eitaa logo
جان و جهان
518 دنبال‌کننده
741 عکس
33 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ از قضا آن روز آدم‌های زیادی از خوشی نتیجه فوتبال ایران-ولز، پرچم به دست و سر و دوش گرفته بودند و به خیابان‌ها آمده بودند و مدام از هر طرف، عکس و فیلم‌هایی می‌رسید که پرچم در آن‌ها دلبری می‌کرد. محبوب من، دوستداران زیادی داشت اما عجبا که این محبت از آن نوع محبت‌ها نبود که آدمی محبوبش را تنها برای خودش بخواهد. گویی هرچه عاشقان این نگار بیشتر باشند، خیال آدم جمع‌تر می‌شود و دلبستگی‌اش ریشه‌دار تر. من از محبتی که به پرچم ایران در قلبم یافتم، فهمیدم که عاشق خود ایران هم هستم. نمی‌دانم این عشق دقیقا کی آمده بود و دور تنه‌ام پیچ زده بود، اما معلوم بود خیلی وقت است که هست، فقط صدایش را درنیاورده. در نوجوانی و سال‌های آغازین جوانی، هرچقدر هم که محمدرضا شهیدی‌فرد در «مردم ایران سلام!»، در باب اهمیت پرچم و جای دادنش در متن زندگی صحبت می‌کرد، من حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم. همیشه این‌طور فکر می‌کردم که چرا باید یک نفر به خاک منطقه‌ای خاص از کره زمین عِرق داشته باشد؟! آدمی بهتر است همه‌ی جهان را وطن خودش بداند و در پی اعتلای همه‌ی ملت‌ها و آزادی همه مظلومان جهان باشد. من چرا برای ایران، بیش‌تر از هرجای دیگری دلم بتپد؟! اما حالا، بی‌آنکه بدانم چرا، ایران را طور دیگری می‌خواستم. اگر کسی روی صورتش سه خط سبز و سفید و قرمز کشیده بود، حس می کردم که دوستش دارم. دلم می‌خواست از آن کسی که دلش برای زبان فارسی می‌تپید، حمایت کنم. دلم می‌خواست توی زندگی‌ام وقتی خالی کنم و برنامه‌ای منظم برای خواندن متون کهن بریزم، از گلستان گرفته تا بیهقی. دلم می‌خواست به جای جایِ ایران سر بزنم و با طبیعت و مردمان گوشه گوشه‌اش، زلف گره بزنم. بچه‌ام که پای برنامه تلویزیونی «دورت بگردم ایران» نشست، احساس کردم اوضاع خوب است و همه چیز دارد درست پیش می‌رود. معلم مدرسه‌شان که پیام داد قرار است برای یلدا در کلاس کرسی بگذارند، با خودم گفتم «بله بله، این همان کاری است که باید بکنند». خودم خوب می‌دانستم که این همه ایران‌خواهی و دل‌انگیز دانستن پرچم ایران، هیچ رابطه عِلّی‌ای با پیروزی تیم فوتبال‌مان ندارد. اینجا فقط بزنگاهی بود که یک محبت درونی، خودش را فاش کرد. کما این‌که وقتی ایران در برابر آمریکا باخت هم، این کشش درونی فروکش نکرد و بلکه بیشتر زبانه کشید. حس و حال من تا چند ساعت پس از بازی، احساس مادری بود که زخمی به دست جگرگوشه‌اش نشسته... کم کم داشتم گیج می‌شدم از این‌که در واقع من فرزند ایرانم، اما گاهی مثل یک مادر دلم برایش در تب و تاب است. انگار من و وطنم مادر و فرزندی هستیم که هی در خاله‌بازی‌مان، نقش عوض می‌کنیم. گاهی او مادر می‌شود و گاهی من. من که روزگاری، عُلقه‌های قومی و ملی را درک نمی‌کردم و خود یک‌پا جهان‌میهن بودم، حالا چطور چنین رشته‌ی اتصال محکمی بین خودم و وطن می‌یافتم؟! پس کجا رفتند آن اندیشه‌های دوران نوجوانی؟!... حالا که در واپسین روزهای جوانی هستم، دریافته‌ام که کشش و پیوند با خویشاوندان و قوم و قبیله، شهر، استان، کشور و حتی قاره، از آن دست تمایلاتی هستند که خدای خالق در وجود ما تعبیه کرده و برایش تدبیر هم کرده است. حالا می‌فهمم که صله رحم چگونه می‌تواند عمر را زیاد کند. و چرا در توصیه‌های دینی به انفاق و صدقه، اولویت مؤکد با خویشان و اقوام است. دریافتم که محبت به وطن، چگونه می‌تواند با ایمان انسان در پیوند باشد. حالا دلیل قدرت رابطه‌ای که با اقربا و خویشان نَسَبی داریم را درک می‌کنم؛ می‌فهمم که چرا وقتی به دیدار خاله‌ی پا به سن گذاشته‌ام می‌روم، یا صدای دخترعمویی که در شهر دیگری زندگی می‌کند را از پشت تلفن می‌شنوم، یا به ورودی شهری که سرزمین مادری من است می‌رسم، یا در میان همهمه آدم‌ها در کوچه و خیابان، صدایی آمیخته با لهجه زادگاهم را می‌شنوم، سر ذوق می‌آیم و مخزن انرژی روانی‌ام، شارژ می‌شود. من این مهر عمیق به میهن را، یک عشق مقدس و اصیل یافتم. عشقی که با هر بار دیدن پرچم، نفس تازه می‌کند. عشقی که می‌توان به پای آن جان داد. دیروز که تلفنی با مادرم صحبت می‌کردم، با همان لحن مادرانه‌اش گفت: «توی این شصت، هفتاد روز حس می‌کنم ایران هم شده یکی از بچه‌هام. حس می‌کنم مث بچه‌‌م دوسش دارم.» بعد مثل مادری که بالاخره می‌خواهد به همه اعلام کند که کدام فرزندش سوگلی اوست، خجالت و محافظه‌کاری را کنار گذاشت و گفت: «من ایران را از شما بچه‌هام بیشتر دوست دارم.» و قابل پیش‌بینی است که من با این جمله‌اش، به ایران حسودی نکردم. می‌فهمیدم که در دل و ذهن مادرم چه می‌گذرد. من خودم عاشق این نامم، عاشق این خاک، عاشق وطنم، عاشق ایران! در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan