✍قسمت دوم؛
*********
قاب دوم؛
تلویزیون روشن بود و برنامه مورد علاقهی دخترم پخش میشد!
صدای اذان بلند شد، اما دخترم بلند نشد!
مسح سر کِشان به دخترم گفتم:
«پاشو مامان،نماز اول وقت حیفه! نماز مهم تره یا برنامه؟!»
نمازم را خواندم، اما نمازش را نخوانده بود و جلوی تلویزیون دراز کشیده بود!
- دخترم نمازت رو خوندی؟
- الان میخونم!
وضویی سرسری گرفت و کنار تلویزیون؛ «الله اکبر...»
چادر من که بدجور به تنش زار میزد را به روی سر انداخت و با سرعتی بالا و گوشه چشمی به تلویزیون نمازش را خواند و به جای:
«سبحان ربی العظیم و بحمده»؛ سه سبحان الله که بیشتر شبیه سه سوت بود، گفت و نمازش را سه سوته به پایان رساند!!
تا آمدم به پر و پایش بپیچم و از اهمیت نماز برایش بگویم؛ فرشته سمت چپی زد روی شانهام:
«آهای مادر نمونه!! تحویل بگیر نماز دخترت را، حاصل تربیت عملیات را! تحویل بگیر برنج شفتهات را!!
هر دوتا نماز را زدم به حسابت؛
هم نماز سه سوته خودت و هم نماز امروز دخترت...»
**********
قاب سوم؛
صدای اذان بلند شد. وضو گرفتم و اذان و اقامه را با صدایی نسبتا بلند گفتم؛ سجاده آبی خوشرنگم را پهن و با عطر سوغات کربلا معطر کردم و با تسبیح یادگار حرم حضرت عباس علیه السلام آراستم. چادر سفید یادگار ازدواجم را بر سر و نمازم را شروع کردم؛
«الله اکبــــــــر»...
«سبحان ربی العظیم و بحمده»
نمازم تمام شد، به پشت سرم نگاه کردم؛ هر چهار دخترم -حتی دختر یکسالهام- چادر نماز بر سر، ایستاده بودند و مشغول نماز؛
«سبحان ربی العظیم و بحمده...»
غذا را هم سر فرصت پختم، نه برنج شفته شد و نه تربیتم!
***********
در آینهی تربیت؛ اول به خود نگاه کنیم، بعد به تصویر منعکس شده از ما.
تربیت همین است؛ تصویری از مادرانهها و پدرانههای ما!
تربیت را از خودمان شروع کنیم...
#آينــــــــــﮫ
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan