eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
520 دنبال‌کننده
994 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زن پشت ماشین حمل جنازه می‌دوید و صدایش می‌زد: «آرمان جان! بمیرم برات! بمیرم برای لحظه‌های غریبیت! آرمان جان! بمیرم برات!» گمان نکنم آشنایش بود. بنظرم آشنایی‌اش با آرمان، همان‌قدر بود که من آرمان را می‌شناسم. اما آرمان، دلش را سخت سوزانده بود. مثل دل من. روی سینه می‌‌کوبید و با سوز، صدایش می‌زد. شاید اینکه دیر به پیکر رسیده بود، اینکه در لحظات آخر خودش را پشت شیشه ماشین رسانده بود و بعد ماشین رفته بود و او مانده بود، نمکی در صدایش ریخته بود که زخم دلم را ریش‌تر می‌کرد. شاید برای او هم، آرمان ترازویی شده بود و نشانش داده بود که وزن آرمان‌خواهی‌اش، چقدر آب رفته است. آرمان بالای قله بوده و او در دامنه‌های پست اطراف، چه بسا پشت به قله سرگردان به هر سو می‌رفته. برای من که این طور بود. شهادت آرمان، سیلی سنگین پدرانه‌ای بود بر گوشم. همیشه گفته‌ام: «من از روضه شهدا به روضه امام حسین(ع) می‌رسم» و این بار هم ماجرا همین است. من از یاد و خاطره آرمان و روح‌الله به روضه علی‌اکبر(ع) می‌رسم. این داغ زندگی‌بخش، هرگز سرد نمی‌شود. در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan