در این سفر چه کشیدم فقط همینم بس
تمامِ غصه ی عالم شد حاصلِ زینب !
هستی محرابی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#مصائب_شام
خورشید دلم از افق نیزه بر آمد
خورشید مگو، روی نی از من جگر آمد
رو راست بگو، دوش تو مهمان که بودی؟
تا صبح دلم شور زد و اشک تر آمد
من خطبه به لب بودم و طفلی به تماشا
فریاد زنان گفت که عمه! پدر آمد
این زخم جدید است به دعوای که بودی؟
یا این که به روبوسی یارم شرر آمد
بر باد مده زلف که زینب جگرش سوخت
بس کن که دگر حوصلۀ صبر سر آمد
محمد سهرابی
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#مصائب_شام
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟
شامیان عید گرفتند به قتل پسرت
سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان
کوچه کوچه شده مزد زحمات پدرت
بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن
اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت
شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز
گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت
دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی
بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت
زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری
عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت
چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید
سر عباس که خود هست حسین دگرت
مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس
دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟
یا محمّد بنگر حق ذوی القربی را
کشت اولاد تو را امت بیدادگرت
"میثم!" از بس سخن از سوز جگر میگویی
شعر تو در نفس سوخته گشته شررت
استاد سازگار
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi
#مصائب_شام
عالم همه جا در نظرم شام خراب است
جان و تنم از آتشِ دل در تب و تاب است
ای مردم عالم همه از شام بپرسید
قرآن محمّد ز چه در بزم شراب است؟
این چوب که در دست یزید است بگیرید
والله قسم یاری مظلوم، ثواب است
این سر که شکستند از او گوهر دندان
این سر که روان از یم چشمش دُر ناب است
این سر، سر نورانی ریحانۀ زهراست
کز داغ لبانش جگر آب، کباب است
در حنجرۀ سوختهاش آیۀ قرآن
از دیده روان بر گل رخسار، گلاب است
در تشت طلا دور زند دیدهاش آری!
میگردد و خجلت زده از اشک رباب است
یک مرد ندیدم که در آن بزم بپرسد:
ناموس خدا از چه به بازوش طناب است؟
رخسار مپوشان به کف دست، سکینه!
بر چهره همان رنگ کبودیت حجاب است
پاسخ ندهد سنگ لب بام ز خجلت
«میثم!» تو بگو خون خدا از چه خضاب است
استاد سازگار
@janatmahdi
eitaa.com/jannatolmahdi